پایگاه خبری جماران، سید محمدرضا متقی: تاریخ پرفراز و نشیب جمهوری اسلامی ایران شاهد احزاب و تشکل های مختلفی بوده است؛ اما کمتر تشکل منتقدی مانند مجمع روحانیون مبارز توانسته بر آحاد جامعه تاثیرگذار باشد. به صورتی که یک دهه از تاریخ انقلاب، یکی از دو قطبی سیاسی کشور خلاصه در نام این تشکل می شد.
حال به مناسبت سی امین سالگرد تاسیس مجمع روحانیون مبارز به سراغ مجید انصاری، معاون سابق حقوقی رییس جمهور و عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز رفتیم.
وی در این گفت و گو با اشاره به حوادث دی ماه 96 توضیح داد: «ما در بیانیه مجمع روحانیون مبارز ابتدا به حق قانونی و مشروع اعتراض به حکومت اشاره کردیم. سپس گفتیم دولت هم به خواسته های مشروع مردم عمل کند و یا صادقانه موانع را با مردم در میان بگذارد. در سومین بخش هم گفتیم مردم هم مراقب باشند تخریبی صورت نگیرد. نهایتا هم به این اشاره کردیم دشمنان اعتراضات مردم را به نفع خود مصادره نکنند. اما همین بیانیه کافی بود تا زخم خوردگان از اصلاحات همه با هم متحد شوند تا انتقام خود را از آن بگیرند.»
برای ورود به بحث، دو قرائت در قبال اسلام از جانب امام خمینی (ره) مطرح شده بود؛ یکی قرائت «اسلام ناب محمدی» و دیگری «اسلام آمریکایی». واژه ای که «سید قطب» پیشتر از آن سخن به میان آورده بود. ایشان در این خصوص می گوید: «اسلامی را که آمریکا و همپیمانانش برای شرق میخواهند، آن اسلامی نیست که در مقابل استعمار و طاغوت مقاومت کند، بلکه از دیدگاه آنان اسلامی خوب است که فقط در مقابل کمونیسم قیام نماید و آن را برنتابد» تاکید امام خمینی بر این عبارت و پیشینه تاریخی آن این تصور را به وجود می آورد که اسلام ناب محمدی در مقابل اسلام کاپیتالیست و سرمایه داری مطرح می شود.
بیان عباراتی مانند انقلاب مستضعفین از جانبی و حکومت های عربی منطقه را متصف به صفاتی مانند اسلام نکبت و ذلت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنهها نیز از جانب دیگر این تصور را تقویت می کند. حال «مجمع روحانیون مبارز» در اجازه نامه خود از امام خمینی، مهمترین هدف خود را حرکت و حمایت از اسلام ناب محمد بر می شمرد.
اینک باید پرسید انشعاب از «جامعه روحانیت مبارز» چه نسبتی با این سخن امام داشت و آیا نمی شد در بدنه این تشکل برای این هدف تلاش کرد؟
من فکر می کنم اگر بخواهیم اسلام ناب را به صورت مختصر معرفی کنیم، همانطور که از ظاهرش مشخص است اسلام مبتنی بر آموزه های وحیانی خالصی است که پیامبر اکرم در اختیار بشر قرار دادند تا به عنوان زیربنای فکر و عقیده و رفتار فردی و اجتماعی انسان ها با اصول و پایه های روشنش قرار گیرد. بینشی بر اساس یکتاپرستی و توحید، نگاهی بلندمدت و دائمی به زندگی بلند مدت انسان به عنوان موجودی همیشگی و برای آینده زندگی او به افق های آخرت و معاد پیشبینی کردن. با این تعریف انسان موجودی است با روح الهی و گوهری بزرگ با عنوان عقل و خرد که در نتیجه امکان کسب علم را در جهان پیدا می کند که ابزار حرکت اوست و سرچشمه گرفته از خدا، یعنی از کمال مطلق و در مسیر دست یابی به انسان کامل که آن هم یک کمال بی نهایت است. این در واقع محدوده زیست انسان است. اسلام ناب در حقیقت بایدهای حرکت های انسان از این مبدا تا آن مقصد را در دین اسلام ارائه می کند. دینی کامل که عرصه های مختلف حیات بشر را، چه در امور فردی و چه در امور اجتماعی (سیاست، اقتصاد، فرهنگ و...) در بر می گیرد و پایه اساسی آن مکارم اخلاق است. حال برای تحقق این ساحت والا نیازمند ساختارهای اجرایی هست که جنبه های سیاسی اسلام را تشکیل می دهد. برای برقراری عدالت، برای تنظیم روابط عادلانه