عبدالجبار کاکایی ضمن ارائه توضیحاتی درباره اثر جدید خود، عامل بی‌رونقی بازار نشر کتاب‌های شعر را، کیفیت پایین محتوای آثار تولید شده و نزول جایگاه تفکر نزد شاعران دانست.

به گزارش جی پلاس، عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانه سرا که بارها آثارش از سوی خوانندگان سرشناس کشور خوانده شده است، امسال با اثر جدید خود تحت عنوان «حال من دست خودم نیست» که مجموعه‌ای از ترانه‌ها و غزل‌های اوست حضور پیدا کرده است.

ترانه های این کتاب همگی از سوی خوانندگان مطرح کشور اجرا شده‌اند و برای مخاطب آشنا هستند. بخش دیگر این کتاب را هم مجموعه‌ای از غزل‌های این شاعر تشکیل داده‌اند که حال و هوای عاشقانه، عارفانه و اجتماعی دارد.

با او درباره این اثر، جایگاه ترانه و سرایش آن در نظام ادبی ایران و همچنین اوضاع نشر کتاب‌های شعر گفت و گویی کرده‌ایم که می‌خوانید:

ابتدا درباره اثر جدید خود که در نمایشگاه کتاب امسال عرضه می شود و سبک و سیاقی که در این اثر دنبال کردید، توضیح دهید.

کتاب «حال من دست خودم نیست» را انتشارات فصل پنجم منتشر کرده است، چهارمین اثری است که این انتشارات از من چاپ می کند. چیزی در حدود هفتاد صفحه و عموما مربوط به ترانه های همین دو سال اخیر است. اسم کتاب هم برگرفته از یک ترانه ای است که در سال های گذشته برای یک سریال سروده شده بود.

ترانه‌های این کتاب شامل چه فضایی می‎شوند؟

فضاهای متفاوتی دارند، ترانه ها اجتماعی، آیینی، عاشقانه هستند.

در این کتاب سعی کرده‌اید بازگشتی داشته باشتید به سبک گذشته خودتان، دراین باره توضیح دهید.

بله، من ترانه را با زبان سالم و استفاده از ظرفیت‌های عاشقانه دوست دارم و فکر می‌کنم که در اجرای این ترانه‌ها هم باید با طیف خاصی از خوانندگان و آهنگسازها کار کرد که بتوانند از پس آن بربیایند، این سبک قطعا مخاطبان خاص خود را دارد و مورد پسند و سلیقه همه نیست. در واقع این اثر نوعی ترانه سالم است که سعی کرده‌ام از ظرفیت های شعر را وارد آن کنم و زبان را از حالت لغو، سستی و همچنین حذف ارکان اصلی شعر که گاهی اوقات در ترانه انجام می‌شود، درآورم. این کاری است که از زمانی که وارد ترانه سرایی شده‌ام انجام می‌دهم.

بخشی از کتاب «حال من دست خودم نیست» شامل غزل‌های شما می‌شود، آیا غزل های شما بر ترانه سرایی هایتان تاثیرگذاشته است؟

بله تعدادی غزل هم در کتاب هست که سروده‌های من در چند سال اخیر است، من به موازات ترانه سرودن غزل را ادامه دادم و به نظرم غزل سرایی من در شکل ترانه‌هایم اثر گذشته است. مهم‌ترین اثر آن هم روان‌تر شدن غزل‌ها و راحت قرار گرفتن زبان در شعر است که نمونه‌های آن در این کتاب اخیر وجود دارد، که حدود 20 غزل در این مجموعه موجود که زبان جدید غزل‌های من است.

امروزه جمعی از شاعران برای ترانه شانی قائل نیستند و ترانه را فاقد ارزش ادبی می دانند، نظر شما در این باره چیست؟

ترانه واقعا قرار نیست با شعر سنجیده شود و با معیارهای شعر درباره آن قضاوت شود، زیرا که ترانه در تلفیق با موسیقی شکل جدیدی به خود می‌گیرد و معیارهای آن تغییر می‌کند، معیارهای قضاوت ما روی ترانه باید کاملا متفاوت باشد. اهالی شعر نمی‌توانند راجع به ترانه اظهارنظر قطعی کنند، بلکه تنها می‌توانند درباره زبان شعر و ترانه نظر بدهند اما اظهارنظر جامع و کامل درباره ترانه را باید کسی انجام دهد که هم بر محیط موسیقی و هم بر شعر و ادبیات اشراف داشته باشد.

متاسفانه این اختلاف و فاصله همچنان بین اهالی ترانه و شعر وجود دارد. دلیل ارزش قائل نشدن برای ترانه این است که آن را با معیارهای شعر ارزیابی می‌کنند، اگر لباس موسیقی را از تن ترانه دربیاوریم ترانه چیز جالب و دندان گیری نخواهد بود که سراینده از خلق آن اظهار شاعرانگی کند، زیرا که سراینده از اول هم قرار نبوده است که این اثر را برهنه عرضه کند.

الان متاسفانه مرسوم شده است که کتاب ترانه چاپ می کنند و در محیط ها و مجالس ادبی ترانه به جای شعر می‌خوانند، این رفتار غلطی است که این تصور را به وجود آورده که عده‌ای فکر کنند با خلق این فراورده های ادبی وزن شاعری پیدا کردند. به دلیل اشتباه و غلط بودن این روش تصوری هم در شعرا به وجود آمده که به این افراد واکنش نشان می دهند. واکنش شاعران درست است، چون ترانه در غیر قالب خود و بدون موسیقی عرضه شده است و کامل نیست.

