چند دقیقه ای جلسه ادامه یافت و صحبت های معمول انجام شد. در زمان پایان جلسه آقای ظریف به آقای خاتمی گفت: دکتر خرازی مدتی است که اعصابش خیلی خورد است و خوب است شما ناراحت نشوید...
پایگاه خبری جماران- ویدا ربّانی: سید محمد صدر، دیپلمات ایرانی، مشاور سید محمد خاتمی و مشاور ارشد محمدجواد ظریف است. صدر که مانند بسیاری از دیپلماتهای پس از انقلاب از دانشکده پزشکی در رشته داروسازی فارغالتحصیل شده است پس از انقلاب اسلامی وارد عرصه اجرایی کشور شده و در سالهای 1376 تا 1383 در دوره اصلاحات معاونت امور کشورهای عربی و آفریقایی وزارت امور خارجه را بر عهده داشته است.
سید محمد صدر در حکم جدید رهبر معظم انقلاب هم بهعنوان سومین دیپلمات به عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام درآمده است، هرچند که با دیگر دیپلماتهای مجمع یعنی سعید جلیلی و علی اکبر ولایتی تفاوت دیدگاه بنیادین دارد.
«خروج از انزوا» خاطرات سید محمد صدر در طول سال 1377 و سومین کتاب در چارچوب خاطرات شفاهی سیاست خارجی است که به مدد یادداشتهای روزانه و اسناد وزارت خارجه خروج ایران از انزوا، کاهش کدورتها و عبور از بحرانهای منطقهای برمدار اقتدار جمهوری اسلامی ایران را روایت میکند. صدر این دوره را دوران تغییر و چرخش گفتمانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران توصیف میکند، تغییری که به پیشگامی سید محمد خاتمی، رئیسجمهوری وقت بر پایه گفتوگوی تمدنها، تنشزدایی و همکاری برای دفاع از منافع ملی صورت گرفت.
بخش هایی خواندنی از جلد اخیر خاطرات سید محمد صدر از نظر مخاطبان «جماران» می گذرد:
خاتمی خواهان برخورد رسمی با قذافی بود
موضوع ناپدید شدن امام موسی صدر همواره به عنوان یک موضوع بازدارنده در روابط ایران و لیبی مطرح بود. از نظر ایران ناپدید شدن این چهره دوست داشتنی و بزرگ جهان اسلام، آن هم در زمانی که ایشان به دعوت عالی ترین مقام کشور، یعنی معمر قذافی به آنجا سفر کرده بود، هیچ دلیل قانع کننده ای نداشت.
با روی کار آمدن دولت اصلاحات توجه ویژه ای به ناپدید شدن ایشان شد، چرا که میان امام موسی صدر و طیفی از نزدیکان آقای خاتمی قرابت و همفکری خاصی وجود داشت و طبیعتا روی کار آمدن این دولت نمی توانست سیاست کشورمان نسبت به لیبی را دستخوش برخی تحولات قرار ندهد.
چگونگی برخورد با این موضوع از سوی دولت آقای خاتمی نیز یک مشکل بود زیرا روابط دو کشور علیرغم این موضوع تلخ، خصوصا در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران همواره خاص و ویژه بوده است.
بر اساس نظرات آقای خاتمی، پرونده امام موسی صدر اهمیت پیدا کرد و در همین چارچوب دو نامه جداگانه از ریاست جمهوری به وزارت امور خارجه ارسال شد. جلسه ای با حضور کارشناسان معاونت امور کشورهای عربی و آفریقایی تشکیل شد و موضوع مفقود شدن امام موسی صدر مورد بررسی قرار گرفت. در این جلسه مطرح شد که هدف از این اقدام چیست؟ اگر هدف حقیقت یابی است که حقیقت معلوم است. حقیقت این است که قذافی مجرم اصلی است و امام موسی صدر را یا به شهادت رسانده یا اینکه محبوس کرده است. در صورتی که در این جهت پیش برویم باید با خود قذافی برخورد کنیم. اما اگر هدف پایان دادن به ابهام مسئله و بستن پرونده امام موسی صدر است، شریک جرم خواهیم شد و خون او را پایمال خواهیم کرد.
