پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

بازخوانی/ به مناسبت سالروز رحلت عالم بزرگوار و نماینده امام در یزد؛

سید حسن خمینی: «اخلاق» و «پاسخگویی به نیاز جامعه» دو شرط توفیق آیت الله خاتمی(ره) بود

روحانیت موفق روحانیتی است که مطابق نیازهای جامعه اش از بستر دینی و با تکیه بر آرمان های دینی و قضایای دینی صحبت کند. لذا گفتم روشنفکری الزاماً به معنای این نیست که سخن نو بگوید به معنای این است که مطابق نیازهای نوین و روز سخن بگوید.

پایگاه خبری جماران-  پنجم آبان ماه بیست و نهمین سالروز رحلت عالم بزرگوار آیت الله سید روح الله خاتمی است؛ عالم بزرگواری که امام خمینی او را «چهره تابناک مبارزات خستگى ناپذیر روحانیت روشن ضمیر در دهه‏هاى اخیر این مرز و بوم» خواند و در خصوص شخصیتش گفت :«او روشنفکرى متدین و مجتهدى بزرگوار، و از خوبان امینى بود که اگر نتوان گفت بى‏نظیر، مسلماً کم نظیر بود. او با گوشت و پوست خود مبارزه را مى‏فهمید؛ و سختیهاى آن را چون شربتى گوارا مى‏نوشید. او یار و پناه محرومان بود. او یک عمر با تحجر و واپسگرایى جنگید؛ و یکى از طرفداران بى‏ بدیل اسلام ناب محمدى- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- در عصر فریب و خودپرستى بود».

به همین مناسبت، «جماران» سخنان یادگار گرامی امام حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی در بیستمین سالیاد ایشان که در سال 1387 در اردکان یزد برگزار شد را منتشر می کند:

در رابطه با شخصیت گرانسنگ مرحوم آیت الله خاتمی می توان از جهات مختلفی به بحث نشست. پس از سخنان استاد بزرگوارم حضرت آیت الله بجنوردی مناسب تر و بهتر این است که از این به بعد به زندگی مرحوم آیت الله خاتمی بپردازیم. من دو بعد از شخصیت ایشان را مورد بررسی قرار می دهم و سعی می کنم تا بحثم را بر مبنای این دو مطرح نمایم.

آن چیزی که از مرحوم خاتمی در ذهن ها به یادگار مانده و همه کسانی که از ایشان یاد و خاطره ای در یاد و در دل دارند و آن را بیش از هر نکته دیگری تایید می کنند، خلوص، صفا، پاکدامنی و تقوای ایشان است و من نکته دومی را اضافه می کنم که عبارت است از توفیقی که یک روحانی در منطقه ای از مناطق جغرافیایی ایران و جهان تشیّع داشته است و بحثی را تحت این عنوان مطرح می کنم که فتح بابی برای این باشد که ببینیم علل فراز و فرود اقبال مردم ما به روحانیت در جامعه چیست؟ چرا یک روحانی در جامعه ای زندگی می کند موفق است و خدای ناکرده چه عواملی می تواند این توفیق را دچار خدشه کند که بی تردید از دیدگاه کسی که افتخار می کنم فرزند او هستم، شبهه و تزلزل در نقش روحانیت در جامعه، تزلزل در نقش دین و دینداری مستمر در جامعه ماست. سعی می کنم در این فرصت مختصر به دو عامل اشاره کنم. ضمن اینکه معترفم  عوامل دیگری را شاید بتوان یافت که مصداق و زیر شاخه ای از این دو بحث اصلی باشد و یا خود می تواند به عنوان عامل مستقلی مورد اشاره قرار بگیرد.

نخستین عامل، «دوری از منیت و روی آوردن به اخلاق» است. شرط اساسی توفیق سخن و تبلیغ این است که مردم احساس کنند این سخنی که بر زبان من جاری می شود، دارای یک اثر و فایده به حال آنهاست. آیه شریفه ایست که اساتید بر آن واقفند که می فرماید: قُل لا اَسئلکُم عَلَیهِ مِن اجر. چرا پیامبر و همه پیامبران در زندگی خود باید دم به دم به مردم بگویند که ما اَجر نمی خواهیم؟ برای اینکه اگر مخاطب احساس کند که در صدای شما و در سخن شما نفعی به حال خودتان خوابیده است، به دنبال سخن شما نمی رود و همواره احساس می کند که در کجای این سخن سرش کلاه می رود. "قُل لا اَسئَلکُم عَلَیهِ من اَجر." من اجری از شما نمی خواهم و اجرم پیش خداست.

