اینکه پدرت خوشتیپ بود و کلی از دخترهای محله عاشقش بودند. اینکه صدای مداحیهایش هنوز در خانهی ما هست و اینکه امام این جوانها را متحول کرد و الا هر کدام برای خودشان شری بودند...
حسین قدیانی با انتشار پستی در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
حق: آقاابراهیم (همسر عمهطاهره) حدودا دو سال بعد از بابااکبر به شهادت رسید. زمستان شصت و دو در عملیات خیبر. آنها هم در محلهی سی متری جی مینشستند. در همان خیابان مسجد جوادالائمه. پدر و مادر آقاابراهیم- که خداوند جفتشان را رحمت کند- یک مغازهی عکاسی داشتند. غلط ننوشته باشم، عکاسی فری. من بر خلاف بابااکبر، آقاابراهیم را قشنگ یادم میآید. در زبان بچگی، آقاابراهیم را «آقاایلامیم» صدا میکردم. یک بار هم از پشت اتوبوس دوطبقهی شرکت واحد آن سالها، سی متری جی را «سیمتریجی» خواندم که هنوز عمهطاهره بعضی وقتها آن سوتی عصر بچگی را دست میگیرد. آقاابراهیم یک ماشین جیپ داشت که گاهی میآمد و ما را در محل میچرخاند. من و آبجیخدیجه و صدالبته دختر خودش فاطمهسادات را. بعدها که روزنامهنگار شدم، باری رفتم عکاسی فری و با پدر و مادر شهید سیدابراهیم شعبانی در اواخر دورهی دوم خرداد مصاحبه کردم. میگفتند: «ابراهیم از بس فیلم و نگاتیو و پاکت عکس و دیگر خرت و پرتهای کار عکاسی را جلوجلو خریده بود که ما تا الان هم داریم با همانها کار میکنیم». جالب اینکه پدر آقاابراهیم وقتی حرف میزد، گریه میکرد اما مادر شهید ماشاءالله خیلی محکم بود و علاوه بر آقاابراهیم، از بابااکبر هم خاطرهها تعریف کرد. اینکه پدرت خوشتیپ بود و کلی از دخترهای محله عاشقش بودند. اینکه صدای مداحیهایش هنوز در خانهی ما هست و اینکه امام این جوانها را متحول کرد و الا هر کدام برای خودشان شری بودند...
▪️
آقاابراهیم تنها داماد شهید عزیز و باباکبابی نبود. پدربزرگ و مادربزرگم دو سال بعد از شهادت آقاابراهیم، مواجه شدند با شهادت اصغرآقا یعنی شوهر فاطیعمه. اصغرآقا خیاطی داشت و از همان بچگی، مرا عاشق متر و قیچی و صابون خیاطی و پارچه کرد. متأسفانه در سومین سالگرد شهادت اصغرآقا، پسر کوچکش حسان به طرز غریبی جلوی چشم همهی ما رفت زیر چرخ تراکتور و این شد بدترین داغ بر دل عمهفاطمه که در سی و هشت سالگی به درد سرطان، ما را و صدالبته پسر بزرگش احسان را تنها گذاشت و رفت. یعنی فقط خدا میداند که چه کشیدند بندگان خدا عزیز و باباکبابی در طول عمرشان. داغ روی داغ...
▪️
این همه را نوشتم، تا بگویم فاطمهسادات به مناسبت شصتمین سالروز تولد آقاابراهیم، این پنجشنبه در قطعهی بیست و هفت بهشتزهرا مراسم جمع و جوری تدارک دیده. همان که در اولین سالگرد تولد خودش، آنجا آن بالا نشسته روی شانههای پدر. بعدها در همهی جشنتولدهای فاطمه، جای خالی یک نفر بدجور دلها را کباب میکرد. جای خالی آقاایلامیم...
#حسین_قدیانی