با گذشت سه دهه از آن وقایع و نیز قاطعیت مثال زدنی امام که در بیان تمام مسئولان وقت و نیز مکتوبات امام راحل هویداست، اصرار افراد متخلف بر هجمه به یادگار امام نیز جای سوال دارد؛
پایگاه خبری جماران: یکی از نخستین فرماندهان استانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سالگرد عزل آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری، طی مصاحبه ای با یک سایت اینترنتی در خارج از کشور روایت هایی را از این واقعه تاریخی بیان کرده و ضمن آن، مطالبی را در خصوص نقش مرحوم یادگار امام حجت الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی بیان داشته است.
وی در مصاحبه خود که مبتنی بر خاطرات شفاهی غیرمنسجم و متعددی از کنش های سیاسی مسئولان و دستگاههای کشور در دهه نخست حیات جمهوری اسلامی است، در ادامه ادعاهای فرزند آیت الله منتظری به بررسی عملکرد مرحوم یادگار امام در واقعه عزل قائم مقام رهبری پرداخته است.
وی ضمن «زیگراگی» دانستن رفتارهای سیاسی مرحوم حاج سید احمد خمینی، او را کانال اتصال «جریان حذف آیت الله منتظری» به امام خمینی ذکر کرده و بدون مدرک و مستندی مدعی می شود، افرادی که به زعم او در اردوگاه حاج سید احمد خمینی به دنبال حذف مطلق آقای منتظری بودند «حتی به حذف فیزیکی او نیز فکر کرده بودند»!
محمود دردکشان که دست آخر آدرس مستند و دقیقی از جریان حذف آیت الله منتظری نمی دهد و صرفا کلیاتی را بیان می کند، از سوی دیگر از قول شاهدی در دفتر امام (که بدون ذکر دلیلی از اعلام نام او خودداری می کند)، می گوید که مرحوم حاج سید احمد خمینی پس از ماجرای حذف آقای منتظری اشک ریخته و به او گفته است که «با حذف آقای منتظری ما یتیم شدیم».
او در بخشی از مصاحبه مدعی می شود که «عوامل» مرحوم حاج سید احمدآقا پس از پخش پیام تبریک آیت الله منتظری به حضرت آیت الله خامنه ای به مناسبت انتخاب به عنوان رهبری جمهوری اسلامی ایران، در مقابل رهبری ایستاده اند و جلوی پخش مجدد این پیام تبریک از تلویزیون را گرفتند تا آیت الله منتظری به طور مطلق حذف شود!
این فرمانده پیشین سپاه پاسداران استان اصفهان همچنین مدعی شده که «آقای منتظری به احمد آقای خمینی گفته بود – این حرفی تاریخی است – که آقای احمد آقا! من ولایت فقیه را قبول دارم نه ولایت بر فقیه را. مشکل آقای منتظری از دیدگاه آنها این بود که نمیشد ایشان را مهار کرد».
او در پایان گفته که «به نظر میرسد خود احمد خمینی هم در اواخر عمر متوجه شده بود در چه زمینی بازی کرده است».
از آنجایی که جهت ثبت در تاریخ و اقبال جویندگان حقیقت، تکیه بر مستندات و شواهد متقن قابل پذیرش تر از ادعاهای پراکنده، گنگ و بدون مدرک است؛ در پاسخ به سخنان یاد شده خالی از لطف نیست که بخش های مهم «رنجنامه» ای را مرور کنیم که مرحوم حاج سید احمد خمینی در تاریخ 9 اردیبهشت 1368 یعنی یکماه و یک روز پس از نامه عزل امام، خطاب به این فقیه بزرگوار نوشته اند بیندازیم.
این رنجنامه که حاوی اسناد متعددی از اعترافات سید مهدی هاشمی و نیز نامه های رد و بدل شده میان امام و آیت الله منتظری است، به خوبی حکایتگر آن است که اختلافات یاد شده جدی تر از توطئه چینی و نقشه یک جریان در نظام، بلکه نتیجه یک فرایند طولانی و پیچیده ای در میان اطرافیان آیت الله بود که پیش از وقوع عزل هشدارهای مکرری نسبت به آن داده شده بود؛ ضمن آنکه شخص امام راحل پیش و بیش از مسئولین وقت کشور بر قاطعیت و کنار گذاششتن رودربایستی در هنگام تصمیم تأکید داشته اند.
