فشارها برای نام نویسی در کلاس های فوق برنامه تحصیلی. حال آنکه در طول سال هم وضع کمابیش این گونه بوده است. آموزشگاههای خصوصی هم که از رونق گرفتن بازار این کلاس ها، نانشان در روغن افتاده خانواده ها را ترغیب میکنند تا در برابر تعطیلی مدرسه های تیزهوشان مقاومت کنند. این طور که به نظر می رسد، رویکردی که پارسال آموزش و پرورش در پیش گرفت هم افاقه نکرده است. پارسال آموزش و پرورش فارس این رویکرد را در پیش گرفت که دانش آموزان را بر مبنای آزمون های استعداد تحصیلی وارد مدرسه های تیزهوشان کند، نه بر پایه میزان آشنایی آنان با محتوای درسی. چه اینکه روند کنونی یک نابرابری عمیق آموزشی را میان افراد دارا و نادار پدید آورده است و آموزش و پرورشی که خود باید خاستگاه تحرک طبقاتی باشد، به یکی از تبعیض آمیزترین حوزهها تبدیل شده است. اما این طور که به نظر می رسد، اکنون این تنها دانش آموزان معمولی نیستند که قربانی ناکارآمدی سیستم آموزشی کشور میشوند؛ قربانیان دیگر این سیستم، اتفاقا همان افرادی هستند که با عنوان «تیزهوش» وارد مدرسه های «استعدادهای درخشان» می شوند اما این روند به جای اینکه به کمال رسیدن آنان را آسان کند، اتفاقا آن را دشوار می کند آن هم در زمانهای که به جای «آی کیو»، هوش هیجانی تبدیل به ملاک موفقیت اجتماعی شده است؛ اینک آنچه مدرسه های تیزهوشان آن را از دانش آموزان خود دریغ می کند، همین «هوش هیجانی» است که اتفاقا ذاتی نیست بلکه از ارتباط با اجتماع شکل می گیرد.
مفهومی نسبی به نام هوش
هوش یک مولفه چند بعدی است و هیچ روانشناسی را نمیتوان یافت که ادعا کند تنها عامل باهوش بودن یا کم هوش بودن یک فرد ذاتی است. البته ثابت شده که پدران و مادران باهوش، فرزندان باهوش دارند. اما در عین حال هوش به شدت از عوامل محیطی اثر می پذیرد. شاهدش در عامیانه ترین زبان ممکن اینکه امروزه همه میگوییم کودکانی که اطراف ما هستند با هوش تر از خود ما در زمان کودکی مان هستند. افزون بر این، همان اندازه که افراد دچار بهره هوشی پایین یا عقب ماندگی ذهنی، جزو دسته کودکان «استثنایی» قرار می گیرند، کودکان تیزهوش هم استثنایی هستند و در همان دسته بندی قرار دارند. یک فرد دچار عقبماندگی ذهنی از بهره هوشی کمتر از 70 رنج می برد؛ در میان این افراد، گروهی نیاز به مراقبت دائم دارند- یعنی کودکان با بهره هوشی کمتر از 20. و دو گروه دیگر، یعنی کسانی که بین 20 تا 40 قرار می گیرند تربیت پذیر هستند. به کودکان دارای بهره هوشی 40 تا 70 هم می توان آموزش ارایه داد اما باید مراقبت کرد که آنها مواد آموخته شده را مدام یادآوری کنند تا از یادشان نرود. می رسد به افرادی که دارای بهره هوشی بین 70 تا 90 هستند که به آنها «مرزی» گفته می شود. کودکان مرزی، عموما افرادی هستند که به خاطر ضعف عوامل محیطی، بهره هوشی طبیعی ندارند و به این خاطر به آنها مرزی گفته می شود که بین افراد دارای عقب ماندگی ذهنی و افراد عادی قرار میگیرند. افراد عادی بهره هوشی بین 90 تا 120 دارند و هرچه فرد دارای بهره هوشی بالای 120 باشد، تیزهوش به شمار میرود. سالها است که جدا بودن کودکان تیزهوش از کودکان عادی موضوع بحث میان روانشناسان پژوهشگر شده است. برخی از این جداسازی دفاع میکنند؛ استدلالشان هم این است که دروس مدرسه برای این دسته از بچه ها خسته کننده است و اگر در مدرسه های تیزهوشان باشند، معلم وقت بیشتری میتواند برای آنان بگذارد. اما مخالفان این استدلال می گویند که اگر قرار بر جداسازی باشد، کودکان تیزهوش از دریافت بسیاری از آموزش هایی که در رابطه با کودکان عادی دریافت می کنند، محروم می شوند. شاهدش هم اینکه حتی تاکید میشود کودکان آموزش پذیر هم در مدرسه های عادی درس بخوانند. در کشور ما و به طور خاص در شیراز، وضع به گونه دیگری است. بسیاری از دانش آموزانی که به مدرسه های تیزهوشان راه پیدا می کنند، عموما تیزهوش نیستند. آنچه یکی از مسئولان آموزش و پرورش آنان را «دانش آموزان دوپینگی» می نامد؛ کنایه ای به اینکه به خاطر کلاس های بسیار زیاد فوق برنامه، آنها توانسته اند به این مدرسه ها راه پیدا کنند. امروزه البته یک نوع جدید هوش به عنوان مقیاس «تیزهوشی» افراد به کار می رود و آن «هوش هیجانی» است؛ به عبارت دیگر «EQ» به جای «IQ». هوش هیجانی اما ارثی نیست و لزوما از تعامل با خانواده شکل نمیگیرد بلکه نتیجه تعامل مستقیم با جامعه است. به طور طبیعی، مدرسه ها می توانند یک نمونه با اعتبار از کل جامعه باشند و وقتی کودکان - چه تیزهوش یا کم هوش- از محیط عادی مدرسه دور شده و تنها در میان کودکان همسان خود تحصیل کنند، فرصت یادگیری بسیاری از مهارت هایی که در برخورد با جامعه به آنها نیاز دارند را از دست می دهند. این است که آموزش و پرورش فارس تلاش کرده که به مرور مدرسه های تیزهوشان را تعطیل کند. آن طور که عبدالرسول احمدی، معاون پژوهشی اداره کل آموزش و پرورش فارس به گزارشگر «خبرجنوب» میگوید، پذیرش دانش آموزان در مقطع های اول در مدرسه های تیزهوشان متوقف شده و فعلا تنها دانش آموزان «تیزهوش» در مقطع های دوم و سوم مشغول به تحصیل هستند؛ علت اصلی اینکه همه مقطع ها تعطیل نشده و دانش آموزان به مدرسه های عادی فرستاده نشده اند هم این بوده: «مقاومت خانواده ها». این است که احمدی می گوید: «از سال گذشته تلاش کرده ایم ورودهای جدید به مدرسه های تیزهوشان را متوقف کنیم ولی با مقاومت های اجتماعی بسیار زیادی روبرو شده ایم. واقعیت این است که خانواده ها مخالف این جداسازی هستند و توقع زیادی در این زمینه شکل گرفته است».
