در ایرانِ باستان جشن ها و اعیادِ فراوانی مانندِ جشنِ سَدَه، جشنِ مِهرگان و… برقرار بوده است ولی هیچکدام از آنها نتوانسته اند مانندِ جشنِ نوروز عظمت و قدرتِ خود را در اَذهانِ مردم ایران و جهان حفظ کنند.
استهبان فارس در 160 کیلومتری شرق شیراز، دیار انجیر که از کهن ترین شهرهای ایران است نیز برپایی جشن نوروز را با روش فراگیر و همچنین خاص برگزار می کند.
محمدرضا آل ابراهیم که از ادیبان و پژوهشگران فرهنگ مردم استهبان است و نتایج پژوهش خود را در اختیار ایرنا قرار داده است، اعلام کرد:مردمِ استهبان همچون سایرِ مناطقِ ایران فرارسیدنِ ایامِ نوروز را به فالِ نیک می گیرند و از ده، بیست روز قبل با شور و شوق به پیشوازِ عیدِ نوروز می روند و خود را برایِ آغازِ سالِ نو آماده می کنند.
البته خانه تکانی در استهبان پیشتر به روشی دیگر بوده است و آل ابراهیم توصیفی اینچنینی از آن بیان کرده است:از حدودِ بیست روز قبل از عید، قالی و گِلیم و تختِ نَمد را از اتاقها بیرون می آوردند و به وسیله الاغ به بیرون از شهر می بُردند و روی کوپه ای از قلوه سنگ که کِهل (kehl) ) گفته می شد پهن می کردند و می تکانند و یا دو سر فرش را می گرفتند و با زدنِ چوب، خاک های مانده را از آن دور می کردند.
همچنین خانه های کاهگِلیِ دودخورده را با دوغابِ گِلِ رُس یا سنگِ سفیداب اَندود می کردند. شیشه ها را تمیز کرده،و تاقچه ها را می روفتند و تارهای عنکبوتِ چسبیده به گوشه ی دیوارها و سقف را می زِدودند. آبِ حوضِ مانده و سبزشده را خالی کرده و دو سه روز بدونِ آب می گذاشتند تا خورشید بویِ سَهار (sahar) آن را از بین ببرد.
شستوشوی لباسها، مَلْحَفه ها، پتوها، گِلیم ها، پَرده ها و از دیگر رسم های مردم استهبان برای پیشواز نوروز است که قبلا این رخت و لباس ها را به دو رودخانه فصلیِ استهبان (فَتح آباد و پیرِمُراد) می بُردند و با چووک (چوبَک) و صابون به شست و شو مشغول می شدند و رویِ قلوه سنگهای حاشیه رودخانه می گُستردند.
سبزکردن سبزه مانند دیگر شهرهای ایران در استهبان رواج دارد که مردم مقداری از حبوبات مانندِ گندم، جو، نخود، لوبیا، عدس و… را در دوری (بشقاب) می ریزند و پارچه ای نَمدار روی آن می کَشند و با آب دادنِ هر روزه شاهدِ رشدِ جوانه ها می شوند تا برای روزِ عید در سفره هفت سین بگذارند. همچنین رویِ کوزه های سُفالی پارچه ای می پیچند و بَر پارچه، دانه های گیاهیِ چسبناک می چسبانند و کوزه را پُر از آب می کنند تا سبز شود.
بنا به توصیف آل ابراهیم، اگر بزرگ ترها چندان مُقَیّد نباشند تا لباسیِ نو برای عیدِ نوروز داشته باشند ولی برای کودکان، بدونِ استثنا باید لباسِ نو خرید و آنها را نونَوار کرد. خانواده های تنگدست حتی اگر شده با خریدِ یک جورابِ نو، بچه را راضی نگه می دارند.
یکی از آیین های جشن نوروزدر استهبان که هنوز هم تا حدی رواج دارد پختن سمنواست که در گویش استهبانی و شیراز به سِمَنی پَزان مشهور است.