از بخش های مهم این رنجنامه که موضع اصلی این مطلب است، هشدارها و تلاش های جدی فرزند بزرگوار امام برای اصلاح مسیر آیت الله منتظری و حفظ ایشان در رأس انقلاب است؛ مرحوم یادگار امام در این بخش خاطرات و مطالب دقیقی را از این تلاش های خود به آیت الله منتظری متذکر می شود
مرحوم حاج احمدآقا در ابتدای این رنجنامه مکررا و به وضوح تلاش های خود برای جلوگیری از وخامت اوضاع را یادآور می شود و می نویسد: «امروز که این نامه را برای شما مینویسم قلبم آرام و مطمئن است که وظیفه دوستی و ارادت و صداقت را تا آنجا که در توان داشتهام انجام دادهام. و از آنجا که هرروز احتمال میدادم بهواسطه برخوردها و مواضع شما این حادثه اتفاق بیفتد، صریحاً و بهدفعات به آقای هادی هاشمی داماد حضرتعالی گفتم که اگر قضایا به همین شکل ادامه پیدا کند، علیالظاهر امام تحمل نخواهند کرد و مصلحت نظام را بر همهچیز و همهکس مقدم میدارند.
و همین پیغام را به شما دادم ولی هیچگونه فایدهای نکرد. و من مطمئنم که آقای هادی هاشمی به این نتیجه رسیده بود که امام و نظام چارهای ندارند جز اینکه دنبال آقای منتظری بدوند و چرا آقای منتظری آنچه را که مایل است نگوید؟ پس باید بگوید و امام هم باید قبول کند، که این حرف را از لابهلای چند ساعت بحث با او درآوردم».
وی از ملاقات های خود با رئیس دفتر و داماد آیت الله منتظری نیز سخن می گوید و یادآور می شود: «من برای اینکه حادثه پیش نیاید بارها فقط و فقط برای دیدن آقا هادی به قم آمدم و با او در تمام زمینهها بهخصوص این قضیه تلخ صحبت کردم و بازگشتم و به او گفتم که: این کار من صرفاً برای دوستی و علاقه به آقا است؛ یکمرتبه فکر نکنید از موضع ضعف است. او میگفت: میدانم. ولی من میفهمیدم که اینگونه فکر نمیکرد و معتقد بود ما از روی احتیاج اینگونه برخورد میکنیم چرا که حضرتعالی را نمیشود کنار گذاشت پس چرا او و طیف آقا مهدی از دهان حضرتعالی مسائلشان را حل نکنند؟»
یادگار امام(ره) سپس هشداری از امام را در سال 1362 یعنی شش سال قبل از عزل و دو سال قبل از اعلام انتخاب آیت الله منتظری به عنوان قائم مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران را متذکر می شود و می نویسد:
«بگذارید به مطلب دیگری بپردازم و در زمینه مسائل «مهدی هاشمی» و گرفتاریهایی که مربوط به ایشان میشود مطلبی بگویم.
قبل از بحث در مورد نامههای جنابعالی به امام و بررسی نامهها و نوارها و مصاحبات آقای مهدی هاشمی، نظر شما را به قسمتی از پیام امام خطاب به مجلس خبرگان که تیرماه سال 62 صادر گردید جلب میکنم. این پیام بیش از سه سال قبل از دستگیری آقا مهدی است، گویی فقط برای شما نوشتهاند و گویی تنها کسی که گوش به آن نداده است، شمایید. توجه بفرمایید:
باید بدانید که تبهکاران و جنایتپیشگان بیش از هرکس چشم طمع به شما دوختهاند و با اشخاص منحرف نفوذی در بیوت شما با چهرههای صددرصد اسلامی و انقلابی ممکن است خدای نخواسته فاجعه بهبار آورند و با یک عمل انحرافی نظام را به انحراف کشانند و با دست شما به اسلام و جمهوری اسلامی سیلی زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود، الله الله در تعجیل تصمیمگیری خصوصاً امور مهمه و باید بدانید و میدانید که انسان از اشتباه و خطا مأمون نیست. بهمجرد احراز اشتباه و خطا، از آن برگردید و اقرار به خطا کنید که آن کمال انسانی است و توجیه و پافشاری در امر خطا و نقص، از شیطان است. در امور مهمه با کارشناسان مشورت کنید و جانب احتیاط را مراعات نمایید».
