در این مطلب آمده است: 24 سال از آن ظهر عاشورا می گذرد، عاشورای خونینی که جمعی از خیل عزادارن حسینی در حالی که در رواق ها، صحن ها، بست ها و اطراف مرقد مطهر امام رضا (ع) در سوگ سرور و سالار شهیدان عزاداری می کردند، مظلومانه به شهادت رسیدند و ملت و خانواده های آنان در غم از دست دادن عزیزانشان، عزادار شدند. ساعت 14:26، 30 خرداد سال 72 بود که صدای مهیب انفجار بمب، فضای روضه منوره رضوی را پر کرد و جمعیت عزادار حسینی حرم رضوی شاهد جنایت هولناکی از سوی منافقان کوردل بودند، هتک حرمتی که سبب شهادت 27 زائر و مجاور بارگاه منور امام رضا (ع) شد، حادثه ای که همیشه در خاطر زائران آن روز، ماندگار است، در این میان تصویر شهید خردسال 9 ماهه ای که بی نفس در دستان یکی از نیروهای انتظامی آرامیده بود هیچ گاه از ذهن ها پاک نمی شود. خردسالی که خانواده اش او را برای شفا به حرم مطهر رضوی بردند اما شهادت نصیبش شد و به گفته مادرش در واقع امام رضا (ع) شفا بخش او بود و شهادت، سعادتی بود که قسمت فرزندش شد. اما فقط این کودک خردسال نبود که مادر جوان را داغدار کرد بلکه او علاوه بر شهادت دانیال 9 ماهه، در غم از دست دادن همسرش در غربت نیز عزادار شد، سخت تر آن که مادرش هم در حادثه آن روز مجروح شد و با دختر دوساله اش در شهر غربت تنها ماند در حالی که کوهی از غم روی شانه هایش سنگینی می کرد. بانویی از دیار رستم، معصومه ای که با اتکا به همسرش به حرم امام رضا (ع) مشرف شده بود هم بار سنگین غم از دست دادن دو نفر از اعضای خانواده اش را تحمل و هم از مادر مجروحش پرستاری می کرد. به همین منظور از «معصومه دلارام پور» همسر شهید «علی اکبر دلارامی نسب» و مادر «دانیال دلارامی نسب» دعوت کردیم تا دقایقی در دفتر روزنامه میزبان او و شنونده روایتش درباره حادثه آن روز باشیم. 15 دقیقه زودتر از ساعت قرارمان وارد دفتر می شود، هنوز حرف هایش را شروع نکرده است که قطرات اشک در چشمانش حلقه می زند به گونه ای که به سختی می توان به چشمان غمگینش نگاه کرد و نگریست. بازگو کردن آن حادثه برایش سخت است اما با صدایی حزن آلود، شروع به سخن گفتن می کند و می گوید: فرزند خردسالم، دانیال سه ماهه بود که تشنج هایش آغاز شد، مدام در بیمارستان بستری می شد و ماه ها پیگیر درمانش بودیم تا این که 9 ماهه شد و همسرم که نیت کرده بود او را به حرم امام رضا (ع) ببرد، آماده سفر شد و از ما نیز خواست برای مشرف شدن، رخت سفر ببندیم. او کارمند بیمارستان بوعلی زاهدان بود و برای عزیمت به مشهد مقدس نیاز به مرخصی داشت، رئیس بیمارستان با مرخصی اش موافقت نکرد اما علی اکبر که با عزمی جدی آماده زیارت حرم مطهر رضوی بود، درخواست اش را روی میز رئیس گذاشت و به او گفت اگر موافقت هم نکنید باز هم باید بروم. روز تاسوعا بود که راهی شدیم و ظهر عاشورا به مقصد رسیدیم. «دلارام پور» ادامه می دهد: به یکی از مسافرخانه های مشهد مراجعه کردیم و پس از گذاشتن لوازم سفر به اصرار همسرم بدون استراحت عازم حرم شدیم. کوچه و خیابان ها مملو از عزاداران حسینی بود که در سوگ اباعبدا... (ع)، سینه زنی و عزاداری می کردند، پیاده خود را به حرم رساندیم. همسرم در مسیر می گفت «سریع تر بیایید دیر شده است» و مدام این جمله را تکرار می کرد. بعد از این که به همراه مادر و دو فرزندم در یکی از صحن های حرم مستقر شدیم، همسرم وضو گرفت و در مدت زمان کوتاهی نمازش را اقامه کرد و با عجله به سویم آمد و گفت «دانیال را بده، دیر شده است». از او سوال کردم حال که در حرم هستیم برای چه کاری دیر شده است؟ بدون وقفه فرزندمان را برداشت و حتی کفش هایش را تحویل کفشداری نداد و به سمت ضریح امام رضا (ع) رفت. نگرانی همه وجودم را فرا گرفته بود، مرتب نگاهشان می کردم تا این که به دلیل جمعیت زیاد و شلوغی صحن دیگر نمی توانستم آن ها را ببینم، مادرم هم به جمع زائران خانم پیوست و من ماندم با دختر دوساله ام.
