آیا همکاری با سازمان سینمایی «اوج» برای فیلمسازان دردسرساز است؟
به گزارش جی پلاس، روزنامه شهروند نوشت: شاید اگر گردانندگان انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی یا برگزارکنندگان جشن این انجمن میدانستند ماجرای دادن جایزه به محمدحسین مهدویان بدل به چنین داستان دنبالهداری خواهد شد، قطعا یا در چینش چهرههای اهداکننده جوایز تغییراتی میدادند و یا حتی بیخیال دیپلم افتخار این کارگردان میشدند که پیش از این مراسم به قدر کافی در جشنوارهها و جشنهای دیگر مورد تقدیر و تجلیل قرار گرفته بود و این دیپلم نمیتوانست اعتباری فزونتر در کارنامه او باشد.
اما آنها هم مثل بقیه ماها فکرش را نمیکردند که سر بزنگاه ممکن است جعفر پناهی که برخوردهایی را در سالهای اخیر از سر گذرانده، از دادن جایزه به مهدویان خودداری کرده و این کار را بهانهای کند برای هجوم به سینمای دولتی: مهم نیست فیلم دولتی بسازند و صدها سینما بگیرند اما فقط یک سینما هم به ما بدهند!
شاید اگر کسی غیر از جعفر پناهی این کار را میکرد، ماجرا چنین ابعاد حیرتانگیزی نمییافت؛ اما پناهی که تبحر خاصی در بهرهگیری از شرایط دارد، آگاهانه دست به این انتقاد و درواقع اعتراض زده بود. او میدانست این عکسالعمل موج ایجاد خواهد کرد و این اتفاق نیز افتاد. بعد از مصاحبه مودبانه مهدویان با این مضمون که «باعث مشکلات آقای پناهی در سینما من نیستم» علی احمدزاده که میهمانی کامی و مادر قلب اتمیش با مشکل مواجه شده و این دومی بهتازگی روی پرده آمده از پناهی حمایت کرد.
شاید اگر این اعتراضات که البته با ضدحملات نشریاتی چون کیهان، مشرق، جوان، تسنیم و... همراه بود، بیبهانه محمدحسین مهدویان، به سینمای دولتی و حمایتهای خاص مدیران از گروهی خاص به انجام میرسید، معقولتر بود.
حقیقت این است که در این میان مهدویان بهعنوان یک فیلمساز کار ناشایستی نکرده بود. او فیلمش را ساخته بود؛ گیرم درباره موضوعی حساس و مناقشهبرانگیز. و اگر با ماجرای نیمروز منصفانه برخورد کنیم، حقیقتش فیلم بدی هم نساخته است؛ اما مهمتر از تمام اینها اینکه این فیلمساز جوان برخلاف اعتقاد و حداقل نمودههایش فیلمش را نساخته که حالا سزاوار این باشد که آماج حملات گوناگون واقع شود. اگر مهدویان با نردبان سینمای روشنفکری، با حمایت انتلکتوئلهای سینما و مطبوعات و با اپوزیسیوننمایی به مهدویان بدل شده بود، میشد حق را به منتقدان داد که او را بابت دورویی و دو دوزه بازی زیر سوال ببرند؛ اما او این کار را نکرده بود. این سینماگر از همان آغاز با جریانی به سینما آمده که همین حالا هم تمامقد پشت فیلم ماجرای نیمروز ایستادهاند. اولبار مهدویان با سریال آخرین روزهای زمستان شناخته شد. سریالی مستند درباره شهید حسن باقری که با پشتیبانی سپاه پاسداران در موسسه روایت فتح ساخته شده بود. اولین فیلم سینمایی این کارگردان نیز ایستاده در غبار بود؛ درباره احمد متوسلیان که با همان تهیهکننده سریال آخرین روزهای زمستان و در همان حال و هوا و سبک ساخته شده بود و بعد میرسیم به ماجرای نیمروز؛ درباره برخورد با نیروهای سازمان منافقین بعد از ورودشان به فاز ترور و بهاصطلاح نظامی که به تهیهکنندگی سید محمود رضوی که آرا و افکارش را هیچگاه پنهان نکرده جلوی دوربین رفته است.
