آقای روحانی وقتی حرفهایتان در گلو شکست که گفتید این مردم فقط خودشان میتوانند سازههای امن بسازند و درد آنجایی عمیق است که بیمارستانها و کلبههای مهر دولتساخته بر سر مردم آوار شده است و این درد عمیق یعنی عمق فساد و ناکارآمدی در سالیانِ سال!!!
آقای روحانی؛ در آغاز دولت دومتان؛ غمگین و مصیبزده به کرماشان رسیدید و میدانم هیچ دلتان نمیخواست ستونهای فروریخته سرزمین فرهاد را ببینید. میدانم همه رئیسجمهورهای جهان دوست دارند برای مردمشان از "بازترین پنجره"های ارتباطی، حرفهایی از جنس امید بزنند؛ اما حرفهای اینبار شما به رنگ کهنگی زخمهای این مردم زلزلهزده بود!
حرفهای شما خاطره زمانهای از دست رفته این مردم بود؛ زمانهایی که میشد برایشان رفاه و آسایش و ایمنی تامین کرد و مدیران و مسئولانی شایسته را به کارشان گماشت. میدانم این زمانهای از دست شده هم فقط در همین چند ساله ریاست شما از دست نشدند؛ زمانهای ما سالها و دهههاست که از دستی به دستی دیگر، تباه شدهاند و به رفاه و آسایشِ خاطر و مهر و عدالت هم نرسیدیم.
میدانم که شما از ماشینتان هم پیاده شدهاید تا پا بر زمین درد بگذارید و ویرانههای مردم کرماشان را قدم بزنید و بیانصافی است اگر تصویر قدمزدنهایتان را از هیچ پنجره ارتباطی
نمیشود، تماشا کرد!
آقای روحانی وقتی حرفهایتان در گلو شکست که گفتید این مردم فقط خودشان میتوانند سازههای امن بسازند و درد آنجایی عمیق است که بیمارستانها و کلبههای مهر دولتساخته بر سر مردم آوار شده است و این درد عمیق یعنی عمق فساد و ناکارآمدی در سالیانِ سال!!!
آقای روحانی حرفهای شما همان حرفهایی است که دیگر نباید زده شود، این حرفها سالهاست که از دهان هر مدیر و رئیسی منتشر و با هر تکانه زمین و سیلابی، خاک میشود و تباهی میگیرد.
شما حقوقدانید و خوب میدانید بارِ حقوقی هر واژه را و خوبتر میدانید مسئولیت گفتن هر واژه را و حالا هم خوبتر میدانید که واژه، مهر نمیشود، عدالت نمیشود، واژه حق مسکن امن؛ واژه بهبود کیفیت زیستن نمیشود... واژه باید خود زندگی، خود امید و خود تدبیر باشد.
حسرت و مصیبت زلزله این روزها همان زمانهای از دست رفتهایست که گوشمان پر بود از سهم عدالت و رفاه و سفره و نفت... و چشممان به تماشای چیرگی نابخردان چیره بر امور.
دیگر از حرفها بگذرید اگر چه رنگ تدبیر باشد و به زیبایی امید. بیایید مرهمی بشوید برای زخمهای کهنه این مردم؛ زخم خونریز و تبدار بیاعتمادی مردم با حرف درمان نمیشود. برای درمان، دستهایی را بر امور مردم چیره کنید که برکت زمین را با خود به آن سوی آب نمیبرند و خانهها و راهها و بیمارستانهای دولتی را بر باد نمیسازند. به دستها و چشمهایی اعتماد کنید که به این خاک و کرامت مردمانش گره میخورند.
آقای روحانی زمان از دست میرود، چنان که در رودبار و بم و زنجان از دست شد. این زمانهای لرزان را به غوغای سیاستبازها گره نزنید و تدبیری کنید تا نان امید و آسایش برای سفره فردای مردم مهیا شود و به هیچ لرزش و تکانهای خاک نشود.
#کرماشانم
* بیتی از شعر "از خواب گران خیز" اقبال لاهوری