پایگاه خبری جماران: یکی از ویژگی های بارز آیت الله هاشمی سرسختی وی در مبارزه با رژیم شاه، هوش بالا و استعدادی بود که او را از سایر چهره های سیاسی معاصر ایران متمایز می ساخت. به نحوی که به تعبیر یکی از هم رزمانش، او و برخی دیگر از شخصیت های انقلابی، به منزله بازوان مبارزاتی امام خمینی(س) بودند. بدون شک، امروز که در اولین سالگرد رحلت آیت الله هاشمی رفسنجانی قرار داریم، خلاء وجود چنین شخصیتی در کشور بیش از گذشته احساس می شود. در همین رابطه، به سراغ یکی از شخصیت های مبارز دوران پیش از انقلاب رفتیم تا خاطرات او را درباره آیت الله هاشمی مرور کنیم. ابوالفضل توکلی بینا، همان فردی است که وکیل رسمی آیت الله و مشاور اقتصادی وی در دوران ریاست جمهوری بوده است؛ وی همچنین، یکی از اعضای ارشد حزب موتلفه اسلامی است.
متن کامل گفت و گوی وی با خبرنگار جماران را در ادامه می خوانید:
ارتباط شما با آیت الله هاشمی از چه زمانی آغاز شد و چه خاطره ای از آن دوران با آقای هاشمی دارید؟
ارتباط من با آقای هاشمی از سال 39 و به دلیل آنکه پدر و مادرم در قم بودند و به لحاظ خانوادگی آشنایی و رفت و آمد داشتیم شروع شد. در آن زمان نیز، طلاب از خدمت سربازی معاف بودند اما زمانی که مبارزه با رژیم شاه جدی تر شد. شاه برای فشار به روحانیت، شروع به گرفتن طلاب برای سربازی کرد. و از اولین طلبه هایی که برای گذراندن خدمت سربازی بازداشت و اعزام شد آقای هاشمی رفسنجانی بود. وی به مدت سه ماه در باغ شاه دوره نظامی دید. دوره که تمام شد از دیوار باغ شاه فرار کرد. بدین ترتیب ارتباطم با ایشان از همان سال 39 شکل گرفت.
زمانی که در 15 خرداد سال 42، حضرت امام را بازداشت کردند. یکی از اقدامات مهمی که موتلفه انجام داد موضوع هجرت علما بود زیرا می خواستند امام را محاکمه کنند و حتی از دادگستری اخطاری برای ایشان فرستاده بودند و گمان می کردند که امام یک روحانی معمولی است. هنگامی که امام را چندروزی در عشرت آباد زندانی کردند. ما موضوع هجرت علما را دنبال کردیم و همه علمای بزرگ را از گوشه و کنار کشور جمع کردیم. از سراسر کشور علمایی را جمع کردیم. آنها بعد از اینکه خبر احتمال اعدام امام خمینی را شنیدند به تهران آمدند و حکم دادند که ایشان یک فقیه است و اعدام فقیه، در قانون جرم بود.
در دوران زندان و بازجویی ها، چه خاطره ای با آقای هاشمی دارید؟
13 آبان سال 43 امام را به ترکیه تبعید کردند. ما فردای آن روز در نظام آباد جلسه ای گذاشتیم. این جلسه از ساعت 6 صبح آغاز و تا 12 شب همان روز ادامه پیدا کرد و با آنکه ما شورای فقهی داشتیم، آنها را به دلیل خطراتی که نسبت به بازداشت جمع وجود داشت مطلع نکرده بودیم. نتیجه این جلسه مفسد خواندن سه تن یعنی شاه، نصیری(رئیس ساواک) و حسنعلی منصور اعلام شد و حکم اعدام آنها صادر شد.
ما، شهید عراقی را به عنوان رابط گروه نظامی داشتیم. بعد از این جلسه، موضوع را به او ابلاغ کردیم. کار دیگر ما این بود که با یکدیگر هم قسم شدیم که هیچ کس کاری انجام ندهد. با این حال بازهم ما بازداشت شدیم که سه نفر از ما به اطلاعات شهربانی فرستاده شد و 7 نفر دیگر که من نیز جزو آنها بودم به زندان قزل قلعه فرستاده شدند. در آنجا بسیار شکنجه شدیم و چه انسان هایی که در آنجا، شکنجه و محبوس نشده بودند.
