در این یادداشت به قلم محمد عسلی صاحب امتیاز و مدیرمسئول این روزنامه آمده است: اگر نان باید تا جسم بیارامد، کاغذ باید تا روح از خواندن وقایع جان یابد.
ای کاش کاغذ هم از سالها پیش در لیست کالاهای ضروری و با اولویت قرار میگرفت.
اینک کاغذ به زعفران ماند که اگر زعفران گران است اما در بازار خرید و فروش در دسترس است و کاغذ گر چه بسیار گران شده است اما در دسترس نیست. و گاه و بیگاه میشنویم که راویان اخبار خبر میدهند چند صد تن کاغذ در فلان انبار کشف کردهاند و معلوم نیست همان چند صد تن کشف شده. چه میشود کرد که تا بخواهی ببینی کجاست دود شده و به آسمان رفته.
راستی جناب وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی! بالاخره شرکتی، فردی، آدمی امین پیدا شد که با ارزهای دولتی کاغذ وارد کند؟
گویا آن کس که توانسته کاغذ روزنامه از خارج وارد کند، کاغذهایش در نوبت ترخیص منتظر ارز است که هنوز به وی پرداخت نشده است. از کاغذ که بگذریم، زینک هم که یکی از ابزارهای چاپ است نایاب شده و آنان که موفق به واردات شدهاند، زینکهایشان همراه با داروهای فاسدشدنی دو ماه است در انبارهای گمرک ماندهاند و به واردکنندگان گفته شده باید مابهالتفاوت به ارز آزاد اعلام شده ده هزار تومانی را پرداخت کنند تا بتوانند محمولههای زینک و داروهای چاپ را ترخیص نمایند. همین دستورالعملها و تصمیمات محفلی موجب شده که پلیت زینک 7500 تومانی اینک در بازار آزاد اگر پیدا شود به مبلغ 25 هزار تومان به فروش رود.
متأسفانه با این وصف نه فقط روزنامهها به طور جدی در آستانه تعطیلی قرار گرفتهاند چاپخانهها هم یا تعطیل شده و یا در شرف تعطیلی قرار گرفتهاند که حاصل آن اخراج و بیکاری هزاران کارگر و کارمند صنعت چاپ و مؤسسات فرهنگی و مطبوعاتی است.
و اما بعد:
تصمیمات مطالعه نشده و غیر کارشناسی از این دست که هر لحظه و ساعت با یک بخشنامه به گمرکات موجب گرانی و سردرگمی بیشتر میشود جز نارضایتی و چالشهای بیشتر فروشندگان و خریداران حاصلی ندارد و آن میشود که نباید.
اقتصادی که مانند تار عنکبوت با هر اصلاحی به هم میریزد همان بهتر که دست نخورده باقی بماند تا به رویه چهل سالهای که به آن عادت کردهایم روزگار بگذرانیم زیرا اصلاح نکردن بهتر از خراب کردن است.
اینک دولت در شرایطی قرار گرفته که هم چوب میخورد و هم پیاز. یعنی ارزها را به دست نااهل میسپارد و نتیجهای هم برای رضامندی خریداران به دست نمیدهد جز آنکه بد از بدتر میشود.
زیرا وقتی به کسانی ارز داده میشود که بروند کاغذ بیاورند به جای آن اتومبیل یا اجناس دیگر میآورند به این نتیجه میرسیم که کارشناسان اقتصادی ما دوغ و دوشاب را از یکدیگر تشخیص نمیدهند و باید به دنبال افراد دیگری بود تا قدم راست کنند و قلم جز به آگاهی بچرخانند. به قول بیدل دهلوی:
به دست غیر تو آیینه دادم و خجلم
چو قاصدی که به جای دگر دهد کاغذ
و اما بعدتر:
وقتی در هفته گذشته دولت بسته اقتصادی خود را اعلام نمود یک بند کاغذ تحریر 70 گرمی 70×100 از نرخ 179 هزار تومان به 127 هزار تومان سقوط کرد اما ظرف 5 روز گذشته دوباره به سقف 167 هزار تومان رسید و این بسته اقتصادی مانند مذاکره بدون قید و شرط ترامپ با ایران در هر جا و به هر زمان است که فقط دو ساعت روی سایتها قابل تحلیل است و بعد از آن دوباره شرطها و تهدیدها راه آن را میبندد تا بفهماند که در به همان پاشنه میچرخد و اتفاقی منصفانه روی نداده است.
راستی این چه تدبیری است که اعلام میشود ورود کاغذ با ارز دولتی 4200 تومان مصوب شده اما وقتی وارد گمرک شده واردکننده آن اعلام میکند از وی خواستهاند مابهالتفاوت ارز دولتی به ارز اعلام شده آزاد را باید بپردازد؟
با این وصف دور از انتظار نیست که کاغذ باز هم بهای زعفران به خود بگیرد و در انبارها احتکار شود غافل از آنکه فرهنگ، دانش و آگاهیهای لحظه به لحظه در انتشار نیاز به وسیلهای مانند کاغذ دارد.
اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی محترمانه و بدون سر و صدا قصد دارد روزنامهها را تعطیل کند و مردم را به سوی فضاهای مجازی سوق دهد چرا اعلام نمیکند تا روزنامهنگاران تکلیف خود را بدانند و قبل از ورشکستگی و بدهکاریهای کلان عطایش را به لقایش ببخشند؟
یارانهها که قطرهچکانی شده و به سمت و سوهای حاصل سرازیر شدهاند، کاغذ و مواد چاپ هم که حکم کیمیا پیدا کردهاند، هزینههای جاری و ساری هم که لحظه به لحظه بیش و بیشتر میشود و شتاب معکوس را به روزنامهنگاران و ناشران تحمیل میکنند، پس چه انتظاری برای پیروزی در این جنگ رسانهای داریم؟
وقتی میبینیم و میپذیریم که فضاهای مجازی بیشتر به بدآموزی، تخریب، دروغپردازی و براندازی روی آوردهاند چرا باید با دستهای خود و تصمیمات نادرست اقتصادی به تعطیلی روزنامهها و بیکاری ناشران کمک کنیم و آنها را به انتظار کاغذی وعده دهیم که در گمرک میماند همانند دارویی که به قول راوی کلیله و دمنه «تا تریاک از عراق رسیده باشد مارگزیده مرده باشد»
جناب وزیر محترم روزنامهنگاران به مارگزیدههایی میمانند که نمیتوانند مدت زیادی در انتظار کاغذ، همان داروی شفابخش اطلاعرسانی بمانند.
فقدان کاغذ عذاب الیمی است که عذاب الیمتر دیگری مانند فقدان و گرانی زینک هم به آن اضافه شده است.
اگر روزنامهها تأثیرگذار نیستند که هستند اگر مشاغل فرهنگی هم نیستند که هستند اگر کار فرهنگی توجیه اقتصادی ندارد که نباید داشته باشد چرا دولت به آن اهمیت نمیدهد؟
چرا باید کاسه گدایی کاغذ و زینک فکر و اندیشه ما را به خود مشغول دارد تا از مدیریت فرهنگی افکار عمومی بازمانیم؟
آقای وزیر: ما همه وقت کارمان شده اینکه با هم بخوانیم این شعر انوری را:
لیکن از بیکاغذی بیتی نکردستم سواد
هست امیدم که این خدمت چو بگزارد تمام.
ف.ت/ 2027
ای کاش کاغذ هم از سالها پیش در لیست کالاهای ضروری و با اولویت قرار میگرفت.
اینک کاغذ به زعفران ماند که اگر زعفران گران است اما در بازار خرید و فروش در دسترس است و کاغذ گر چه بسیار گران شده است اما در دسترس نیست. و گاه و بیگاه میشنویم که راویان اخبار خبر میدهند چند صد تن کاغذ در فلان انبار کشف کردهاند و معلوم نیست همان چند صد تن کشف شده. چه میشود کرد که تا بخواهی ببینی کجاست دود شده و به آسمان رفته.
راستی جناب وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی! بالاخره شرکتی، فردی، آدمی امین پیدا شد که با ارزهای دولتی کاغذ وارد کند؟
گویا آن کس که توانسته کاغذ روزنامه از خارج وارد کند، کاغذهایش در نوبت ترخیص منتظر ارز است که هنوز به وی پرداخت نشده است. از کاغذ که بگذریم، زینک هم که یکی از ابزارهای چاپ است نایاب شده و آنان که موفق به واردات شدهاند، زینکهایشان همراه با داروهای فاسدشدنی دو ماه است در انبارهای گمرک ماندهاند و به واردکنندگان گفته شده باید مابهالتفاوت به ارز آزاد اعلام شده ده هزار تومانی را پرداخت کنند تا بتوانند محمولههای زینک و داروهای چاپ را ترخیص نمایند. همین دستورالعملها و تصمیمات محفلی موجب شده که پلیت زینک 7500 تومانی اینک در بازار آزاد اگر پیدا شود به مبلغ 25 هزار تومان به فروش رود.
متأسفانه با این وصف نه فقط روزنامهها به طور جدی در آستانه تعطیلی قرار گرفتهاند چاپخانهها هم یا تعطیل شده و یا در شرف تعطیلی قرار گرفتهاند که حاصل آن اخراج و بیکاری هزاران کارگر و کارمند صنعت چاپ و مؤسسات فرهنگی و مطبوعاتی است.
و اما بعد:
تصمیمات مطالعه نشده و غیر کارشناسی از این دست که هر لحظه و ساعت با یک بخشنامه به گمرکات موجب گرانی و سردرگمی بیشتر میشود جز نارضایتی و چالشهای بیشتر فروشندگان و خریداران حاصلی ندارد و آن میشود که نباید.