برای این کار ازچند روز پیش از عید، گندم های پاک شده را درسینی های بزرگ، پَهن می کنند و با پارچه ای خیس رویِ آنرا می پوشانند و نمی گذارند که از نَم بیفتد تا سبز شود. جوانه ها را در جوغَنْ (ظرف های معولا سنگی بزرگ ) می کوبند و عُصاره اش را می گیرند و در دیگِ بزرگی می ریزندو با مخلوط کردنِ آرد، به روی آتش می گذارند و مرتب به هم می زنند تا تَه نگیرد و سِمَنیِ خوشرنگ و خوش عَطر و خوش مزه ای حاصل می شود و یکی از اَرکانِ سفره هفت سینِ روزِ عید است.
مردم استهبان خود به تهیّه آجیل اقدام می کردند که اندکی این رسم دگرگون شده و خرید آجیل آماده جای آن را گرفته است.
تخمه های هندوانه و کدو را پاک می کنند و می شویند و در زیرِ آفتاب خشک می کنند. سپس در ماهی تابه بو می دهند و با افزودنِ مقداری نمک، آبلیمو و زعفران، بِرشته می کنند.
مقداری مغزِ بادام را در آبِ گرم می خیسانند و پوستِ قهوه ای رنگش را می گیرند و بو می دهند و به تخمه ها اضافه می کنند. مقداری انجیرِ و مَویز فراهم می کنند تا آجیلِ عیدشان تکمیل شود. خانواده های درمانده حتی اگر شده با بودادنِ تُخمه ی خربزه از آجیلِ عیدی صرفنظر نمی کنند.
آل ابراهیم پژوهشگر استهبانی می گوید: پختنِ نانِ شیرینی یکی از مهم ترین اَقلامِ فراهم آوردنِ مقدماتِ نوروز است. یادش به خیر آن زمانها که بچه بودیم و مادربزرگمان چه ماهِرانه آرد و شیر و شکر و یا شیره را مخلوط می کرد و خمیری خوشرنگ و خوش حالت درست می کرد و با مُشت های زنانه اش خمیری را که در حَصینِ (ظرف دایره ای) سُفالیِ لعابدار گذاشته بود مُشت و مال می داد تا خوب وَرز آید و روی تخته پهن شود. مادر با ظرافتِ خاصی نانهای دایره ای شکلِ پخته شده را از روی تابه بَرمی داشت و با دقّت آن را تا می زد تا به صورتِ کتاب درآید.
آل ابراهیم پرسیده است: راستی چرا نانِ شیرین را به صورتِ کتاب تا می زدند؟ شاید می خواستند به ما کودکان بفهمانند که زندگی زمانی خوب و شیرین است که با کتاب همراه باشد.
پختنِ شیرینیِ محلی از رونقی ویژه برخوردار بوده است. معمولاً بیشترِ خانواده ها برای خود شیرینی می پزند یا به خانه همسایه ای می روند که فِرِ مخصوصِ شیرینی پزی دارد. از شیرینی های محلی می توان از کُلوچه (آردِ برنجی) و حاجی بادام (مغزِ بادامِ کوبیده شده + شکر و سفیده تخم مرغ) نام برد. نانِ فسایی اگرچه متعلق به مردمِ فساست ولی در استهبان هم پخته می شود و به (نانِ فَسْی) شهرت دارد. کُماچ، شاه پسند، لوزِ بادام و سوهانِ کُنجدی از دیگر شیرینی های محلی است.
مردم استهبان به یک روزِ پیش از عیدِ نوروز، عَلَفَه یاعَرَفَه می گویند. در این روز از کوچک و بزرگ به حمامِ عمومی می روند. حمام ها در این روز بیش از روزهایِ دیگرِ ایامِ سال پذیرایِ مشتریانِ خود است و رونقِ خاصی دارد. در گذشته ای نه چندان دور (تا سالِ 1338 خورشیدی که استهبان لوله کشی شد) خزینه حمامها مَمْلُوّ از مردم بود. در حمام به سَر و دست و پا و صورتِ خود حنا می بَندند و چهره عوض می کنند. به حیوانات و گوسفندانِ خود مقداری حنا می بَندند تا آنها را هم در شادیِ خود شریک کنند.