و اخلاقمند که در دین آمده است. در نتیجه اسلام ناب ساختاری روشن بوده که پاسخگوی نیاز بشر در تمامی ادوار گذشته، حال و آینده است که البته این اسلام اصول ثابت دارد و فروعش هم دارای حرف های مهمی است. در کنار این دو نیز مقوله اجتهاد پویا مطرح می شود. این اجتهاد پویا کلید اصلی این بحث است. اینکه بر اساس شرایط زمان و مکان به عنوان یکی از منابع اجتهاد از آن استفاده می شود. حال چون بر این اساس می تواند به تامین مصلحت جامعه بپردازد، پس شرایط روز را نیز می تواند شناسایی و بر اساس آن حکم مقتضی را صادر کند. اما اسلام آمریکایی جلوی این نظر قرار دارد. در اینجا (اسلام آمریکایی)، اسلام یک ابزار است، ابزاری برای تامین منافع استعماری غرب. این ابزار بستگی دارد برای چه سرزمینی، برای چه جامعه ای و برای چه اهداف استعماری به کار گرفته شود. اگر شرایط غالب یک جامعه عرفی مانع نفوذ غرب می شد، اسلام آمریکایی با ورود اسلام به سیاست زمینه های استعماری خود را تامین می کند. اگر در یک جامعه ای اسلام و مسلمانان با اقتدار خود نگذاشته اند استعمار صورت گیرد، اسلام آمریکایی سخن از جدایی دین از سیاست سخن می زند. اگر حکومت دیکتاتوری دینی حاکم باشد و همراه آنان، مقوله اولی الامر و تبعیت کامل را به میان می آورد. اگر می خواستند آن را ساقط کنند، موارد حق قیام را مطرح می کنند و اینکه در زمان غیرمعصوم حکومت دینی امکان پذیر نیست. البته تاکید می کنم هیچ کدام از این موارد مورد تایید یا رد در این مقال نیست. صحبت من آن است که اسلام آمریکایی دین را به صورت ابزار برای اهداف خود مطرح می کند و اصالت را از آن می گیرد. حال امام خمینی با بیان این نظر به اندیشه هایی اشاره می کردند که خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته در راستای اهداف و امیال غرب و در راس آن آمریکا حرکت می کرد. حال مجمع روحانیون مبارز در راستای نگاه حضرت امام خمینی و علمای راستین اسلام، قرائتی از این دین حنیف بیان کردیم. قرائتی که معتقد است اسلام یک دین اجتماعی بوده، عدالت بنیان و مردم محور است. اساسا ما معتقد هستیم که دین برای انسان آمده و موضوع دین نیز انسان است نه چیز دیگر. به تعبیر دیگر حتی اگر بخواهیم بگوییم موضوع قرآن چیست باید گفت انسان و سعادت آن. با این نگاه ما معتقد هستیم اسلام دینی است که پابه پای مقتضیات زمان حرکت می کند، بر پایه اصول اولیه، برای تامین و تضمین سعادتمندی بشر، دوری از ظلم و ستم، کسب جنبه های مختلف عدالت و زیست مناسب دنیوی و اخروی. ما معتقدیم دنیا و عقبا امری به هم پیوسته است. دین به همان میزان که مسئول سعادت اخروی و آن جهانی انسان را دارد، باید یک زندگی سعادتمند همراه با رفاه و پیشرفت انسانی را نیز دارا باشد. لذا بحث جایگاه علم و عالم، تعقل و اندیشه، پژوهش در حوزه های مختلف و... جایگاه ویژه ای در نظام اسلامی دارد. حال هر جامعه ای که عدالت محورتر، آزادتر، تعقل محورتر و... باشد، از دید ما نیز اسلامی تر است. هر جامعه ای نیز که در حیطه دچار نقصان شود از اسلام ناب محمدی دورتر خواهد شد. جامعه بدو شاخص های اسلامی، از اسلام فاصله می گیرد اگر حتی هر روز نمازش بیشتر شود و روزه اش بیشتر. با این دیدگاه ما در روحانیون مبارز معتقد هستیم چه مسئولین سیاسی جامعه و چه مسئولین اعتقادی و دینی باید در این راستا رفتاری انجام دهند که بتوانند این موارد را توسعه و گسترش دهند و نمی توان در زمان متوقف شد و با روش ها و الگوهای قرون گذشته نسخه برای نسل های امروزین پیچد. به صورت خلاصه، ما اصول را ثابت می دانیم اما به مقتضی این اصول باید امور بر اساس شرایط زمان و مکان مورد تعیین و تکلیف قرار بگیرند.
