مشاور آیت الله هاشمی رفسنجانی گفت: امام متحجرین را خطر عمده و دائمی می دانست و معتقد بود چون آنها داخلی هستند ضرر و آسیب آنها به پیکره نظام و کشور بیشتر از دشمن است؛ چون از داخل ضربه می زنند. امام به حرف هایی که آنها می زدند، مثل جدایی دین از سیاست، حساس بود. چون اساسا یک رگه پر رنگ آنها زندگی در گذشته است، مبارزه را دفع می کردند و با بعضی از فتاوای امام مثل شطرنج و موسیقی مخالفت می کردند؛ با درس ولایت فقیه امام مخالفت می کردند. وقتی امام در سال 48 درس ولایت فقیه را در نجف شروع کردند، عده ای به کلاس ایشان نرفتند.
متن گفت و گوی خبرنگار جماران با غلامعلی رجایی در ادامه می آید:
آقای رجایی! از نظر شما وجه تمایز شخصیت امام با دیگر شخصیت های سیاسی در نگاه به مسائل مختلف چیست؟
امام تمایزهایی با هم لباس های خودشان از علماء، مدرسین و مراجع داشتند که در جای خودش باید بررسی شود و شاید مهمترین آنها نظر ایشان به این بود که فقیه می تواند حکومت کند. نظر بسیاری از علماء این بود که فقیه شأن حکومت ندارد. حتی بعضی از اطرافیان علماء می گفتند آقای خمینی به نجف آمده که حوزه نجف را بر هم بزند؛ نهصد سال سابقه حوزه نجف است و می خواهد آن را به سیاست بکشاند. حتی برخی تندتر می رفتند و می گفتند انگلیسی ها ایشان را مأمور کرده اند که حوزه نجف را بپاشاند. جالب است این افرادی که این جور در مورد امام قضاوت های ناروا کردند، بعدا به ایران آمده و مشغول درس و بحث و تألیف شدند و از آزادی عمل هم برخوردار بودند.
به هر حال وجه تمایز ایشان با مراجع این بود که امام با حیطه سیاست و حکومت کار داشت. البته دیگران نیز بعضا کار داشتند و جاهایی که مبارزه سخت می شد برای برخی افراد شبهه پیش می آمد و مثلا می گفتند چه کسی جواب این خونریزی ها را می دهد؟ امام معتقد بود ائمه معصومین (علیهم السلام) در رابطه با عقیده خود مبارزه کردند، زندان رفتند و شهید شدند و مانعی نیست که پیروان آنها هم چنین باشند. مثلا کسانی که در 15 خرداد با نیروهای نظامی مواجه می شدند را امام دلداری می داد و می گفت شما پیرو ائمه ای هستید که زندانی می شدند.
به نظر شما وجه تمایز ایشان با سیاسیون و شخصیت های سیاسی چه بود؟
در داخل برخی افراد مثل نهضت آزادی معتقد بودند که ما نباید از در براندازی با رژیم مواجه نشویم؛ رژیم یک حکومت قانونی مشروطه است. ولی امام این را نمی پذیرفتند و فرمودند سید الشهدا (ع) قیام کرد که سیستم خلافت و ولیعهدی را از بین ببرد. امام معتقد بودند چون سیستم پادشاهی مخالف اسلام است نباید از در مماشات وارد شویم. اگر مردم در دوره ای رأی داده باشند که کسی پادشاه باشد ممکن است فرزندان آن مردم این امر را نپذیرند. این را در بهشت زهرا(س) گفتند «فرض می گیریم پدران ما این رژیم را خواسته اند؛ ما می گوییم نمی خواهیم و ملاک خواستن ما است».
ضمن اینکه امام رژیم گذشته را وابسته می دانستند و می گفتند تلخی آن روزی که شاه در مقابل رئیس جمهور آمریکا مثل این شاگرد یا غلام، خاضعانه ایستاده بود، هرگز از دل من بیرون نمی شود. لذا از این دیدگاه استقلال در شعارهای مردم مطرح شد که کشور باید مستقل باشد. اساسا شعار استقلال، چه از غرب و چه از شرق، از شعارهای دائمی امام بود. امام هیچ گاه نمی پذیرفت که ما در مقطعی به یک ابرقدرت روی خوش نشان دهیم. مثلا اگر هیأتی به ایران می آمد می گفت نباید این شعارها کمرنگ شود. ما دیدیم که هم شرق و هم غرب از نظر اطلاعات، تجهیزات و هواپیما به صدام کمک کردند.
