این سخنان را خمیرگیر و نان فروش نانوایی محله با صدای بلند که به فریاد نزدیک بود به گوش مشتری کارتخوان به دست رساندند و همین آواها برخی دیگر از مشتریان را از مقابل نانوایی فراری داد.
مشتری دریافت کننده نواهای خشم نانوایان محله، توانایی جر و بحث نداشت و با نگاهی که بیچارگی و درماندگی را به سمت یورشگران پرتاب می کرد، از صف بیرون رفت.   
مشتریان فراری از نوازش‌های نانواها، برای گرفتن پول نقد به سمت دستگاه خودپرداز بانک در همان حوالی، حوالت داده شدند.
هجوم به سمت دستگاه خودپرداز بانک آغاز شد؛ مشتریان که به خودپرداز بانک رسیدند با این پیام مواجه شدند که دستگاه موقتا قادر به پاسخگویی نمی باشد.
این پیام، نفر به نفر باز نشر شد و این پیغام هم منتقل شد که معنای موقتا در بسیاری موارد مترادف با زمانی طولانی است.   
هیچ مغازه‌ای هم درآن پگاه، باز نبود که شاید کارتخوان داشته باشد و بتوان با التماس و خواهش و چرب زبانی پولی از درون این دستگاه با مدیریت صاحب مغازه، بیرون کشید. 
جویندگان دستگاه کارتخوان سرانجام به آش فروشی رسیدند که فروشنده آش، نام پزندگی را برازنده قامت مغازه اش می‌دانست.
پزنده هم همه را پخت و گداخت زیرا با افتخار گفت: کارتخوان، سیخی چند؟ هر قدر پول بدهید، آش می‌خورید یا می‌برید.
کاسبان بیابان، دستگاه کارتخوان دارند اما بسیاری از مغازه‌های خیابان و درون شهر و مشاغل دیگر که درآمد خوبی هم دارند روی خوشی به کارتخوان نشان نمی‌دهند. چرا؟   
پاسخ این پرسش را یکی از کاسبان گریزان از کارتخوان چنین بیان کرد:‌ کاسبان بیابان ناچارند جنس هایشان را بفروشند و برای یافتن مشتری باید بازاریابی کنند و چه روشی بهتر از این که داشتن کارتخوان را جار بزنند.
این مغازه دار بدون کارتخوان این را نیز گفت که اغلب جنس های کاسبان دوره گرد ارزان است و مالیات از نزدیک شدن به درآمدهای برآمده از این کالاها شرمسار است.  
البته جرات نکردیم از این کاسب رمنده از کارتخوان که تعدادشان «بسیاراندک» است بپرسیم چرا «برخی» کاسبان ثابت و دارنده درآمدهای مالیات پسند از بازاریابی و مشتری مداری دوری می کنند؟
پرسش از میزان درآمدهایشان و اینکه دستشان به دهانشان می رسد و چرا کارتخوان را تحریم کرده اند، از مخیله مان به سرعت برق و باد گذشت و رفت.   
شاید پاسخ این باشد که این مغازه داران و صاحبان مشاغل پردرآمدکه تعدادشان «انگشت شمار» است، خیالشان از بابت داشتن مشتری همیشگی راحت است و شگفتا که هرگونه نابسامانی اقتصادی، لباس رونق بر تن این افراد می پوشاند.     
رضا که به مسافرت شهرهای غربی و شمالی ایران رفته بود، در حال گفت و گو با دوستان خود بود و تعریف می کرد:‌ کوله بار سفر را بستیم؛غافل از اینکه کوله بار پول نقد را هم باید می بستیم چون هرجا می رفتیم از مسئول پارکینگ گرفته تا مغازه‌های بقالی، سوپری، متصدی فروش بلیت موزه از ما پول نقد درخواست می کردند.
خانمی که مشخص نشد از کجا ظهور کرد و انگار خوشه های خشم را با خود حمل می کرد، میان سخنان رضا پرید و گفت:‌من خودم منشی دکتر... بهترین دندانپزشک خاورمیانه هستم؛ دستیار ایشان هم حساب می‌شوم؛ برای من کسر شان دارد دستگاه پْوز (کارتخوان) بگذارم و وقتم را صرف کشیدن کارت کنم؛ پُز منشی به این است که پول های نقد را داخل کشو هل بدهد؛ مگر قانونی هم برای استفاده از کارتخوان داریم؟
یکی از دوستان رضا گفت: در این مورد قانون داریم که به گمانم از سال ۹۱ مصوب شده اما به طور کامل اجرا نشده است. 
همان خانم که به زعم خود، منشی بهترین دندانپزشک خاورمیانه بود گفت:‌ قانونی که تا حالا اجرا نشده از این به بعد هم احتمال می دهم لنگ لنگان پیش برود پس ما هم راه خودمان را ادامه می‌دهیم و حرف کسی را نمی‌خوانیم. 
البته تعداد این نوع افراد که راه خود را می‌روند و به حرف کسی و حتی قانون گوششان بدهکار نیست، «بسیار اندک» است.
 ۱۸۷۶ 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.