یعنی این نوآوری حتی امکان عدول از فقه جواهری را نیز فراهم می کند؟
در باب فقه جواهری باید بگویم که این مورد اصول استنباط است و مانند هر علمی فقه نیز اصول مشخص دارد که برای ما شیعیان فقه جواهری است. اما بر اساس این مهم می توان نوآوری های زیادی را بر اساس شرایط زمانی و مکانی به وجود آورد. به طور مثال زمانی که امام خمینی در خصوص موسقی فتوای متفاوتی صادر کردند بسیار هجمه های مختلف به ایشان وارد شد. برخی می گفتند چون در روایات حتی اسم برخی سازها آمده است به هر صورت آن را حرام می دانستند و می گفتند دور و بر آن نروید. اما یک فقیه واقعی بیش از ظاهر روایت به دلایل آن می پردازد، به شان نزولش، به جغرافیان صدور، مخاطب و... حال امام خمینی بعد از بررسی همه این جوانب می فرمایند که تحریم موسیقی به خاطر آثار جانبی آن بوده است نه نفس آن و بعد فتوای به حیلت دادند. در بسیاری از موارد همین طور بود. برخی از فقها در باب حضور زنان در اجتماع بر اساس برخی ظواهر روایات مخالفت های جدی می کردند، از شاغل شدن آن ها گرفته تا رای دادنشان. اما امام با نوع نگاه امروزین فقهی این مسئله را مطرح می کنند که زنان از حیث مسئولیت های سیاسی و اجتماعی کاملا با هم برابر هستند و هیچ فرقی از نظر مسئولیت الهی و شخصیت فردی ندارند. اما به مقتضی وضعیت جسمانی دارای محدودیت هایی می شوند که امری طبیعی نیز هست. ولی این محدودیت های نباید موجب محرومیت بشود. به همین دلیل امام خمینی نظرات متفاوتی با فقهای پیش از خود در این زمینه نیز ارائه داده اند. موارد متفاوت احکام امام کم نیست، مثلا در خصوص انفال، زمانی که حکومت طاغوتی بود یک نظر دارند و زمانی که حکومت اسلامی حاکم می شود، نسبت به مالکیت معادن و انفال نظری جدید را ارائه می دهند. در این زمینه مثال های خیلی زیادی داریم اما همه در چارچوب همین فقه جواهری است، یک طرف آن فقه سنتی قرار می گیرد و طرف دیگر آن فقه پویا است، البته هر دو دارند از یک سفر منعم می شوند اما با رویکردهای متفاوت.
