پایگاه خبری جماران: دومین فراز از وصیتی ـ که به عنوان حدیث دوم از امام آن را معرفی کردیم، چنین بود: «من هم امروز به یاد آن شهید راه خدا به شما برادران مؤمن عرض می کنم اگر ما با دست جنایتکار امریکا و شوروی از صفحۀ روزگار محو شویم و با خون سرخ شرافتمندانه با خدای خویش ملاقات کنیم، بهتر از آن است که در زیر پرچم ارتش سرخ شرق و سیاه غرب زندگی اشرافی مرفه داشته باشیم». (صحیفه امام، ج21، ص: 439)
این سخن امام چنان که گفتیم پس از اشاره به کلام شهید مدرس است. امام خمینی در این جمله بیش از هر چیز به هدف از انقلاب و ارزش آن و هم چنین به ارزش حکومت و بالاتر از آن به ارزش زندگی اشاره دارند.
شاید بتوان گفت این کلام امام بیش از هر چیز یادآور فرمایش سید الشهدا (ع) است، آنجا که در خطبه معروف و در مقابل آنانکه او را به بیعت ذلت بار با یزید می خواندند، می فرماید:«الا و ان الدعى بن الدعى قد ترکنى (رکزنى) بین السلة والذلة، و هیهات له ذلک منى، هیهات منا الذلة، ابى الله ذلک لنا و رسوله والمؤمنونو حجور طهرت و جدود طابت و انوف حمیة و نفوس ابیة ان یؤثر طاعة اللئام على مصارع الکرام».(ترجمه:آگاه باشید که فرومایه ای فرزند فرومایه، مرا بین دو چیز قرار داده است؛ کشته شدن یا تسلیم شدن با ذلت و خواری، لیکن ذلت از ما دور است، خدا راضی نیست که ما ذلیلانه تسلیم شویم و پیغمبر خدا، مؤمنان و دامنهای پاک و پاکیزه ای که در آن پرورش یافته ایم و آن مردانی که از تن دادن به زیربار ستم منزه اند، راضی نیستند که ما اطاعت افراد پست را بر قتلگاه کریمان و بزرگواران برگزینیم.)
این مضمون را در موارد دیگر هم می توان از امام خمینی مشاهده کرد. آنجا که می فرمایند: «ما باکی از این نداریم که خونهای طیب جوانهای ما در راه اسلام ریخته شده است؛ باکی از این نداریم که شهادت نصیب عزیزان ما شده است. اینیک شیوۀ مرضیه ای است که در شیعۀ امیرالمؤمنین از اول پیدایش اسلام تاکنون بوده است». (صحیفه امام، ج8، ص:358)
درباره این فراز بلند از اندیشه ی اسلامی که پیوندی عمیق با مفهوم شهادت دار ، سخن بسیار رفته است. در اندیشه اسلام ناب، انسان نباید در هیچ شرایطی عزت خویش را فروبگذارد و حتی در صورتی که مصلحت و دستوری از ناحیه خدای سبحان وارد شده باشد، باز هم باید آدمی به میزان اهمیت عزت نفس توجه کند.
اما در این میان چند نکته قابل ملاحظه است:
نخست اینکه، وصیت امام در اینجا مربوط به حاکمان اسلامی است؛ و روشن است مسئولیت حاکمان در قبال عزت اسلام و مسلمین، به مراتب از مسئولیت یک فرد در قبال عزت شخصی خود بالاتر و مهم تر است. در این باره مناسب است که به فتوای امام در مسئله تقیه اشاره کنیم که ایشان در همه جا و برای همه کس تقیه را تجویز می کنند جز برای حاکم اسلام و یا کسانی که تقیه ی آنها موجب وهن دین و شکست هیمنه مسلمانان می شود (ن ک: رساله فی التقیه. امام خمینی).
حاکم و دولت اسلامی در مرحله اول و هر کسی که اعمالش بیش از آنکه به حساب خودش نوشته شود، به حساب آیین و مرام و مردمش نوشته می شود، در مرحله ی بعد، موظف اند نسبت به عزت و عزتمندی حساسیت بالایی داشته باشند و قصور و تقصیر در آن قطعاً از محرّمات الهی است.
همین نکته است که برخی ملزومات را برای مسئولان به خصوص در خارج از کشور اقتضا می کند. ولی مثل هر عمل انسانی دیگر، این واقعیت هم گاه مورد راهزنی شیطان واقع می شود. نه تنها مسئولین بلکه همه ی انسانها گاه عزتمندی خویش را با تشریفات غیر لازم ، عمداً یا به غیر عمد، جا به جا می کنند. فقر قطعاً ذلت آور است ولی عزت الزاماً در تشریفات نیست.
نکته دوم آنکه، انسان ها در مواقعی که مصلحت بالاتری مثل عزت عموم مسلمین اقتضا می کند ، می توانند و یا حتی باید، چشم بر مصالح شخصی و عزت ظاهری خویش ببندند ولی حاکمان حق ندارند در هیچ شرایطی از عزت اسلام و منافع عمومی مسلمین چشم پوشی کنند. اما ظرافت داستان آنجا رخ می نماید که حاکم مسئول در دولت اسلامی، باید مراقب باشد عزتمندی شخصی خویش را با عزت جامعه اسلامی اشتباه نگیرد؛ اینکه امام در داستان پذیرش قطعنامه فرمودند که اگر آبرویی دارم با خدا معامله کردم، دقیقاً ناظر به همین موقعیت شناسی و گم نکردن مسیر است. گاه حاکم باید آبروی خویش را برای حفظ مصالح مردم و دین فدا کند. و صد البته خدای سبحان در همان زمان و یا در زمان آینده آن را در همین دنیا جبران می کند و در آخرت نیز اجری بزرگ به چنین حاکمی عطا خواهد کرد. مثال بزرگ این امر، صلح امام حسن(ع) و پذیرش ولایتعهدی توسط امام رضا(ع) و برخی مراودات ائمه اطهار با خلفای غاصب بوده است. شجاعت امام حسن(ع) در صلح ، کمتر از شجاعت سید الشهداء(ع) در جنگ نبوده است. چنانکه برای امام خمینی روزی که شاه را از کشور بیرون کرد همانقدر عزت اسلام و مردم ایران مهم بود که در روز پذیرش قطعنامه.
نکته سوم در فرمایش امام آنکه، حاکمان باید مراقب باشند که دچار زندگی اشرافی نشوند. زندگی اشرافی اگر چه به نوبه خود مذموم است ولی در مورد حاکمان علاوه بر آثار مخرب مشترک، زمینه ساز یک مصیبت بزرگ می شود. اشرافیت و رفاه زندگی را در چشم آدمی زیبا می کند و به همین جهت هم از ناحیه شارع مورد نکوهش واقع شده است چرا که می تواند آدمی را از یاد خدا و زندگی جاودان دور کند. به همین جهت حاکمان اگر به زندگی اشرافی عادت کنند، روز مبادا، توان تصمیم گیری برای چشم پوشیدن از منافع مادی خود را ندارند. حاکمان اگر دلباخته دنیای خود شوند، شجاعت لازم را برای دست شستن از «همه چیز» برای حفظ «عزت جامعه» نخواهند داشت.
شاید یکی از عواملی که در دنیای مدرن ، مدت ریاست ها محدود و دوره های آن غیر قابل تمدید است، همین مسئله باشد. شاهان و رؤسای جمهور مادام العمر به سبب امکانات وافر کمتر حاضر می شوند روزی که باید به خاطر عزت ملی، همه چیز را رها کرد، چنین کنند.