وی سپس وارد بازخوانی اعترافات سید مهدی هاشمی برادر داماد و رئیس دفتر آیت الله منتظری شده و در خصوص منشاء دور شدن آیت الله منتظری از نظام به صراحت می گوید:
«مردم شریف ایران باید کاملاً توجه نمایند که جدایی آیتالله منتظری یک برنامه حساب شده آقا هادی و آقا مهدی بوده است که ماهها قبل طراحی شده و امروز به نتیجه رسیده است. آیا باز عقیده بر این است که امام یک مرتبه آقای منتظری را کنار گذاشتند؟
آیا باز عقیده بر این است که کسانی برای کسب قدرت ایشان را تصفیه کردهاند؟ آیا سه چهار سال صبر و تحمل امام و اتمام حجت، کافی نبود؟ آیا امام، آقا هادی را نپذیرفت تا دیگر حتی کسی نگوید راجع به آقای هادی هاشمی کوتاهی شد و اگر نمیشد وضع به اینجا نمیکشید. آیا آقا هادی به ایشان جریاناتی را که بین من و او در ملاقاتهای مکرر اتفاق افتاد، نگفته است؟ آیا من ناسزاهای حزب الله را به جان نخریدم و با آقا هادی برای رضایت خدا و امام ملاقاتهای مکرر نکردم؟»
وی بلافاصله به فرستادن واسطه های مختلف از طرف امام نزد قائم مقام وقت رهبری اشاره می کند:
«یک سال قبل از دستگیری آقا مهدی هاشمی، افراد مختلفی را خدمت جنابعالی فرستادند که آقا مهدی هاشمی فرد خطرناکی است او را از خود دور سازید. آیا شما گوش دادید؟ امام آیت الله طاهری اصفهانی را خدمت شما فرستادند که به ایشان بگویید فلانی میگوید آقای مهدی هاشمی فرد خطرناکی است او را از بیت خود اخراج کنید. آیا به این نصیحت و پیغام گوش دادید؟ تنها فایده این پیغام این بود که آقای طاهری که از علاقمندان بسیار جدی شما بود مغضوب شما گردید؟
آیا حضرت امام من را با آقای موسوی خوئینی خدمت شما نفرستادند که آقا مهدی هاشمی ساواکی است. خوب است از طرف شما فردی معین شود تا با فردی از اطلاعات به این موضوع رسیدگی نمایند؟ و من آقای هادی هاشمی برادر او را به عنوان نماینده شما برای رسیدگی به این پرونده پیشنهاد دادم. مگر شما گوش دادی؟ امام به من فرمودند. وقتی با آقایان خامنهای، موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی و نخستوزیر پیش آقای منتظری رفتید مسئله مهدی هاشمی را مطرح کنید شاید ایشان قبول کنند و آقا مهدی را از منزلشان اخراج کنند.
من مسئله را مطرح کردم و آقای رفسنجانی برای حل مسأله پیشنهاد داد که حالا که امام روی ایشان حساسند، خوب است جنابعالی موافقت کنید ایشان در یکی از دفاتر فرهنگی ایران در خارج از کشور خدمت کند. بعدها گفتید میخواهند ایشان را تبعید کنند امام دیگر چه میتوانستند بکنند؟»
مرحوم یادگار امام همچنین به شرح جلسه ای صریح و تلخ با حضور مسئولان نظام و آیت الله منتظری در نزد امام می پردازد که حاوی واقعیات گویایی است:
«امام یک سال قبل از دستگیری او از هر راهی که ممکن بود شما قبول کنید، تلاش نمودند که وقتی اقدام به دستگیری ایشان میشود به عنوان عضو دفتر شما نباشد. ولی شما دست بردار نبودید لذا نامهای بسیار محترمانه برای شما نوشتند...