وقتی این فراورده ادبی با موسیقی تلفیق شود تازه نام ترانه به خود می‌گیرد و آن چیزی که بدون موسیقی در کتاب یا محفل ادبی عرضه می‌شود یک کلام است که نوشته شده و قرار است با موسیقی تلفیق شود و بخشی شخصیت پنهانش در ترکیب با موسیقی شناخته شده و کشف شود. کما این که خیلی از ترانه‌های معروفی که سروده شده و همه مردم هم آن ها را حفظ شدند را اگر قبل از تلفیق با موسیقی می‌شنیدیم، قضاوت‌های تندی علیه شان می‌کردیم. مثلا وقتی جلو ما بذارن «مثال ایوم قدیم...» به عنوان یک شاعر اصلا درکی از آن نداریم، ولی وقتی که با موسیقی پیوند می‌خورد لذت بخش می‌شود و حتی شاعرش هم آن را حفظ کرده و زمزمه می‌کند.

پس به نظر شما ترانه بدون موسیقی ماهیتی ندارد و نمی‌توان برایش ارزشی قائل شد.

بله، ترانه بدون موسیقی یک موجود ناقص است و خیلی زیبا نیست که عرضه شود، مگر اینکه قابلیت های شاعرانگی قوی داشته باشد که در زبان محاوره هم یک خودی نشان دهد، که این همه کم پیش می‌آید و ترانه سرایان اندکی هستند که آثارشان بدون موسیقی هم قابل عرضه است.

معدودی از ترانه سرایان هم هستند که به خاطر ماهیت خوب ترانه‌هایشان آثاری خوبی خلق کرده‌اند که دارای ارزش است. اگر کارهای مکتوب آقای روزبه بمانی و اهورا ایمان را بخوانیم از نکته یابی و چینش کلمات آن لذت می‌بریم. ولی اگر هرکسی بخواهد ترانه‌هایش را عرضه کند جالب نیست.

امروزه شاهد اوضاع نامناسب بازار کتاب شعر هستیم، ناشران حاضر به چاپ آثار شاعران نیستند و شاعران جوان هم برای انتشار آثارشان باید هزینه بپردازند، چه عواملی را مسبب این مسئله می دانید؟

در حال حاضر شعر از فضای مجازی عرضه می‌شود و انتشار کتاب محلی از اعراب ندارد و فقط برای رزومه شاعر مفید فایده است، این روزها اشعار قبل از انتشار از طریق فضای مجازی به گوش مخاطب می‌رسند. برای همین طبیعی است که ناشر هم فضایی برای چاپ شعر نگذارد و با هزینه شاعر کتاب را چاپ کند.

نکته دیگر اینکه روزگار ما روزگاری است که نه آن مطیف‌های روشن و تاریخی خلق شده باشد که همه در گرد آن سبک شاعری جدید به وجود بیاورند و همه مشغول تجربه‌های کوتاه مدت و از رو دست هم نوشتن هستند و فضای فراگیر و همگانی که ذائقه جامعه آن را بپذیرد و منجر به شکل‌گیری یک سبک ادبی و تاریخی شود به وجود نیامده است. در دهه 60 و 70 ما جریان های خیلی اثرگذارتری داشتیم، امروز به طور مشخص یه عده دنبال معناگرایی در شعر و عده‌ای هم در پی زبان گرایی هستند و هیچ کدام از دو رویکرد به بلوغی نرسیده‌اند که ما شاهد یک مجموعه حداقلی از 10 شاعر یا 10 جلد کتاب خوب باشیم.

به نظرم در این شرایط بازار شعر مقداری بی رونق شده است و ناشر هم انگیزه‌ای برای کار کردن در این بازار که پولی از آن در نمی آید ندارد.

کیفیت آثار هم در این مسئله دخیل است؟

بله، بخشی اصلی به دلیل کیفیت پایین آثار است نه از این منظر که شاعران ما کم توان هستند و توانایی آفرینش ادبی ندارند، شاید شرایط تاریخی ظهور اشعار خوب ایجاد نشده است.

شاعران ما امروزه آدم‌های متفکری نیستند که خودشان سبک و تفکر به وجود آورند، بلکه منتظرند بزرگانشان تفکری را خلق کنند و آن‌ها بر اساس همان تفکر شعر بگویند. بزرگان اهل فکر و فلسفه‌ هم یا از این ممکلت فرار کرده و رفته‌اند، یا حرف نمی‌زنند و یا تریبون‌هایشان خاموش است و فضای تفکر و تضرب آرا وجود ندارد و این فضا به نحوی است که ادبیات هم نمی‌تواند در آن رشد چندانی کند.

همچنین نهاد جامعه هم به سمت فساد اخلاقی، چاپلوسی می‌رود و این مسایل ادبیات را فلج می‎کند و خیلی جور در نمی‌آید که در این شرایط خیلی شعر و ادبیات بالنده‌ای داشته باشیم.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

  • کدخبر: 638102
  • منبع: خبرآنلاین
  • نسخه چاپی
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.