این جشن ریشه در آیین هایِ ایرانِ باستان دارد. و بیشتر برایِ شادیِ اَرواحِ مُردِگان بَرگُزار می کنند.
روزِ عید، پیش از تحویلِ سال، سفره ای پهن می کنند و بالای آن قرآن و آینه می گذارند و شمع روشن می کنند. یک یا چند ماهیِ قرمز در تُنگِ آب به نوعی شنایِ رقص گونه می پردازد.
سبزه، سُماق، سِرکه، سِمَنی (سَمَنو)، سِنْجِد، سیر و سیب معمولاً اَرکانِ سفره هفت سین را تشکیل می دهند. بعضی اجناسِ دیگر که حرفِ نخستِ آنها (سین) است مثلِ سکه و سینی و سُنبل بر سفره می گذارد.
تخم مرغِ رنگ کرده، گندم، جو، برنج، ذرت، حبوبات، روغن، شیره انگور، نانِ شیرین و نانِ تیری و… به نیّتِ بَرکت و چند عدد انار به جهتِ درامان ماندن از گَزندِ مار و عقرب در سالی که در پیش است، بر سفره گذاشته می شود و پیرمرد یا پیرزنی مُسِن بر آنها قرآن و دعا می خواند به امیدِ آنکه سالی پُربرکت و به دور از هرگونه بَلا و خشکسالی در پیشِ رو داشته باشند.
در هنگامِ تحویلِ سال سعی می کنند که همه اعضای خانواده در کِنارِ سفره هفت سین نشسته باشند و آیینه را به طورِ اُفقی بر سفره هفت سین می گذارند و تخمِ مرغی را رویِ آن قرار داده و به آن چشم می دوزند تا ببینند چه زمانی تخم مرغ جابه جا می شود. همان موقع را زمانِ تحویلِ سال می دانند. از قدیم بر این باور بوده اند که زمین بر روی شاخِ گاوی قرار دارد. گاو پس از یکسال خسته می شود و زمین را از این شاخ به شاخِ دیگرش منتقل می کند و جابه جاییِ تخم مرغ ناشی از این حرکت است.
پس از تحویلِ سال تمام افرادِ خانواده روی یکدیگر را می بوسند و شادی می کنند . بزرگترها به کوچکترها هدایایی که بیشتر پول و تخم مرغِ رنگ شده است، عیدی می دهند. خانواده های کوچک تر برای عید دیدنی به خانه بزرگترِ خانواده شان می روند و دست و صورتش را می بوسند. بچه ها به تخمِ مرغ بازی مشغول می شوند و با لباسهای نویی که به تَن دارند یک لحظه از خنده و شادمانی فارغ نمی شوند.
افرادِ فامیل اگر کُدورتی در بینِ شان بوده است، در این روز همه چیز را فراموش می کنند و به دیدنِ هم می روند و تیرگی ها و دل آزردگی هایشان را به کِناری می نهند. شهر را جُنب و جوش و شادی فرامی گیرد.
یکی از آیین ها در استهبان موسوم به شنبه سالی است.
آل ابراهیم می گوید:نخستین شنبهِ سالِ جدید را در خارج از خانه به سر می بَرند و تقریباً این روزْ شبیهِ روزِ سیزده بدر است ولی نَه بِه کیفیت و گُستردگیِ آن. مقداری سِرکه و کاهو و سِکَنْجَبین و تُرشی و شیره برمی دارند و به تفریح می روند و برای ناهار معمولاً از تیلیتِ (تِرید) دوغ یا تیلیتِ ماست و جاشیر یا ماست و خرما استفاده می کنند. به کوه و صحرا می روند و در کِنارِ خانواده، شنبه خوبی را سِپَری می کنند.
