تنور دلها گرم از جذبههای توحید است ، زمزمههای خداپرستی به نوای توحید شور تازه بخشیده است. تاریکخانه جهل اما آکنده از شرارت قابیل هایی است که برآمدن خورشید حقیقت و تابش انوار شریعت را بر نمی تابند ، در برق تیغ های آهیخته شان، خشم طوفانی خفاش شب از روشنای چراغ هدایت پیداست.
در سایه روشنای آغازین سالهای بعثت ، نهال اسلام زخمی از تیشه بیداد جائران عرب، ریشه در جاودانه های فطرت بشری ، روز به روز بالنده تر می شود ، خدیجه را دیر هنگامی است که غم تنهایی و اندوه رویگردانی خویشاوندانی که سالها او را به بهانه تزویج با محمد(ص) از خویش رانده و حتی در واپسین روزهای بارداری اش ،پرستاری او را نمی پذیرفتند، دلتنگ از گذشته ها و دل نگران از آنچه در پی خواهد آمد،روزهای سخت بارداری را پشت سر می نهاد.
سایه طوبای محمد (ص) و گاه به گاه حرفهای آهسته اش با نوزادی که آمدنش را به انتظار نشسته بود خلوت تنهایی او را سرشار از امیدها می کرد ، دختری که هنوز نامده ،مژده آمدنش را جبرئیل بر پر و بال میکائیل می نوشت و سپهر در گردش دوار خویش،به سرور میسرود.
مهتاب شب بیستم جمادی الثانی در شط مواج شب شناور بود ، سرزمین بطحاء بستر خویش را زیر گامهای انیسه ای نیکو خصال و کودکی فرخنده فال می گشود. جوانه های امید بر شاخه های انتظار می شکفت. کرانه های افق در التهاب میلاد ریحانه نبی (ص) ،دیده بر دروازه های روشن آسمان دوخته ،تارهای سیمین صبح را بر پود فلق میبافتند تا رشحه های نور در پرنیان یاسمن ها،نقش بندد و سطر سطر کتاب آفرینش تفسیری از شکفتن طاها بر قامت یاسین باشد.
رخساره عصمت بر ضمیر صفحه خاک ترسیم شد و خورشید طهارت از برج نبوت طالع گشت، هفت آسمان تجلی نور شد و هفت دریا شبنم عشق طهور ، خاک در چالاک از شوق و سرور ، عرش تا فرش را دیباج گستردند تا کودکی پا بر بال فرشتگان نهد که سیمرغ آزادگی را بر قاف کربلای عشق بنشاند.
سعید نیاکوثری نویسنده و پژوهشگرسیب سرخ بهشت چون قدم برسرای دل نهاد، پیش حریم حرمتش،جبرئیل سر به نشان ادب بر سجده گاه زمین گذارد و آسمان طغرای خضوع بر خوان کرمش بنهاد ، غنچه لبخندش، شعله بر مجمر نسرین می زد و نجابت نگاهش، شراره شرم بر شهلای شرف می افکند.
آئینه دار جمال جانان و خزانه دار مهر یزدان،آنکه شأن وجودش را هیچ قلمی جرات نگارش ندارد و صهبای حیایش را هیچ سبویی جسارت وجود نیابد ، گویی که غایت خلقت به بدایت وجودش بسته و نعمت آفرینش به نعت کمالش آرسته. او که بهانه خلقت است و نشانه عترت ، آنجا که خامه سلسله الذهب پرده از حقیقت برداشته و در بحور مشارق الانوار الیقین فی الاسرار، نوای قدسی سر می دهد و سّر جان به مکاشفت عالم پندار میبرد که : یا احمد لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علی لما خلقتک و لولا فاطمه لما خلقتکما
بیستم جمادی الثانی،ثانیه ها چشم به راه لحظه ای جاودانه اند ، تقارن طلوع خورشید و ماه ، خانه رسول خدا، خوان گسترده الهی و سفره کرم نعمت الهی است، دردی عظیم ،شکیب را از دل صبور خدیجه ربوده است ، نیمه پنهان ماه گویی از چشمهای نگران او شرم دارد و سکوت شب از یغمای تاب او ، خانه آرام محمد(ص) ،لبریز ناله های دردمندانه خدیجه است ، صدای سایش بالهای فرشتگان و قدمهای متین زنانی حریر پوش که شال عصمت به دوش نهاده و پرده حیا بر رخساره افکنده، اساور سیمین به دستی و جام بلورین به دستی دیگر، سرادق آرامش بر حجب تنهایی او کشیدند و بر پهلوی دردآشنای او مرهم مهر نهادند و از بیم تنهایی،رجای ربانی بخشیدند.
محمد (ص) به نماز شب ایستاده و جبرئیل از قفای او ،تکبیرهای بندگی تکرار می کند.شکوه خلقت بر چهره آفرینش هویدا می شود و انوار حقیقت، کران تا کران هستی را روشن می کند ، فاطمه آن یگانه بانوی عفیفی که عصمت و حیا در لوای نام او معنا می شود و صبر و وفا از چشمه ی نگاه او جان می یابدمتولد می شود.
بهشت از صفای وجودش،مصفا و خورشید از بارقه نجمه زهرایش پر فروغ و تابا، فاطمه را نه یک نام که یک مکتب است، مکتبی که حیات از رسالت پدر دارد و ایدئولوژی های بایسته اش بر ستونهای ولایت استوار است.
فاطمه نه یک نام که شطی است برنده شطح و طامات ، فاطمه نه یک نام بلکه گنجینه اسراری است که در هجده بهار طلوع کرد اما هزاره های تاریخ بشر هنوز در ترجمان نخستین واژه های معرفت او بازمانده اند... آری فاطمه یک حقیقت جاودانه است.
به قلم : دکتر سعید نیاکوثری ؛ نویسنده و پژوهشگر