یک روز بعد از ظهر، من دیدم که پشت دیوار سلولم آقایان هاشمی، ربانی املشی، منتظری و خسروشاهی حضور دارند. من از آنجا که صدای آقای هاشمی را می شناختم؛ فریاد زدم آقای هاشمی، ایشان گفت: توکلی شمایی؟ گفتم بله، گفت چه خبر؟ گفتم فشار زیاد است.
آیا آیت الله هاشمی پس از بازداشت، در برابر فشارها مقاوم بودند؟
چند روز بعد، آقای هاشمی را بازداشت کردند و وی را به اطلاعات شهربانی بردند. آقای هاشمی خیلی سرسخت بود. گاهی فردی با یک تشر فرار می کند اما هاشمی خیلی مقاوم و سرسخت بود. ایشان را به شهربانی بردند. بعد از گذشت سی روز، ایام عید فرارسید. یکماه پس از آن، در نیمه اول اردیبهشت یک روز صبح، در سلول باز شد و ماموری آمد و گفت: شیخ هاشمی را می شناسی؟ گفتم نمی شناسم. شرح داد که همان شیخ بدون ریش، گفتم نمی شناسم. او رفت و عصر همان روز، مجدد بازگشت و گفت به آن نشانی که مادرت را می خواستی در این تاریخ به مکه ببری.
ما نمی خواستیم فردی چون آیت الله هاشمی به این پرونده وصل شود زیرا در آستانه اعدام قرار داشتیم. وقتی نخست وزیر کشته شد کشور شادی می کرد. مامور که با دادن آن نشانه منتظر واکنشی از سوی من بود. پس از آنکه گفتم هاشمی را می شناسم گفت: تو که او را نمی شناختی! گفتم می خواستم مطمئن شوم. در همین حال، از داخل پاکت سیگار، کاغذی کوچک درآورد و به من داد.
آقای هاشمی در آن نوشته بود: به من فشار آوردند که درباره سه نفر صحبت کنم؛ توکلی بینا، مهدی عراقی و حبیب الله عسگراولادی، من بعد از دیدن این نوشته، در این فکر بودم که ایشان نباید خود را وارد این موضوع کند زیرا وی روحانی بود و حیف بود که به دردسر بیفتد. از آن مامور کاغذی خواستم و او نیز کاغذی کوچک به من داد. تنها یک جمله نوشتم: من شما را در مراسم افطاری آقای امیرحسینی دیدم الان هم اگر شما را ببینم نمی شناسم.
بازجویی ها برای ما شروع شده بود و زندان قزل قلعه، قدیمی بود و دیوارهای پهنی داشت. جلوی آن یک سرداب خانه قدیمی بود و ساواک چند اتاق در آنجا برای خود ساخته بود. در آنجا، یک شب آقای هاشمی را برای بازجویی می بردند و یک شب مرا. من سفت مقاومت می کردم خوب می دانستم که اگر الف را بگویم تا یاء پایان به پایم می نویسند. به من کاغذهای نوشته شده ای را به صورت ناقص نشان می دادند می گفتند فلانی درباره تو این مطالب را نوشته است تو او را می شناسی یا نه؟
این بازجویی های یک شب درمیان ادامه داشت تا یک شب آقای هاشمی را آنقدر زدند که پایش به شدت آسیب دید و او را به بیمارستان ارتش منتقل کردند. شب بعد مرا برای بازجویی به یک تخت آهنین بستند و باید بگویم در آن زمان، هیچ چیز جز لطف خدا شامل حالم نمی شد. بازجوی به ظاهر خوب از راه رسید و با عصبانیت، به بازجوی دیگر گفت: توکلی را باز کنید او انسانی مومن است.
در آن زمان، ماموران و بازجوهای ساواک قرآنی کوچک را با خود حمل می کردند و گاهی نیز، زیر میزهای خود می گذاشتند. وقتی مرا باز کردند آن فرد قرآنی را از جیبش درآورد و گفت: به این قرآن قسم بخور که تو این شیخ را نمی شناسی. من نیز با لحنی تند گفتم: برو همه تون یکی از این قرآن ها دارید. بعد از این حرف، آن مزدور شاه، چنان به زیر چانه من زد که دندان هایم افتادند و خون جاری شد. من نیز باز فریاد زدم نمی دانم.
من هروقت که گرفتار می شدم به حضرت زهرا(س) متوسل می شدم و تلاش می کردم از حرف های من، فرد دیگری گرفتار نشود. زیرا اگر چنین می شد و نام فرد دیگری را به زبان می آوردم و او را جلوی چشمانم شکنجه می دادند. برایم زندان در زندان اتفاق می افتاد.