ما در حوزه های علمیه که اگر فضای جلسه اقتضا می کرد بیشتر باز می کردم مشکله ای داریم که عبارتند از: «عدم تناسب بین علت غایی و علت فاعلی است» است. علت غایی علت فاعلیت فاعل است؛ اگر من بخواهم صندلی بسازم حتماً هدفی از ساختن آن دارم. اگر این هدف در ذهنم باشد فاعلیت من را بر می انگیزد و من دست بکار می شوم و سعی می کنم در راستای هدفی که دارم صندلی را بسازم. غایت طلبگی و روحانیت، حضور در جامعه و تبلیغ و آوردن مردم بسوی شاهراه هدایت است. این غایت آیا در درس هایی که ما می خوانیم لحاظ می شود؟ آیا فاعلیت ما، یعنی درس هایی که در مسیر حوزه (فقه و اصول) می خوانیم برای اینکه یک روحانی در جامعه موفق باشد کافی است؟

آن چیزی که بیش از همه مردم را بسوی دین می خواند، اخلاق است. اخلاق ما بیش از هر چیزی می تواند توفیق ما را در امر تبلیغ افزون نماید اما چیزی که ما به طلبه یاد می دهیم فقه و اصول است و آن چیزی که از او انتظار داریم اخلاق است. طبیعی است که تناسبی بین علت فاعلی و علت غایی نیست و آنگاه اعتراض می کنیم که چرا خروجیما در مسیر هدفمان کارایی ندارد؟ مانند کسی که به او ریاضی یاد داده اید و انتظار دارید که در جامعه طبابت کند. از یک ریاضیدان باید انتظار ریاضی دانستن داشتید و اگر انتظار طبابت داشته باشید اشتباه کرده اید.

اینکه امام(ره) قبل از اینکه معلم فقه و اصول باشد، معلم اخلاق حوزه علمیه است، شناختن این نقطه بزنگاه زندگی طلبگی است. مرحوم آقای مطهری در آغاز کتابش که در زمان طاغوت هم چاپ شده یک جمله ای دارد که «ما از هر پنجشنبه تا پنجشنبه دیگر که به درس اخلاق آن استاد امام(روحی فداه) می رفتیم و در حوزه اشراق و اخلاق او بودیم». البته در این حوزه اشراق فقه و اصول هم کارایی دارد. حتماً جامعه از ما انتظار دارد که احکام را بگوییم اما برای اینکه گوش شنوایی باشد و تخاطبی وجود داشته باشد شرطی لازم وجود دارد و آن شرط این است که دل هایی پاک و جان هایی پاکیزه نداشته باشیم. این عبارت، کلام بسیار پر معنایی در کلام من است. انتظار نداشتن، هم از نظر مالی است هم شخصیتی، یعنی توقع احترام داشتن از دیگران به عبارتی صدر نشینی. اگر اینگونه بودیم، بی تردید تأثیر خواهیم گذاشت. رمز توفیق روحانیت بزرگ ما این بوده است. ببینید هر کجا که یک روحانی متخلق حضور داشته، این حالت در او بوده است یعنی یک محیط وسیعی را تحت تاثیر قرار داده است و اساساً تفاوت بین پیامبران و فیلسوفان در همین است. فیلسوفان تنها دانایان جامعه اند اما پیامبران کسانی هستند که دلشان برای جامعه بیشتر از خود جامعه می سوزد. دانا هستند اما دانایی آمیخته به یک دلسوزی برای مردم شده است «طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی» کار به نقطه ای رسد که خدا به پیامبر می گوید: "بس است دیگر." این کم نیست که در روایات ما وجود دارد که پیامبر تا لحظه آخر کنار پل صراط می ایستد و دائم می گوید: "امتی". من تردیدی ندارم که دل سید الشهدا بیشتر به حال شمر می سوخت تا دل شمر به حال خودش. چون نقش پیامبر گونه دارد. اگر اینگونه بودیم آن وقت می بینیم که کارمان تأثیر عمیقی می گذارد. اگر جامعه در سیمای یک انسان عملکرد پیامبری دید (منظور اخلاق پیامبری است)، تابع می شود، راه می افتد و حرکت می کند. حتی اگر بخواهیم به مردم درس دین بدهیم باید از دریچه های دل آنان وارد شویم و دریچه های دل مردم همواره بسوی کسانی که با اخلاق زندگی می کنند گشاده است؛ تردیدی نداشته باشید! این اثر وضعی کلام است که اگر از دل برآید بر دل نشیند. اگر مجال بود مثال های بیشتری را می آوردم. ببینید بزرگانی داشته ایم ولی کم تأثیر و اما در مقابل انسان هایی بوده اند که به ظاهر نمی توانستند مشکله تعارض اصول را حل کنند، اگر از او سؤال می کردید که فرق اصالت وجود و اصالت ماهیت چیست، نمی دانست و استصحاب عدم ازلی را آشنا نبود شبهه آکل و مأکول بلد نبود، اما نقش و تأثیرش در جامعه بسیار بوده است.