پس از این مقدمات به مقوله مجمع روحانیون مبارز بپردازیم. نقطه آغازین علنی شدن اختلافات را می توان نطق و اعتراض حجت الاسلام «صادق خلخالی» در روزهای پایانی مجلس دوم بر سر جلسات سری «جامعه روحانیت مبارز» برای بستن لیست انتخاباتی و پاسخ حجت الاسلام «علی اکبر ناطق نوری» و اشاره به احتمال انشعاب دانست. اما آیا این اختلافات پیشتر نیز بروز کرده بود یا واقعا اولین بار تعارضات از این نقطه آغاز شد؟ با توضیحات شما به نظر می رسد بیش از سیاسی بودن ماجرا، اختلاف در اندیشه ها و آراء فقهی طرفین بوده است. این برداشت را تا چه میزان صحیح می دانید؟
درست است که مجمع روحانیون مبارز بر اسلام ناب و بر مبانی فقه سیاسی امام تکیه دارد اما علت تشکیل مجمع صرفا این نبوده، به صورتی که تعدادی در جامعه روحانیت مبارز هم همین مبانی فکری و اعتقادی را داشته اند و دارند. باید گفت یک سری علل سیاسی باعث انشعاب شد که بی شک علل دیدگاهی نیز آن را قوت می بخشید یا حتی از اخلافات اندیشه ای نشات می گرفت. مثلا در امور اقتصادی، مدیریتی، سیاسی و... اختلاف دیدگاهی موجود بود و اختلافات ریشه در طرز تلقی طرفین از تفقه نیز داشت، اما آنچه که باعث ظهور و بروز این مسئله شد اختلافات به وجود آمده برای تعیین لیست انتخاباتی بود. همین طور که اشاره کردید در انتخابات دور سوم مجلس شورای اسلامی، سلیقه برخی از افراد تصمیم گیر در جامعه روحانیت مبارز بود که افراد خاصی را با دیدگاه سیاسی و اجتماعی خاص برمی تابید و می خواست برای کاندیداتوری مطرح کند. اما مجمع روحانیون مبارز می گفت که باید افراد روشنفکرتری وارد میدان شوند و عرصه باید بازتر باشد و برای فعالیت های سیاسی هر روز فضا را تنگ تر نکنیم و دایره خودی و غیر خود را محدودتر نسازیم. همین مسئله نیز منجر شد که برخی از اعضای اصلی جامعه روحانیت مبارز از جمله آقایان کروبی، خاتمی، توسلی، امام جمارانی، موسوی خوئینی ها و... تصمیم گرفتند که تشکل روحانی دیگری ایجاد کنند و اندیشه های متفاوت خود را پیش ببرند. اندیشه های متفاوتی در حوزه هایی مانند سیاست، نگاه به دنیا، اقتصاد و...
پس معتقد هستید این انشعاب یک انشعاب سیاسی بوده است؟
بله، سیاسی بوده است، اما اختلافات سیاسی زاده اختلافات در اندیشه هاست. یعنی پشت این انشعاب سیاسی، منشع اندیشه ای وجود داشته است.
اختلافاتی که میان جامعه روحانیت مبارز و مجمع روحانیون مبارز رخ داد بر سر مسائلی مانند فقه سنتی و فقه پویا، اقتصاد سرمایه داری یا دولتی و سیاست خارجه و نسبت ارتباطی با بلوک غرب و شرق بود؛ به صورتی که نهایتا باعث شد مجمع روحانیون عنوان چپ و جامعه روحانیت عنوان راست را به خود بگیرد. حال پس از گذشت سی سال از این انشعاب، مجمع تا چه میزان بر اندیشه های پیشین خود ثابت قدم مانده است؟
اساسا نگاه ها، بخصوص زمانی که می خواهد به عرصه فقه و حکم شرعی درآید نسبت به پدیده های سیاسی، مدیریتی، فرهنگی، اقتصادی و... نمی تواند یکی باشد. باز تاکید می کنم نقطه محوری و اساسی فقه امام این است که بر نقش عنصر زمان و مکان تاکید می کردند. اگر به نامه های ایشان به شاگرشان، جناب آقای قدیری نگاهی بی اندازید، یا صحبت هایی که منشور روحانیت و منشور برادری مطرح کرده اند همه ناشی از این مطلب است که روحانیت نمی تواند توقف در زمان خاصی کند و باید پویا باشد. ما در اویل انقلاب و دوره جنگ، در شرایط ویژه ای بودیم. اقتصاد ما دچار تحولات گسترده ای شده بود. مردم ما به حق دنبال برقراری عدالت بودند، دنبال رفع تبعیض ها بودند، دنبال از بین بردن رانت ها بودند، دنبال قطع دست اجانب و زنجیره های وابستگی اقتصاد