ولع خانواده برای نام نویسی فرزندانشان در مدرسه های تیزهوشان نتیجه عوامل متعددی است؛ از جمله فردگرایی افراطی و اینکه هر فرد باید با تلاش شخصی موفق شود. چیزی که البته آثارش را در جامعه میبینیم طوری که افراد به جای اینکه منافع جمعی را ترجیح دهند تنها به دنبال منافع شخصی خود هستند؛ بارزترین نمود این فردگرایی افراطی هم شکل گیری فرهنگ رقابت طلبی است. این نکته را نمی توان ناگفته گذاشت که بسیاری از آموزشگاه های خصوصی هم که نانشان در گرو وجود این رقابت طلبی است، بدان دامن می زنند. این شده که دانش آموزانی که باید در کنار درس و مدرسه تفریحهای مناسب سن خود را دریافت کنند و از کودکی و نوجوانی خود لذت ببرند فقط باید درس بخوانند و درس بخوانند و درس بخوانند؛ آن هم درس هایی که خلاقیت هایی در آنها نیست.
بسیاری از روانشناسان به این نتیجه رسیده اند که تنها در صورتی می توان یک مواد درسی را به دانش آموزان یاد داد که در زندگی اجتماعی به آن نیاز دارند. اما در کشور ما در روی پاشنه دیگری می چرخد؛ دانش آموزان درس هایی میخوانند که در آنها نه نشانی از تقویت ذهنهای پرسشگر است و نه تحقیق و پژوهش. به عبارت دیگر، دانش آموزان چیزهایی را می خوانند و بعد روی برگههای امتحان پیاده میکنند که قبلا از دیگران به آنها رسیده و این دانش آموزان هیچ تلاشی برای دستیابی به این علم نکردهاند. معاون پژوهشی اداره کل آموزش و پرورش فارس میگوید که این وضع، دانش آموزان را تبدیل به «ربات» کرده است: «دانش آموزان باید مدام درس بخوانند؛ برای کنکور، برای مسابقات علمی، برای گرفتن نمره بیشتر، برای پذیرش گرفتن در مدرسه های تیزهوشان. هرچه این رقابت طلبی بیشتر شده، از سهم پژوهش کاسته شده و دانش آموزان به مصرف کننده علم های قدیمی تبدیل شده اند».
واقعیت این است که بخشی از این رقابت طلبی نتیجه عملکرد نهادهای آموزشی کشور از جمله آموزش و پرورش و وزارت علوم هم هست؛ مگر نه اینکه بسیاری از این المپیادها و مسابقات علمی را همین دو وزارتخانه برگزار می کنند؟ نکته این است که در یک جامعه، سیستم آموزشی باید امکان تحرک طبقاتی را فراهم کند. اگر این چنین نباشد، افراد تنها راههای غیرقانونی را برای رفتن به طبقه متوسطه و بالا به کار می گیرند. اما برخی رویکردهای آموزش و پرورش ما خود تبدیل به اسباب زحمت شده است و جلوی تحرک طبقاتی را می گیرد. بسیاری از دانش آموزانی که در همین مدرسه های تیزهوشان پذیرش می شوند به راستی تیزهوش نیستند و به یُمن داشتن پول و کلاس های فوق برنامه ای که شرکت کرده اند توانسته اند پرسش های آزمون ها را پاسخ دهند؛ یک نوع «اشرافی گری» در سیستم آموزشی. در برابر اما سیستم آموزشی به قدری ناکارآمد است که فرصت این تحرک را به کودکان طبقه پایین نمی دهد. اینک، عزم آموزش و پرورش فارس برای پایان پذیرش دانش آموزان «تیزهوش» را باید فرصتی دانست برای هم دانشآموزان تیزهوش و هم دانش آموزان عادی. به این ترتیب، دانش آموزان تیزهوش امکان یادگرفتن مهارت های اجتماعی را پیدا می کنند و کودکان عادی هم دیگر با رقیبان «دوپینگ کرده» به آوردگاه نمیروند.
48