به گزارش ایرنا، حوالی ساعت 9 صبح به مدرسه می‌رسم. مدرسه‌ای دخترانه در منطقه‌ای معمولی از شهر شیراز که دانش‌آموزان مقطع متوسطه اول در آن درس می‌خوانند.
از بیرون مدرسه، سر و صدای بچه‌ها شنیده می‌شود، تازه زنگ خورده و درحال رفتن به سر کلاس‌اند، عده‌ای هنوز انگار صدای زنگ را نشنیده‌اند، به روی خودشان نیاورده‌اند که باید به کلاس بروند و ناظم مدرسه به آن‌ها شخصاً تذکر می‌دهد.
دو دانش‌آموز هم به سرعت خود را به ورودی سالن می‌رسانند و دوان‌دوان و با شور و شوق پله‌ها را می‌پیمایند. نگاه کنجکاو چند دانش‌آموزِ در راهرو ‌مانده، مرا که به سمت دفتر مدرسه می‌روم تعقیب می‌کند، بچه‌ها همیشه درباره غریبه‌هایی که به مدرسه‌شان می‌آیند کنجکاوند و دوست دارند بدانند کیست.
از قبل با مدیر مدرسه هماهنگ کرده‌ام، او که زنی میانسال است به استقبالم می‌آید، به یکی از معلم‌ها معرفی‌ام می‌کند،‌ معلم هنر است، تازه به این مدرسه آمده و سال گذشته در مقطع ابتدایی تدریس می‌کرده‌است. معلم جوان است و متین و خوش‌رو. قرار است مرا به کلاسش ببرد. از من می‌خواهد خودم را پیش از آنکه در کلاسش همهمه شود، معرفی کنم و بعد در صندلی نزدیک او بنشینم.
به کلاس نهم وارد می‌شویم، بچه‌ها تا چند ماه دیگر به مقطع جدیدی وارد شوند، از بقیه بالغ‌تر و پخته‌ترند و غرور‌ سال‌بالایی بودن را در آن‌ها می‌توان دید. بچه‌ها نصفه‌نیمه از سر جایشان بلند می‌شوند.
طبق خواسته معلم خودم را معرفی می‌کنم؛ اما پچ‌پچه‌هایی کمابیش وجود دارد، بعضی از بچه‌ها می‌خواهند خودنمایی کنند، به طعن و طنز چیز‌هایی می‌گویند، هم خنده‌دار است و هم اگر بی‌طاقت باشیم ممکن است آزار دهنده به نظر بیاید.
روز خوبی آمده‌ام. جلسه قبل، معلم بچه‌ها را که اصرار داشته‌اند موبایل به مدرسه بیاورند به کوچه‌باغ‌های قصردشت برده، آن‌ها با دوربین موبایلشان عکاسی کرده‌اند و حالا یکی از بهترین عکس‌هایشان را چاپ کرده‌اند و قرار است درباره دلایل دوست‌داشتنی بودن عکس‌ انتخابی‌شان صحبت کنند.
باز هم از معلم تقاضا می‌کنند که با مدیر مدرسه هماهنگی کند و اجازه دهد برای روز آخر مدرسه موبایل‌هایشان را بیاورند تا باهم عکس یادگاری بگیرند. بعضی‌ها هم خواستار تکرار این برنامه تا پیش از اتمام مدرسه هستند؛ البته معلمشان درِ گوشی می‌گوید که بچه‌ها قاچاقی موبایل حمل می‌کنند و قبلاً کشف کرده که آن‌را در لوله بخاری جاساز می‌کنند و بعد در زنگ‌های تفریح برمی‌دارند و استفاده می‌کنند.
یکی دو بار ناظم مدرسه مچشان را گرفته؛ اما باز هم جاساز‌های تازه‌تری یافته‌اند و این روند ادامه دارد؛ با این حال جرات نمی‌کنند موبایل‌ها را علناً رو کنند. ‌
خانم معلم می‌گوید: اگر جای کادر مدرسه بودم اجازه می‌دادم روز آخر موبایل بیاورند؛ اما هدفمند آن را مدیریت می‌کردم مثل همین برنامه عکاسی.
بعد از کلاس در حیاط مدرسه با معلم قدم می‌زنیم، می‌گوید: یک آموزگار از دو سو تحت فشار است، یک طرف کتاب‌های کم محتوای درسی و دیگر خانواده‌هایی که به رشد فرزندشان توجهی ندارند.
