یک مستند ساز نوشت:
یک تریبون: ناخواسته و نامحترمانه! منتشر کرد
ناصر صفاریان (مستندساز) در پی پخش بیاجازۀ فیلماش از یک شبکۀ ماهوارهای، نوشتاری را با عنوان «یک تریبون: ناخواسته و نامحترمانه!» منتشر کرد.
به گزارش جی پلاس، در نوشتار ناصر صفاریان آمده است:«در سال گذشته باخبر شدم یکی از شبکههای تلویزیونیِ سیاسیِ ماهوارهای، آخرین فیلمم، «من فقط شاعرم جناب سروان!» را که دربارۀ ترانهسرایی یغما گلرویی است پخش کرده. با توجه به این که خودم آنتن ماهواره ندارم و مدتهاست تلویزیون دیدن را تقریبا کنار گذاشتهام و همه چیز را از طریق اینترنت پیگیری میکنم، معمولا از چنین چیزهایی بی خبر میمانم و لطف آشنایان است که اغلب باخبرم میکند.
سایت آن تلویزیون را پیدا کردم و دیدم رد و نشانی از فهرستِ پخش و عنوان برنامه در آن نیست. ولی خب چون مطمئن بودم به حرف دوستان، به آدرس مدیر تلویزیون که در سایت درج شده بود، ایمیلی فرستادم و معترض شدم به پخش بیاجازه و از آن مهمتر، چگونه دست یافتن به فیلمی که در دسترس نیست و هنوز جایی عرضه نشده. جواب عجیب مدیر تلویزیون این بود که فیلم را از یوتیوب برداشتهاند. بعد که گفتم فیلم ثبت شده است و در یوتیوب یا هر جای دیگری در اینترنت وجود ندارد، قول پیگیری داد و قرار شد خبر بدهد ماجرا چه بوده.
ایمیل بعدی نه فقط عجیب که توهینآمیز بود. لینک مصاحبهای آرشیوی را فرستاده بود و این بار مدعی بود اصلا فیلم من را پخش نکردهاند و چیزی که پخش شده این تکه فیلم موجود در اینترنت است نه مستند من. شارلاتانیِ طرف مقابل و حس نادان انگاشته شدنِ من اینقدر سنگین بود که دیگر نیازی به ادامۀ گفتوگو و ایمیل بعدی ندیدم.
چارهای هم نبود جز گذشتن و رها کردن موضوع، همانطور که در همۀ سالهای قبل، این اتفاق در مورد دیگر فیلمهایم، به ویژه «سهگانۀ فروغ»، رخ داده بود و کمتر شبکۀ لسآنجلسی وجود داشت که آنها را نمایش نداده باشد.
تا این که دیشب باخبر شدم این تلویزیون دوباره فیلمم را پخش کرده. دوستی هم تصویر گرفته بود و فرستاده بود. خودم را رساندم منزل پدری و نشستم پای تلویزیون تا نوبت بعدیِ پخش برسد. چند تکه از تصویر پخش شده با لوگو را هم برای مدیر تلویزیون فرستادم و ماجرای پارسال را یادآوری کردم تا مبادا دوباره به زحمت بیفتد برای پیداکردنِ لینک یک تکه فیلم آرشیویِ دیگر! خودم هم نشستم جلوی تلویزیون و نسخۀ کاملِ فیلمم را این بار از این شبکه تلویزیونی تماشا کردم!
راستش اعتقاد کلیام این است که من فیلمم را ساختهام و حرفم را زدهام و هر کس و هر جا فیلم مرا پخش کند، عملا در خدمت من و نشر نگاهم عمل کرده و هر تریبونی که نسخۀ کامل هر اثری را منتشر کند نباید از سوی صاحب اثر پس زده شود. ولی فارغ از حقوق مادی و این که من با پول خودم فیلم میسازم و نه حتی به قصد سودآوری برای امرار معاش، که اصلا به دید بازگشت سرمایه برای ساخت فیلم بعدی، این کار جای اعتراض باقی میگذارد، مساله مهم، حق انتخابِ رسانه از سوی صاحب اثر است.
این که با وجود درج آدرس سایت من در عنوانبندیِ فیلم، کسی خود را موظف به ارتباط و اجازه گرفتن نبیند و مهمتر این که با شارلاتانیِ خاص و وقاحتی مثالزدنی کل ماجرا را انکار کند و حتی درخواست عدم پخش مجددی را که کاملا محترمانه مطرح شده جدی نگیرد و همچنان به کار ناشایستش اصرار بورزد، حس بدی به آدم منتقل میکند.
حسی که نادیده گرفته شدنِ حقوق مادی اصلا در قیاس با آن هیچ است. بهخصوص که خودِ دستیابی به فیلمی که در دسترس کسی نیست و هنوز در ابتدای مسیر عرضه و نمایش است، سرقت ناجوانمردانهایست کاملا متفاوت با پخش فیلمی که دیویدیِ آن در بازار پیدا میشود.
مهمتر از همه هم این است که سالهاست سعی میکنم مرزبندی خود با اهالی سیاست را حفظ کنم و معتقدم هنر نباید همنشین سیاست باشد. مثلا همین چند وقت پیش، دعوت دوستانی در یک حزب اصلاحطلب را برای راهاندازی جلسات نمایش و نقد فیلم رد کردم، چون علاقهای به انجام کار حتی غیرسیاسی برای یک حزب سیاسی ندارم؛ در حالی که اتفاقا از نظر نوع نگاه، خودم را به آنها نزدیکتر حس میکنم تا دیگر گروههای موجود.
با این حساب، طبیعیست که اصلا فارغ از هر حرف و نگاهی که پشت برنامههای این تلویزیون سیاسی وجود دارد و نزدیکیای با آن ندارم، ته دلم علاقهای به پخش فیلمم نداشته باشم. بهویژه فیلمی که اتفاقا دربارۀ ماندن و چهگونه ماندنِ یک هنرمند در ایران و تلاش برای خلق اثر در شرایط داخل کشور است. ولی خب چه کنم که ظاهرا چارهای پیشِ پایم نیست در موارد این چنینی و باز باید رها کرد و گذشت. فقط ته ذهنم این سوال پررنگ میشود که آدمهایی که آن طرف دنیا نشستهاند و نسخه مینویسند و مدام از آرمان و عدالت و آزادی حرف میزنند، چرا رفتارشان کوچکترین نسبتی با حرفهای شان ندارد. ظاهرا فقط بلدند حرف بزنند!»
دیدگاه تان را بنویسید