محمد بحرانی صداپیشه جنابخان و بازیگر نمایش «بهمن کوچیک» در مورد این نمایش میگوید؛ روشن بنویس؛ ما نه ادعای مکتب خاص تئاتری داریم، نه فرم ویژهای، نه نوآوریم، نه جریانسازیم و نه هیچ چیز دیگر. اگر کسی میخواهد راجع به ما نقدی بنویسد راجع به این بخشها ننویسد.
به گزارش جی پلاس، «بهمن کوچیک» اسم آدمی است که تا ١٣ مرداد هر شب ساعت ۲۱:۱۵ در سالن شهرزاد در نمایشی به همین نام روی صحنه میرود. نمایشی که متن آن به صورت گروهی و براساس بداههپردازی نوشته شده، کارگردانیاش بر عهده مهران نائل است و بازیگرانش مهران نائل، امیر سلطاناحمدی، مهدی شاهپیری و محمد بحرانی صداپیشه جنابخان هستند.
اثری بدون طراحیصحنه و بیآکسسواری ویژه، متکی بر تواناییهای بازیگران و از جمله حس قویشان برای ساختن لحظات کمیک، قابلیت ویژهشان برای بداههپردازی در ثانیه و تجربیاتشان در حوزه موسیقی و آوازخوانی که گرچه میخنداندتان اما دلتان را هم برای بهمن کوچیک و بهمن کوچیکها میسوزاند.
آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتوگوی مهدی یاورمنش است با این چهار هنرمند فارغالتحصیل تئاتر از دانشگاه تهران.
از راست؛ محمد بحرانی، مهران نائل، مهدی شاهپیری و امیر سلطاناحمدی
اولین چیزی که در کار دیده میشود همدلی و همراهی اعضای گروه با یکدیگر است و معلوم است که ریشهاش به حالوهوای دوران دانشجوییتان برمیگردد. به عنوان شروع بحث از زمانی بگویید که اولین جرقه تولید «بهمن کوچیک» زده شد تا در ادامه به مباحث دیگر بپردازیم.
مهران نائل: خلاصه میگویم چون جاهای دیگر هم در موردش حرف زدهام. ما سال 79 وارد دانشگاه شدیم و سفارش کارها از سال 80 شروع شد. به عنوان مثال برای مراسمهایی که تئاتر خیابانی میخواستند سراغمان میآمدند. این گذشت تا سال 86 که دانشکده هنرهای زیبا برای روزی با عنوان «روز بدون سیگار» نمایشی خیابانی از ما خواست تا در محوطه دانشگاه اجرا شود. آنها میدانستند که کارهای ما همیشه در فضای طنز میگذرد و برای آنچه سفارش داده بودند هم جز این انتظار نداشتند.
دور هم جمع شدیم، نیم ساعت تمرین کردیم، اجرا رفتیم و خودمان خیلی خوشمان آمد. این کار تبدیل شد به پایاننامه فوقلیسانس من در دانشگاه تربیتمدرس و چون خیلی دوستش داشتیم، فراموشش نکردیم و کنارش نگذاشتیم تا این که سال 95 در سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان اجرایش کردیم و امسال در سالن شهرزاد.
وقتی تصمیم گرفتی پایاننامه کارشناسیارشدت را در سالن انتظامی روی صحنه ببری انتظار آن حجم از بازخوردهای مثبت را داشتی یا نه؟
نائل: راستش امیدوار بودیم ولی نمیدانستیم چه اتفاقی خواهد افتاد. گفتیم یا میزنند نابودمان میکنند یا خیلی خوششان میآید. واکنشهایی که از اجراهای دوران دانشجوییمان هم میگرفتیم همین بود، یا خیلی اجرا را دوست داشتند و میگفتند دَمِتان گرم یا از بیخ میزدنمان. خوشبختانه استقبال از اجرای سالن استاد انتظامی طوری بود که حیرتزدهمان کرد و باعث شد به ادامه دادن روش خودمان... (اصلاح میکند) نگوییم روش، به ادامه دادن سبکوسیاقی که دوستش داشتیم امیدوار شویم.