بودند. در شرایطی که امکانات کشور شدیدا محدود بود و نیازها بسیار گسترده، اداره کشور با بحران رو به رو بود. سالانه حدود هشت میلیارد دلار درآمد کشور بود که سه میلیارد آن مستقیما صرف هزینه های جنگ می شد، به دلیل حفظ تمامیت ارضی و دفاع از مرزهامان. از طرفی انقلاب شده بود و مردم روستاها و مناطق محروم می خواستند نگاهی به آن ها انداخته شود. در چنین شرایطی تامین مایحتاج مردم، غذا و بهداشت و سایر نیازهای اولیه اقتضا می کرد که این درآمد محدوده کشور کنترل شده تخصیص پیدا کند. درست در این زمان یک عده ای با همان تفکر غیرمنعطف و تمرکز بر ظواهر احکام شرعی مالکیت در کار دولت سنگ اندازی می کردند. به طور مثال می گفتند این فرد مالک است و نمی توانید برای اجناسش قیمت گذاری یا او را مجبور به فروش اجناسش کنید. از این قبیل موارد بسیار زیاد بود. حال اگر با آن الگو قرار بود جنگ اداره شود ما حتما جنگ را می باختیم. حتما قحطی به وجود می آمد. حتما یک عده ای مایحتاج مردم را اهتکار می کردند و توده مردم که حامیان اصلی انقلاب هستند فکر می کردند که نظام علیه آن ها به پا خواسته است. خیلی از صحبت های امام که عناوینی مانند زالوصفت را در خصوص سرمایه داران مطرح می کند نباید آن را به منزله مخالفت با سرمایه و سرمایه داری دانست. امام با اصل ثروت مشروع مخالف نبودند، رویکرد امام نسبت به کسانی بود که بدون توجه به شرایط کشور صرفا فقط به فکر سود خود هستند. در آن زمان اداره کشور اقتضا می کرد که دولت متمرکز اداره شود. مالکیت دولتی بیشتر به رسمیت شناخته شود و چون بیشتر مالکیت خصوصی در آن دوره نیز به هزارفامیل و وابستگان به حکومت سابق وابسته بود نمی شد از آن دفاع جانانه کرد. آن زمان این نتیجه حاصل شد اموالی که به صورت نامشرع به دست آمده است مصادره شده و در اختیار دولت قرار گیرد. با اینکه من مدعی نیستم همه این مصادره ها درست بود اما این سخن را می توانم مطرح کنم که این رویکرد، یک رویکرد عدالت محورانه بود. در حوزه قوه مجریه نیز برنامه دولت مهندس موسوی این بود که ارزاق مردم را سهمیه بندی کند و با کوپن ها، حداقلی را برای همه مردم تامین سازد. عده ای با این مخالف بودند و می گفتند دولت چون کوپن تقسیم کرده کمونیست شده است. حتی می نوشتند «کوپنیست = کمونیست» و دولت را به واردی از این دست متهم می کردند. این در حالی نمود می یافت که بحث اداره جامعه در زمان جنگ در زمان جنگ مطرح بود نه رویکرد جامع اقتصادی. مجمع روحانیون هم در آن مقطع از این سیاست و دولت آقای مهندس موسوی حمایت می کرد. ولی هرگز این حمایت به این معنا نیست که تا ابد ما کشور را بخواهیم با کوپن اداره کنیم یا به بخش خصوصی اجازه ندهیم که پا به میدان بگذارد و صرفا دولت را موظف اداره اقتصاد جامعه بدانیم. اوضاع فرق کرده است، ما معتقدیم در شرایط عادی دولت تاجر، سرمایه گذار و صنعتگر خوب نیست. باید در این حوزه های مختلف اقتصادی و صنعتی کار را به مردم واگذر کند. اما در همین شرایط نیز معتقد هستیم که باید جلوی رانت ها گرفته شود، نور چشمی ها در سیستم نباشند و... حال اگر بپرسید که اندیشه های ما تغییر کرده است یا خیر باید بگویم که اصول همان است، مانند تلاش برای عدالت و مبارزه با فساد و تبعیض، اما در مصداق تفاوت هایی دارد، حتی شاید تفاوت های چشم گیر اما اصول همان چیزهایی هست که بود. خلاصه کلام من و نظر مجمع روحانیون مبارز این است که نسخه های اداره کشور با شرایط متفاوت، متفاوت خواهد بود. بی شک اگر روزی دوباره اوضاع مانند دهه شصت شود، ما هم همان جنس نسخه ها را پیشنهاد می دهیم اما امروز شاهد شرایط جنگی نیستیم.