یکی از توفیقات مرحوم آیت الله خاتمی دارا بودن این ویژگی است:

دی شیخ با چراغ همی گشت دور شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتم که یافت می نشود گشتـه ایم ما گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست

شرط توفیق تمام عالمان دینی همین است. هر جا خواستید به رمز توفیق یک عالم دینی پی ببرید، ببینید تا چه حد صادقانه و با اصول اولیهتبلیغ، یعنی با اخلاق برخورد کرده است. پیرامون این بحث مفصل می توان صحبت کرد: یک قدم بر نفس خود نه دیگری بر کوی دوست.

شرط دوم که مورد نظر من است و در کوتاه سخن به آن می پردازم، این است که روحانیت به عنوان نماد یکی از روحانیون موفق، مرحوم آقای خاتمی باید پاسخگوی نیاز جامعه خودش باشد. بگذارید تعریفی از روشنفکر ارائه دهم که البته نمی گویم کامل است، بلکه تعریفی است که من امروز از روشنفکر ارائه می کنم. روشنفکر الزاماً کسی نیست که حرف نو می زند، روشنفکر کسی است که نیاز نوین جامعه خودش را می فهمد و پیرامون آن حرف می زند بسیاری از ما چه کسانی که در علوم نقلی کار می کنند و چه کسانی که در علوم نقلی، پیرامون درد جامعه خودمان سخن نمی گوییم. این مطالبی که ما می گوییم می تواند در کتابهای 700 سال پیش هم مطرح شده باشد و اگر تاریخ آن را بردارند هیچ فرقی نمی کند که این کتاب در سده 1400 نوشته شده باشد یا سده 200! همواره زنده است. ما پیرامون درد جامعه خودمان سخن نمی گوییم. یکی از طنازان درباره یکی از روزنامه ها می گفت: اگر تاریخش را برداری، با این کلیشه ای که دارد می تواند هم مربوط به سال 1300 باشد و هم 1400.

بگذارید این نکته را از جای دیگری باز کنم و بدان بپردازیم. قبلاً بیان کرده ام که جای دیگری گفته ام، تمایز امام با اقرانش در فقیه بودن، عارف بودن و فیلسوف بودنش نبود. همه اینها بود، اما تمایز در این بود که نگاه امام(ره) به دین و فقه(به معنای برداشت از دین) کاریکاتوری نبود. کاریکاتور یعنی چه؟ و اصلاً چه کارکردی دارد؟ کاریکاتور حقیقت است اما تناسبها در آن بهم ریخته است و تنها تمایز آن با واقعیت همین است. یعنی در کاریکاتور چهره انسان، بینی که باید یک چهارم صورت باشد نصف آن است چشم که باید دایره ای به شعاع یک دهم صورت باشد یکصدم می شود. بسیاری از ما اسلام های کاریکاتوری داریم. یعنی حساسیت هایمان به مسائل دینی به اندازه واقعیت الهی نیست. اگر گناهی نسبت به گناه دیگر اَشد است، برای ما اینگونه نیست. یعنی در تناسب الهی غیبت اَشد است، اما برای ما نیست. لذا پشت سر غیبت کننده نماز می خوانیم، اما العیاذ بالله اگر بدانیم کسی شرب خمر کرده یا گناه دیگری مرتکب شده است  ممکن است با او حرف نزنیم. اگر کسی دروغ بگوید مشکلی نداریم اما اگر کسی قتل نفس کند بسیار عصبانی می شویم و اصلاً ممکن است با او حرف نزنیم. جدا از اینکه اگر یک دروغ به نفعمان باشد خوشمان می آید و اگر به ضررمان باشد بدمان می آید. از نفس گناه و قضیه تحریمیه الهی به اندازه تناسب الهی متأثر نمی شویم؛ این یعنی اینکه دیندار کاریکاتوری شده ایم. اگر اندیشه کسی نسبت به قضایای دینی کاریکاتوری بود، قطعاً تناسب حقیقی اخلاق را رعایت نکرده است. تفاوت امام با اقرانش در این است که نسبت به دردهای جامعه و قضایای دینی کاریکاتوری نگاه کرده است. یعنی اگر گفته است که بهائیت به اندازه ده درصد بد است، اما اصل حکومت جور صد در صد بدتر است. لذا باید در برابر آن ده برابر داد بزنیم. اگر میکده بد است حکومت ظلم بدتر است و باید نسبت به آن اعتراض بیشتری بکنیم.