بداهه، بداههپردازی و بداههنوازی همواره هم، در نمایش ایرانی و هم، در موسیقی ایرانی پُررَنگ بوده است، چیزی که در تئاتر کمتر میبینیمش. این یکی از قابلیتهای نمایش ایرانی است که میشد وارد تئاتر هم شود اما کمتر شده ولی شما از آن استفاده کردهاید.
محمد بحرانی: این که میگویید کمبودش در تئاتر احساس میشود را من نمیدانم. احتمالا گروههای دیگر هم از این قابلیت استفاده کردهاند و میکنند ولی من میخواهم راجع به کار خودمان بگویم.
ما چند نفر از سال 79 تا الان، همدانشگاهی، همکلاس، همخوابگاهی و بعضا همخانه بودهایم. بنابراین علایق هم را خوب میشناسیم. از دوران دانشگاه هم کارهایی شبیه به «بهمن کوچیک» را برای گذران زندگی انجام میدادیم؛ با همین سبکوسیاق، بدون طراحیصحنه و آکسسوار ویژه، طوری که هزینهای برایش نکنیم اما بتوانیم هزینه زندگی در تهران را دربیاوریم، چون همهمان هم شهرستانی بودیم.
کمکم که ماجرا جدیتر شد، آموزش آکادمیک دیدیم و تجربه کسب کردیم، رسیدیم به «بهمن کوچیک». روزی که این نمایش ساخته شد را مهران به شکلی خلاصه توضیح داد و اشاره کرد که این اثر که مدت اجرایش 40 یا 45 دقیقه بود، ساخته شدنش به نیم ساعت هم نکشید.
یعنی ما در نیم ساعت خط قصه را پیدا کردیم و با کمک تجربیات سالهای قبلمان پرورشش دادیم. وقتی میگویم نیم ساعته تولید شد، فراموش نکنید که 10 سال پیشتولید پشتش بود.
بعدا مهران تئاتر خیابانی را به عنوان موضوع پایاننامهاش انتخاب کرد و این بار «بهمن کوچیک» را به عنوان کارگردان هرس کرد و با چند جلسه تمرین به عنوان بخش عملی پایاننامه ارشدش ارائه داد.
همانطور که به بداهه و بداههپردازی اشاره کردید، این نمایش هیچ متن نوشتهشدهای ندارد و میزانسنهایش به صورت گروهی طراحی و در نهایت از سوی مهران فیکس شده. وقتی میگوییم براساس بداههپردازی شکل گرفته به این معنا نیست که اجرای شبهای مختلفمان با هم فرق دارد، ما با بداههپردازی به اجرای فینالی رسیدیم که هر شب همان را روی صحنه میبریم.
دقیقا حرف من هم همین است و اشارهام به نمایشهایی است که با جمع شدن آدمها دور هم و براساس یک خط داستان شکل میگیرد و آرامآرام هر شخصیت چیزی به اثر اضافه میکند تا کار تثبیت شود. میخواهم بگویم بداههپردازی تازگی و طراوتی به نمایش کمدی ایرانی میدهد که تئاترمان از آن غافل شده است اما هنوز هم میتواند با چرخشی در مسیر خود، از آن بهره بگیرد.
امیر سلطاناحمدی: این خصوصیت از اجزای جدانشدنی نمایشهای کمدی ایرانی بوده و درست میگویید که ما از آن بهره گرفتهایم.
آنچه در نمایشهای تختحوضی، سیاهبازی و... میبینیم همین است؛ کارگردان با یک خط داستان، بازیگرها را دور هم جمع میکند و باقی ماجرا گروهی شکل میگیرد.
سلطاناحمدی: شاید مهران (نائل) و مهدی (شاهپیری) چیزی را که میگویم تجربه نکرده باشند و در آینده تجربه کنند ولی آنچه ما در کلاسهای بازیگری استاد تاجبخش فناییان آموختیم همین بود. او یک موقعیت به ما میداد که سروشکل دادن به آن بر عهده خودمان بود. این اتود جذابی بود که بعدا هم در کارهای دانشجویی از آن استفاده کردیم و الان همین را در «کلاهقرمزی» مشق میکنیم.