اگر عیدِ نوروز منطبق با شنبه سالی باشد این شعر را می خوانند:
عجب سالی شده شنبه به نوروز / که زین بَرپشتِ گُو (گاو) می بینم امروز
مردمِ استهبان بر این باور بوده اند که چند روز پیش از عیدِ نوروز، خاله پیرزن، خانه و کاشانه اش را می روبد و آب و جارو می کند. لباسها و وسایلِ منزلش را می شُویَد و تخمه و شیرینی آماده می کند و به حمام می رود و به موهای سفیدِ خود حنا می بندد و همه چیز را برای ورودِ عمونوروز آماده می کند.
آتشی درست می کند و کِتری آب، برای درست کردنِ چای بَر رویِ آن می گذارد و غذا می پَزد و به انتظار می نشیند تا در موقعِ تحویلِ سال، شاهدِ وُرودِ عمو نوروز باشد. اما از بختِ بد و فَرطِ خستگی، خوابش می بَرد و هنگامِ تحویلِ سال به خوابِ خوشی فرو می رود. عمو نوروز به خانه ی پیرزن می آید و چون می بیند او در خوابِ نازی فرو رفته است، بیدارش نمی کند و می رود. پس از آن پیرزن بیدار می شود و از اینکه موفق به دیدن و پذیرایی کردنِ عمو نوروز نشده، ناراحت و پریشان می شود و از بُخاریِ خانه اش سَرسوخته ای (هیزمی که نصفِ آن در حالِ سوختن است) را بَرمی دارد و دورِ سرِ می چرخاند و با خود می گوید دنیا برایِ من بدونِ عمو نوروز اَرزشی ندارد و می خواند:
احمدُم رفت، بهمنُم رفت، سَرچولوسْکی (سرسوخته ای) وَردارم دنیا زَنَم تَشْ (آتش).
گفته اند که اگر پیرزن، سَر سوخته اش را که پرتاب می کند به خشکی بیفتد، بخت از مَردُم بَرگشته و سالی پُر از درد و بَلا و خشکسالی در پیش دارند. خداخدا می کنند که سر سوخته پیرزن به دریا بیفتد تا سالی پُرباران و پُربرکت در پیشِ رو داشته باشند.
تقریباً تمام خانواده های استهبان روزِ سیزده بِدَر به کوه و دَشت و صحرا می روند. بعضی از خانواده ها یک یا دو سه روز پیش از سیزده به کوه می روند و در کَپَرهای خود اُتْراق می کنند.
در باورهای قدیمِ مردم، شماره سیزده واژه مَنْحوسی بوده است و درنتیجه باید سیزده نوروز را در خارج از خانه به سر ببرند و با پانهادنِ بر سبزه ها (پا جو آوردن)، از نُحوستِ سیزده در امان باشند.
تمامِ باغها و چشمه سارها و جویبارها و رودخانه های فصلیِ استهبان در روزِ سیزده مالامال از مردم است که به گردش و تفریح آمده اند.
صدای نی و فلوت در همه جا گسترده می شود. نوازندگانِ دوره گَرد با آهنگهای شاد به جشن و شادیِ روزِ سیزده می افزودند و از مردم هدایایی دریافت می کردند.
رسم بر این بوده که چاشتگاه، ماست و خرما بخورند و ظهر معمولاً تیلیتِ ماست و جاشیر و برای شام چلو درست می کردند همراه با خورشِ سبزی و اِسفناج. خیلی زود شامِشان را می خوردند و به خانه برمی گشتند تا به تاریکیِ شب بَرنَخورند ولی در سالهای اخیر با ماشینی شدنِ زندگی، تغییراتی در مراسمِ سیزده بدر به عمل آمده است.
در گذشته در طولِ سالِ فقط دوبار برنج می خوردند: سیزده بدر و شبِ عید هم، شیربرنج.
دخترانِ دَمِبَخت، سبزه ها را گِره می زنند و می خوانند: «سیزده بِدَر، سالِ دِگَر، خونه شوگَر، بچه بَغَل، اوهه اوهه» به امیدِ آنکه تا سالِ دیگر به خانه ی شوهر بروند و صاحبِ فرزند شده باشند.
