مرضیه برومند از داوود رشیدی می گوید

اگر زنده بود امروز شمع تولد 84 سالگی‌اش را در جمع خانواده فوت می‌کرد، اما حالا که حدود 10 ماه است برای همیشه از سرای خاک به آسمان رفته است.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جی پلاس، امروز (25 تیر) دوستداران داوود رشیدی در تالار وحدت جمع می‌شوند و برایش یادبودی برگزار می‌کنند و بعد به نیابت از او به تماشای تئاتر «اعتراف» به کارگردانی شهاب حسینی می‌نشینند تا بازی درخشان استاد علی نصیریان را از نزدیک ببینند.

مرضیه برومند، خواهر همسر مرحوم رشیدی خاطرات زیادی از او دارد.از مرد بزرگی که در زندگی خیلی‌‌ها از جمله خواهران برومند تاثیر‌گذار بوده است.

با برومند هم‌صحبت شدیم تا برایمان از داوود رشیدی بگوید.

امروز زادروز آقای رشیدی است، چند ماهی از رفتن ایشان می‌گذرد، برایمان از ویژگی‌های اخلاقی استاد بگویید؟

شخصیت فرهنگی و هنری ایشان و شخصیت خویشاوندی که با ما داشتند،‌ در هم آمیخته بود. در خانواده هر چند به عنوان داماد بزرگ رابطه بسیار صمیمانه‌ای با ایشان داشتیم، اما همیشه از دانش، آگاهی و نگاه زیبایی که به جهان هستی و جامعه داشتند استفاده می‌کردیم. نسبت به وطن‌اش و ایران حساس و به فرهنگمان بسیار دلبسته بود. اعتقاداتی داشت که هیچ‌وقت از آنها سوءاستفاده نکرد و آنها را به رخ نکشید و نخواست که از آنها بهره‌برداری شخصی کند. آقای رشیدی حق بزرگی به گردن جامعه فرهنگی و هنری ما دارد. در زمینه‌های مختلف تاثیرگذار بود و کارهای بزرگی انجام داد، بخصوص برای بچه‌ها در حوزه‌های سینما و تئاتر. همیشه فضا را برای ما که علاقه‌مند بودیم در زمینه کودکان کار کنیم آماده و مهیا می‌کرد.آن زمان‌ مثل الان نبود که راه‌های مختلفی برای کار وجود داشته باشد، اما زمانی که ما می‌خواستیم وارد کار کودک شویم آقای رشیدی راه را برای ما هموار و خیلی از ما حمایت کرد. امروزه این حسرت برای ما به جا مانده که ایشان با همه کارهای خوبی که برای فرهنگ و هنر کشور انجام داد، اما بسیار جفا دید، هر چند هرگز خم به ابرو نیاورد. شرایط زندگی در خارج از کشور را داشت اما با همه مشکلات و گرفتاری‌ها کنار آمد و وطن‌اش را ترک نکرد و به مملکت‌اش وفادار ماند.

چند سال قبل به مناسبت روز پدر به ایشان تلفن کردم و خیلی جالب بود که آقای رشیدی خیلی به وجد آمد و گفت امسال تولدم همزمان شده با روز پدر! خصوصیات ایشان در جمع خانواده چگونه بود؟

خانواده آقای رشیدی به نظرم یکی از خانواده‌های مثال‌زدنی است. خواهرم و زنده‌یاد رشیدی در کمال احترام با هم زندگی کردند. خواهرم همیشه می‌گوید: «شاید نتوانم بگویم که داوود رشیدی بهترین همسر بود اما با اطمینان می‌گویم که بهترین پدر بود». به عنوان یک پدر از هیچ چیز برای بچه هایش دریغ نمی‌کرد.