در «کلاهقرمزی» دقیقا عین همین اتفاق رخ میدهد. ایرج طهماسب موقعیتی برای ما تعریف میکند و هر کدام از کاراکترها براساس خصوصیاتشان که پیشتر توسط او تثبیت شده، به آن شاخوبرگ میدهند و مثلا بعد از ضبط یک برداشت 15 دقیقهای مینشیند، بداههپردازیهای بچهها را نگاه میکند و چیزهایی را که خوب است نگه میدارد و چیزهایی را کم است با دادن توضیحاتی به عروسکگردان و صداپیشه بیشتر میکند.
این شیوه کار، برای من جزو جذابترین شیوههاست. بچههای شهرستان و بچه محلهایمان هنوز هم با من در ارتباطند و هر وقت میگویند نمایشنامهای میخواهیم که روی صحنه ببریم، میگویم یاد بگیرید که خودتان در هنگام تمرین به نمایشنامه برسید. شما شاید ابزار اجرا کردن متنی که قبلا توسط کسی دیگر نوشته شده را نداشته باشید ولی اگر براساس تواناییهای خودتان و شناختی که از هم دارید به یک قصه برسید، موفقتر خواهید بود و اتفاقات بکرتری روی صحنهتان رخ خواهد داد.
نکته دیگر این که در نمایشهای کمدی ایرانی، موسیقی همیشه نقشی پُررَنگ داشته، نوعی از موسیقی که خاص خود این نمایشها بوده. در «بهمن کوچیک» هم موسیقی نقش مهمی دارد اما یک نوع موسیقی امروزی. در شروع کار چقدر بر موسیقی تکیه داشتید و در ادامه چقدر افزایش پیدا کرد؟
نائل: بخشی از این ماجرا به تواناییهای بچهها برمیگردد و اگرچه هیچ کدام نوازنده حرفهای نیستیم اما سازی میزنیم و آوازی میخوانیم. وقتی شما به عنوان کارگردان، از قابلیتهای بازیگرهایتان مطلع هستید طبیعتا دوست دارید نهایت استفاده را از آنها بکنید.
به شخصه دوست داشتم تا جای ممکن بخش موزیکال کار پُررَنگ باشد و دیالوگهایی که با هم ردوبدل میکنیم رنگوبویی از موسیقی داشته باشد و تا آن جا که جواب میداد انجامش دادیم. شروع «بهمن کوچیک» شروعی خوشحال و همراه با موسیقی است و یک صحنهمان هم که کاملا دیالوگهایی ریتمیک دارد.
در اجرایی که آن سالها برای «روز بدون سیگار» داشتیم فقط محمد بین اپیزودها و برای وصل شدنشان به هم از ساز کوبهای استفاده میکرد. سازمان هم چیزی دَمِدستی بود و نه این که فکر کنید چیز خاصی داشتیم. بعدا این موسیقی به خود اپیزودها هم راه پیدا کرد و شعر به آن اضافه شد. خلاصه این که هر چه «بهمن کوچیک» جلوتر رفته، از نگاه خودمان کاملترش کردهایم و نقطه ضعفهایش کمتر شده.
بعضی از قطعات موسیقیتان، موسیقی رپ است. قطعا از سروصداهایی که بابت حضور حمید صفت خواننده رپ در «لامبورگینی» شد خبر دارید، ولی شما قطعات رپ دارید و امیر سلطاناحمدی هم از قبل به این نوع موسیقی علاقه داشته (با لبخند) و از زمانی که کسی رپ را نمیشناخت، او رپ میخواند. میخواهم در مورد این نوع موسیقی، ارتباطش با نسل جوان و کارکردش در «بهمن کوچیک» بگویید.
