محمدرضا آل ابراهیم از پژوهشگران فرهنگ مردم ایران، فارس و استهبان در زمینه آیین ها و مراسم ماه مبارک رمضان در استهبان تحقیقاتی کرده که ماحصل آن را در اختیار ایرنا قرار داده است.
** آمادگی برای ماه
چند روز پیش از دیدنِ هلالِ ماهِ مبارکِ رمضان، دیوارِ خانه ها را گَردگیری می کردند. چنانچه اتاق ها کاهْگِلی و دودخورده بود، با خاکِ رُس اندود می داده و یا با گَچ و گِلِ سفید، دیوارها را زینت می دادند تا از تیرگی بدرآید.
مقداری نخود به آب می ریختند و سپس لَپه(دوتکه) می کردند. به تهیه عدس و لوبیا و ماش می پرداختند. زنان آردِ گندم و یا جو و ذرت را خمیر می کردند و به پختنِ نان های محلی ازجمله، سِتی Setey یا سه تایی، گِردَه Gerda، لَمْو Lamu، اَلُمی Alomi سوله ی ذرت Sula-y-Zorat سُپُلِ ذرت مشغول می شدند. تقریباً مایحتاجِ یک ماه را فراهم می آوردند تا خیالِ شان از این بابت آسوده باشد.
** رؤیت هلال ماه
غروبِ بیست و نهمِ ماهِ شعبانِ هر سالْ بیشترِ اهالیِ استهبان به پشتِ بام ها یا به پشتِ دَشت و منطقه ی آبْ چُک می رفتند تا هِلالِ ماهِ مبارک را در افقِ مغرب رؤیت کنند. چنانچه موفق می شدند با شادیْ چند تیرِ هوایی در می کردند تا همه مردم را با خبر کنند. کسانی که منتظرِ شنیدنِ صدایِ تیر بودند می گفتند: «توپ اَدَر شد» یعنی ماه دیده شد. چنانچه موفق نمی شدند، فردایِ آن روز به حسابِ سی اُمین روزِ ماهِ شعبان، آغازِ ماهِ رمضان را پس فردا اعلام می کردند. ولی درعینِ حال بسیاری از مردم، دو سه روزِ آخرِ ماهِ شعبان را روزه می گرفتند و به اصطلاح به پیشوازِ آن می رفتند.
** اعمال سحر
در گذشته که از وسایلِ ارتباطِ جمعی خبری نبود، شخصی در محل که از همه زودتر بیدار می شد با کوبیدنِ دَر، همسایگان را بیدار می کرد. بسیاری با کوبیدنِ دیوارِ همسایه، آنها را مُطلع می ساختند. چون که ساعتْ هَمگانی نشده بود از وضعیتِ قرارگرفتنِ ستارگان در آسمان، زمان را مشخص می کردند. می گفتند هرگاه سپیدیِ صبح به اندازه یک گَردنِ شترْ از سَمتِ خراسان (امام رضا «ع») بالا آمد، اذانِ صبح است و هرگاه به اندازه یک گَردنِ شترْ سیاهی بالا آمد اذانِ مغرب است.
حدودِ دو ساعت به اذانِ صبح مانده افرادی به پشت بام ها می رفتند و مُناجات می کردند. اشعارِ مُناجات معمولاً از خواجه عبدالله انصاری بود.
شبهای دراز بی عبادت چه کنم؟ یااللَّه
طبعم به گناه کرده عادت چه کنم؟ یااللَّه
گویند خدا گناه را می بخشد یااللَّه
او بخشد و من از این خجالت چه کنم؟ یااللَّه
یک ساعت که به اذان مانده بود مُناجاتِ دوم گفته می شد، مردم مشغولِ خوردنِ سَحَری می شدند که خوراکِ بیشترِ آنان، آبْگوشت و نخود (یَخْنی) بود.