شما در جواب چنین نامهای پاسخ تندی دادید که همه تعجب کردیم. ولی امام تحمل کردند، دیری نپائید که دست به اعتصاب زدید و طیف مرموز آقای مهدی هاشمی این اعتصاب را با تیتر درشت «چرا ملاقاتهای قائم مقام رهبری لغو شده است؟» که یکی از علل آن را دستگیری آقا مهدی هاشمی نماینده حضرتعالی در نهضتها آوردند، بصورت اعلامیه منتشر کردند.
ولی امام با کمال بزرگواری شما را خواستند و شما در جلسهای در منزل اینجانب که سران سه قوه و آقا نخست وزیر بودند شرکت کردید. از ابتدا معلوم بود که به شما گفته بودند که زیر بار هیچ پیشنهادی نروید تا آقا مهدی را آزاد کنند چرا که با همه با خشونت برخورد کردید. اما در این جلسه با تواضع بسیار از شما خواستند: «که اعتصاب خود علیه نظام را بشکنید».
به شما گفتند:
«آیا شما ماها را دشمن خود میدانید؟ یقیناً این را نمیتوانید بگوئید.»
بعد با حالت بسیار صمیمی و گرم فرمودند:
«من از شما خواهش میکنم که این کارها را کنار بگذارید و مشغول کار خود بشوید.»
قبول نکردید.
فرمودند:
«من ارادت به شما دارم، من مخلص شما هستم از این مرید و مخلص خود قبول بفرمایید و به کار خود مشغول شوید».
با کمال خشونت گفتید « لا یکلّف الله نفساً الا وسعها».
در این هنگام من به دوستان نگاه کردم دیدم همگی از شرم و حیا سرهاشان را پایینانداختهاند و آقای خامنهای اشک در چشمانشان بود آقای رفسنجانی و من در جلو امام به شما گفتیم که شما قائل به ولایت فقیه هستید و بقول خودتان 700 صفحه پیرامون آن مطلب نوشتهاید (البته تا آن موقع)، چرا گوش به حرف امام نمیدهید؟ باز همان جمله« لا یکلّف الله نفساً » را به زبان آوردید و امام با خونسردی به شما نگاه میکردند. مسلم وسواسان خناس به شما گفته بودند که نباید کوتاه بیایید تا آقا مهدی را آزاد کنند».
مرحوم حاج احمدآقا سپس از آیت الله منتظری می پرسد:
«در مقابل تصمیم آقا هادی(هاشمی) و اطاعت بیچون و چرای شما از ایشان، دیگر امام چه میتوانستند انجام دهند؟ آیا باید میگذاشتند تا تمام حیثیت نظام و شما که قائم مقام رهبری بودید لکهدار گردد؟ آیا امام بارها از شما نخواستند که بیت خود را از عناصر مشکوک پاک کنید؟ آیا کردید؟ وزارت اطلاعات از ترس شما حکم تبعید آقای هادی هاشمی را به عنوان مهره خطرناک، از امام گرفتند بعد که مسایل رو شد و قرار شد آقا هادی را به تهران بخواهند شما او را در منزل خود مخفی کردید و بعد به من گفتید من آقا هادی را از وزرات اطلاعات دزدیدم. شما میدانید که این حرکات برای امام چقدر سنگین بود؟ ولی امام به من فرمودند مصلحت نظام اقتضاء میکند فعلاً کاری نکنیم و به آقای ریشهری پیغام دادند که فعلاً کاری نداشته باشید.
چند وقتی بعد از این قضایا روزی که در مورد شما بحثی پیش آمد، امام فرمودند: «من حاضرم با آقا هادی ملاقات کنم.»
من خیلی تعجب کردم و این به دنبال نامه شما به آقای نخستوزیر بود که اطرافیانتان آن را به صورت شب نامه پخش کردند. امام با محبت با آقای هادی برخورد نمودند و به ایشان گفتند: «آقای منتظری را از چنگال نهضتآزادی و آخوندهای مرتجع نجات دهید (نزدیک به این مضامین)».