وقتی مطلب را با دکتر خرازی مطرح کردم ایشان معتقد بودند باید یک کار اطلاعاتی دقیقی انجام شده و پس از آن طرحی ارائه شود.
نزد آقای خاتمی رفتم و مسئله را توضیح دادم. ایشان گفت:«من به هیچ عنوان به کار اطلاعاتی اعتقاد ندارم. هدف من برخورد رسمی و مستقیم با قذافی است به این صورت که نماینده ای ویژه به لیبی اعزام کرده و از قذافی بخواهیم وضعیت امام موسی صدر را مشخص کند. این ظلم بزرگی است که یک روحانی عالی مقام شیعه را بدزدند و هیچ اتفاقی هم نیفتد. این مسئله در دنیا تقریبا بی سابقه است. من با مقام رهبری هم صحبت کرده ام و ایشان گفته اند موضوع را پیگیری کنید و هر اقدامی اصلاح می دانید انجام دهید. ولی حالا که رئیس جمهوری هستم نمی توانم درباره این ظلم بی تفاوت باشم. ما باید همیشه از لیبی طلبکار باشیم و این موضوع در دستور کار روابط ما با لیبی قرار داشته باشد. ما با اینکه با سوریه صمیمی تر هستیم اما از وام های اعطایی نگذشتیم و هر چند وقت یکبار این موضوع را مطح می کنیم و موضوع امام موسی صدر خیلی مهم تر از وام های سوریه است. باید به قذافی گفته شود که رئیس جمهور ایران پیگیر جدی این موضوع است و اگر پاسخ روشنی داده نشود موضوع را در سازمان کنفرانس اسلامی یا یک دادگاه بین المللی دنبال می کنیم. من موضوع را مجددا با آیت الله خامنه ای مطرح می کنم تا بدانم تا چه حدی پیش برویم.»
در نهایت مقرر شد که وزارت امور خارجه طرح هایی را جهت پیگیری موضوع ارائه کند و به آقای خاتمی ارائه دهد تا ایشان یکی از آنها را جهت اقدام و پیگیری انتخاب کند.
نگذارید در حزبالله انشقاقی به وجود بیاید
روز سه شنبه مورخ 1/2/77 سید حسن نصرالله، دبیر کل حزبالله لبنان در دفتر رهبری با حضرت آیتالله خامنهای، رهبر انقلاب اسلامی ملاقات کرد. در این دیدار آقای نصرالله ابتدا گزارشی از آخرین وضعیت حزبالله لبنان و اسرائیل کرد که درواقع خلاصه مطلب ارائهشده در ملاقات با اینجانب بود. سپس آیتالله خامنهای مطالبی بیان داشتند که به بخشهایی از آن اشاره میشود: در مجموعه لبنان به هیچکس بهاندازه شما اعتماد ندارم. هم به دین و هم به عقل شما عقیده دارم. باید بهگونهای عمل کنید که مشکل خواص را حل کنید و نگذارید انشقاقی در حزبالله به وجود بیاید. کاری کنید که اگر خدایی ناکرده انشقاقی در حزبالله به وجود آمد بتوانید به خدا بگویید که ما نکردیم. لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وسعها...
در خصوص شیخ صبحی طفیلی، شما را از خودم اخبر میدانم. من به اخراج او از حزبالله اعتقاد نداشتم و معتقد بودم این اخراج شروع یک ماجرا است. ولی شما شاهد بودید و من غایب. الآن مواظب همین دوستانی باشید که هستند.
مسائل ایران ابعاد غیرقابلتصور دارد. باو جود همه فتنهها، لطف الهی نگذاشته تا مشکل جدی پیش بیاید. من احساس میکنم که گاهی نمیتوانم کاری انجام دهم اما دست غیبی ما را کمک میکند. اینیکی از حقیقیترین حقایق است که خدا ما را کمک میکند. من ایرادی که به آقای فضلالله داشتم راجع به عقیدهاش نبود، بلکه طرح آن عقاید را به صلاح نمیدانستم. مثل طرح نظر ایشان در مورد حضرت زهرا سلامالله علیها.