سلطاناحمدی: این نوع موسیقی قبلا برای ما فرم جذابی داشت؛ به عنوان شیوه ای که کمتر به گوش آشناست و جوانپسند است.
قبلا یعنی 10 سال پیش؟
سلطاناحمدی: بله. همان زمانی که شما (با لبخند) لطف دارید و میگویید کسی رپ را نمیشناخت و ما رپ میخواندیم. ولی الان فکر میکنم این فرم از موسیقی اگر محتوای جذابی نداشته باشد، آن قدر شنیده شده که قدیمی شده و نیاز به نوآوری دارد و دیگر خود فرم باعث جذب مخاطب نمیشود.
ولی برای نمایش شما که مضمونی اجتماعی دارد، قالبی مناسب است.
سلطاناحمدی: نکتهای که بر آن تاکید داریم این که قطعا ما خودمان را رَپِر نمیدانیم و دانشجوی تئاتریم اما این فاز را دوست داریم. در نمایش «لامبورگینی» اگر مشکلی پیش آمد شاید به این خاطر بود که ایشان حتما حرفهای کار میکرده و طرفداران خودش را داشته.
ظاهرا مشکل مسئولین با خود خوانندگان رپ است و نه موسیقی رپ. رضا عطاران هم در تیتراژ «متهم گریخت» رپ میخواند و بارها هم از تلویزیون شنیده شد.
سلطاناحمدی: بله ظاهرا.
نائل: ما سعی نکردیم چیزی را به کار سنجاق کنیم و هر کجا احساس کردیم موسیقی به حفظ ریتم نمایش کمک میکند یا میتواند مفهومی را بهتر منتقل کند به سمتش رفتیم.
به عنوان مثال اگر میخواستیم چیزی را با دیالوگ بگوییم ممکن بود 10 تا 15 دقیقه طول بکشد اما امیر همان را در قالب یک بحرطویل 10 خطی خلاصه کرده و با تمپویی بالا در یک دقیقه همان مفهوم را میرساند. این به شدت به ما کمک کرد که اگر جایی تماشاگر خسته شد با این تمپوی بالا خستگیاش را در ببریم و بر جذابیتهای صوتی کار بیفزاییم. شعرها همگی کار امیر است که الان سه قطعه است و دو قطعه فرم رپ دارد یکی هم که کاور یک ملودی قدیمی است.
باز هم به نمایشهای کمدی ایرانی برمیگردم چون میخواهم بحث را به سرانجامی برسانم. نمایش کمدی ایرانی مبتنی بر کلام است و حرکت خیلی در آن جایی ندارد ولی شما علاوه بر بهرهگیری از کلام، از حرکت هم بهره گرفتهاید و ریتم خیلی تندی هم دارید. انگار اِلِمانهایی از جاهای مختلف با یکدیگر ترکیب شده که یک خاستگاه ندارد اما کنار هم خوب نشسته.
بحرانی: به نظرم اینها خیلی انتخابهای از پیش تعیین شدهای نبوده. چند چیز پایه طنز است؛ یکی تکرار، دیگری تضاد و بعدی اغراق. ما سعی کردیم از تمام چیزهایی که در این سالها به عنوان اصول طنز یاد گرفتهایم استفاده کنیم.
به اپیزودهای «بهمن کوچیک» که نگاه کنید به وضوح اغراقی بینهایت را میبینید. چه در میمیکمان، چه در بازیها و چه در فرم اجرا که خنده هم میگیرد. جاهای دیگر این تکرار است که خنده میگیرد و تضاد. درست میگویید که ما فقط به کلام متکی نبودهایم و سعی کردهایم با فرم بدنمان و میمیکمان هم طنز بیافرینیم.
(لیوان شیرموزی که جلوی مهدی شاهپیری است از نی شروع به ریختن میکند)
بحرانی: (به شوخی و با خنده) ما با چنین بازیگرهایی که یک شیرموز نمیتوانند بخورند کار بدنی کردهایم و ببین چه سختیها کشیدهایم.