در پایانِ سیزده بِدَر بچه ها می خوانند: “سیزده بِدَر، چارده به تو، قَضو بَلات رفت تو کُتو.” قضا و بلا از تو دور شده.
استهبان فارس در 160 کیلومتری شرق شیراز، دیار انجیر که از کهن ترین شهرهای ایران است نیز برپایی جشن نوروز را با روش فراگیر و همچنین خاص برگزار می کند.
محمدرضا آل ابراهیم که از ادیبان و پژوهشگران فرهنگ مردم استهبان است و نتایج پژوهش خود را در اختیار ایرنا قرار داده است، اعلام کرد:مردمِ استهبان همچون سایرِ مناطقِ ایران فرارسیدنِ ایامِ نوروز را به فالِ نیک می گیرند و از ده، بیست روز قبل با شور و شوق به پیشوازِ عیدِ نوروز می روند و خود را برایِ آغازِ سالِ نو آماده می کنند.
البته خانه تکانی در استهبان پیشتر به روشی دیگر بوده است و آل ابراهیم توصیفی اینچنینی از آن بیان کرده است:از حدودِ بیست روز قبل از عید، قالی و گِلیم و تختِ نَمد را از اتاقها بیرون می آوردند و به وسیله الاغ به بیرون از شهر می بُردند و روی کوپه ای از قلوه سنگ که کِهل (kehl) ) گفته می شد پهن می کردند و می تکانند و یا دو سر فرش را می گرفتند و با زدنِ چوب، خاک های مانده را از آن دور می کردند.
همچنین خانه های کاهگِلیِ دودخورده را با دوغابِ گِلِ رُس یا سنگِ سفیداب اَندود می کردند. شیشه ها را تمیز کرده،و تاقچه ها را می روفتند و تارهای عنکبوتِ چسبیده به گوشه ی دیوارها و سقف را می زِدودند. آبِ حوضِ مانده و سبزشده را خالی کرده و دو سه روز بدونِ آب می گذاشتند تا خورشید بویِ سَهار (sahar) آن را از بین ببرد.
شستوشوی لباسها، مَلْحَفه ها، پتوها، گِلیم ها، پَرده ها و از دیگر رسم های مردم استهبان برای پیشواز نوروز است که قبلا این رخت و لباس ها را به دو رودخانه فصلیِ استهبان (فَتح آباد و پیرِمُراد) می بُردند و با چووک (چوبَک) و صابون به شست و شو مشغول می شدند و رویِ قلوه سنگهای حاشیه رودخانه می گُستردند.
سبزکردن سبزه مانند دیگر شهرهای ایران در استهبان رواج دارد که مردم مقداری از حبوبات مانندِ گندم، جو، نخود، لوبیا، عدس و… را در دوری (بشقاب) می ریزند و پارچه ای نَمدار روی آن می کَشند و با آب دادنِ هر روزه شاهدِ رشدِ جوانه ها می شوند تا برای روزِ عید در سفره هفت سین بگذارند. همچنین رویِ کوزه های سُفالی پارچه ای می پیچند و بَر پارچه، دانه های گیاهیِ چسبناک می چسبانند و کوزه را پُر از آب می کنند تا سبز شود.
بنا به توصیف آل ابراهیم، اگر بزرگ ترها چندان مُقَیّد نباشند تا لباسیِ نو برای عیدِ نوروز داشته باشند ولی برای کودکان، بدونِ استثنا باید لباسِ نو خرید و آنها را نونَوار کرد. خانواده های تنگدست حتی اگر شده با خریدِ یک جورابِ نو، بچه را راضی نگه می دارند.
یکی از آیین های جشن نوروزدر استهبان که هنوز هم تا حدی رواج دارد پختن سمنواست که در گویش استهبانی و شیراز به سِمَنی پَزان مشهور است.