 پاسخگویی به نیاز جامعه و رمز اینکه «روحانیت» در دهه 40 و 50 به ناگاه پیشتاز جریانات اجتماعی شد، فقه و اصول و فلسفه نبود، بلکه این بود که گفتار خود را مطابق گفتار روز و نیاز جامعه تنظیم کرد. آن روز جامعه ستیز با ظلم می خواست و بیان (روحانیت) هم ستیزه با ظلم شد و الا اگر همان دوره هم حرف های هزار سال پیش زده می شد و در پی استصحاب عدم ازلی بود، آن اتفاق نمی افتاد. روحانیت موفق روحانیتی است که مطابق نیازهای جامعه اش از بستر دینی و با تکیه بر آرمان های دینی و قضایای دینی صحبت کند. لذا گفتم روشنفکری الزاماً به معنای این نیست که سخن نو بگوید به معنای این است که مطابق نیازهای نوین و روز سخن بگوید.

به نظر من این دو ویژگی را می توان در زندگی مرحوم آیت الله خاتمی جستجو کرد و یافت. نخست اینکه با اخلاق زندگی می کرد متأسفانه بنده توفیق زیارت ایشان را نداشتم البته در سنین پایین فقط یک بار ایشان را دیدم که تصویری مبهم از آن دیدار در ذهنم است. در سال 64-65 بود که یک بار در آن زمانی که آقای رضا خاتمی به تازگی ازدواج کرده بودند، به یزد آمده بودم ولی از نظر ذهنی آنقدر توانمند نبودم که بتوانم از حضور ایشان استفاده کنم.

ولی بر اساس آنچه از مرحوم ابوی و بعدها از دیگران شنیدم، این شرط توفیق اولیه ایشان یعنی پا بر نفس گذاشتن، خود ندیدن، اخلاق و پایبندی به مبانی اخلاقی و شرط دوم به معنای اینکه پایبند چیزهای خود تنیده ای که ما برای خود درست می کنیم، نبودند؛ پاسخگوی نیاز جامعه بودن. این جمله امام بسیار مهم است که در پیامشان به مناسبت فوت آیت الله خاتمی صادر کرده بودند. این پیام بسیار نامه عجیبی بود. این نامه حداقل 20 نکته دارد. یک نکته آن این است که آیت الله خاتمی در کوران مبارزه، مبارزه را می فهمید و با جان و دل مبارزه می کرد، یعنی در آن روزگار این نیاز را می فهمید؛ روشنفکر بود. یعنی در آن روزگار احساس می کرد که درد امروز جامعه چیست و مطابق درد جامعه سخن می گفت. او یک اندیشمند دینی بود که اگر دین داشت، برای جامعه، مفید به حال جامعه و برای تعالی آن بود.

از خداوند بسیار بزرگ علو درجات آن عالم بزرگوار و همچنین شهید محراب حضرت آیت الله صدوقی را خواستاریم.

خداوند انشاالله روح مطهر امام عظیم الشأن و شهدای بزرگواری که ما هم امروز هر چه داریم مرهون روح آن بزرگواران است، الساعه غریق رحمت بگرداند. ارواح مطهر آیت الله خاتمی و دیگر بزرگان قشر روحانیت بخصوص روحانیت معظم استان یزد را علو درجات نصیب گرداند. رهبری معظم انقلاب را در پناه لطف خود محفوظ بدارد و ما را قدردان و پاسدار خون های پاک شهیدان و بزرگانمان قرار بدهد.

 

 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.