حضرت آیت الله خامنهای در بخش دیگری از سخنان خود خطاب به سید حسن نصرالله گفتند: وقتی برای خدا کار میکنید هیچ نگران نباشید. احساس خستگی هم نکنید. اگر شما خسته شوید ما هم خسته خواهیم شد. نشاط شما به ما نشاط میدهد.
مقام معظم رهبری سپس تأکید کردند که شبهات شیخ صبحی باید برطرف شود. ایشان در پایان سخن خود آقای نصرالله را خطاب قرار داده و گفتند:
در گذشته مسئول کار شما در وزارت امور خارجه آقای شیخ السلام بود که خیلی به شما علاقه داشت و الآن آقای صدر است که ایشان هم به شما و حزبالله بسیار علاقهمند است و من از اینکه ایشان مسئول این کار است خوشحال هستم، بنابراین باهم کار کنید و مسائل را پیش ببرید.
سلطان قابوس و دفاع از حقوق زنان
به دعوت رئیس مجلس عمان، آقای ناطق نوری، رئیس مجلس شورای اسلامی به همراه یک هیئت متشکل از نمایندگان مجلس، آقای جهانگیری، وزیر معادن و فلزات، آقای خاجی، مدیر کل خلیج فارس و آقای خاموشی رئیس اتاق بازرگانی عازم عمان شدیم.
جهت ملاقات با سلطان قابوس با دو بالگرد به شهر صحار که در 200 کیلومتری مسقط قرار داشت برده شدند. این شهر هم در کنار دریای عمان قرار داد و یکی از سه منطقه محل اقامت سلطان قابوس است. ظاهرا سلطان قابوس در طول سال در مسقط، صحار و ظفار اقامت می گزیند.
در این ملاقات ابتدا ناطق نوری به روابط بسیار خوب دو کشور پرداخت و ضمن اظهار از این روابط به امضای پیمان دوستی بین دو کشور اشاره کرد.
سلطان قابوس هم اظهار داشت:«مایلم تاکید کنم که روابط ایران و عمان دیرینه است و ریشه در تاریخ دارد. من روابط سیاسی کنونی را مورد تقدیر قرار می دهم ولی لازم است به فرداهای بهتری فکر کنیم. شما گوی سبقت را از ما ربوده اید و در موقع وجود مشکل به ما کمک کردید و ما هم وظیفه خود می دانیم که از شما دفاع کنیم. در مورد مجلس شورا ما دائما فکر می کنیم و هر کاری که صلاح مردم عمان باشد انجام می دهیم. ما پایبند به جوهر اسلام هستیم نه کارهای سطحی. در خصوص مشارکت زنان در جوامع اسلامی معتقد هستیم که اجحاف در گذشته مربوط به تفکر غلط است و ربطی به اسلام ندارد. تبادل نظر و انجام سفر باعث رشد روابط می شود و امیدوارم که در دیدارها صادقانه و صریح صحبت کنیم.
پس از سخنان سلطان قابوس، آقای ناطق نوری ( از جانب آقای خاتمی) از سلطان قابوس دعوت کرد که از تهران دیدار کند و گفت شما قبل از انقلاب ایران را دیده اید، خوب است که پس از انقلاب هم دیدار داشته باشید. سلطان قابوس در ادامه اظهار داشت: یقین دارم که ایران خوب است و آرامش دارد و رشد پیدا خواهد کرد. آقای ناطق در پاسخ گفت: البته مسقط هم خوب پیشرفت کرده است.
سلطان قابوس گفت: این از ایمان است.
پیام تلفنی عجیب
ساعت 1 بامداد روز چهارشنبه 9/2/77 در حالی که در اتاق هتل در حال استراحت بودم تلفن زنگ زد و تلفنچی گفت با واشنگتون صحبت کنید. زمان تلفن و محل آن قدری غیرعادی به نظر می رسید. از آن طرف خط فردی به زبان فارسی سلام کرده و با صدای گرم احوالپرسی و و شوخی کرد. او می گفت آقای صدر چرا دیگر ما را تحویل نمی گیری و از احوال ما سراغ نمی گیری. صدایش آشنا بود اما هر چه تلاش کردم نتوانستم او را به یادآوم. بالاخره او خود را معرفی کرد و گفت: من امیر محلاتی هستم.