برای این کار ازچند روز پیش از عید، گندم های پاک شده را درسینی های بزرگ، پَهن می کنند و با پارچه ای خیس رویِ آنرا می پوشانند و نمی گذارند که از نَم بیفتد تا سبز شود. جوانه ها را در جوغَنْ (ظرف های معولا سنگی بزرگ ) می کوبند و عُصاره اش را می گیرند و در دیگِ بزرگی می ریزندو با مخلوط کردنِ آرد، به روی آتش می گذارند و مرتب به هم می زنند تا تَه نگیرد و سِمَنیِ خوشرنگ و خوش عَطر و خوش مزه ای حاصل می شود و یکی از اَرکانِ سفره هفت سینِ روزِ عید است.
مردم استهبان خود به تهیّه آجیل اقدام می کردند که اندکی این رسم دگرگون شده و خرید آجیل آماده جای آن را گرفته است.
تخمه های هندوانه و کدو را پاک می کنند و می شویند و در زیرِ آفتاب خشک می کنند. سپس در ماهی تابه بو می دهند و با افزودنِ مقداری نمک، آبلیمو و زعفران، بِرشته می کنند.
مقداری مغزِ بادام را در آبِ گرم می خیسانند و پوستِ قهوه ای رنگش را می گیرند و بو می دهند و به تخمه ها اضافه می کنند. مقداری انجیرِ و مَویز فراهم می کنند تا آجیلِ عیدشان تکمیل شود. خانواده های درمانده حتی اگر شده با بودادنِ تُخمه ی خربزه از آجیلِ عیدی صرفنظر نمی کنند.
آل ابراهیم پژوهشگر استهبانی می گوید: پختنِ نانِ شیرینی یکی از مهم ترین اَقلامِ فراهم آوردنِ مقدماتِ نوروز است. یادش به خیر آن زمانها که بچه بودیم و مادربزرگمان چه ماهِرانه آرد و شیر و شکر و یا شیره را مخلوط می کرد و خمیری خوشرنگ و خوش حالت درست می کرد و با مُشت های زنانه اش خمیری را که در حَصینِ (ظرف دایره ای) سُفالیِ لعابدار گذاشته بود مُشت و مال می داد تا خوب وَرز آید و روی تخته پهن شود. مادر با ظرافتِ خاصی نانهای دایره ای شکلِ پخته شده را از روی تابه بَرمی داشت و با دقّت آن را تا می زد تا به صورتِ کتاب درآید.
آل ابراهیم پرسیده است: راستی چرا نانِ شیرین را به صورتِ کتاب تا می زدند؟ شاید می خواستند به ما کودکان بفهمانند که زندگی زمانی خوب و شیرین است که با کتاب همراه باشد.
پختنِ شیرینیِ محلی از رونقی ویژه برخوردار بوده است. معمولاً بیشترِ خانواده ها برای خود شیرینی می پزند یا به خانه همسایه ای می روند که فِرِ مخصوصِ شیرینی پزی دارد. از شیرینی های محلی می توان از کُلوچه (آردِ برنجی) و حاجی بادام (مغزِ بادامِ کوبیده شده + شکر و سفیده تخم مرغ) نام برد. نانِ فسایی اگرچه متعلق به مردمِ فساست ولی در استهبان هم پخته می شود و به (نانِ فَسْی) شهرت دارد. کُماچ، شاه پسند، لوزِ بادام و سوهانِ کُنجدی از دیگر شیرینی های محلی است.
مردم استهبان به یک روزِ پیش از عیدِ نوروز، عَلَفَه یاعَرَفَه می گویند. در این روز از کوچک و بزرگ به حمامِ عمومی می روند. حمام ها در این روز بیش از روزهایِ دیگرِ ایامِ سال پذیرایِ مشتریانِ خود است و رونقِ خاصی دارد. در گذشته ای نه چندان دور (تا سالِ 1338 خورشیدی که استهبان لوله کشی شد) خزینه حمامها مَمْلُوّ از مردم بود. در حمام به سَر و دست و پا و صورتِ خود حنا می بَندند و چهره عوض می کنند. به حیوانات و گوسفندانِ خود مقداری حنا می بَندند تا آنها را هم در شادیِ خود شریک کنند.