فضا پر از دود و گرد و غبار بود
وی با بغض می گوید: مشغول دعا کردن بودم که صدای مهیب انفجار به گوشم رسید، سراسیمه به سمت ضریح رفتم اما نمی توانستم همسر و پسرم را ببینم. دود و گرد و غبار ناشی از انفجار بمب، فضا را پر کرده بود، خیلی ها با عجله به سمت صحن می آمدند در حالی که موهای شان سوخته بود، عطش زیادی داشتند و فقط آب می خواستند. خودم را به در اصلی رساندم اما خادمان حرم اجازه ورود ندادند و گفتند که افراد زیادی برای کمک آمده اند و به فرزند و همسرم یاری می رسانند. به سراغ مادرم رفتم، او زخمی شده بود و به کمک نیروهای امدادی در بیمارستان بستری شد. من مانده بودم و دختر دو ساله ام، نه اطلاعی از همسرم داشتم و نه نشانی از مسافرخانه، علی اکبر، نشانی را روی دست اش یادداشت کرده بود. فقط نام مسافرخانه در ذهنم بود هنوز در حرم بودم که شایعه شد ممکن است تا لحظات دیگر بمب دیگری منفجر شود. مردم با سرعت به سمت خیابان ها و کوچه ها می رفتند، من هم با در آغوش گرفتن دخترم به سمت خیابان رفتم بدون آن که بدانم از کدام مسیر باید بروم تا این که به کمک عابری توانستم خود را به مسافرخانه برسانم. کارکنان آن جا مرتب پیگیر بودند تا شاید از همسر و فرزندم خبری بگیرند اما هیچ خبری از آن ها نشد. تنها بودم و کاری از دستم بر نمی آمد، بلافاصله با برادر علی اکبر، تماس گرفتم و از او خواستم برای کمک بیاید. روز بعد رسید و بعد از پیگیری مطلع شدیم همسرم و دانیال در جمع مجروحان نیستند بلکه شهید شده اند، مادرم هم جانباز شد. همسر و فرزند شهیدم بعد از تشییع در مشهد، در تهران هم تشییع و به زادگاه شان زابل منتقل و خاک سپاری شدند.
علی اکبر آرزوی شهادت داشت
وی اظهار می کند: 25 سال از آن حادثه سخت می گذرد و دخترم با دریافت مدرک کارشناسی به عنوان معلم مشغول فعالیت است.«علی اکبر» همیشه آرزوی شهادت داشت، هر پنج شنبه، مزار شهدا می رفتیم و از هم رزم هایش یاد می کرد و می گفت: شهادت سعادتی بود که نصیب من نشد، امیدوارم روزی به این آرزویم برسم. تا این که در عاشورای سال 72 به آرزویش رسید و متوجه دلیل عجله اش برای رفتن به حرم شدم. در واقع امام رضا (ع) دانیالم را شفا داد و بعد به شهادت رسید، او حتی زخمی هم نشده بود و به گفته برادر شوهرم به دلیل خفگی به شهادت رسید.
روایت شهیدان دلارامی نسب در مستند «آن ظهر عاشورا»
همزمان با بیست و چهارمین سالگرد عروج شهیدان این حادثه تروریستی، یک فیلم مستند 20 دقیقه ای با عنوان «آن ظهر عاشورا» و نیز یک کمیک موشن پنج دقیقه ای با نام «وقتی ضریح رنگ خون گرفت» با محوریت دو شهید زابلی این واقعه، توسط معاونت ارتباطات و رسانه آستان قدس رضوی تهیه وتولید شد. «سید صادق غفوریان» کارگردان این مستند به روزنامه سیستان و بلوچستان گفت: طی سال های اخیر بر موضوع تکریم شهدا وایثارگران در مجموعه آستان قدس اهتمام ویژه ای صورت گرفته است که تولید این دو پروژه درباره دو شهید سیستان و بلوچستانی این حادثه از همین رویکرد به شمار می آید. وی افزود: ما در مرحله پژوهش درباره یکی از معروف ترین عکس های باقی مانده از این حادثه که یک مامور ناجا کودکی خونین را روی دست هایش گرفته، به خانواده این کودک رسیدیم که متوجه شدیم آن ها اهل زابل هستند و پدر خانواده نیز در این حادثه به شهادت رسیده است. این ماجرا ما را مصمم تر کرد تا بتوانیم با اراده بیشتری پروژه را پیش ببریم لذا راهی زابل و دو روستای این شهرستان شدیم و مراحل تولید را از آن جا پیگیری کردیم. خدا را شکر خانواده های محترم این شهیدان صمیمانه و خالصانه در مسیر تولید این مستند با گروه ،همکاری کردند که جا دارد از آن ها مجدد و صمیمانه تشکر کنم.
وی با اشاره به مراحل تولید این مستند گفت: در این مستند ماجرای سفر این خانواده به مشهد و حرم امام رضا(ع) به نیت شفای دانیال 9 ماهه که به بیماری تشنج مبتلا بوده و چگونگی حادثه توسط مادراین خانواده روایت شده است و همچنین مخاطب این مستند به صورت موازی نیز با خاطرات آن مامور ناجا و یکی از خادمان حرم مطهر به عنوان شاهد حادثه آشنا می شود.
غفوریان یادآور شد: در کنار این مستند، یک کمیک موشن پنج دقیقه ای نیز تولید شد که امیدوارم این دو مجموعه به عنوان اولین آثار تصویری درباره شهیدان دلارامی نسب مقبول حضرت حق واقع شده و توانسته باشد گوشه ای از جنایت منافقان کوردل را در این واقعه به تصویر کشیده باشد.
این خبر حاکی است، محمد قندی، امین خوردی و مرتضی قناد به عنوان تصویربرداران این اثر بودند. سید محمد رضا تهامی عهده دار تدوین، صدا و متحرک سازی بوده و مهدی رعنایی نیز مدیریت تولید را بر عهده داشت، مسئول نمایندگی آستان قدس در سیستان و بلوچستان، اداره کل اوقاف و امور خیریه،کمیته امداد و فرمانداری زابل نیز در تولید این مستند همکاری داشتند.
8006**3213
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.