احمدی نژاد یک فرد نبود بلکه تفکر بود و امثال او هم زیاد هستند.کسانی که برای رسیدن به آرزو های خود حاضرند همه چیز را قربانی کنند.
به گزارش جماران هادی خامنه ای درباره انتخابات ریاست جهوری امسال هم معتقد است؛ «اگر کسی غیر از دولت فعلی در دولت آینده مستقر باشد، هیچ تضمینی برای اتفاقاتی که رخ می دهد وجود ندارد. اما با توجه به شخصیت فکری کسانی که قرار است بیایند، با توجه به مسایلی که از آنها گفته شده می توان پیش بینی کرد که چه اتفاقاتی خواهد افتاد»
در آستانه دوازدهمین انتخابات ریاست جمهوری، او هم احساس تکلیف می کند که آخرین توصیه ها را با خطابی هشدار گونه به مردم بدهد، او می گوید: « نماینده طیف اصولگرا در انتخابات مخالف آزادی است و در صورت پیروزی در انتخابات هزینه های کشور را افزایش می دهد»
به هرترتیب با نزدیک شدن به 29 اردیبهشت ماه حساسیت برای تعیین مسیر آینده کشور افزایش یافته و این موضوع تلاش دو گروه اصلاح طلب و اصول گرا را برای جذب آرای خاکستری جامعه بیشتر می کند.
هادی خامنه ای یکی از چهره های فعالان اصلاح طلب و چپ سنتی است.
گفت و گوی تفصیلی با حجت الاسلام هادی خامنه ای ترتیب داده ایم تا از نظرات وی پیرامون مسائل اخیر انتخاباتی مطلع شویم.
روز گذشته یک اتفاقی افتاد و اقای قالیباف از انتخابات کناره گیری کرد. این موضوع فضا را به یک دو قطبی روحانی و رئیسی تبدیل کرده است. اولا تحلیل شما از کناره گیری ایشان چیست ، ایا قالیباف فهمید که رای ندارد و ترجیح داد، کناره گیری کند (به عبارتی ترس از سومین شکست باعث شد وی انصرف دهد ) یا استراتژی آنها این بود که با ادبیات تند به اقای روحانی حمله کنند تا اقای رئیسی حفظ شود و در اخر قالیباف انصراف داده تا رقابت نهایی بین روحانی و رئیسی باشد؟
قاعدتا شق دوم است چون وقتی که ما فرض را بر این بگیریم که دو جریان در مقابل هم قرار گرفتند و از هر جریان سه نفر به صحنه امده اند، طبیعی است که هیچوقت این افراد تا اخرین لحظه با هم رقابت نمی کنند چون اگر تا اخرین لحظه رقابت کنند و کنار نروند آرا شکسته و کم می شود و طبیعتا در سرنوشت ارا اثر خواهد گذاشت. بنابراین از روز اول مشخص بود که در هر گروهی افرادی به نفع یک نفر انصراف می دهند. کنار رفتن امری طبیعی بود ولو این کناره گیری با ژست متفاوتی باشد.