سلطاناحمدی: (در ادامه صحبتهای بحرانی) نکتهای که حرف محمد را کامل میکند این است که همه اعضای این گروه سابقه کار عروسکی دارند و دید فانتزی. عاشق انیمیشن بودهاند و هستند و تجربه کارگردانی نمایش عروسکی دارند. فکر میکنم نکتهای که به آن اشاره کردید؛ ترکیب دیالوگ و اَکت و عدم محدودیت به بداههگویی، از همین روحیه نمایشگران عروسکی میآید.
بیشتر از این جهت میگویم که ما آثار کمدی زیادی را روی صحنه میبینیم که فقط با کلام کار میکنند ولی شما حرکت را هم اضافه کردهاید و نکته این جاست که به ترکیبی از چند چیز رسیدهاید.
سلطاناحمدی: چیزی که میخواهم بگویم را شاید هیچ وقت ننشسته باشیم و مشخصا به آن فکر نکرده باشیم؛ در صحنهای که مهدی به عنوان مادر میمیرد و (با دستهایش شکل پرواز روح را تقلید میکند) و روحش از تنش جدا میشود، خب ما این را فقط در انیمیشنها دیدهایم و نه در جهان واقع و به شکلی ناخودآگاه اجرایش کردیم.
و اینها مزاحم یکدیگر هم نمیشنوند. یعنی من به عنوان مخاطب هم با کلام ارتباط برقرار میکنم و هم با حرکت.
نائل: درست است که اسم من این جا کارگردان است ولی ویژگی «بهمن کوچیک» این بود که همه یکدیگر را اصلاح کردیم. یعنی مثلا من در تمرینها یک جمله یا یک کلمه میگفتم که فرضا به مذاق امیر خوش نمیآمد و حتی ممکن بود در اجرا هم امتحانش کنم ولی بعد از اجرا امیر میآمد و میگفت فلان کلمه بد است. منظورم این است که همه ما 25 درصد وجودمان کارگردانهایی بودند که یکدیگر را اصلاح میکردند.
مهدی تو دیرتر به ما پیوستی و ساکت بودی. ما از بداهه و بداههپردازی در نمایش ایرانی گفتیم، از ترکیب کلام بداههپردازانه با حرکت در «بهمن کوچیک»، از بالا بردن تمپوی اثر با موسیقی و از موسیقی رپ. تو در مورد هر کدام از اینها که میخواهی از زاویه نگاه خودت بگو.
شاهپیری: تکراری میشود.
چرا تکراری شود؟ از زاویه دید خودت بگو.
شاهپیری: بحث نمایش ایرانی بودن «بهمن کوچیک» بود...
البته من نگفتم این یک نمایش ایرانی است. گفتم چیزهایی از آن گرفته.
شاهپیری: میخواهم بگویم ما واقعا به این که چه چیزی را از کجا بگیریم فکر نکردیم ولی در ناخودآگاهمان بوده. (با حسی بین شوخی و جدی) مثلا من به شخصه اصلا از نمایش ایرانی به معنای سنتی آن خوشم نمیآید.
شاید تصویری مثل تئاترهای لالهزار در ذهن داری ولی من مثلا از تختحوضی میگویم. نمایشی که آکسسواری ندارد و در نهایت ممکن است دو صندلی داشته باشد...
شاهپیری: از آن جهت درست میگویی...
هم از آن جهت و هم این که تختحوضی متنی ندارد و براساس خطی داستانی شکل میگیرد و ایدهای که پرورش پیدا کرده...
نائل: ویژگیهایی از آن درش هست.
(لیوان شیرموزی که جلوی شاهپیری است همچنان از نی شُره میکند. خنده جمع)
شاهپیری: ما به نمایش ایرانی بودن یا نبودنش فکر نمیکنیم. ما فقط کاری را میکنیم که دوست داریم. یعنی کاری که از آن لذت میبریم. بنایمان را هم از همان اولین کارهایمان بر همین گذاشتیم و اگر قرار بود کار دیگری انجام دهیم واقعا نمیتوانستیم. حالا این که شما میگویید میرود در زیرمجموعه نمایش ایرانی یا هر دستهبندی دیگری، از طرف ما به صورت فکر نشده شکل گرفته.