به زمان حال بپردازیم. مجمع روحانیون مبارز در سی سال تاسیس خود اصولا به عنوان گروهی اصلاح طلب و در کنار معترضین به بی عدالتی ها، عدم آزادی ها و... خود را معرفی کرده است. اما در اعتراضات دی ماه 96 گویی داستان تفاوت کرد. مجمع روحانیون مبارز بیانیه ای صادر کرد که مورد اعتراض بسیاری از معترضان قرار گرفت و حملات زیادی به آن شد. اینک از شما به عنوان نماینده مجمع روحانیون مبارز باید پرسید آیا رویکرد این تشکل در دفاع از معترضین تغییر کرده است؟
نه مطلقا نظر ما در رابطه با مسائل اجتماعی و حق مردم و نقش مردم نه تنها تغییر نکرده بلکه مستحکم تر نیز شده است. یکی از اصول بنیادین که در اندیشه سیاسی امام به آن معتقد هستیم و یکی از موارد چالشی میان ما و برخی گروه های دیگر درون نظام که به جریان راست یا اصولگرا شهرت یافته اند، همین بوده است. ما معتقد هستیم که در نظام فکری اسلام ناب مردم و اراده آن ها رکن است. مشروعت نظام به آن میزان که در رعایت احکام دین و اسلام یکی از ارکان نظام جمهوری اسلامی ایران بوده، خواست و نظر مردم نیز رکن دیگر آن است. به همین جهت امام خمینی در مهندسی سیاسی جمهوری اسلامی ایران، تمامی ارکان را چه مستقیم و چه غیرمستقیم وابسته به مردم می داند و از قانون اساسی تا همه افراد منبعث از رای مردم هستند. از دید ما هم جمهوری یعنی رای و اراده مردم و اسلامی احکامی هستند که بر این اساس اجرا می شوند. هر کدام از این دو پایه نیز سست شود نظام آسیب دیده است. پس اگر کسی حق مردم را در انتخاب تضعیف کند، قبل از آسیب به مردم یا هر کس و چیز دیگر به خود اسلام ضربه زده است. این روش نه یک روش ابداعی، بلکه از پیامبر و حضرت علی تا عصر حاضر و نظر امام خمینی و انقلاب ما بر همین استوار بود و امام خمینی همین را به رفراندوم گذاشت. اینجاست که ما اختلاف جدی با برخی جریان های راست و اصولگرا داریم که محدودیت های فراقانونی و فراقانون اساسی را در مسیر انتخابات های مختلف تحمیل کرده اند، همین را انحراف از راه امام، انقلاب و اسلام می دانیم. بنابراین از بدو تاسیس مجمع که در سال 67 بوده تا امروز ما همیشه از حق مردم، آزادی ها، حق انتخابات آزاد و... دفاع کردیم و اگر اعتراضی هم داشتیم در زمانی بوده که این موارد نقض شده اند. اتفاقا از همین رهگذر بر اعضای مجمع محدودیت هایی تحمیل شده اما هیچ کدام حاضر نشدیم از حقوق مردم عقب نشینی کنیم. ما معتقد هستیم که اندیشه های اصلاح طلبانه به این معناست که در چهارچوب قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی ایران باید بسیاری از امور تخطی کننده به حقوق انسان ها را اصلاح کنیم، نواقص مدیریت ها را اصلاح کنیم، کمبودها را اصلاح کنیم و... در زمانی که کار هم دست جریان اصلاحات بود همین روند را طی کرد و سعی کرد در این راه گام بردارد. منظورم این نیست که هیچ جا نقصی نداشتیم اما حرکت ما همین بوده است. نگاه کنید به دولت آقای خاتمی، آقای خاتمی ای که رییس شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز بودند. در زمانی که رییس جمهور شدند، در هر هشت سال، از اصول اداره عقلانی کشور، تقویت تشکل های مردم نهاد، برخورد