حدودِ ربع ساعت مانده به اذانِ صبح مُناجات گویان و مُؤذِنان به پشتِ بام ها می رفتند و به مَردُم هُشدار می دادند که فرصتِ چندانی باقی نمانده است. برای کسانی که به سیگار و قلیان و چُپُق یا تریاک عادت داشته اند اصطلاحاتی بکار می بُردند که
مفهومِ آن چنین بود که تنها به اندازه خوردنِ جُرعه ای آب و کَشیدنِ دودی فُرصت باقی است.
زنده یاد شمس اسْتَهباناتی در مُخَمَسی زیبا تصویری جالب بدست می دهد:
شبِ ماهِ رمضان وقتِ دعا
می زَند بَر درِ هر خانهْ صدا
هَمْسَدَه کی نَپَه کَردن مونَجا = همسایه! پس کی کردند مُناجات؟
علی پَمْبی مُونَجای اولی گفت = علی پنبه ای مناجات اولی گفت
جارِ بچّامو زَدَم مَزْ نَشْنُفْت = بچه هایم (زنم) را صدا کردم، از من نشنید
** افْطار
پیش از اِفطار و پس از اَذانِ مغرب به مسجد می رفتند و در نمازِ جماعت شرکت می کردند. نماز که تمام می شد به منازلِ خود رفته در ابتدا با آبِ گرم اِفْطار می کردند. در گذشته که از زِلیبی Zeleybi(زولبیا) و بامیه خبری نبود به جای آن از خرما و انجیر و مَویز استفاده می شد.
اگر تابستان بود با شیره انگور و برف هایی که از برفدانِ کوهِ بَشاستهبان آورده می شد، برف و شیره درست می کردند تا عَطَشِ خود را فرو بِنِشانند. خوراکِ اِفطاری معمولاً ساده بود و غذای مُقَوّی برایِ سحَرَی تدارک می دیدند. روزه خود را با غذاهایی همچون تیلیتِ ماست و کَشک، آبْ باقاله، اِشْکِنه باز می کردند. البته خانواده های مُتموّل از غذاهای بهتری بهرهمند بودند. در ضمن مُتولّیانِ موقوفاتی هم بودند که بعضاً در سراسرِ ماهِ رمضانْ اِفطاری و سَحَری می دادند و از افرادِ مَحلاتِ مختلفْ دعوت بعمل می آمد. متولّیانِ موقوفاتِ جزیی، به همان سه شبِ قَدْر اِکْتِفا می کردند.
** سنت های پسندیده
در گذشته در ماهِ مبارکِ رمضان در استهبانْ رسم بر این بوده است که هر خانواده ای که برای سَحر غذایی اضافی داشته است در یک سینی یا سَبد می گذاشته و چون همه خانه ها از طریقِ یک سوراخ که در دیوارِ حیاطِ خانه شان تَعْبیه کرده بودند با هم ارتباط داشته اند به خانواده همسایه می داده است. آن خانواده اگر لازم داشت که خود بَرمی داشت، وَگَرنَه به خانواده ی بعدی می داد. چه بسا که خودْ غذایی هم بَر آن افزوده می کرد و تا چندین خانه این عمل تکرار می شد و سرانجام به خانه اولی عُودَت داده می شد. در این گَردونه، نوعی تعادلِ غذایی صورت می گرفت؛ در عینِ حالی که مُشخص نبود که چه کسی غذایی برداشته و چه کسی بر آن غذایی افزوده است و هیچ کس هم بر دیگری مِنَتْ نداشت.
همچنین در گذشته در شب های ماهِ رمضان در مساجدِ استهبان برای جمع آوریِ اِعانات یا کمک به درماندگان، یک نفر کَدویی گَردنی بدست می گرفت (کدویی خشک شده که محتویاتِ درونش را بیرون آورده و به صورتِ یک ظرف درآورده بودند) و در بینِ مردم می چرخید. افرادِ نشسته در مسجد، دستْ در جیبِ خود فرو برده و مُشت کرده و از جیب بیرون می آوردند و در کدو می کردند. حال اگر کسی می خواست کمک کند که پولِ از جیب درآورده را به داخلِ کدو می ریخت و چنانچه نیازمند بود، پولی را از داخلِ کدو برمی داشت. و هیچکس نمی دانست که چه کسی پول گذاشته و یا چه کسی پولی را برداشته است.