تمایز دوم امام با سیاسیون توجه الهی و اسلامی به مقوله مردم بود. امام می گفتند که ما نماینده مردم هستیم و صاحب اختیار آنها نیستیم؛ مسئولین به نمایندگی از مردم مسئولیت گرفتند و مردم صاحب عله و ارباب واقعی هستند و مسئولین باید طوری عمل کنند که اگر کار اشتباهی کردند خجالت بکشند به مردم گزارش دهند. سیاسیون این نگاه را نداشتند که مردم را همه کاره نظام و مقدرات بدانند. حتی در برخی مواقع امام ترجیح می دادند برخی از مسائل مگو را به گوش مردم برسانند. مثلا وقتی رئیس جمهور آمریکا نامه ای به امام نوشت، به آقای هاشمی گفتند که به مردم بگویید چنین نامه ای به من نوشته شده است.
بنابر این تفاوت امام با سیاسیون نوع نگاه به مردم بود؛ که نگاه ابزاری نبود و نگاه اصلی و اصیل بود. امام تا آنجایی این مسأله را مهم می دانست که می گفت اگر به من خدمتگذار بگویند بهتر از این است که رهبر بگویند.
تمایز دیگر این است که گاهی ممکن بود سیاسیون در مواجه با مردم یا سیاست خارجی مسائل اسلامی را نادیده بگیرند. مثلا در قضیه اشغال افغانستان توسط روسیه امام نظر دادند و گفتند که ما اجازه این کار را نمی دهیم و روس ها کار خوبی نکردند که افغانستان را اشغال کردند. آن موقع نظر برخی سیاسیون این بود که با توجه به نقش روسیه در کنترل صدام بهتر است وارد این قضیه نشویم. ولی امام گفتند اسلام اجازه نمی دهد که ما در مقابل اشغال یک کشور سکوت کنیم. مسأله کمک به قدس و کمک به مستضعفان سراسر جهان هم ذیل این قضیه قرار می گیرد. برخی می گفتند این مسائل خلاف استقلال کشورها است ولی امام معتقد بودند هر جایی که فردی درخواست کمک کرد باید به او کمک کرد.
یعنی امام شرع را تابع سیاست نمی دانستند. در قضیه سلمان رشدی خیلی افراد می گفتند شما برای شهروند یک کشور دیگر حکم صادر کرده اید. ولی امام معتقد بودند با کارغلطی که سلمان رشدی کرده عنوان یک جرم بین المللی باید مواجه شد.
نوع برخورد امام با کسانی که با نظر ایشان مخالف بودند، چطور بود؟
در رابطه با بعضی مسائل نظر امام نظر اصلی بود. مثلا در رابطه با جنگ، آقای هاشمی می گفت که امام اجازه نمی دادند کسی در مورد صلح حرف بزند و می گفتند هرکس هر نظری دارد در محدوده ادامه جنگ صحبت کند. همچنین رابطه را آمریکا را نمی پذیرفتند. البته پایان قضیه این نبود که ایشان بگویند ما همیشه با آمریکا قطع رابطه هستیم. مثلا وزیر وقت سپاه (محسن رفیق دوست) گفته بود که می خواهیم در جایی که از سفارت آمریکا گرفتیم تصرف کنیم و سوله بزنیم. امام پاسخ داده بود که مگر شما می خواهید برای همیشه اینجا را در اختیار داشته باشید؟ روزی ممکن است با آنها رابطه برقرار کنیم و لازم باشد که این ملک را به آنها تحویل دهیم. شما حق تصرف در آن را ندارید. بنابر این این مسیر از نظر امام یک طرفه نبود؛ اما به یک شرط سخت مشروط کردند که آمریکا آدم شود؛ این هم امام به شکلی مطرح کردند که در عرصه غیر ممکن می افتاد. امام به هر حال این موضوع را محال نمی دانستند.