اگر کسی بگوید «بهمن کوچیک» تئاتر نبود و نمایش بود عصبانی میشوید؟
بحرانی: چی نبود؟ چی بود؟
تئاتر نبود، نمایش بود.
بحرانی: (با شیطنت) فرقش چیست؟ من نمیدانم!
سلطاناحمدی: (به شوخی) اگر کلاسهای عطااله کوپال را آمده بودی، فرقش را برایت میگفت.
نائل: عصبانی نمیشویم چون قرار نیست نه «بهمن کوچیک» و نه هیچ اثر دیگری صد در صدِ نظرات را به خود جلب کند. (به شوخی) البته « Breaking Bad » از این قائده مستثناست و نزدیک به صد در صد نقدهایی که در موردش نوشته شده، مثبت بوده.
شاهپیری: من فکر میکنم این که بگوییم این تئاتر نیست و نمایش است بازی با کلمات است. کسی که این ادعا را دارد بیاید برایمان توضیح دهد که نمایش چیست و تئاتر چیست، تا ما هم شاید چیزی یاد بگیریم. به هر حال یک نفر خوشش میآید و یک نفر خوشش نمیآید.
یکی از تفاوتهای تئاتر با نمایش در بحث درام است. در تئاتر درام پُررَنگ است اما کسانی هستند که میگویند «بهمن کوچیک» درام ندارد، هر چند این عقیده من نیست.
شاهپیری: من خیلی فیلمها دیدهام که از همان اول، کل قصه را توضیح میدهد و حتی خیلی رو میآید و میگوید قهرمان در پایان داستان میمیرد ولی ما میخواهیم برایتان روایت کنیم که چطور میمیرد. من نمیدانم درام چه مختصاتی دارد که کار ما ندارد!
مثلا شخصیتپردازی.
سلطاناحمدی: کار ما اصولا براساس تیپسازی است و حتی تنها کاراکترمان هم که بهمن کوچیک است به این دلیل که چیزهای دیگری در کار مهم بوده تا خودِ کاراکتر، کاملا رو است و ما لایهای رویی از او گرفتهایم تا زودتر برویم سر اصل مطلب و اتفاقات بامزه را ببینیم. کار ما این طور نبوده که بگوییم کاراکترمحور است و در طول کار مخاطب با کاراکتر همذاتپنداری و با او زندگی میکند. البته تاکید میکنم که هر چند این قصد را نداشتیم اما تماشاگرهایی بودهاند که این کار را دیدهاند و تهش غصه هم خوردهاند به حال بهمن کوچیک و بهمن کوچیکها که نمونهاش خانم گلاب آدینه بود.
بحرانی: ما حتی گریه هم داشتهایم. صحنهای که موزیکی نسبتا غمگین داریم و مهران هم میزانسنی نسبتا جدی دارد، آدمهایی بودهاند که گریه کردهاند و خودمان هم توقع نداشتیم.
شاهپیری: ما واقعا ادعایی نداریم که اِلیم یا بلیم. ما آن کاری را میکنیم که از آن لذت میبریم و دوست داریم مردم را هم در این لذت سهیم کنیم. قطعا بچهها توضیح دادهاند که «بهمن کوچیک» پایاننامه مهران بوده و غیره. این بحثها برای جایی است مثل فرانسه یا انگلیس که تئاتر به معنای واقعیاش وجود دارد. من به شخصه اصلا کارهایی را که به عنوان الگوی تئاتر در ایران نشانمان میدهند قبول ندارم؛ کارهایی که فکر میکنند هر چه پیچیدهتر صحبت کنند و هر چه آدمها کمتر بفهمندشان بهترند. دقت کنید که این را در مورد همه کارها هم نمیگویم. مثلا امیررضا کوهستانی کارش را به شدت بلد است.