این جشن ریشه در آیین هایِ ایرانِ باستان دارد. و بیشتر برایِ شادیِ اَرواحِ مُردِگان بَرگُزار می کنند.
روزِ عید، پیش از تحویلِ سال، سفره ای پهن می کنند و بالای آن قرآن و آینه می گذارند و شمع روشن می کنند. یک یا چند ماهیِ قرمز در تُنگِ آب به نوعی شنایِ رقص گونه می پردازد.
سبزه، سُماق، سِرکه، سِمَنی (سَمَنو)، سِنْجِد، سیر و سیب معمولاً اَرکانِ سفره هفت سین را تشکیل می دهند. بعضی اجناسِ دیگر که حرفِ نخستِ آنها (سین) است مثلِ سکه و سینی و سُنبل بر سفره می گذارد.
تخم مرغِ رنگ کرده، گندم، جو، برنج، ذرت، حبوبات، روغن، شیره انگور، نانِ شیرین و نانِ تیری و… به نیّتِ بَرکت و چند عدد انار به جهتِ درامان ماندن از گَزندِ مار و عقرب در سالی که در پیش است، بر سفره گذاشته می شود و پیرمرد یا پیرزنی مُسِن بر آنها قرآن و دعا می خواند به امیدِ آنکه سالی پُربرکت و به دور از هرگونه بَلا و خشکسالی در پیشِ رو داشته باشند.
در هنگامِ تحویلِ سال سعی می کنند که همه اعضای خانواده در کِنارِ سفره هفت سین نشسته باشند و آیینه را به طورِ اُفقی بر سفره هفت سین می گذارند و تخمِ مرغی را رویِ آن قرار داده و به آن چشم می دوزند تا ببینند چه زمانی تخم مرغ جابه جا می شود. همان موقع را زمانِ تحویلِ سال می دانند. از قدیم بر این باور بوده اند که زمین بر روی شاخِ گاوی قرار دارد. گاو پس از یکسال خسته می شود و زمین را از این شاخ به شاخِ دیگرش منتقل می کند و جابه جاییِ تخم مرغ ناشی از این حرکت است.
پس از تحویلِ سال تمام افرادِ خانواده روی یکدیگر را می بوسند و شادی می کنند . بزرگترها به کوچکترها هدایایی که بیشتر پول و تخم مرغِ رنگ شده است، عیدی می دهند. خانواده های کوچک تر برای عید دیدنی به خانه بزرگترِ خانواده شان می روند و دست و صورتش را می بوسند. بچه ها به تخمِ مرغ بازی مشغول می شوند و با لباسهای نویی که به تَن دارند یک لحظه از خنده و شادمانی فارغ نمی شوند.
افرادِ فامیل اگر کُدورتی در بینِ شان بوده است، در این روز همه چیز را فراموش می کنند و به دیدنِ هم می روند و تیرگی ها و دل آزردگی هایشان را به کِناری می نهند. شهر را جُنب و جوش و شادی فرامی گیرد.
یکی از آیین ها در استهبان موسوم به شنبه سالی است.
آل ابراهیم می گوید:نخستین شنبهِ سالِ جدید را در خارج از خانه به سر می بَرند و تقریباً این روزْ شبیهِ روزِ سیزده بدر است ولی نَه بِه کیفیت و گُستردگیِ آن. مقداری سِرکه و کاهو و سِکَنْجَبین و تُرشی و شیره برمی دارند و به تفریح می روند و برای ناهار معمولاً از تیلیتِ (تِرید) دوغ یا تیلیتِ ماست و جاشیر یا ماست و خرما استفاده می کنند. به کوه و صحرا می روند و در کِنارِ خانواده، شنبه خوبی را سِپَری می کنند.
اگر عیدِ نوروز منطبق با شنبه سالی باشد این شعر را می خوانند:
عجب سالی شده شنبه به نوروز / که زین بَرپشتِ گُو (گاو) می بینم امروز
مردمِ استهبان بر این باور بوده اند که چند روز پیش از عیدِ نوروز، خاله پیرزن، خانه و کاشانه اش را می روبد و آب و جارو می کند. لباسها و وسایلِ منزلش را می شُویَد و تخمه و شیرینی آماده می کند و به حمام می رود و به موهای سفیدِ خود حنا می بندد و همه چیز را برای ورودِ عمونوروز آماده می کند.