عقلانی در عرصه جهانی و... دفاع کردند. حالا که غبارها فرونشسته و شاخص های رشد و توسعه منتشر شده، چه در خصوص اقتصاد، آزادی سیاسی، سلامت اجتماعی، تامل با جهان و چه در سایر شاخص ها، دولت اصلاحات بهترین دولت پس از انقلاب بوده است. این شاخص ها بسیار رو به جلو حرکت کرده است. اگر سقوط شدید این شاخص ها در دولت نهم و دهم نبود و با همان ریلگذاری های نرم افزاری و سخت افزاری کشور پیش می رفت وضعیت کشور ما در همه زمینه ها بهتر از چیزی بود که الان هست. من اینجا از مجلس ششم هم دفاع می کنم. اگر مصوبات این مجلس را کنار سایر مجالس پس از انقلاب قرار دهید، می بینید بهترین ها در این دوره تصویب شده است. به طور مثال برنامه چهار توسعه بهترین برنامه توسعه بعد از انقلاب بوده است. البته مشخصا اشتباهاتی هم توسط این مجلس رخ داد که نمی شود از آن دفاع کرد، اصولا نمی شود به صورت صد در صدی از هیچ عملکردی دفاع کرد، اما در کل نمره مجلس ششم بهتر از سایر مجالس ایران بوده و براورد کلی در حوزه قانونگذاری و نظارت بسیار قابل توجه است. لذا حرف من این بوده که ما در دفاع از اندیشه اصلاح طلبی و دفاع از حقوق مردم همیشه ایستاده ایم و هزینه اش را پرداخت کردیم و هنوز هم هزینه های زیادی را سران مجمع، مانند حاج آقای خاتمی و آیت الله موسوی خوئینی ها می پردازند. ما معتقدیم در همین چهارچوب ولایت فقیه نیز حقوق و آزادی های مردم قابل تضمین است. البته ما نسبت به برخی از قرائت ها درباره ولایت فقیه که جدیدا مطرح می شود نیز منتقد هستیم. ما می گوییم بسیاری از این حرفهای جدید بیش از حمایت ولایت فقیه، تخریب آن است. تفاسیر و قرائت هایی که ولایت فقیه را فراقانونی، در جلوی تصمیمات ملت، فوق قانون اساسی و... معرفی می کند نه خواست امام بوده و نه خواست مردم در همه پرسی جمهوری اسلامی. خود ولی فقیه، رهبر معظم انقلاب هم مخالف آن است و رسما می گوید این حرف ها را نزنید و از من انتقاد کنید. با این شرایط می بینیم که گاهی کسی مثلا در سخنرانی، نقدی نه به رهبری، که به یکی از نهادهای زیرمجموعه ایشان کرده است و به همین واسطه در انتخابات ها رد صلاحیت می شود یا مورد تعقیب قضائی قرار می گیرد. این تفسیر بیشتر به ولایت فقیه لطمه می زند. برخی نهادها نیز برای قدرت طلبی خود سپر ولایت فقیه را پیش روی خود گرفته اند و صرفا دارند از این عنوان سوء استفاده می کنند. ما معتقد هستیم همه این موارد هم به اسلام، هم به ولایت فقیه و هم به جمهوری اسلامی آسیب می زند.
با این تفاصیل آیا معتقد هستید در اعتراضات دی ماه 96 نیز همین رویکرد را داشتید؟
بله ما آن زمان هم بر همین اصول تاکید کردیم. معترضین به حرف ما و به بیانیه مجمع روحانیون مبارز دقت کافی را نداشتند. البته انگیزه سیاسی شیطنت آمیزی نیز در این میان وجود داشت.
ما در بیانیه مان سه مطلب را ذکر کردیم. مطلب اول تاکید ما بود بر حق انتقاد و اعتراض از سوی شهروندان. در قسمت دوم هم تاکید کردیم که مسئولان نظام باید گوش شنوا داشته باشند و اعتراضات مردم را بپذیرند و اقدام کنند برای عمل به آن صحبت ها. با افراد یا نهادهایی که باعث در تنگنا قرار گرفتن مردم شده اند نیز برخورد شود.