** ماه رمضانی رفتن
یکی از سُنت های پسندیده دیگر «مارِمَضونی رفتن» است. در طولِ ماهِ رمضانْ و غالباً شب ها اقوام و خویشان و همسایگان به دیدنِ یکدیگر می روند و به قولِ معروف صِلَه رَحِم به جای می آورند. چنانچه کُدورتی هم در بین باشد به گوشه ای می نهند و با آغوشِ باز پذیرای همدیگر می شوند. در فرصت های مناسبْ اَشعارِ خواجه حافظ و سعدی و دوبیتی های فایِزِ دَشْتِستانی را می خوانند. گاهی کسی که از صدای دِلنِشینی برخوردار است، آواز می خواند و شخصِ نی زنی، در نی می دَمَد. تَفَأُلی به قرآنِ مجید و دیوانِ حافظ می زنند و برای یکدیگر آرزوی بِهروزی و قبولیِ طاعات می کنند. با چای و شیرینی و انجیر و کِشْمِش و مغزِ بادام و گِردو پذیرایی می شوند. معمولاً کوچکترها به دیدنِ افرادِ مسن و بزرگتَرِ خانواده می روند.
**مراسم شبهای رمضان در مساجد
در طولِ این یک ماه مساجد از رونقِ ویژهای برخوردار است. در گذشته چنانچه ماهِ رمضان در فصلِ زمستان بود، دورِ اجاقِ ششِ گوش یا هشت گوش و یا دایره ای مسجد، جمع می شدند. قرآن خوانان، هر دَه شبْ یک بار قرآن را خَتْم می کردند و افرادِ دیگر گوش فرا می دادند. یا به ذکرِ و عبادت و راز و نیاز می پرداختند. سماورِ مسجد همیشه در حالِ جوش بود و کسانی که نذر داشتند، دهانِ مسجدی ها را از شیرینی و شَربت و انجیر و کِشمش، شیرین می ساختند. به کودکان گِردو می دادند. در فارسنامه ناصری آمده است: «... و بَر هر مسجدی چندین درختِ گِردکان (گِردو) و انجیر وقف است که در شب های تمامِ سال هر کسی به مسجد آمده، نماز گُزارَد، چند دانه گِردکان و انجیر به او دهند و به این وسیله اهلِ اِصْطَهبانات نمازی شوند.»
** شعار کودکان
در روزِ اولِ ماهِ رمضان، عده ای از کودکان دورِ هم جمع می شدند و در کوچه ها می چرخیده اند و این شعر را با صدای بلند می خواندند و تکرار می کردند:
روزه دارا روتو سفید
ماه رَمَضون دیگَم رسید
سه روز مانده به پایانِ ماه، باز همان کودکان در کوچه ها، اَلوِداع اَلوِداع گویان می خواندند:
روزه خورا روتون سیاه
ماه رَمَضون دیگَه م میاد
سَرِ شوم تا به سَحَر شیرینی خورونه
چه خبر؟ ماه رَمَضونه!
** جمعه آخر ماه رمضان
در روزِ جمعه ی آخرِ ماهِ رَمضانْ مَردمِ استهبان چهل «واِنْ یَکاد» می نویسند و به نیّتِ سلامتیِ فرزندانِشان به گَردنِ آن ها می آویزند. مغازه داران هم در مَحلِ کارِشان قرار می دهند تا کَسْبِ شان رونقِ بیشتری بگیرد.
** عید فطر
پسینِ روزِ بیست و نهمِ ماهِ رَمضان بیشترِ اهالیِ استهبان به پشت بام ها، قُله کوه، در جاهای بلند و یا پُشتِ دَشتْ می رفتند تا اگر هلالِ ماهِ شوال را ببینند با شلیکِ چند تیر از تفنگِ دَم پُر، عیدِ فِطْر را به دیگران نُوید دهند. اگر ماهِ شَوال رؤیت می شد، می گفتند ماهِ رَمضان سی کَم بوده است(29 روز) و اگر رؤیت نمی شد می گفتند سی پُر است. بدین معنی که ماهِ رَمضان سی روزِ تمام است.