ایشان از همکاران قبلی در وزارت خارجه بود که بعدها به امریکا رفت. ظاهرا ایشان با نمایندگی در نیویورک به طور غیر مستقیم همکاری می کند و با برخی از مسئولان سیاست خارجی در ارتباط بود.
ایشان گفت یکی از محققان آمریکایی که به روی مسائل خاورمیانه کار می کند و قبلا به دعوت آقای دکتر خوشرو جهت شرکت در سمینار خلیخ فارس به ایران آمده است اکنون در هتل شرایتون (محل اقامت ما در در کویت) است و علاقه مند به ملاقات با شما است. من(محلاتی) فکر می کنم اگر این ملاقات انجام شود بسیار مفید است. سپس آقای محلاتی نام و شماره اتاق او را داد تا بعدا با او ملاقات شود.
من چون به هیچ وجه برنامه ملاقات با او را نداشتم بلافاصله نام و شماره اتاق را که یادداشت کرده بودم از بین بردم. نکته عجیب این بود که چگونه آقای محلاتی در آمریکا محل اقامت ما در کویت را پیدا کرده و یکجا بودن هیئت ایرانی را با آن فرد آمریکایی فهمیده بود. ابتدا این مسئله برایم بسیار مشکوک بود ولی بعدا فکر کردم شاید خود آن فرد آمریکایی در هتل محل اقامت ما بوده و اطلاعات را به آقای محلاتی داده و از وی درخواست ملاقات کرده است.
نکته جالب اینکه بر فرض قبول ملاقات، آن فرد آمریکایی باید به دیدن من می آمد، زیرا آن فرد درخواست داشت ولی جناب محلاتی که این پروتکل ها را به خوبی می داند، توجهی به این امر نکرد.
وقتی خرازی خشم خاتمی را برانگیخت
صبح روز پنج شنبه مورخ 10/2/77 ساعت 9:30 از دفتر وزیر اطلاع دادند که بهاتفاق آقای دکتر خرازی و معاونان سیاسی با آقای رئیسجمهور ملاقات داریم. ساعت 11 در دفتر ایشان حاضر شدی، علاوه بر برنده دکتر خرازی، آقای سرمدی، آقای امین زاده، آقای ظریف و آقای منفرد هم حضور داشتند. آقای خاتمی پس از حضور در جلسه با لحن نسبتاً تندی به آقای دکتر خرازی گفت که من مدتها است که منتظر این جلسه هستم ولی تشکیل نمیشود. ظاهراً من باید مشاوره در باب سیاست خارجی را در جای دیگری انجام دهم.
دکتر خرازی که قدری منفعل شده بود تقصیر را به گردن دفتر رئیسجمهوری انداخت و گفت آنها وقت را تنظیم نمیکنند.
لازم است بگویم آقای خاتمی مایل بود هفتهای یک بار در روزهای پنج شنبه با وزیر و معاونان سیاسی وزارت امور خارجه جلسه داشته باشد، ولی دکتر خرازی بهطور جدی این موضوع را دنبال نمیکرد و علت آن را نمیدانم. آقای خاتمی چند بار این موضوع را با خود من مطرح کرد و گفت چرا دکتر خرازی در این زمینه فعال نیست.
ماجرا عدم تشکیل جلسات اما به همینجا ختم نشد. جلسات که به خواست رئیسجمهوری بنا بود هر هفته برگزار شود دو هفته یک بار هم برگزار نمیشود و به دلایل نامشخص آقای خرازی علاقه ای به تشکیل آن نداشت. به همین دلیل آقای رئیس جمهور تا حدی نسبت به تعلل آقای خرازی دلگیر بود و چندین بار این دلخوری را در همین جلسات بروز داده بود. در جلسه دو شنبه 19/5/77 نیز آقای خاتمی مطلبی بر همین منوال بیان داشت و در ابتدا اظهار کرد که وزارت خارجه در گذشته یک جمع منفع، غیرکارا و فامیلی بود که کار مثبتی انجام نمی داد و به همین دلیل تغییراتی در آن ایجاد شد و تعدادی از مدیران از خارج وزارت خارجه و تعدادی از داخل به مسئولیت برگزیده شدند تا تغییراتی اساسی در آن ایجاد شود. اکنون نزدیک به یک سال از آن تغییرات می گذرد و می خواهیم ببینیم در این مدت چه کرده ایم. آیا جز موج آفرینی کاری کرده ایم؟ من احساس می کنم که کم کم داریم موج ایجاد شده را از دست می دهیم. نتیجه ده سال کار در افغانستان چه شد؟ افغانستان از دستمان رفت. پاکستان هم دارد می رود. من به همین دلیل معتقدم هر 15 روز یکبار دور هم جمع شویم و درباره مسائل مختلف تصمیم گیری کنیم. باید دولت مسائل سیاست خارجی را تصویب کند نه شورای عالی امنیت ملی. ما اگر کاری نکنیم همه مجتهد هستند و آنها انجام می دهند. من غیر از شماها کسی را ندارم. البته می شود افرادی غیر از شما را دعوت کرد. شاید هم لازم باشد. شاید هم لازم باشد شورای سیاسی دولت مثل گذشته تشکیل شود.