امام میخواستند تمام راههای حفظ شما را پیموده باشند چرا که بعد از ملاقاتی که شما چندی بعد از دیدار امام با آقا هادی با حضرت امام داشتید اجازه دادند خبر ملاقات با آقا هادی پخش گردد. آیا از حکم تبعید آقا هادی توسط امام، تا پذیرش او و نقل خبرش از رادیو و تلویزیون راه کوتاهی بود که امام پیمودند؟ قضیه آقا هادی و دیدارش با امام از آن گونه مسائلی بود که برای هیچ یک از بچههای حزباللهی قابل هضم نبود و من روزهای سختی را گذراندم چرا که از بچههای اطلاعات و کمیته و سپاه و جهاد تا حوزه های علمی قم و مشهد و سایر شهرها مرا نفرین میکردند ولی من به جان خریدم. آخر مگر هر چه از دوست میرسد نیکو نیست؟»
مرحوم حاج سید احمدآقا در ادامه رنجنامه خود به تلاش های شخص خود جهت اصلاح امور و درخواست ملاقات از فرزند آیت الله منتظری نیز اشاره کرده و می گوید:
«با اینکه من فرزند امام بودم و بیست سال از آقا سعید بزرگتر بودم از ایشان تقاضای ملاقات کردم اما نپذیرفت ولی از آنجا که قرار گذاشته بودیم از چیزی بدمان نیاید چند روز بعد مجدداً این تقاضا را تکرار کردم اجازه نفرمودند. آیا همه اینها از باب محبت به شما نبود؟ گوشزد نمودن خطر لیبرالها و منافقین از باب ارادت نبود؟ ولی والله این را خوب میفهمیدم که آقا هادی در دل میگفت من میدانم که شما کسی را غیر از آقای منتظری ندارید چرا مسایل خودم را از این طریق حل نکنم.
من بارها به او گفتم امام مصحلت نظام را با هیچ چیز عوض نمیکنند ولی کو گوش شنوا؟ آقا هادی در تمامی ملاقاتهایش با من روی این مطلب تکیه میکرد که آقا روی افراد و طیف آقا مهدی که در زندان هستند، حساسند؛ آنها را آزاد کنید. من میگفتم این از توان من خارج است. خود جنابعالی هم که دو مرتبه همین را از من خواستید. گویی تمام دین در این طیف خلاصه شده است.
خلاصه کلام حضرت آیت الله آنچه در توان امام بود اعم از اعطاء وکالتنامه و عنوان فقاهت و ارجاع احتیاطات به شما و بازگذاشتن دست شما در قوهقضائیه و دادگاه عالی قم و موافقت با تعیین نمایندگان شما در دانشگاهها و خارج از کشور و نیز تعیین نماینده در هیئت هفت نفری زمین و دهها عنایت دیگر، انجام داد.
علاوه بر اینها با این که معظمله با قائم مقامی شما مخالف بودند و آیت الله آقای محمدی گیلانی شاهد این قضیه است، به خاطر حفظ مصلحت سکوت کردند. در جواب این همه محبتها وقتی از شما با لحن ملایم و جملاتی از این قبیل که«من به شما ارادت دارم»، از شما خواستند از مهدی هاشمی دست بکشید و اعتصاب نکنید شما چه کردید؟ باز هم معتقدید امام با دوست و هم فکر خود خوب عمل نکرده است.
ما زمانی در مورد شما فکر میکردیم که اگر امام از شما مثلاً بخواهند برای حفظ اسلام و کیان نظام فرزند خود را قربانی کنید بیدرنگ انجام میدهید ولی شما در آن شب تصورات زیبای همه دوستانتان را خرد و باطل کردید و ما تا حال دم برنیاوردیم چرا که تضعیف شما را جایز نمیدانستیم.
وی در بخش دیگری از نامه خود، خاطره ای را از آخرین ملاقات آیت الله منتظری با امام بازگو می کند:
«یادتان هست در ملاقات آخر خود با امام شما نیم ساعت حرف زدید و امام سکوت کردند وقتی بلند شدید بروید امام فرمودند:
«بیشتر حرفهای شما درست نبود. خدا انشاءالله مرا ببخشاید و مرگم را برساند».