در بخش سوم هم گفته ایم جریان اعتراضی و مردم دقت کنند در شرایط اینگونه ای دشمنان درصدد سوء استفاده بر می آیند و بر موج اعتراضات به حق مردم می نشینند و اقدامات ساختارشکنانه ای می کنند برای انحراف اعتراضات مردم. به صورتی که در سال 88 هم همین اتفاق افتاد. در سال 88 بی شک چندین میلیون نفر آدمی که به خیابان آمدند و فقط در تهران بیش از دو و نیم میلیون نفر بودند، نه برانداز بودند و ساختارشکن. خواسته به حقی داشتند و بیان می کردند. اما پس از مدتی جریانی مرموز وارد میدان شد و دست به انحراف جریان زد. شروع کردند شعارهای ساختارشکن دادند. البته هنوز کسی بررسی نکرده است که منبع این جریان چه افرادی بودند. مردم ایران به امام حسین(ع) احترام می گذارند اما یک سری اقدامات تخریبی صورت گرفت که آن جریان زلال را متهم کنند و بر پایه آن اتهام، فضا را مساعد کردند که برخوردهای تندی را با افراد سالم جریان انجام دهند. انسان های شریف و پیراست، چه دانشگاهی و چه حوزوی برخوردهایی را دیدند که از ساحت آن ها به واقع دور بود.
ما با توجه به این تجربه خواستیم بگوییم مراقب باشند دشمنان جریان موجود با رخنه میانشان فضا را آلوده نکنند. نهایتا هم اشاره کردیم که کشورهایی مانند امریکا و اسرائیل و رسانه های بیگانه صادق نیستند. چون همزمان با حمایت از اعتراضات درصدد نابودسازی برجام بودند و می خواستند تحریم های جدید بر دولت و مردم ایران وضع کنند. این حرف های ما در بیانیه دقت نشد و اتفاقا آن جریان شیطنت گری که اشاره کردم، جریان ضدانقلاب، منافق و در کل همه کسانی که از اصلاحات لطمه خورده بودند دست به دست هم دادند که به شکلی چهره اصلاحات را در این فرصت مخدوش کنند و تصور می کردند پس از این اتفاق مردم به سراغ آن ها می روند. اما نمی دانند مردم هرگز پیشینه آن ها را فراموش نمی کنند. مردم هرگز فسادهای گذشته حکومت سابق، مجاهدین خلق و سایر گروه های معاند ملت ایران را فراموش نکرده و نخواهند کرد.
ما در بیانیه خود گفتیم که این گروه ها هم ذوق زده نشوند و مردم حافظه شان را از دست نداده اند و دروغ پردازی های شما را باور نمی کنند. این افراد آنقدر تشنه قدرت و انتقام از نیروهای اصیل انقلابی هستند برایشان تفاوتی نمی کند چه ظلمی را به مردم تحمیل می کنند. همین الان هم به توطئه هایشان ادامه می دهند. مگر همین بحران ارزی چیزی غیر از همین است؟! اینکه می خواستند با این کار کمر کشور را بشکنند.
تحلیل این افراد آن است که جریان اصولگرایی دیگر در میان عامه مردم جایگاهی ندارد، اما داستان جریان اصلاح طلبی متفاوت است. حال همه تلاش خود را گذاشته اند که جریان اصلاح طلبی را هم نزد مردم تخریب کنند تا آنها تبدیل به آلترناتیو نظام شوند. در همین راستا شبکه های ماهواره ای مختلف با دستپاچگی برای بی اعتبار کردن اصلاح طلبان با هم متحد شده بودند.
متاسفانه برخی جریانات داخلی نیز دانسته یا نادانسته همگام این حرکت شدند. برخی از رقبای سنتی ما هم تصور کرده بودند در این شرایط می توانند رقیب را از صحنه به در کنند. برخی از عوامل خارجی نفوذ کرده در داخل نیز همین روند را راهبری می کردند. اما از مردم خواهش می کنم یک بار دیگر آن بیانیه را بخوانند. اگر باز بخوانند می بینند که ما از حقوق اساسی مردم دفاع کرده ایم. حتی گفته ایم اگر مردم از سر غلیان احساسات و یا تحریک بیرونی عملی انجام دادند که موجب تخریبی شد، باز اولویت را بر حقوق مردم بگذارید.
لذا باز تاکید می کنم ما همچنان بر همان میثاقی که با مردم بستیم هستیم. آقای خاتمی هنوز با همان مشی نجیبانه و مردم سالارانه خود به عنوان رییس مجمع در مسیر مردم گام بر می داریم و بر خط امام تاکید می کنیم.