دکتر خرازی که در تمام طول صحبت آقای خاتمی ناراحت بود و به خود می پیچید، گفت: ما آماده تشکیل جلسه هستیم اما شما وقت ندارید.
آقای خاتمی با لحن جدی گفت: من وقت ندارم؟ این چه حرفی است که می زنید. من دائما اعلام کرده ام که حاضرم هر 15 روز یکبار جلسه را تشکیل دهم تا ببینم شما چه می کنید.
آقای خرازی گفت: ما خیلی کارها انجام داده ایم اما شما خبر ندارید.
آقای خاتمی پاسخ داد: پس چرا گزارش آن را نمی دهید؟ این جلسه هم برای همین است. کجاست آن کارهای بزرگ؟
آقای خرازی در این وقت با حالت بسیار بد و خارج از نزاکت بلند شد و گفت: اینطوری نمی شود کار کرد. خوب است فرد دیگری را انتخاب کنید و جلسه را ترک کرد.
آقای خاتمی با وجود اینکه ناراحت بود ولی خود را کنترل کرد و به روی خود نیاورد. ولی مشخص بود از این کار بسیار رنجیده شده است.
چند دقیقه ای جلسه ادامه یافت و صحبت های معمول انجام شد. در زمان پایان جلسه آقای ظریف به آقای خاتمی گفت: دکتر خرازی مدتی است که اعصابش خیلی خورد است و خوب است شما ناراحت نشوید.
آقای خاتمی که خود را تا آن لحظه کنترل کرده بود با صدای بلند گفت : معلوم است که اعصابش خورد است. وقتی ایشان نمی داند برای یک مرکز مطالعاتی و تحقیقاتی چه کسی را انتخاب کند باید اعصابش خورد باشد. این همه آدم علمی در مملکت داریم آن وقت ایشان کسی را انتخاب می کند که اصلا صلاحیت چنین کاری را ندارد. آقای خاتمی در حالی که به شدت عصبانی بود اتاق را ترک کرد.
با شنیدن مطالب فوق، همگی متوجه شدیم که آقای خاتمی نسبت به انتصاب در معاونت پژوهشی و آموزشی در وزارت امور خارجه اعتراض دارد و این اعتراض را قبل از شروع جلسه به آقای خرازی منتقل کرده است.
با رفتن آقای خاتمی واقعا نمی دانستیم چکار کنیم، زیرا اتفاق بدی افتاده بود. یک وزیر به رئیس جمهور نجیب و بیست میلیونی اهانت کرده بود و ما پنج نفر(امین زاده، منفرد، سرمدی ظریف و من) شاهد ماجرا بودیم. همگی آرزو می کردیم این برخورد در حضور ما صورت نمی گرفت، ولی چنین نشد.
پس از مشورت تصمیم گرفتیم با آقای ابطحی جلسه ای داشته باشیم. وقتی به سراغ او رفتیم به دفتر آقای خاتمی رفته بود.
حدود بیست دقیقه بعد آقای ابطحی به ما پیوست. وی در جلسه با آقای خاتمی در جریان تمام ماجرا قرار گرفته بود و آقای خاتمی از ایشان خواسته بود به فکر جایگزین برای دکتر خرازی باشد و تا فردا صبح چند نفری را به او معرفی کند.