در حقیقت نگاه به انتقادات به عمل آمده از این فیلمساز نشان از اشتباه محاسباتی منتقدان و معترضان دارد. مهدویان و هر فیلمساز دیگری اگر خود را واقعا همانگونه که هست، وانماید ارزشمند و محترم است؛ فارغ از اینکه چه افکار و عقاید و دلبستگیهایی دارد. او هیچگاه نان اپوزیسیوننمایی نخورده که حالا بابت فیلمساختن در سیستم تبلیغاتی دولتی مورد محاکمه قرار گیرد. شاید اگر فیلمسازی که تا امروز با گفتههای معترضانهاش تیتر اخبار بوده و حالا بیاید فیلمی چون ماجرای نیمروز برای نهادهای حکومتی چون روایت فتح یا سازمان اوج و نظایر آنها بسازد، سزاوار بدترین انتقادها نیز باشد که رفتارش همزمان به نعل و به میخ زدن را تداعی میکند؛ اما مهدویان نه. او را با همان چوب نمیتوان راند. گذشته از اینکه در فیلمش نیز، بهرغم سرمایهگذاری نهادهای آشکار و نهان از آن رویکرد آشکار شعاری- تبلیغاتی دیگر ساختههای مشابه خبری نیست.
فارغ از اینکه در این میان حق با کیست؛ به نظر میرسد سیبلشدن مهدویان به خاطر موفقیت فیلمش و تازهکار بودن خودش باشد. اگر قرار به انتقادهایی چنین صریح از آثاری باشد که به آن مقطع خاص از تاریخ ایران پرداختهاند، پس چرا سازنده سیانور از این انتقادها دور ماند؟ نه این است که سیانور او به موفقیتی همسان با ماجرای نیمروز نرسید؟ یا کمال تبریزی که سال پیش امکان مینا را داشت. فیلمی به مراتب تکبعدیتر و شعاریتر؛ که کمترین بازتاب منفی بابت رویکردش در میان سینماگران به وجود نیاورد. یا مورد بهروز افخمی یا فریدون جیرانی که آشکارا به سفارشی کارکردن در پروژههایی خاص اعتراف کردهاند. آیا آماج قراردادن مهدویان به این دلیل نبوده که ماجرای نیمروزش دیده شد و توانست در میان طیفهای گوناگون نگرشی طرفدارانی پیدا کند؟
اگر هم نحوه ورود و استقبال از مهدویان بهانه اعتراض و انتقادها بوده؛ آیا نمیتوان این سوال را پرسید که مگر خود جعفر پناهی چگونه وارد سینما شده؟ نه اینکه او نیز به کمک سیستم دولتی و در صداوسیما کار فیلمسازی را آغاز کرد؟ یا خیلیهای دیگر؛ از اصغر فرهادی بگیرید تا دیگر کارگردانان تثبیتشده دیگر هر کدام آثاری دارند که میتوان رد پای دولت را در تمام آنها دید. آیا تمام این فیلمسازان مورد اعتراض قرار گرفتهاند؟
و در پایان فراموش نکردهایم روزهایی را که فیلمسازانی چون تهمینه میلانی و جعفر پناهی ابراز تمایل کرده بودند فیلمی دفاع مقدسی بسازند که نشد. اگر آن فیلمها ساخته میشد و به نتیجه میرسید، آیا با این واقعیت که فیلمهای پرهزینه دفاع مقدسی امکاناتی فراتر از داشتههای بخش خصوصی را طلب میکنند، منصفانه بود آن فیلمسازان خوشنام بابت همکاری با نهادهایی چون سرمایهگذاران و حامیان ماجرای نیمروز در ساخت فیلمشان انگ فیلمساز دولتی خورده و مورد انتقادهایی چنین بیرحمانه قرار گیرند؟