اقتصادی که مانند تار عنکبوت با هر اصلاحی به هم میریزد همان بهتر که دست نخورده باقی بماند تا به رویه چهل سالهای که به آن عادت کردهایم روزگار بگذرانیم زیرا اصلاح نکردن بهتر از خراب کردن است.
اینک دولت در شرایطی قرار گرفته که هم چوب میخورد و هم پیاز. یعنی ارزها را به دست نااهل میسپارد و نتیجهای هم برای رضامندی خریداران به دست نمیدهد جز آنکه بد از بدتر میشود.
زیرا وقتی به کسانی ارز داده میشود که بروند کاغذ بیاورند به جای آن اتومبیل یا اجناس دیگر میآورند به این نتیجه میرسیم که کارشناسان اقتصادی ما دوغ و دوشاب را از یکدیگر تشخیص نمیدهند و باید به دنبال افراد دیگری بود تا قدم راست کنند و قلم جز به آگاهی بچرخانند. به قول بیدل دهلوی:
به دست غیر تو آیینه دادم و خجلم
چو قاصدی که به جای دگر دهد کاغذ
و اما بعدتر:
وقتی در هفته گذشته دولت بسته اقتصادی خود را اعلام نمود یک بند کاغذ تحریر 70 گرمی 70×100 از نرخ 179 هزار تومان به 127 هزار تومان سقوط کرد اما ظرف 5 روز گذشته دوباره به سقف 167 هزار تومان رسید و این بسته اقتصادی مانند مذاکره بدون قید و شرط ترامپ با ایران در هر جا و به هر زمان است که فقط دو ساعت روی سایتها قابل تحلیل است و بعد از آن دوباره شرطها و تهدیدها راه آن را میبندد تا بفهماند که در به همان پاشنه میچرخد و اتفاقی منصفانه روی نداده است.
راستی این چه تدبیری است که اعلام میشود ورود کاغذ با ارز دولتی 4200 تومان مصوب شده اما وقتی وارد گمرک شده واردکننده آن اعلام میکند از وی خواستهاند مابهالتفاوت ارز دولتی به ارز اعلام شده آزاد را باید بپردازد؟
با این وصف دور از انتظار نیست که کاغذ باز هم بهای زعفران به خود بگیرد و در انبارها احتکار شود غافل از آنکه فرهنگ، دانش و آگاهیهای لحظه به لحظه در انتشار نیاز به وسیلهای مانند کاغذ دارد.
اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی محترمانه و بدون سر و صدا قصد دارد روزنامهها را تعطیل کند و مردم را به سوی فضاهای مجازی سوق دهد چرا اعلام نمیکند تا روزنامهنگاران تکلیف خود را بدانند و قبل از ورشکستگی و بدهکاریهای کلان عطایش را به لقایش ببخشند؟
یارانهها که قطرهچکانی شده و به سمت و سوهای حاصل سرازیر شدهاند، کاغذ و مواد چاپ هم که حکم کیمیا پیدا کردهاند، هزینههای جاری و ساری هم که لحظه به لحظه بیش و بیشتر میشود و شتاب معکوس را به روزنامهنگاران و ناشران تحمیل میکنند، پس چه انتظاری برای پیروزی در این جنگ رسانهای داریم؟
وقتی میبینیم و میپذیریم که فضاهای مجازی بیشتر به بدآموزی، تخریب، دروغپردازی و براندازی روی آوردهاند چرا باید با دستهای خود و تصمیمات نادرست اقتصادی به تعطیلی روزنامهها و بیکاری ناشران کمک کنیم و آنها را به انتظار کاغذی وعده دهیم که در گمرک میماند همانند دارویی که به قول راوی کلیله و دمنه «تا تریاک از عراق رسیده باشد مارگزیده مرده باشد»
جناب وزیر محترم روزنامهنگاران به مارگزیدههایی میمانند که نمیتوانند مدت زیادی در انتظار کاغذ، همان داروی شفابخش اطلاعرسانی بمانند.
فقدان کاغذ عذاب الیمی است که عذاب الیمتر دیگری مانند فقدان و گرانی زینک هم به آن اضافه شده است.
اگر روزنامهها تأثیرگذار نیستند که هستند اگر مشاغل فرهنگی هم نیستند که هستند اگر کار فرهنگی توجیه اقتصادی ندارد که نباید داشته باشد چرا دولت به آن اهمیت نمیدهد؟
چرا باید کاسه گدایی کاغذ و زینک فکر و اندیشه ما را به خود مشغول دارد تا از مدیریت فرهنگی افکار عمومی بازمانیم؟
آقای وزیر: ما همه وقت کارمان شده اینکه با هم بخوانیم این شعر انوری را:
لیکن از بیکاغذی بیتی نکردستم سواد
هست امیدم که این خدمت چو بگزارد تمام.
ف.ت/ 2027
کپی شد