سلطاناحمدی: یا امین بهروزی از بچههای دانشکده خودمان که پارسال «روزهای بیباران» را روی صحنه برد، من واقعا از دیدن آن کار لذت بردم و به منتقدان کار خودمان هم میگویم چرا نباید بپذیریم که در بازار هنر برای هر جنس سلیقهای خوراکی پیدا شود؟ چرا نباید اجازه داد آدمها تجربه کنند؟ مثلا چرا باید به کسانی بند کرد که درگیر فرمید و آثارتان اقبال عمومی ندارد؟ یا چرا نباید به ما اجازه داد که آنچه را دوست داریم انجام دهیم؟ کاری صمیمی که برایمان مهم است عامه مردم با آن ارتباط برقرار کنند. قطعا یکی از وظایف تئاتر تولید سرگرمی است و ما داریم مردم را یک ساعت سرگرم میکنیم.
هیچ ایرادی هم ندارد.
بحرانی: اینها را روشن بنویس؛ ما نه ادعای مکتب خاص تئاتری داریم، نه فرم ویژهای، نه نوآوریم، نه جریانسازیم و نه هیچ چیز دیگر. اگر کسی میخواهد راجع به ما نقدی بنویسد راجع به این بخشها ننویسد. ما چنین چیزهایی نداریم، ادعایش را هم نداریم.
هدف اول ما سرگرم کردن آدمهاست، خنداندنشان و ایجاد حالی خوش برایشان. اول هم میخواهیم خودمان این حال را داشته باشیم و بعد تماشاگرمان. ذهنیت ما این بوده ولی هیچ کدام از این حرفها به این معنی نیست که از کارمان دفاع نمیکنیم.
ما پایش ایستادهایم و برایش زحمت کشیدهایم. اتفاقاتی که در پشت صحنه «بهمن کوچیک» رخ میدهد به شدت جدی است. اگر روی صحنه ما خنده و شوخی میبینید، در پشت صحنه روی ثانیه به ثانیهاش بحث کردهایم. این که میگویم ثانیه به ثانیهاش، اغراق نمیکنم. مثلا در اپیزود محله که مهدی در بغل من است، ما یک ربع، 20 دقیقه با هم حرف زدیم که بعد از صدا زدن امیر، مهدی با یک، دو، سه از بغل من بیفتد پایین یا با یک بیفتد و جفتش را تست کردیم. برای این که معتقدیم طنز و خنداندن کاملا وابسته به یک لحظه است.
از تجربه شخصی خودم میگویم، هرچند بچهها هم تجربههای شخصی مشابهی داشتهاند. در «خندوانه» با جنابخان، یک جمله را بعد از یک حرف مهمان، اگر به فاصله پنج ثانیه میگفتیم توهین حساب میشد و اگر به فاصله هفت ثانیه میگفتیم شوخی بود و خنده میگرفت. در کار ما همه جزئیات همین قدر مهماند. شما اگر 10 شب به تماشای «بهمن کوچیک» بنشینید و زمان بگیرید، شاید کارمان یک دقیقه هم بالا و پایین نشود.
میخواهم کمکم بحث را جمع کنم.
نائل: فقط اضافه کنم که استقبال مردم از سطح توقع ما بسیار بالاتر بود و انرژی بسیار خوبی از آنها گرفتیم. از روز اول اجرا تماشاگرهایی داشتیم که صندلی گیرشان نیامده بود و روی زمین نشستند و دمشان گرم و از حالی که به ما دادند ممنونیم.
سلطاناحمدی: خوب شد مهران این را گفت. من هم میخواستم بگویم بار اولی که روی صحنه رفتیم، اصلا به تمدید شدن اجراها به خاطر استقبال مردم فکر نکرده بودیم. مهران زحمت کشیده بود و ما هم گفتیم یک ماه دور هم باشیم. میخواهم به نقش مخاطب اشاره کنم که میتواند کاری کند که یک اثر برای گروه تولیدکنندهاش جدی شود و راغب شود ادامهاش دهد.