او ادامه می‌دهد: اصلی‌ترین مساله راجع به پخش آهنگ مبتذل در مدارس و جنجال‌های این اواخر این است که بچه‌ها به فضای باز و آزاد احتیاج دارند، به محیطی نیاز دارند که بتوانند در آن هیجانات و عواطفشان را از مثبت و منفی را تجربه کنند و به مروز زمان به این عواطف خودآگاهی پیدا کنند.
** موسیقی کودک و نوجوان نداریم
این معلم می‌افزاید: این یعنی بچه‌ها به شادی نیاز دارند و ما نمی‌توانیم این شادی را از آن‌ها دریغ کنیم. باید دید علت اینکه یک آهنگ مبتذل برای بچه‌ها شادی‌ساز می‌شود، چیست. آیا ما موسیقی کودک داریم؟ آیا واقعاً سینمای کودک داریم؟ وقتی من بچه‌ها را به سینما می‌برم فیلم‌های طنز سخیفی برای آن‌ها پخش می‌شود که مناسب سن و سالشان نیست و خودش، افکارش و زیست روزمره‌اش را در آن پیدا نمی‌کنند.
این معلم که سابقه تدریس در تمامی مقاطع و با دختران و پسران را دارد، از دشواری‌های تهیه فیلم و کتاب و موسیقی مناسب کودک و نوجوان می‌گوید و بیان می‌دارد: جای داستان‌های ادبیات کودک و نوجوان در کتاب‌های درسی خالی است. مدیر مدرسه دلش می‌خواهد بچه‌ها شاد باشند؛ اما موسیقی مناسب سن آن‌ها را ندارد. برای کودکان تا رده سنی پنج سال کمابیش اثر موسیقایی قابل اعتنا داریم؛ اما برای شش سال به بعد نداریم.
** بچه‌ها طالب پخش موسیقی در مدرسه هستند
از او می‌پرسم آیا موسیقی مبتذل یا نامناسب رسماً و با آگاهی کادر مدرسه هم پخش می‌شود، مثلاً برای زنگ ورزش یا مراسم جشن‌ و اعیاد مختلف، می‌گوید: خیر؛ این نوع موسیقی رسماً جایی در مدارس ندارد؛ اما وقتی در کلاسمان رایانه داریم، بچه‌ها طالب پخش موسیقی یا نمایش نماهنگ و فیلم هستند.
این معلم ادامه می‌دهد: بار‌ها با مشکل تهیه محتوای هنری مناسب برای بچه‌ها در همه رده‌های سنی مواجه شده‌ام، سعی کرده‌ام تا جایی که می‌توانم آن‌ها را از ابتذال دور کنم؛ اما احساس می‌کنم به شدت غریبم.
زنگ کلاس می‌خورد و معلم باید به سر کلاسش برود، ناظم مدرسه طبق روال زنگ قبل دنبال بچه‌هایی می‌رود که صدای زنگ را نشنیده می‌گیرند. به سراغش می‌روم، زنی است حدوداً چهل ساله، می‌گوید خودش دو فرزند دختر پنج و یک ساله دارد.
او درباره پخش موسیقی در مدارس می‌گوید: آنچه تلخ است اما حقیقت دارد این است که بچه‌ها طالب این دست موسیقی‌ها هستند. در بیانی کلی‌تر اصلا به موسیقی نیاز دارند؛ حتی ما هم به این سبک موسیقی‌های مبتذل واکنش نشان می‌دهیم و اگر هم مقاومت کنیم که نشنویمشان شاید از آن‌ها بدمان نیاید.
ناظم این مدرسه که در مقاطع تحصیلی دبیرستان نیز تدریس کرده است و سمت‌های مختلفی داشته است، می افزاید: دسترسی بچه‌ها به این نوع موسیقی در مدرسه نیست؛ چون درس‌ها به قدری سنگین است که معلم وقتی برای پخش این دست موسیقی‌ها پیدا نمی‌کند.
** دسترسی به موسیقی مبتذل در جامعه وجود دارد نه مدرسه
او ادامه می‌دهد: دسترسی در ماشین پدر و عمو، در ترافیک از ماشین کناری، از خانه همسایه و شبکه‌های ماهواره‌ای است که در خانه کمابیش تماشا می‌شود و این، شکاف بین آموزش و پرورش و جامعه است، شاید بهتر باشد به جای شکاف بگوییم دره، چون تاثیر آنچه در جامعه رخ می‌دهد بسیار متفاوت و بسیار بیشتر از مدرسه است.