غروبِ آخرینِ روز از ماهِ رمضان کسی به خانه دیگری نمی رود، زیرا فِطْریه به گَردنِ صاحبخانه می اندازد. فِطْریه معمولاً یک مَنْ کَم وَقَه گندم یا جو، آرد، پول و... است که به خانواده های نیازمند تعلق می گیرد.
عیدِ فِطْر به حمام می روند و حنابَندان می کنند و لباس های نو خود را می پوشند.
در تمامِ ایامِ ماهِ مبارکِ رمضان حمام ها تا صبح باز است. مَردمْ در روزِ عیدِ فِطْر شادی کْنان به طرفِ مُصلی (جایگاهِ فِعلیِ مدرسه ی راهنمایی بِنْتُ الهُدی) و یا در آسیابِ پنجمی (جایگاهِ فِعلیِ مهمانسرای جهانگَردی) می رفتند و در نمازِ عیدِ فِطْر شرکت می کردند و با شیرینی و انجیر و بعضاً صبحانه پذیرایی می شدند.
در روزِ عیدِ فِطْر، تازهْ دامادها هدایایی از قبیلِ کُماچ، کُلوچه، حاجی بادام، برنج، بَرّه، مرغ، چارقَد، قبا و... برای نامزَد یا عروسِ خود می فرستند.
رسم بر این بوده است که در روزِ عیدِ فِطر آشِ رشته می پختند. زیرا معتقد بودند که پس از یک ماه روزه گرفتن، آشِ رِشته بهترین غذاست و رشته امور زندگی در دست می آید.
روزِ عیدِ فِطر با تبریک و تَهْنیت گفتن به پایان می رسید و مَردُمْ ماهِ رمضانِ دیگری را پُشتِ سَر می گذاشتند.
استهبان در 160 کیلومتری شرق شیراز است.
1876
** آمادگی برای ماه
چند روز پیش از دیدنِ هلالِ ماهِ مبارکِ رمضان، دیوارِ خانه ها را گَردگیری می کردند. چنانچه اتاق ها کاهْگِلی و دودخورده بود، با خاکِ رُس اندود می داده و یا با گَچ و گِلِ سفید، دیوارها را زینت می دادند تا از تیرگی بدرآید.
مقداری نخود به آب می ریختند و سپس لَپه(دوتکه) می کردند. به تهیه عدس و لوبیا و ماش می پرداختند. زنان آردِ گندم و یا جو و ذرت را خمیر می کردند و به پختنِ نان های محلی ازجمله، سِتی Setey یا سه تایی، گِردَه Gerda، لَمْو Lamu، اَلُمی Alomi سوله ی ذرت Sula-y-Zorat سُپُلِ ذرت مشغول می شدند. تقریباً مایحتاجِ یک ماه را فراهم می آوردند تا خیالِ شان از این بابت آسوده باشد.
** رؤیت هلال ماه
غروبِ بیست و نهمِ ماهِ شعبانِ هر سالْ بیشترِ اهالیِ استهبان به پشتِ بام ها یا به پشتِ دَشت و منطقه ی آبْ چُک می رفتند تا هِلالِ ماهِ مبارک را در افقِ مغرب رؤیت کنند. چنانچه موفق می شدند با شادیْ چند تیرِ هوایی در می کردند تا همه مردم را با خبر کنند. کسانی که منتظرِ شنیدنِ صدایِ تیر بودند می گفتند: «توپ اَدَر شد» یعنی ماه دیده شد. چنانچه موفق نمی شدند، فردایِ آن روز به حسابِ سی اُمین روزِ ماهِ شعبان، آغازِ ماهِ رمضان را پس فردا اعلام می کردند. ولی درعینِ حال بسیاری از مردم، دو سه روزِ آخرِ ماهِ شعبان را روزه می گرفتند و به اصطلاح به پیشوازِ آن می رفتند.
