پایگاه خبری جماران: عبدالزهرا نصرآبادی در یادداشتی که در اختیار جماران قرار داد، نوشت:
چند روزی است بحث امام موسى صدر _که لبنانى ها از او با عنوان « امام المغیب» به معناى امام پنهان شده یاد می کنند_، به بحث نسبتا داغ برخی محافل تبدیل شده است. بر خلاف آنچه شهرت یافته است ، بحث درباره این بزرگوار _ که به احتمال زیاد به رحمت الهى نایل شده_ از مصاحبه آقای جلال الدین فارسی با خبر گزاری فارس شروع نشده است بلکه ماه هاست که سخن درباره ایشان در کانال ها و جمع هایی خاص در جریان است و برخی به شدت در مقام تخریب ایشان بر آمده و منصفانه یا بدون انصاف او را نقد می کنند. از نسبت جاسوسی تا بی دینی و شل دینی گرفته تا نسبتهای بدتر . البته این یک سوی ماجراست و در دیگر سو نیز گروهی او را ستایش می کنند و اندیشه و آثار او را بر اقرانش ترجیح می دهند.
من در این نوشته درصدد آن نیستم که به صحت و سقم آنچه درباره ایشان مطرح است بپردازم و خوانندگان را به مصاحبه مهندس فیروزان که چندی پیش منتشر شد و اتهامات را واهی دانست و مصاحبه ای که امروز در روزنامه سازندگی نشر یافته است و اتهامات جدیدی را متوجه آن مرحوم کرده ، ارجاع می دهم. اما به نظرم آنچه از همه این سخنان و واگویه ها قابل استفاده است یک مدعا است و آن هم این نکته که «امام موسى صدر هنوز زنده است».
دلیل من بر این مدعا آن است که اگر به علت مخالفت ها با ایشان توجه کنید ، به خوبی در می یابید که بخش مهمی از آنها، مخالفت هایی از جنس واکنش به رواج اندیشه و مسلک ایشان است. واقعیت آن است که در ایران وقتی گروهی برای آنچه می پسندند الگویی را معرفی می کنند ، گروه مقابل به جای نقد مطلب، به نقد شخصیت الگو از جهات شخصی و تاریخی می پردازند. اما واقعیت آن است که این نقدها اگر چه درست باشد یک مغالطه آشکار است.
اجازه دهید مثالی بزنم. فرض کنید امروزه ما به عنوان مبارزه با استعمار فردی خاص را می ستاییم و او را نماد و الگو برای این امر می شناسیم. حال اگر کسی که به هر علت طرفدار استعمار است بیاید و بگوید_ به دروغ یا راست_ که این بزرگوار آدم خرافاتی بوده و در زندگی شخصی از فلان ضعف برخوردار بوده است، این نقد از مغالطه اى سنگین رنج می برد. چرا که آن بعد شخصیت آن فرد که باعث شده تا او برای ما الگو واقع شده است حیثیت مبارزاتی اوست.
مثال دیگر: ما مرحوم تختی را به سبب پهلوانی و مردم داری به عنوان الگو می شناسیم ، طبیعی است که نقد زندگی شخصی او نمی تواند ضرری به این حیثیت بزند.
حالا حکایت ماست: امروز گروهی از جوانان ، امام موسی صدر را به عنوان الگوی «اسلام اجتماعی» می شناسند و او را و اندیشه او را راهی برای آشتی بین اسلام و مدرنیته بر می شمارند. همین سبب می شود تا او را در قاب یک نماد و الگو بنشانند ، از او بنویسند و به همین بعدی که مورد نیاز شان است ،استشهاد کنند و شواهدی را بیابند. دقیقا همین جاست که مخالفین سر بر می آورند. این گروه مخالف که به نوعی دیگر از اسلام اعتقاد دارند، به جای نقد اندیشه، الگو را هدف می گیرند و به جای نقد مبانی فکری الگو _ آن هم در بعدی که در آن الگو شده است_ به نقد زندگی شخصی او روی می آورند. برخی او را سر سفره قذافی تصویر می کنند و برخی او را ضد فلسطین می خوانند و برخی به نکته های دیگر اشاره می کنند. در میان آتش حسد و دشمنی های پشین هم زبانه می کشد. و این همان مغالطه ای است که از آن سخن راندیم. مغالطه ای که با همه تلخی هایش، حقیقتی را در خود نهفته دارد و آن اینکه « امام موسى صدر زنده است » و به عنوان الگو در جان جمعی از متفکران این سرزمین حضور دارد.