یادی هم بکنم از بچههای پشت صحنهمان. برای من خیلی عجیب است که بعد از این که این همه کار ما را دیدهاند و تکههایی را که به هم میاندازیم شنیدهاند و شاید شوخیهایمان برایشان تکراری شده ولی هنوز که هنوز است زودتر از ما میآیند و دیرتر از ما میروند و بیش از خود ما روی کار تعصب دارند.
نکته آخر این که برای من تئاتر چیزی است که در آن بازیگر و تماشاگر مهم باشند و این دو در «بهمن کوچیک» بسیار پُررَنگند. شما بازیگرها هستید که بی هیچ چیز دیگر این نمایش را ساختهاید و این به معنای پایین آوردن ارزش کارتان نیست که به معنای بالا بردن آن است. من کمتر کاری دیدهام که بازیگر و همراهی تماشاگر با او تا این حد در آن مهم باشد، به گونهای که اگر همراهی تماشاگر را از آن بگیرید افت کند. به عنوان مثال اگر این نمایش به صورت برنامه تلویزیونی و بیحضور تماشاگر پخش شود دیگر «بهمن کوچیک» نیست. همانطور که همراهی تماشاگر برای «خندوانه» و جنابخان عنصری اساسی بود.
سلطاناحمدی: کاملا با این حرفت موافقم. محمد این تجربه را با جنابخان داشت و هوشمندانه فهمید آدمهایی که آن جا مینشینند چه نقش مهمی دارند و همیشه اول سعی میکرد فضا را پیش از شروع ضبط با حضور آنها گرم کند و اگر جایی انرژی تماشاگر افت میکرد، کات میداد. چون میدانست در مجموع اثر انرژی آنها بسیار مهم است.
و در مورد ادامه اجراها.
نائل: این مسئله به شدت به برنامه بچهها بستگی دارد، ضمن این که «بهمن کوچیک» انرژی زیادی از بازیگر میطلبد و اجرای طولانیمدت و بیوقفه به طور قطع از کیفیت کار کم میکند. میتوان گفت سیستم برخورد ما با مسئولان سالن، معکوس برخورد خیلی از گروهها با سالنداران است. اکثر گروهها میخواهند در هر روز دو اجرا بروند ولی ما به درخواست مسئولان سالن برای این کار پاسخ منفی دادهایم. یعنی کیفیت اجرایمان را بر کمیتش ترجیح میدهیم. برایمان مهم است که تماشاگر راضی از سالن بیرون برود و خودمان احساس نکنیم کمفروشی کردهایم.
در هر حال اجرای «بهمن کوچیک» تا ١٣ مرداد در سالن شهرزاد پابرجاست و به طور قطع بعد از یک فرجه کوتاه برای استراحت بچهها ادامه پیدا میکند و برایش ایدههایی داریم که به زودی قطعی میشود و در موردش اطلاعرسانی میکنیم.
قدم بعدی تور اروپا است که الان تاریخ دقیقش را نمیگویم ولی انشااله نیمه دوم امسال اجراهایی در لندن و استکهلم خواهیم داشت که از همین الان وعدهاش را میدهم و از شما اهالی رسانه میخواهم برای اطلاعرسانی در موردش به ما کمک کنید. در صورتی که بتوانیم مثل اجراهای تهران، موفق باشیم و تماشاگر را با خود همراه کنیم، امکان اجرا در شهرهای دیگر هم برایمان راحتتَر میشود.
و «بهمن کوچیک» از آن کارهایی نیست که اگر این بازیگر فرصت نکرد بیاید، بازیگر دیگری جایگزینش کنید.
بحرانی: (به شوخی) ما قصد داریم کارگردانمان را عوض کنیم ولی مهران نمیخواهد ما را عوض کند.
یعنی اگر تور اروپا بچینید میتوانید بروید.
بحرانی: (به شوخی) تور اروپا بچینیم، همه کارهایمان را تعطیل میکنیم. برنامه داریم که تور جهانی بگذاریم و اعتماد به نفس داریم که میگیرد.