** اعمال سحر
در گذشته که از وسایلِ ارتباطِ جمعی خبری نبود، شخصی در محل که از همه زودتر بیدار می شد با کوبیدنِ دَر، همسایگان را بیدار می کرد. بسیاری با کوبیدنِ دیوارِ همسایه، آنها را مُطلع می ساختند. چون که ساعتْ هَمگانی نشده بود از وضعیتِ قرارگرفتنِ ستارگان در آسمان، زمان را مشخص می کردند. می گفتند هرگاه سپیدیِ صبح به اندازه یک گَردنِ شترْ از سَمتِ خراسان (امام رضا «ع») بالا آمد، اذانِ صبح است و هرگاه به اندازه یک گَردنِ شترْ سیاهی بالا آمد اذانِ مغرب است.
حدودِ دو ساعت به اذانِ صبح مانده افرادی به پشت بام ها می رفتند و مُناجات می کردند. اشعارِ مُناجات معمولاً از خواجه عبدالله انصاری بود.
شبهای دراز بی عبادت چه کنم؟ یااللَّه
طبعم به گناه کرده عادت چه کنم؟ یااللَّه
گویند خدا گناه را می بخشد یااللَّه
او بخشد و من از این خجالت چه کنم؟ یااللَّه
یک ساعت که به اذان مانده بود مُناجاتِ دوم گفته می شد، مردم مشغولِ خوردنِ سَحَری می شدند که خوراکِ بیشترِ آنان، آبْگوشت و نخود (یَخْنی) بود.
حدودِ ربع ساعت مانده به اذانِ صبح مُناجات گویان و مُؤذِنان به پشتِ بام ها می رفتند و به مَردُم هُشدار می دادند که فرصتِ چندانی باقی نمانده است. برای کسانی که به سیگار و قلیان و چُپُق یا تریاک عادت داشته اند اصطلاحاتی بکار می بُردند که
مفهومِ آن چنین بود که تنها به اندازه خوردنِ جُرعه ای آب و کَشیدنِ دودی فُرصت باقی است.
زنده یاد شمس اسْتَهباناتی در مُخَمَسی زیبا تصویری جالب بدست می دهد:
شبِ ماهِ رمضان وقتِ دعا
می زَند بَر درِ هر خانهْ صدا
هَمْسَدَه کی نَپَه کَردن مونَجا = همسایه! پس کی کردند مُناجات؟
علی پَمْبی مُونَجای اولی گفت = علی پنبه ای مناجات اولی گفت
جارِ بچّامو زَدَم مَزْ نَشْنُفْت = بچه هایم (زنم) را صدا کردم، از من نشنید
** افْطار
پیش از اِفطار و پس از اَذانِ مغرب به مسجد می رفتند و در نمازِ جماعت شرکت می کردند. نماز که تمام می شد به منازلِ خود رفته در ابتدا با آبِ گرم اِفْطار می کردند. در گذشته که از زِلیبی Zeleybi(زولبیا) و بامیه خبری نبود به جای آن از خرما و انجیر و مَویز استفاده می شد.
اگر تابستان بود با شیره انگور و برف هایی که از برفدانِ کوهِ بَشاستهبان آورده می شد، برف و شیره درست می کردند تا عَطَشِ خود را فرو بِنِشانند. خوراکِ اِفطاری معمولاً ساده بود و غذای مُقَوّی برایِ سحَرَی تدارک می دیدند. روزه خود را با غذاهایی همچون تیلیتِ ماست و کَشک، آبْ باقاله، اِشْکِنه باز می کردند. البته خانواده های مُتموّل از غذاهای بهتری بهرهمند بودند. در ضمن مُتولّیانِ موقوفاتی هم بودند که بعضاً در سراسرِ ماهِ رمضانْ اِفطاری و سَحَری می دادند و از افرادِ مَحلاتِ مختلفْ دعوت بعمل می آمد. متولّیانِ موقوفاتِ جزیی، به همان سه شبِ قَدْر اِکْتِفا می کردند.