مهر و محبت زیادی به فرزندانش داشت اما مقید به اصولی بود که تلاش می‌کرد آنها را در خانواده نهادینه کند، برای همین گاهی اوقات سختگیری می‌کرد تا فرزندانش راه درست زندگی کردن را یاد بگیرند.عشق و محبتی بی‌پایان به همه بچه‌ها داشت. فرق نمی‌کرد فرزندان خودش باشد یا بچه‌های فامیل و دوستان. به مناسبت‌های مختلف فامیل را دور هم جمع می‌کرد.گاهی مثل کودکی بازیگوش می‌شد و گاهی به عنوان بزرگ‌تر از ما حمایت می‌کرد.رابطه‌اش با پدرم خیلی زیبا بود.داماد بزرگ بود و زمانی که پدرم مرحوم شد، آقای رشیدی جانشین ایشان شد. همیشه یاد و خاطره پدرم را زنده و گرامی می‌داشت. همچنان‌که ما اکنون یاد آقای رشیدی را گرامی می‌داریم و آرزو می‌کنیم روحش در آرامش باشد.منش آقای رشیدی و هم‌نسلان او اما به نظرم افول کرده و دارد از یاد می‌رود؛ بی‌نیازی و استغنای روحی برای آنها در اولویت بود اما برای نسل امروز مادیات حرف اول را می‌زند. برای نسل داوود رشیدی هنر و اخلاق بر مسائل مالی و دنیوی غلبه داشت. با اعتقاد کار می‌کردند و پول و دستمزد برایشان در رتبه‌های بعدی قرار داشت.الان که فکر می‌کنم جای بزرگانی مانند مرتضی احمدی، سروش خلیلی،خانم چهره آزاد و... که من افتخار همکاری با آنها را داشتم خیلی خالی است.

اگر مشکلی برایتان پیش می‌آمد با ایشان مشورت می‌کردید و کمک می‌خواستید؟

بله! بسیار زیاد. ما در خیلی از موارد از ایشان کمک و راهنمایی می‌خواستیم. بعضی وقت‌ها سر ماجراهایی با ما حتی دعوا می‌کرد و به عملکردمان معترض می‌شد. نسبت به اتفاقات پیرامونش بی‌تفاوت نبود. آقای رشیدی بسیار به اصولش پایبند بود و آنها را به هیچ قیمتی زیرپا نمی‌گذاشت. سازشکار نبود که به‌خاطر مصالح شخصی با گروه یا عده‌ای کنار بیاید و از اصولش چشم‌پوشی کند.

ایشان در 83 سالگی فوت شدند، شما که به ایشان نزدیک بودید بگویید آیا از مسیری که طی کرده‌ بودند احساس رضایت داشتند؟

در زندگی هر کسی ناملایماتی وجود دارد که دست خود آدم نیست.اختلافات خانوادگی ناراحتش می‌کرد، اما در مجموع چیزی برای خودش نمی‌خواست.اگر ناراضی بود برای منافع شخصی نبود، بیشتر به منافع جمعی فکر می‌کرد. برای وضعیت تئاتر کشور خیلی ناراحت بود و ما الان آرزو می‌کنیم کاش زنده بود و می‌دید سالن‌های تئاتر زیاد شده‌ و مردم برای تماشای تئاتر به سالن‌ها می‌روند و گاهی حتی بلیت یک نمایش تمام می‌شود و به همه نمی‌رسد.از جوانانی که در شهرستان تئاتر کار می‌کردند خیلی حمایت می‌کرد و زمانی که هنوز حالش خوب بود گاهی برای تماشای کار آنها به شهرستان می‌رفت. اما برای خودش هیچ توقعی نداشت. یک آپارتمان کوچک یک خوابه دارند که الان خواهرم در آن زندگی می‌کند.یک ویلای کوچک هم در کلاردشت دارند که گاهی چند روزی به آنجا می‌رفتند.از همین داشته‌‌های اندک راضی بود و هیچ‌وقت اهل تجملات نبود.هر چند از خانواده اشراف زاده و پدرش سفیر بود، اما منش تجمل‌گرایی را از خود دور کرده بود. اصیل و با ریشه بود برای همین هیچ‌وقت شبیه تازه به دوران رسیده‌ها رفتار نمی‌کرد. روحش شاد و یادش گرامی باد.

 

 

دیدگاه تان را بنویسید