از او می‌پرسم آیا تا به حال خانواده‌ها درمقابل اصلاح روش‌های تربیتی نادرستشان مقاومت کرده‌اند یا خیر، می‌گوید: نه به آن معنا که دعوا راه بیندازند یا صراحتاً مخالفت کنند. وقتی با خانواده‌ای از زاویه نقد تربیت بچه‌ها وارد می‌شویم، بد برخورد نمی‌کنند و در یک سال گذشته تنها یک مورد داشتیم که مادر خانواده رفتار نامناسبی داشت؛ اما به مشکلات فرزندشان اهمیت نمی‌دهند و آن را پیگیری نمی‌کنند، آنچه غالبا می‌بینیم بی‌توجهی و بی‌تفاوتی است.
خانم ناظم اظهار داشت: این در حالی است که براساس آمار ما و اظهار دانش‌آموزان تنها مادران یک‌پنجم بچه‌های این مدرسه شاغل‌ هستند و ممکن است زمان کافی نداشته باشند. این‌ها نشان‌دهنده فقر فرهنگی برخی خانواده‌هاست. والدینی که با وجود رسانه‌ها و آسان شدن دسترسی‌ها درراستای شکوفایی و پرورش فردیت فرزندانشان قدمی برنمی‌دارند.
او اظهار می‌کند: والدین حتی در برخی طرح‌های فرهنگی مثل کتابخوانی هم به سختی همکاری می‌کنند. کتاب 'داستان‌های خوب برای دختران بلند‌پرواز' را برای بچه‌های مقطع هفتم پیشنهاد دادیم و خواستیم بچه‌ها تهیه کنند، برخی خانواده‌ها با تعلل و دیرکرد تهیه کردند، به‌سختی همراهی می‌کنند، گاهی گلایه می‌کنند و مداومت و مطالعه در امر تربیتی ندارند.
** در مواجهه با ظهور پدیده‌های جدید موفق نبوده‌ایم
در دفتر مدرسه، مدیر هم به بحث ما وارد می‌شود، او می‌گوید: واقعیت این است که در مواجهه با ظهور پدیده‌های جدید در مدارس اصلاً موفق نبوده‌ایم. ما همچنان در حال انکاریم و ناچاریم همه چیز را ممنوع کنیم. با فضای موجود نمی‌توان گفت صرفاً آموزش و پرورش مقصر است، خانواده هم مقصر است. وقتی بچه‌های دوازده ساله حتی حرف‌های رکیک بلد هستند؛ یعنی اینجا باید به آموزش و پرورش هم حق داد، به احتمال زیاد بچه‌ها صحنه‌های نامناسب را دیده‌اند که می‌توانند کلمات نامناسب را هم ادا کنند.
او که در آستانه بازنشستگی قرار دارد و تنها سال آینده را در این مدرسه خواهد بود، ادامه می‌دهد: باید درمقابل پدیده‌های جدید راه‌حلی عملی پیدا کنیم. اگر آموزش و پرورش چاره‌جو نباشد، با این رویکردی که در بین خانواده‌ها وجود دارد، حق می‌دهم موبایل و ابزار امروز ممنوع باشد. آموزش و پرورش باید خانواده‌درمانی کند؛ یعنی یک برنامه گسترده و مستند برای خانواده‌ها داشته باشد و جای سوال دارد که چرا دست به چنین کاری نمی‌زند.
از خانم مدیر درباره پخش موسیقی می‌پرسم، می‌خواهم بدانم آن‌ها آیا برای بچه‌ها موسیقی پخش می‌کنند و دایره کلیپ‌های موزیک نامناسب اخیر هم در مدرسه آن‌ها نمود داشته است، پاسخش خیر است. می‌گوید: نمونه کلیپ‌های اخیر در این مدرسه رخ نداده است؛‌ اما معلمانمان گاهی برای آموزش مثلاً ردیف و قافیه از ترانه‌های محسن چاووشی استفاده کرده‌اند و شعر‌های نظامی یا مولانا را که امثال این خواننده به شیوه‌ای مدرن خوانده‌اند برای بچه‌ها پخش می‌کنند.