** سنت های پسندیده
در گذشته در ماهِ مبارکِ رمضان در استهبانْ رسم بر این بوده است که هر خانواده ای که برای سَحر غذایی اضافی داشته است در یک سینی یا سَبد می گذاشته و چون همه خانه ها از طریقِ یک سوراخ که در دیوارِ حیاطِ خانه شان تَعْبیه کرده بودند با هم ارتباط داشته اند به خانواده همسایه می داده است. آن خانواده اگر لازم داشت که خود بَرمی داشت، وَگَرنَه به خانواده ی بعدی می داد. چه بسا که خودْ غذایی هم بَر آن افزوده می کرد و تا چندین خانه این عمل تکرار می شد و سرانجام به خانه اولی عُودَت داده می شد. در این گَردونه، نوعی تعادلِ غذایی صورت می گرفت؛ در عینِ حالی که مُشخص نبود که چه کسی غذایی برداشته و چه کسی بر آن غذایی افزوده است و هیچ کس هم بر دیگری مِنَتْ نداشت.
همچنین در گذشته در شب های ماهِ رمضان در مساجدِ استهبان برای جمع آوریِ اِعانات یا کمک به درماندگان، یک نفر کَدویی گَردنی بدست می گرفت (کدویی خشک شده که محتویاتِ درونش را بیرون آورده و به صورتِ یک ظرف درآورده بودند) و در بینِ مردم می چرخید. افرادِ نشسته در مسجد، دستْ در جیبِ خود فرو برده و مُشت کرده و از جیب بیرون می آوردند و در کدو می کردند. حال اگر کسی می خواست کمک کند که پولِ از جیب درآورده را به داخلِ کدو می ریخت و چنانچه نیازمند بود، پولی را از داخلِ کدو برمی داشت. و هیچکس نمی دانست که چه کسی پول گذاشته و یا چه کسی پولی را برداشته است.
** ماه رمضانی رفتن
یکی از سُنت های پسندیده دیگر «مارِمَضونی رفتن» است. در طولِ ماهِ رمضانْ و غالباً شب ها اقوام و خویشان و همسایگان به دیدنِ یکدیگر می روند و به قولِ معروف صِلَه رَحِم به جای می آورند. چنانچه کُدورتی هم در بین باشد به گوشه ای می نهند و با آغوشِ باز پذیرای همدیگر می شوند. در فرصت های مناسبْ اَشعارِ خواجه حافظ و سعدی و دوبیتی های فایِزِ دَشْتِستانی را می خوانند. گاهی کسی که از صدای دِلنِشینی برخوردار است، آواز می خواند و شخصِ نی زنی، در نی می دَمَد. تَفَأُلی به قرآنِ مجید و دیوانِ حافظ می زنند و برای یکدیگر آرزوی بِهروزی و قبولیِ طاعات می کنند. با چای و شیرینی و انجیر و کِشْمِش و مغزِ بادام و گِردو پذیرایی می شوند. معمولاً کوچکترها به دیدنِ افرادِ مسن و بزرگتَرِ خانواده می روند.
**مراسم شبهای رمضان در مساجد
در طولِ این یک ماه مساجد از رونقِ ویژهای برخوردار است. در گذشته چنانچه ماهِ رمضان در فصلِ زمستان بود، دورِ اجاقِ ششِ گوش یا هشت گوش و یا دایره ای مسجد، جمع می شدند. قرآن خوانان، هر دَه شبْ یک بار قرآن را خَتْم می کردند و افرادِ دیگر گوش فرا می دادند. یا به ذکرِ و عبادت و راز و نیاز می پرداختند. سماورِ مسجد همیشه در حالِ جوش بود و کسانی که نذر داشتند، دهانِ مسجدی ها را از شیرینی و شَربت و انجیر و کِشمش، شیرین می ساختند. به کودکان گِردو می دادند. در فارسنامه ناصری آمده است: «... و بَر هر مسجدی چندین درختِ گِردکان (گِردو) و انجیر وقف است که در شب های تمامِ سال هر کسی به مسجد آمده، نماز گُزارَد، چند دانه گِردکان و انجیر به او دهند و به این وسیله اهلِ اِصْطَهبانات نمازی شوند.»