ولی در مواردی بود که مجلس به رویه ای اعتراض کرد و امام فرمود از این جهت ما همه طبق قانون عمل می کنیم. شاید بتوانیم بگوییم امام قانونمندترین رهبر بین رؤسای کشورهای مختلف بود و قوانین کشور را مدنظر داشتند و برای قوانین مجلس احترام قائل بودند و معتقد بودند هرچیزی که مصوبه مجلس شد و مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفت، هیچ کس حق اعتراض به آن را ندارد. ولی گاهی به نظر شخصی خودشان که نظر شرعی و فقهی بود توجه و اگر مواردی نادیده گرفته می شد تسامح می کردند. مثلا به ایشان گفته بودند که برخی از قضات دادگستری شما را قبول ندارند، امام پاسخ داده بود من اصول دین آنها نیستم؛ یا گفته بودند برخی از آنها ریش های خود را می تراشند و امام پاسخ داده بود شاید آنها مقلد مرجعی باشند که زدن ریش را جایز می داند.
یعنی این طور نبود که امام مخالفین خودشان را تخطئه کنند. به هر حال امام به عنوان رهبر حکومت گاهی حرف خودشان را فصل الخطاب می دانستند. ولی در مواردی که بین نظر خودشان با مجلس فرقی ظاهر می شد نظر مجلس را قبول می کردند. مثلا رأی امام به بنی صدر نبود؛ ولی وقتی مردم به بنی صدر رأی دادند امام او را تنفیذ کردند. یعنی به رغم اینکه می دانستند بنی صدر شایسته رئیس جمهوری نیست، نظر مردم را تنفیذ کردند. به نظر من از این روشن تر نمی شود مثال زد که امام در مقابلمردم از نظر خودشان منعطف می شدند.
نگاه امام به متحجرین چطور بود؟
امام متحجرین را خطر عمده و دائمی می دانست و معتقد بود چون آنها داخلی هستند ضرر و آسیب آنها به پیکره نظام و کشور بیشتر از دشمن است؛ چون از داخل ضربه می زنند. امام به حرف هایی که آنها می زدند، مثل جدایی دین از سیاست، حساس بود. چون اساسا یک رگه پر رنگ آنها زندگی در گذشته است، مبارزه را دفع می کردند و با بعضی از فتاوای امام مثل شطرنج و موسیقی مخالفت می کردند؛ با درس ولایت فقیه امام مخالفت می کردند. وقتی امام در سال 48 درس ولایت فقیه را در نجف شروع کردند، عده ای به کلاس ایشان نرفتند. امام می فرمود خون دلی که از متحجرین خوردم از دشمنانی مثل آمریکا نخوردم.
می گفتند چیزی که بیشتر از گلوله جگر را می درید این بود که تا می گفتیم شاه آدم کش و ظالم است، می گفتند شاه شیعه است؛ می گفتند یک شاه شیعه در کشورهای مختلف اسلامی هست و آقای خمینی با تنها شاه شیعه مخالفت کرده است. قاعدتا امام این خطر را یک خطر جدی می دانستند. در جلسه ای هم که سال 1324 با مراجعی مثل آقایان بروجردی، خوانساری و حجت داشتند گفته بودند که شما اول تکلیف مقدس نماها را روشن کنید. چون کسی که در مبارزه با دشمن از پشت دست ما را می بندد، متحجر است.
در پایان اگر جمع بندی کلی از شخصیت بی نظیر امام راحل دارید برای ما بیان کنید.
امام یک آدم بی تکرار بود. به نظر من شاید تا دهه های دیگر ما نتوانیم تکرار امام را داشته باشیم که جامع مسائل باشد. ما در عرفان داریم که «لاتکرار فی التجلی»؛ اگر دست خدا بسته نیست ولی شرایط تاریخی بعد از قاجار، مشروطیت و پهلوی و اساتیدی مثل آقایان شاه آبادی و شیخ عبدالکریم حائری از امام عنصری ساخت و تجارب تاریخی ایشان با ویژگی هایی که خودشان داشتند جمع شد و این نتیجه را در بر داشت که معمار کبیر انقلاب اسلامی توانست این کار عظیم را انجام دهد. شرق و غرب معتقدند که انقلاب اسلامی یکی از بزرگترین انقلاب های مردمی دنیا است و بدون نام ایشان هیچ وقت نام این انقلاب برده نمی شود و نخواهد شد. امام یک شخصیت تئوری پرداز و ایده پرداز، مرجع و عارف تنها نبود؛ بلکه مجموع همه اینها باعث شد که ایشان در چهره یک مرجع مجاهد متدین انقلابی ظاهر شود و ایده خود را محقق کند و به عنوان یک الگو برای جوامعی که شاید متقاضی آن باشند، قرار بگیرد.