آقای ابطحی می گفت: البته من در جهت آرام کردن آقای خاتمی حرکت کردم اما آیا صحیح است که آقای دکتر خرازی اینگونه عمل کند؟ ایشان سپس به نحوه انتخاب سفرا و جدی نبودن آقای دکتر خرازی در تشکیل دو هفته یکبار اشاره کرد و افزود که آقای دکتر خرازی فقط مقابل آقای خاتمی حرف درشت می زند ولی در مقابل افراد دیگر خاضع است.
در پایان جلسه مقرر شد که ما پنج نفر به وزارت امور خارجه برویم و از آقای خرازی بخواهیم که به دیدار آقای خاتمی برود و از ایشان معذرت خواهی کند.
ساعت 19:30 دقیقه به وزارت خارجه رفتیم.آقای خرازی جلسه افغانستان را تشکیل داده بود. متوجه شدیم ایشان در استعفای خود جدی نیست، زیرا تشکیل جلسه و پیگیری کارها با استعفا و کنار رفتن هماهنگی نداشت.
تجدید نظر خرازی و عذرخواهی از خاتمی
روز سه شنبه مورخ 20/5/77 حدود ساعت 10 صبح به همراه آقایان امین زاده، ظریف، منفرد و صادق خرازی که شب قبل توسط دکتر خرازی در جریان ماوقع قرارگرفته بود به اتاق دکتر خرازی در ساختمان شماره یک وزارت امور خارجه رفتیم. دکتر خرازی اظهار میداشت: آقای خاتمی دیگر اعتماد گذشته را به من ندارد و نمیدانم چه کسی برای من میزند.
در پاسخ تکتک افراد اظهار داشتند که برداشت شما صحیح نیست، اطمینان همچنان هست، البته برخی گلهها هم وجود دارد که شما باید به آن توجه کنید. سپس گفته شد درباره نحوه انتخاب سفرا و همچنین جلسه دو هفته یک بار باید تغییراتی به وجود آید.
دکتر خرازی اشاره کرد که تصمیم گرفتم از این به بعد درباره انتخاب سفرا ابتدا افراد را به آقای خاتمی معرفی کنم و در صورت تائید کار را به جریان بیندازم. در مورد جلسه هم من اعتقاددارم که به نفع وزارت امور خارجه است و در تشکیل آن جدی خواهم بود.
سپس بنده به جریان ملاقات آقای نوری، وزیر کشور و معاونان ایشان با آقای خاتمی اشاره کردم که چند هفته قبل از استیضاح آقای نوری برگزارشده بود. در این جلسه آقای بلندیان، یکی از معاونین آقای نوری به عملکرد آقای نوری میپردازد و میگوید: به نظر من این روش، وزارت کشور را به بنبست میرساند و دولت نیز با مشکل جدی روبهرو خواهد شد. آقای خاتمی در پاسخ میگوید من کاملاً این نظر را قبول دارم و آقای نوری باید در عملکرد خود تجدیدنظر کند. آقای نوری هم که اوضاع را اینگونه میبیند میگوید: جامعه مدنی به همین میگویند. معاون بنده در مقابل رئیس بنده به عملکرد من انتقاد میکند. و رئیس هم انتقاد را میپذیرد.
من بعد از تعریف این مطلب گفتم این برخورد آقای خاتمی با آقای نوری به معنی عدم اطمینان نیست. بلکه بله معنی قبول نداشتن یک روش اجرایی است. در حال حاضر مشکل آقای خاتمی با شما ( خرازی) نیز همین است و اختلافسلیقه در اجرا است.
سپس اشاره کردم که در این یک سال شما هیچوقت به حرف ما گوش ندادید، لااقل این یک بار را گوش بدهید و به دیدار آقای خاتمی بروید تا مسئله حل شود.
آقای دکتر خرازی که معمولاً کمتر خنده به لبانش میآید قدری خندید و بهظاهر مخالفت کرد ولی مشخص بود که این کار را خواهد کرد. به دیدار آقای خاتمی میرود.
پیشبینی درست بود زیرا ایشان چند ساعت بعد به دیدار آقای خاتمی رفت و از کار خلافی که انجام داده بود عذرخواهی کرد.