در این یادداشت که به قلم محمد عسلی مدیرمسوول و صاحب امتیاز این روزنامه نوشته شده، آمده است: جوان بودید و با تدبیر، هوشمندی و تلاش های شبانه روزی تان با گذر بهترین دوران زندگی در آزمایشگاه ها و پشت میزهای کلاس درس و دلشوره هایی که برای فراگیری هر آنچه باید از روابط علت و معلولی بیماری ها و شناخت و اثرات داروهایی که هر لحظه در حال تغییرند گذشت تا آنکه به پایان دوران دانشجویی رسیدید و استاد شدید. باز هم کلاس ها، همان کتاب ها و همان پرسش و پاسخ ها و اگر جراح شدید، همان بیدارخوابی های نیمه شبی و بامدادی و در یک قضاوت عجولانه شما دکتر و پرستاری قابل شدید با درآمدی که خیلی ها حسرت موقعیت های شغلی تان را خوردند و می خورند بدون آنکه خود را محک زده باشند که آیا در طول زندگی چنین توانایی ها و تحمل هایی را داشته اند یا خیر.
بگذریم. اینک در آزمونی سخت تر از گذشته در مقابل ویروسی قرار گرفته اید که هنوزا هنوز ناشناخته است و درمانی ندارد، مگر به قوت و قدرت بدنی که تحمل آن را در جنگی ناخواسته بروز دهد و شما پزشکان و پرستاران سینه سپر کردید بدون آنکه احساس کنید اگر بیمار شوید چه می شود و چه بسا کسانی از شما که در این میدان رزمایش از میان رفتند و نام و عکسی از آنها باقی ماند و چه بسیار کسان از شما که هنوز هم با این بیماری در خود و برون از خود در مبارزه اید و دست از کار نکشیده اید.
آری شما پزشکان و پرستارانی که جان مبتلایان در دست های تشخیص و مهربانتان است و برای این مسئولیت پذیری قسم یاد کرده اید. و چه قسمی که بار سنگین طبابت و مراقبت را بر دوشتان نهاد و شما را به میدانی فرستاد که جنگ در آن به زمانی محدود و فرصتی کم ختم نمی شود.
اینک قریب دو ماه از تلاش های همه جانبه تان می گذرد و چه بسا بسیار از شما که از همسر و فرزند و پدر و مادر، در این مدت دور مانده اید و در لباسی تنگ و نفس گیر خود را بیش از بیمارانتان قرنطینه کرده اید.
راستی کدام پاداش می تواند پاسخگوی این همه مهر و از خودگذشتگی باشد؟
کدام لطف و سخن های مهربانانه قادر است سلامتی روحی و جسمی تان را به شما برگرداند؟
و کدام حس خوب قادر است خاطرات تلخ این دوران را از ذهن و زبانتان پاک کند؟
جز آنکه امیدی به خدا باشد که پاداش دهنده برترین است و اجر و مزد او با رقم های نجومی مادی برابری نتواند کرد.
بیدار باشید و به هوش که هستید، توانا بمانید و با درایت که دارید، و امیدوار که مهمترین گزینه پیش روی شما برای روزهای مباداست.
و اگر امروز ایران عزیز و مردم شریف آن به شما و همت و توانایی تان می بالد از آن جهت است که از دروازه تاریخ به سلامت می گذرید و با دست های پر مهرتان عبور می کنید. در کتاب زندگی تان بنویسید اگر بتوانید به شرح که احساس بیمار از مرگ نجات یافته در آخرین لحظات خوف و رجاء چگونه بود و این احساس چگونه به شما منتقل شد و بعد از آن چه احساسی داشتید برای ادامه راه.
و من به عنوان روزنامه نگاری که بیش از ۳۵ سال در این راه قلم زده ام هنوز نمی توانم شمه ای از آنچه بر شما و یارانتان رفته است را شرح دهم هرچند پیوسته و همه حال چشم به صفحه جادویی تلویزیون دارم و گوش به اخباری که بتواند روزنه ای از امید را به مخاطبان انتقال دهد. اینک از پس آن همه دیدنی ها و شنیده های غیرقابل توصیف، دانستم که شما از جنس دیگرید. از جنس انسان های شریف و نه آن کاسبکاران عجول عصبی منت گزار...
چه لحظاتی که در شرایط سخت اقتصادی با کمبودهایی مواجه بوده اید که نبود آنها جان خودتان و بیمارانتان را به خطر انداخت صبوری کردید و با درک شرایط علیرغم خبرهای بد از احتکار تجهیزات پزشکی دم برنیاوردید و به کار خود دل مشغول شدید. شما سرمایه های غیرقابل جبران کشوری هستید که مردم آن با زحمت و سختی های بسیار و هزینه های گزاف فرزندانی چون شما را برای خدمت به جامعه ارزانی داشتند.
و می دانید چهل سال تحریم و دشمنی چه بر سر کشور آورد و ملتی که می خواهد ستم پذیر نباشد و ستم ستیز باشد.
بمانید و بماناد، همت، انسانیت و سخت جانی و مسئولیت پذیریتان برای ملت مظلومی که بیش از این نیاز به حمایت دارد.
منبع: روزنامه عصر مردم