آتشی درست می کند و کِتری آب، برای درست کردنِ چای بَر رویِ آن می گذارد و غذا می پَزد و به انتظار می نشیند تا در موقعِ تحویلِ سال، شاهدِ وُرودِ عمو نوروز باشد. اما از بختِ بد و فَرطِ خستگی، خوابش می بَرد و هنگامِ تحویلِ سال به خوابِ خوشی فرو می رود. عمو نوروز به خانه ی پیرزن می آید و چون می بیند او در خوابِ نازی فرو رفته است، بیدارش نمی کند و می رود. پس از آن پیرزن بیدار می شود و از اینکه موفق به دیدن و پذیرایی کردنِ عمو نوروز نشده، ناراحت و پریشان می شود و از بُخاریِ خانه اش سَرسوخته ای (هیزمی که نصفِ آن در حالِ سوختن است) را بَرمی دارد و دورِ سرِ می چرخاند و با خود می گوید دنیا برایِ من بدونِ عمو نوروز اَرزشی ندارد و می خواند:
احمدُم رفت، بهمنُم رفت، سَرچولوسْکی (سرسوخته ای) وَردارم دنیا زَنَم تَشْ (آتش).
گفته اند که اگر پیرزن، سَر سوخته اش را که پرتاب می کند به خشکی بیفتد، بخت از مَردُم بَرگشته و سالی پُر از درد و بَلا و خشکسالی در پیش دارند. خداخدا می کنند که سر سوخته پیرزن به دریا بیفتد تا سالی پُرباران و پُربرکت در پیشِ رو داشته باشند.
تقریباً تمام خانواده های استهبان روزِ سیزده بِدَر به کوه و دَشت و صحرا می روند. بعضی از خانواده ها یک یا دو سه روز پیش از سیزده به کوه می روند و در کَپَرهای خود اُتْراق می کنند.
در باورهای قدیمِ مردم، شماره سیزده واژه مَنْحوسی بوده است و درنتیجه باید سیزده نوروز را در خارج از خانه به سر ببرند و با پانهادنِ بر سبزه ها (پا جو آوردن)، از نُحوستِ سیزده در امان باشند.
تمامِ باغها و چشمه سارها و جویبارها و رودخانه های فصلیِ استهبان در روزِ سیزده مالامال از مردم است که به گردش و تفریح آمده اند.
صدای نی و فلوت در همه جا گسترده می شود. نوازندگانِ دوره گَرد با آهنگهای شاد به جشن و شادیِ روزِ سیزده می افزودند و از مردم هدایایی دریافت می کردند.
رسم بر این بوده که چاشتگاه، ماست و خرما بخورند و ظهر معمولاً تیلیتِ ماست و جاشیر و برای شام چلو درست می کردند همراه با خورشِ سبزی و اِسفناج. خیلی زود شامِشان را می خوردند و به خانه برمی گشتند تا به تاریکیِ شب بَرنَخورند ولی در سالهای اخیر با ماشینی شدنِ زندگی، تغییراتی در مراسمِ سیزده بدر به عمل آمده است.
در گذشته در طولِ سالِ فقط دوبار برنج می خوردند: سیزده بدر و شبِ عید هم، شیربرنج.
دخترانِ دَمِبَخت، سبزه ها را گِره می زنند و می خوانند: «سیزده بِدَر، سالِ دِگَر، خونه شوگَر، بچه بَغَل، اوهه اوهه» به امیدِ آنکه تا سالِ دیگر به خانه ی شوهر بروند و صاحبِ فرزند شده باشند.
در پایانِ سیزده بِدَر بچه ها می خوانند: “سیزده بِدَر، چارده به تو، قَضو بَلات رفت تو کُتو.” قضا و بلا از تو دور شده.
کپی شد