در این یادداشت به قلم حمید مقدس فرد آمده است: گزارشگر ورزشی در هنگام گزارش مسابقه فوتبال ایران با عمان در ستایش یکی ازبازیکنان تیم ملی به او گفت نازنفست. درحالی که این را به یک آوازه خوان می گویند.
این نشان می دهد گزارشگر دایره واژگانی محدودی دارد و عبارت مناسب برای یک فوتبالیست را نمی داند. این مشکل بیشتر یا همه کسانی است که در رسانه ها می گویند و می نویسند.
کسانی که برنامه های اخبار یا گفت و گویی تلویزیون را تماشا می کنند دیگر از زبان رسمی و اداری چند سال پیش آن برنامه ها نشانی نمی بینند. به جای آن یک لحن نیمه خودمانی با لهجه کوچه و بازار که کمی هم به زبان غیررسمی جوان ها پهلومی زند می شنوند.
در دوبله فیلم ها هم همین اتفاق زیاد می افتد و درحالی که بازیگر فیلم فقط یک کلمه می گوید بیننده یک جمله کامل می شنود که به گمان مترجم با مترجم ها معادل آن کلمه است.
زبان تلویزیون فراگیرترین زبان محاوره ای و گفت وگویی است و بر زبان شفاهی عمومی اثر برگشت ناپذیر می گذارد. به خاطر نفوذ بی رقیب فرهنگ شفاهی که تلویزیون هم آن را تقویت کرده و به خدمت آن درآمده زبان کاربردی این رسانه زبان شفاهی است که همین قسمت زبان فارسی است که بیشتر از قسمت نوشتاری آن به کما رفته و کارکرد های ارتباطی اش کمرنگ شده است. یعنی زبان فارسی که با آن همانندی زیادی با فارسی ندارد، واژگان بسیار کمی دارد با معناها و مفاهیم دو پهلو و درهم آمیخته ای از همه زبان ها و لهجه هاست.
در میان درس خوانده ها واژه های انگلیسی و در میان سنت گراها واژه های عربی و در زبان پنهان نسل امروز واژه هایی که هیچ برابر فارسی ندارند و هر کدامشان را باید با یک جمله ترجمه کرد. لهجه ها هم رو به نابودی و فرسایشند.
دربخش نوشتاری و ادبی هم زبان های ایرانی در اغماست. ترجمه ها از زبان های غربی بیشتر از فارسی به عربی اند. در کتاب های درسی سهم زبان عربی بیشتر از فارسی است. این یک آسیب کهنه شده است و بی دلیل نیست که حتی درس خوانده های دانشگاهی غلط املایی دارند و کمتر کسی می تواند یک غزل حافظ یا قصیده سعدی را به درستی بخواند و بسیاری نمی توانند یک نثر فارسی کلاسیک روان را بخوانند و بفهمند.
در روزنامه ها و مجله ها و فضای مجازی یک زبان فارسی آشفته و انباشته از غلط، یک مانع جدی برای ارتباط زبانی شده و آنچه نوشته می شود با استاندارد های زبان حرفه ای نوشتاری رسانه ای نمی خواند.
بی علت نیست که زبان فارسی نتوانسته فضای مجازی اینترنت را به اندازه جایگاه یک زبان پرآوازه پرکند. چون فرهنگ نوشتاری نحیف است و کسی کتاب و روزنامه نمی خواند سهم آن در پالایش و رونق و نقویت زبان فارسی کاهش یافته و نقشی را که درگذشته های دور داشته به زبان فارسی شفاهی واگذار کرده که در تلویزیون و کوچه وبازار رواج دارد.
پدیده ای که علت ترویج زبان کوچه و بازار در برنامه های تلویزیون شده که به جای ایجاد ارتباط، تلقین می کند. مشکل زمینه ساز این نارسایی در آموزش ریشه دارد که درآن زبان فارسی وزبان های ایرانی به درستی آموخته نمی شود و آموزش آنها به اننقال خشک و دستوری یک رشته قواعد دستوری و فنی نیم بند محدودمانده . درست درهمین جاست که می توان زبان فارسی را از کما درآورد اگر نقش آموزش را ازقالب یک سی سی یو که بیمار درآن به زحمت نفس می کشد به یک اتاق فکر و سخن و رابطه زبان نوشتاری زنده بکشانیم. ولی به خاطر فراگیر بودن تلویزیون فارسی گفتاری بیشتر از آنکه ازمدرسه آموخته شود از تلویزیون و برنامه های خبری و سریال های آن فراگرفته می شود.
این تلویزیونی شدن، زبان گفتاری را فراگیرکرده و همه بدون آنکه بدانند و بخواهند مانند گوینده ها و دوبلورهای تلویزیون حرف می زنند و به فقر زبانی دچارند. این پدیده مانع تعامل و روابط اجتماعی وتکامل زبان گفتاری وشفاهی است و روابط اجتماعی را کلیشه ای و قالبی و حرفها را تکراری کرده است . چنانکه برای مثال همه مردم برای تشکر بیشترازیکی دوجمله به کار نمی برند انگار به قحطی واژه دچارند و یا دچارتنبلی ذهنی هستند و ازبه کاربردن یا پیدا کردن واژه های گوناگون تر و متفاوت ناتوانند.
این یک مساله اجتماعی جدی وخطرساز است. نتیجه از میان رفتن گونه های زبان شفاهی وارتباطی وفرسوده شدن ارتباط های گفتاری ونوشتاری بوده که چیزی است مانند ازمیان رفتن گوناگونی زیستی در طبیعت و کمرنگ شدن گوناگونی زیست اجتماعی درجامعه.
اینها همگی نتیجه فقرزبانی و فرهنگی است و با فقر ساختاری در اقتصاد نیز تشدید شده که هریک دیگری را دریک سریال بی پایان و بی نتیجه تقویت می کند.
منبع: روزنامه افسانه
9873/ 2027
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.