** دهه هشتادی‌ها مطیع نیستند
خانم مدیر می‌افزاید: البته بچه‌ها دوست دارند موسیقی پخش کنیم، گاهی هم پیشنهاد‌هایی می‌دهند. در دهه‌های گذشته بچه‌ها مطیع‌تر بودند، دهه‌هشتادی‌ها مطیع نیستند. آن‌ها حتی با کتاب‌های دینی‌شان غریبه‌اند و می‌خواهند زود آن‌ها را از سر باز کنند و در بروند و اگر سخت‌گیری نکنیم کنترلشان دشوار می‌شود.
وی با اشاره به اینکه برخی رفتار‌های ناخوشایند مثل مسخره‌کردن همه چیز و یا مقاومت‌هایی در بین دانش‌آموزان نسل جدید دیده می‌شود، ادامه می‌دهد: وقتی می‌خواهیم چیزی را آموزش دهیم که با تربیت خانه‌شان مغایر است، به مشکل برمی‌خوریم و بچه‌ها مسائل را با شوخی و مسخرگی حل می‌کنند و آن را جدی نمی‌گیرند.
او سال‌هایی را به یاد می‌آورد که در مدارس اطراف شیراز و در مناطق کم‌برخوردارتر با دانش‌آموزان سر و کار داشت و می‌گوید: با بچه‌های طبقه متوسط رو به پایین که دردمند تر هستند، راحت تر هستیم و آن‌ها هم به‌نسبت آگاه‌ترند. انسان دردکشیده نزدیک شدن به معلم را بیشتر در می‌یابد و نیازی ندارد که به آن ها فشار بیاوریم.
این فرهنگی خاطرنشان می‌کند: رشد و آگاهی در طبقه متوسط و مرفه کمتر دیده می‌شود. خیلی با مادر‌ها صحبت کرده‌ایم. گفته‌ایم به بچه‌ها مسئولیت دهند. بسیاری از بچه‌های امروزی اضافه‌وزن دارند؛ اما گویا خانواده‌ها این مسائل را جدی نمی‌گیرند و آن را دخالت در امور داخلی خود می‌پندارند.
** معلمان امنیت تذکر دادن ندارند
وی می‌افزاید: پیش آمده که معلم‌ها گفته‌اند حتی امنیت ندارند که به بچه‌ها تذکر دهند؛ چون فوری سروکله پدر و مادر‌ها پیدا می‌شود. در سنین بالاتر شاهد بوده‌ایم که حتی در مدارس دخترانه معلم مورد توهین‌های شدید قرار گرفته، چون فقط به دانش‌آموزی تذکر داده است که فلان رفتارش درست نیست یا بیشتر درس بخواند.
این مدیر که همین اواخر با یکی از دانش‌آموزان مدرسه دچار مشکل شده است، می‌گوید: دانش‌آموزی داریم که پدری سخت‌گیر دارد؛ ‌چنانکه رفتار پدر باعث آسیب روحی او شده است. معلم‌ها تلاش کردند به او یاری برسانند اما چند وقت پیش روی دیوار مدرسه و جلوی چشم بقیه دانش‌آموزان جملات نامناسبی درباره یکی از معلمان نوشته بود که ما هم با توجه به علنی بودن خطایش با او علنی و جدی برخورد کردیم.
او درباره دسترسی بچه‌ها به موبایل هم می‌گوید: کم هستند خانواده‌هایی که فرزندانشان را توجیه کنند که موبایل برای آن‌ها ضروری نیست. دسترسی بچه‌ها به شبکه‌های اجتماعی راحت است. خانواده‌ها می‌گویند بچه‌هایشان به تلگرام و اینستاگرام دسترسی ندارند و فقط واتس‌اپ دارند؛ اما اگر چنین باشد این همه آگاهی از کجا نشات می‌گیرد؟
این مدیر اذعان می‌کند که امسال برای برخی پایه‌ها آموزش مسائل بلوغ با حضور متخصصان و مشاوران برپا کرده‌اند؛ اما برخی خانواده‌ها واکنش نشان داده‌اند و نمی‌پذیرند که فرزندانشان به منابع نامطمئن و خطرناک دسترسی دارند و بهتر است در مدرسه به پرسش‌هایشان پاسخ داده شود.
او می‌گوید: خانواده‌ها باید روی رشد بچه‌ها بیشتر تمرکز کنند تا درک مسائل انسانی، بهبود روابط انسانی و درک بچه‌ها از هنر خوب در آن‌ها افزایش یابد.