رابطه آیت الله هاشمی رفسنجانی با رهبر معظم انقلاب چگونه بود؟
امام روزی آقای هاشمی و خامنه ای را می خواهد و می گوید من نگران آن روزی هستم که شما دو نفر با یکدیگر مشکل پیدا کنید. وقتی که اولین جلسه خبرگان، پس از رحلت حضرت امام تشکیل شد، آیت الله طاهری خرم آبادی تعریف می کرد که نزدیک یک ساعت و نیم روی شورای رهبری بحث می کردند. در نهایت آقای هاشمی نظر امام را بیان کردند. وقتی موضوع رهبری آیت الله خامنه ای مطرح می شود. ایشان می گویند مطرح نکنید. در همین حال رو می کند به آیت الله آذری قمی و می گوید: اگر فردا من به عنوان رهبری، حرفی بگویم شما گوش می کنید؟ که آیت الله آذری قمی نیز در جواب می گوید: بله
آقای هاشمی و خامنه ای در سه راه امین حضور تهران، خانه ای 200 متری اجاره کرده بودند که دوطبقه بود و هر یک، ساکن یکی از طبقات بودند. آقای خامنه ای گاهی مبلغی از آقای هاشمی قرض می کرد. پدر آقای هاشمی متمول و امکان دار بود و این خانواده از قدیم ثروتمند بودند.
تا چه میزان سرمایه پدری و ثروت آقای هاشمی در کمک به انقلابیون و مبارزه با رژیم شاه خرج شد؟ شنیده می شود که ایشان به خانواده های زندانیان و برخی از فعالین سیاسی، کمک مالی می کردند؟
ایشان 400 قطعه زمین را در سال های قبل از انقلاب در قم خریده بود و من نیز به عنوان وکیل رسمی ایشان، نامه های مربوط به آن زمین ها را دارم. این 400 قطعه را به طلاب و محرومین واگذار کرد. آقای هاشمی آدم سخی بود. حتی این متروی تهران را نیز مدیون آقای هاشمی هستیم.
در همان سال های سخت دوران ریاست جمهوری، وی مدیران بانک ها را خواست و گفت: آینده کشور نیاز به مترو دارد و باید در این حوزه سرمایه گذاری کنید. در آن زمان که از هر دلار ده دلاری، 5 دلار نصیب کشور می شد گرفتن چنین تصمیماتی هم نیاز به شجاعت داشت و هم دارای سختی های فراوان بود.خدمات آقای هاشمی در شهرهای مختلف مثال زدنی است. آدم سخی و قدرتمندی بود و بینش قدرتمندی داشت.
باتوجه به اینکه آیت الله هاشمی همواره از شخصیتی چون امیرکبیر تمجید می کردند و حتی درباره این شخصیت کتابی نوشتند. آیا می توان شباهت های زیادی میان خدمات آقای هاشمی و امیرکبیر مشاهده کرد؟
آیت الله هاشمی بیش از امیرکبیر به این کشور خدمت کرد. امیرکبیر نیز خدمات بزرگی به این کشور کرده است. اما خدمات آقای هاشمی فوق العاده بود و وی اهل ظواهر دنیوی نبود. دورانی که آقای هاشمی بود من مشاور اقتصادی ایشان بودم. بعد از آن نیز با روی کارآمدن آقای خاتمی، من همچنان در سمت خود ابقا شدم. اما زمانی که احمدی نژاد روی کار آمد، حکم بازنشستگی مرا زد و 25 روز طول کشید تا این حکم به من ابلاغ شود.
پس از این موضوع، من خدمت رهبرمعظم انقلاب رسیدم و ماجرا را تعریف کردم. فردای آن دیدار از نهاد ریاست جمهوری تماس گرفتند و حکم من اصلاح شد و تا 6 سال دیگر، مشاور اقتصادی رئیس جمهور بودم تا اینکه وی سرانجام به همکاری با 14 مشاور خود خاتمه داد که یکی از آن نفرات من بودم.
آقای هاشمی باهوش و با استعداد بود. وی کتاب امیرکبیر را در همان دوران نوشت و کتاب سرگذشت فلسطین را ایشان ترجمه کرد. وی باهوش و انقلابی و دارای هدف بود. ایشان استادی مانند امام داشتند و چنین استادی داشتن، بسیار موثر است. من از نوجوانی شاگرد حضرت آیت الله مجتهدی بودم و امروز نزدیک به 400 طلبه دارم.