** شعار کودکان
در روزِ اولِ ماهِ رمضان، عده ای از کودکان دورِ هم جمع می شدند و در کوچه ها می چرخیده اند و این شعر را با صدای بلند می خواندند و تکرار می کردند:
روزه دارا روتو سفید
ماه رَمَضون دیگَم رسید
سه روز مانده به پایانِ ماه، باز همان کودکان در کوچه ها، اَلوِداع اَلوِداع گویان می خواندند:
روزه خورا روتون سیاه
ماه رَمَضون دیگَه م میاد
سَرِ شوم تا به سَحَر شیرینی خورونه
چه خبر؟ ماه رَمَضونه!
** جمعه آخر ماه رمضان
در روزِ جمعه ی آخرِ ماهِ رَمضانْ مَردمِ استهبان چهل «واِنْ یَکاد» می نویسند و به نیّتِ سلامتیِ فرزندانِشان به گَردنِ آن ها می آویزند. مغازه داران هم در مَحلِ کارِشان قرار می دهند تا کَسْبِ شان رونقِ بیشتری بگیرد.
** عید فطر
پسینِ روزِ بیست و نهمِ ماهِ رَمضان بیشترِ اهالیِ استهبان به پشت بام ها، قُله کوه، در جاهای بلند و یا پُشتِ دَشتْ می رفتند تا اگر هلالِ ماهِ شوال را ببینند با شلیکِ چند تیر از تفنگِ دَم پُر، عیدِ فِطْر را به دیگران نُوید دهند. اگر ماهِ شَوال رؤیت می شد، می گفتند ماهِ رَمضان سی کَم بوده است(29 روز) و اگر رؤیت نمی شد می گفتند سی پُر است. بدین معنی که ماهِ رَمضان سی روزِ تمام است.
غروبِ آخرینِ روز از ماهِ رمضان کسی به خانه دیگری نمی رود، زیرا فِطْریه به گَردنِ صاحبخانه می اندازد. فِطْریه معمولاً یک مَنْ کَم وَقَه گندم یا جو، آرد، پول و... است که به خانواده های نیازمند تعلق می گیرد.
عیدِ فِطْر به حمام می روند و حنابَندان می کنند و لباس های نو خود را می پوشند.
در تمامِ ایامِ ماهِ مبارکِ رمضان حمام ها تا صبح باز است. مَردمْ در روزِ عیدِ فِطْر شادی کْنان به طرفِ مُصلی (جایگاهِ فِعلیِ مدرسه ی راهنمایی بِنْتُ الهُدی) و یا در آسیابِ پنجمی (جایگاهِ فِعلیِ مهمانسرای جهانگَردی) می رفتند و در نمازِ عیدِ فِطْر شرکت می کردند و با شیرینی و انجیر و بعضاً صبحانه پذیرایی می شدند.
در روزِ عیدِ فِطْر، تازهْ دامادها هدایایی از قبیلِ کُماچ، کُلوچه، حاجی بادام، برنج، بَرّه، مرغ، چارقَد، قبا و... برای نامزَد یا عروسِ خود می فرستند.
رسم بر این بوده است که در روزِ عیدِ فِطر آشِ رشته می پختند. زیرا معتقد بودند که پس از یک ماه روزه گرفتن، آشِ رِشته بهترین غذاست و رشته امور زندگی در دست می آید.
روزِ عیدِ فِطر با تبریک و تَهْنیت گفتن به پایان می رسید و مَردُمْ ماهِ رمضانِ دیگری را پُشتِ سَر می گذاشتند.
استهبان در 160 کیلومتری شرق شیراز است.
1876
کپی شد