مدیر این مدرسه بیان می‌دارد: آموزش و پرورش باید بتواند پشتوانه و ضمانتی دهد که معلمان بتوانند درباره خطراتی که بچه‌ها را تهدید می‌کند به آن‌ها و خانواده‌ها اخطار دهند. مسائلی که امروزه به عنوان ناهنجاری‌های روانی و اجتماعی شناخته می‌شود و باید درمان شود.
در ادامه بحث یکی از معلمان مدرسه که در ساعت آخر، کلاس داشت و تا این موقع ناظر بود، خواست که درباره تجربه‌هایش صحبت کند، خودش نامش را گذاشت درددل.
این معلم ادبیات زنی جوان است که تقریبا در میانه‌های سی‌سالگی است و خوش‌رو و با انرژی به نظر می‌رسد، با صدایی رسا که ناشی از اعتماد به نفس و قدرت اوست، سخن گفتن را شروع کرد و گفت که تا حال دانش‌آموزانی از کلاس هفتم تا دوازدهم یا همان پیش‌دانشگاهی داشته است و شاهد مسائل بسیاری بوده است.
** ‌کتاب حافظ در خانه‌ها نیست
به گفته این معلم در یک مورد، وقتی از دانش‌آموزان خواسته که چهار غزل از حافظ را انتخاب کنند و برای جلسه بعد بیاورند، دانش آموزان گفته‌اند که کتاب حافظ در خانه ندارند، او ادامه می‌دهد: گفتم مگر می‌شود دیوان حافظ در خانه‌هایتان نباشد، یعنی شما عیدهای نوروز و شب یلدا به دیوان حافظ تفأل نمی‌زنید که ناگهان یکی از بچه‌ها گفت آهان همان کتابی که با آن فال می گیرند؟!
او ادامه می‌دهد: بعد به بچه‌ها گفتم درس را بگذاریم کنار، فقط حرف بزنیم درباره اینکه چرا دیوان حافظ را نمی‌شناسیم. تقصیر خانواده بچه‌هاست که کتابخانه ندارند و شب سال نو دیوان حافظ در سفره شان نیست؛ بماند که آیا اصلاً سفره هفت‌سین می‌اندازند یا نه!
این معلم ادبیات خاطرنشان می‌کند: این گونه مسائل فرهنگی در مدارس غیرانتفاعی نمود بیشتری دارد؛ مثلاً یک بار درباره کتاب 'شازده کوچولو' حرف می‌زدم، به بچه‌ها پیشنهاد کردم این کتاب را با ترجمه احمد شاملو بخوانند، بعد یکی از دانش‌آموزان پرسید همان خواننده؟!
او درباره کلیپ‌های اخیر که از برخی مدارس در فضای پخش شده، عنوان می‌کند: سلیقه موسیقایی سخیف شده؛ چون نسل ما دارند بچه‌هایی را تربیت می‌کنند که اینطوری از آب در می‌آیند؛ درحالیکه بزرگان موسیقی سنتی ما سانسور می‌شوند، کودکان غیرفارسی زبان در دیگر کشور‌ها غزل مولانا را با ملودی موسیقی ایرانی حفظ می‌کنند و ما همچنان در مدارسمان چنین امکانی نداریم.
این معلم جوان ادامه می‌دهد: ما در سن و سال این بچه‌ها نمی‌دانستیم واژه 'جنتلمن' یعنی چه؛ چون در خانواده‌مان به کار نمی‌رفت، شبکه اجتماعی در کار نبود و تلویزیون هم از چنین کلماتی استفاده نمی‌کرد.
وی درباره دلیل شهرت یافتن ترانه‌ یادشده، می‌گوید: مساله همه‌گیر شدن این ترانه در مدارس فقط ریتم و نوع ترانه‌اش نیست، بلکه الفاظی است که شاید برخی بچه‌ها معنای آن را ندانند و بعد بروند و پیدایش کنند که این، خود نوعی کنجکاوی بر می‌انگیزاند.
** گوش‌ها به موسیقی سخیف عادت کرده است
او اظهار می‌کند: بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم گوش‌های ما به موسیقی سخیف عادت کرده، در همه جا آن را می‌شنویم و هیچ محدودیتی برای تکرار آن وجود ندارد. انگار فضایی پیدا کرده‌اند و کارشان را هم خوب بلدند و به نظر می‌رسد با حمایت‌هایی دارد ترویج می‌شود.