آیت الله هاشمی چه نقشی را برای امام خمینی و انقلاب اسلامی ایفا می کرد؟
مرحوم آقای هاشمی، با شروع نهضت و مبارزه از سوی امام، به عنوان یکی از بازوهای قوی امام شناخته می شد. مرحوم بهشتی، مطهری، باهنر، آقای هاشمی و خامنه ای از شاگردان قدرتمند امام بودند و مرتب با ایشان جلسه داشتند. آیت الله هاشمی در هیئت انصار،تاریخ سیاسی و انقلابی ائمه را درس می داد. نمی شود گفت که وی یک نفر بود. وقتی تخته سیاهی می گذاشت و درس می داد جلسه بعد مطالب قبلی را می پرسید و این افراد شرایط مردم را در آن زمان جهت می دادند. آنها سیره ائمه را درس می دادند.
زمانی که روحانیت مبارز جمع می شوند و می خواهند وی را به عنوان رئیس مجلس انتخاب کنند قصد گرفتن تعهدی از او را دارند تا وی، آنها را در تصمیم گیری ها و سایر امور به حساب آورد. واکنش آقای هاشمی اما اینگونه است که می گوید: من منتم بر سر شما دارم و هرچه وظیفه ام باشد انجام می دهم. دیدیم که وقتی ایشان رئیس مجلس شد چگونه این سکان را گرفت.
کمی درباره دوران ریاست جمهوری آیت الله و نقشی که ایشان در آن مقطع ایفا کرد برایمان بگویید:
در دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی، من مشاور اقتصادی وی بودم. دورانی که ایشان این مسئولیت را برعهده گرفت سخت ترین دوره بود. یعنی جنگی 8 ساله و پذیرش قطعنامه ای 2 ساله، دوره ای 10 ساله را ساخته بود. کشور دچار جنگ زدگی و آمار بالای بیکاری بود. وضع طوری بود که با ایستادگی های مسئولین در دوران جنگ، آقای هاشمی توانست سکان ریاست جمهودری را برعهده گیرد.
آن مقطع شرایط سختی بود زیرا کشور پولی نداشت و نفت بشکه 8 الی 13 دلار بود که میانگین آن 10 دلار می شد و از این مبلغ 5 دلار هزینه استخراج می شد. در عین حال، ما نزدیک به 31 میلیارد به آلمان ها بدهکار بودیم. زیرا اغلب صنایع ما در آن زمان، وابسته به آلمان بود.
موقعیت سختی بود. من از اتاق بازرگانی، آقای عسگراولادی و مهندس خاموشی را به پیش ایشان بردم. آقای هاشمی به آنها گفت: به آلمان ها باید بگویید ما اگر یک کارخانه خود را بفروشیم بدهی شما را می دهیم. دوم اینکه دو کار بیشتر نمی توانید کنید: اول اینکه تحمل کنید تا ما بدهی خود را بدهیم و به ما جنس بدهید. دوم و بهتر از راه اول این است که به ما استمهال بدهید تا ما نیز به تدریج بدهی های خود را داده و از شما خرید کنیم.
نتیجه چه شد؟
این ها رفتند و از آنجایی که اتاق بازرگانی در بیشتر استان ها نمایندگی داشت. در چند ایالت آلمان سخنرانی کردند که سرانجام وزیر خارجه و وزیر صنایع آلمان گفتند ما پیام شما را شنیدیم و بین 3 تا 14 سال استمهال دادند. هرکسی نمی تواند سکان مدیریت را در دست گیرد و این گونه آن را اداره کند.
در اظهارات خود به این اشاره کردید که حضرت امام، هنگامی که آیت الله هاشمی به سفر می رفتند برای ایشان نذر می کردند. به نظر شما این نمی تواند حاکی از نقش و جایگاه منحصر به فرد آقای هاشمی نزد امام و انقلاب اسلامی باشد؟
همینطور بود. امام برای آقای هاشمی و خامنه ای، ارزش و جایگاه ویژه ای قائل بود. این اواخر، پیش از آنکه حال حضرت امام وخیم شود سران سه قوه به محضر امام رفتند و چند مرتبه عنوان کردند که ما برای رهبری بعد شما مشکل داریم، که امام بدون آنکه نامی ببرند می گویند ما مشکلی نداریم.