امام تنها همین دو جمله را فرمودند آیا از خود پرسیدهاید که چه کردید که امام مرگ خود را از خدا خواسته است و آن را به اطلاع شما رسانده است؟
آقا مهدی در این مورد میگوید:
«آقا هادی از من خیلی داغتر بود او میگفت خمینی چند روز دیگر خواهد مرد و مسئله حل خواهد شد».
میدانید این حرفها را آقا مهدی چه وقتی زده است؟ زمانی که میخواستند اعدامش کنند. او گفته بود میخواهم هیچ چیز نگفته نداشته باشم تا بلکه خدا مرا بیامرزد عین نوار ایشان موجود است. اصل این را با سند در جای دیگری نقل میکنم.
امام بارها فرمودهاند که اطرافیان آقای منتظری به محض این که استفاده لازم را از ایشان کردند ایشان را نابود میکنند. این سخن امام که سالها قبل فرمودهاند بعد از چند سال برای ما روشن شد.
مرحوم حاج سید احمد خمینی در پایان نامه خود می گوید:
«اگر تندی نامه متأثرتان ساخته است خود را جای امام بگذارید و آنوقت کمی فکر کنید که خدا را خوش میآید تا شما برای دلخوشی چند لیبرال و منافق پیرمردی زندهدل و الهی که همه عمرش را صرف اعلاء کلمه الله کرده است آدمکش و مخصوصاً زنان بچه دارکش معرفی کرده باشید و با این حرکت غیراسلامی انسانی دل دشمنان قسم خورده اسلام و نظام و ایران را شاد کرده باشید.
کمی فکر کنید که چگونه حضرت امام ماهها و سالها زیر شلاق اتهامات واهی شما و لیبرالها و منافقین تنهایِ تنها صبر کردند و برای مصلحت نظام و اسلام با قلبی شکسته خون دل خوردند».
آنچه در این مقال بار دیگر منتشر شد، بخشی از تلاش های امام و فرزندشان برای اجتناب از اتخاذ آن تصمیم تلخ را روایت می کند و بی شک سایر مسئولان وقت کشور نیز گفتنی هایی در این زمینه دارند؛ گفتنی هایی که به هر ناظر منصفی اثبات می کند در قضیه قائم مقامی رهبری کدام طرف قضیه بود که نه یکبار و دوبار جهت ظاهرسازی در پیشگاه تاریخ، بلکه با مداومت و جدیت، دلسورانه تلاش کرد امور اصلاح شود.
و این دلسوزی ها در حالی بود که امام بنا به گفته خودشان و بنابر خاطرات برخی بزرگان، از ابتدا با انتخاب آیت الله فقید به عنوان قائم مقام مخالف بودند ولی حتی وقایع یاد شده باعث آن نشد که امام از فرصت استفاده کنند تا در راستای نظر مخالف خود عمل کنند.
ایشان در نامه 8 فرودین 1368 همانگونه که با قاطعیت نظر و تصمیم خود را اعلام می کنند، از سوی دیگر نیز با دلسوزی خطاب به آیت الله منتظری سخن می گویند و تلاش می کنند این فقید عالیقدر را در چارچوب نظام و انقلاب حفظ کنند؛ مشابه این رفتار مشفقانه امام را در نصیحت های ایشان به رئیس جمهور مخلوع (حتی پس از فرار از کشور در معیت رهبر یک جریان جنایکار تروریستی) می بینیم.
حال که با گذشت سه دهه از آن وقایع و نیز قاطعیت مثال زدنی امام که در بیان تمام مسئولان وقت و نیز مکتوبات امام راحل هویداست، اصرار افراد متخلف بر هجمه به یادگار امام نیز جای سوال دارد؛ کسانی که در همان برهه متهم به کانالیزه کردن قائم مقام رهبری و خروج تدریجی وی از نام بوده اند امروز فرزند امام را متهم به کانالیزه کردن ایشان و یا آلت دست قرار گرفتن می کنند؟
و در پایان یک پیشنهاد: افرادی که سخنان یاد شده را به زبان می آورند آیا صادقانه تر نیست که به جای فرافکنی و متهم کردن دیگران، اصل کلام خود را به زبان بیاورند؟!