این معلم می‌افزاید: من مخالف شادی نیستم؛ اما این را که بچه‌ها اینقدر به موسیقی سخیف عادت کنند که گوشی برای شنیدن امثال علیرضا قربانی و محمد معتمدی نداشته باشند و برایشان خسته کننده باشند، خطرناک می‌دانم.
** مدرسه خانه دوم نیست
این فرهنگی معتقد است این تلقی که 'مدرسه خانه دوم است' دیگر امروز صحت ندارد و فرار از قانون و بی‌توجهی به تذکرات کادر مدرسه خیلی باب شده است.
او در این باره گفت: در زمانی که ما دانش‌آموز بودیم، تذکر و اخطار ناظم و مدیر و معلم برایمان خیلی بامعنا بود، اما حالا اگر به دانش‌آموزی تذکر اخلاقی یا درسی دهیم فردا والدینش شاکی می‌شوند که چرا در حریم خصوصی فرزندم دخالت می‌کنید و وقتی دانش‌آموز این بی‌قانونی را از مادر یا پدرش یاد می‌گیرد، گستاخ می‌شود.
وی با تاکید بر اینکه در برخی مدارس دانش‌آموزان با لاک و در مقاطع بالاتر حتی با موهای رنگ‌شده به مدرسه می‌روند، ادامه می‌دهد: این بی‌قانونی و سقوط اخلاقی در مدرسه‌های مناطق مرفه نیز بیشتر دیده می‌شود.
خانم معلم ادبیات که زمانی به گفته خود در یکی از مدارس کم‌برخوردار شیراز تدرس می‌کرده است، معتقد است که بچه‌ها در این مناطق مودب‌تر و محترم تر هستند.
او ادامه می‌دهد: برای تربیت درست بچه‌ها باید خیلی با آنها کلنجار برویم، مشکل دیگر این است که اگر معلمی در بین دانش‌آموزان پذیرفته شود ممکن است سال بعد دوباره با آن‌ها نباشد و هرچه رشته، پنبه شود. تربیت دلسوزانه زمانی میسر است که بتوانیم در بازه زمانی طولانی در کنارشان باشیم تا قدمی به درستی برداریم.
** عدم کنترل استفاده از موبایل و شبکه‌های اجتماعی فاجعه‌بار است
این معلم ادبیات خاطرنشان می‌کند: اگر از من بپرسید بدترین اتفاقی که در مدارس می‌افتد، چیست، می گویم موبایل و شبکه‌های اجتماعی فاجعه شده است و فضا به ‌گونه‌ای است که حتی اگر دختری هم سربه‌زیر باشد و علاقه‌ای به این چیز‌ها نداشته باشد، بقیه بچه‌ها او را طرد می‌کنند و تهییجش می‌کنند که مثل آن‌ها باشد.
او درباره آسیب‌های استفاده از موبایل و شبکه‌های اجتماعی بیان می‌کند: شمار قابل توجهی از بچه‌ها در تمامی مقاطع موبایل دارند؛ البته خانواده‌های سنتی هنوز می‌توانند فرزندانشان را کنترل کنند؛ اما آن دسته از خانواده‌ها که ادعای روشنفکری دارند، زورشان به بچه‌هایشان نمی‌رسد؛‌ مثلاً یک بار مادر یکی از دانش‌آموزان از من خواست موبایل فرزندش را بگیرم و به او ندهم چون خودش نمی‌توانست استفاده از موبایل را محدود کند.
او دلیل ناکامی والدین در تربیت درست فرندانشان را آزادی بی‌حد و حصر آن‌ها می‌داند و می‌گوید: کنار آمدن با بچه‌های این دوره اعصاب فولادین می‌خواهد که هر معلم باید افزون بر مشغله های فکری و امنیت شغلی و مالی از آن برخوردار باشد.
با تمام این احوال آنچه در نگاه معلمان و بچه‌ها دیده می‌شود، همچنان دیدی مبتنی بر محبت و دلسوزی است. معلم‌ها تلاش می‌کنند در این ابتذال فرهنگی که گریبان‌گیر خانواده‌ها و در وسعتی بیشتر جامعه شده است، فرزندان بهتری را تربیت کنند؛ اما آنچه مشخص است ضرورت تغییر روش‌های آموزش از آموزش تئوریک و کاغذی به سوی آموزش عملی است به گونه‌ای که سلیقه کودک و نوجوان امروز را تامین کند و او را از دچار شدن به آماج تبلیغات ضد فرهنگی برهاند.

گزارش از : سیده سمیرا متین نژاد
7375 / 2027
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.