+در مورد دو قطبی ایجاد شده چه نظری دارید، آیا این دو قطبی می تواند برای آقای روحانی کمک کننده باشد؟
وقتی مردم تکلیفشان را مشخص بدانند و مسائل برای آنها شفاف شده باشد راحت تر تصمیم می گیرند؛ البته به شرط انکه دو طرف بصورت صریح و شفاف حرف های خودشان را زده باشند. من فکر میکنم این اتفاق افتاد، یعنی زمینه هایی برای صحبت ها و مصاحبه ایجاد شده و سخنرانی های عمومی و استانی و سخنرانی های رادیو و تلویزیون کمک کرده است که مواضع هر دو طرف روشن باشد. در حال حاضر ما در کشور سه دسته داریم:
دسته اول کسانی هستند که در حمایت از اصولگرایی از قبل تصمیم خود را گرفته اند و خیلی هم در بند این نیستند که نماینده آنها در رادیو و تلویزیون چه بگوید، آنها تصمیمشان حمایت است. دسته دوم اصلاح طلبان هستند و شبیه همین دسته اول رفتار می کنند و چون با شیوه تفکر نماینده خودشان آشنا هستند خیلی برای شان فرقی نمی کند که نماینده آنها در مصاحبه ها و صحبت ها چگونه ظاهر شده باشد. حتی اگر ضعیف هم ظاهر شده باشد چون می دانند که حقیقت مطلب چیست نظرشان همان نظری است که از اول تصمیم گرفتند. دسته سوم کسانی هستند که مقداری تردید دارند و در حدی که بتوانند از صحبت ها چیزی بفهمند طرفدار حق و حقیقت هستند. این دسته هم تعدادشان کم نیست که اصطلاحا به آنها رای های خاکستری گفته می شود. این گروه از مردم برایشان خیلی تفاوتی نداشته که چه کسی رای می آورد اما اکنون می توانند با توضیحاتی که داده می شود به اهمیت سرنوشت انتخابات پی ببرند. به عبارتی با توضیحات می توان این افراد را قانع کرد تا اینبار بیایند و رای دهند، برای مثال در دوره قبل هم که مهندس موسوی کاندید بود این عده به میدان آمدند.
در آستانه دوازدهمین انتخابات ریاست جمهوری، او هم احساس تکلیف می کند که آخرین توصیه ها را با خطابی هشدار گونه به مردم بدهد، او می گوید: « نماینده طیف اصولگرا در انتخابات مخالف آزادی است و در صورت پیروزی در انتخابات هزینه های کشور را افزایش می دهد»
به هرترتیب با نزدیک شدن به 29 اردیبهشت ماه حساسیت برای تعیین مسیر آینده کشور افزایش یافته و این موضوع تلاش دو گروه اصلاح طلب و اصول گرا را برای جذب آرای خاکستری جامعه بیشتر می کند.
هادی خامنه ای یکی از چهره های فعالان اصلاح طلب و چپ سنتی است.
گفت و گوی تفصیلی با حجت الاسلام هادی خامنه ای ترتیب داده ایم تا از نظرات وی پیرامون مسائل اخیر انتخاباتی مطلع شویم.
روز گذشته یک اتفاقی افتاد و اقای قالیباف از انتخابات کناره گیری کرد. این موضوع فضا را به یک دو قطبی روحانی و رئیسی تبدیل کرده است. اولا تحلیل شما از کناره گیری ایشان چیست ، ایا قالیباف فهمید که رای ندارد و ترجیح داد، کناره گیری کند (به عبارتی ترس از سومین شکست باعث شد وی انصرف دهد ) یا استراتژی آنها این بود که با ادبیات تند به اقای روحانی حمله کنند تا اقای رئیسی حفظ شود و در اخر قالیباف انصراف داده تا رقابت نهایی بین روحانی و رئیسی باشد؟
قاعدتا شق دوم است چون وقتی که ما فرض را بر این بگیریم که دو جریان در مقابل هم قرار گرفتند و از هر جریان سه نفر به صحنه امده اند، طبیعی است که هیچوقت این افراد تا اخرین لحظه با هم رقابت نمی کنند چون اگر تا اخرین لحظه رقابت کنند و کنار نروند آرا شکسته و کم می شود و طبیعتا در سرنوشت ارا اثر خواهد گذاشت. بنابراین از روز اول مشخص بود که در هر گروهی افرادی به نفع یک نفر انصراف می دهند. کنار رفتن امری طبیعی بود ولو این کناره گیری با ژست متفاوتی باشد.
+در مورد دو قطبی ایجاد شده چه نظری دارید، آیا این دو قطبی می تواند برای آقای روحانی کمک کننده باشد؟
وقتی مردم تکلیفشان را مشخص بدانند و مسائل برای آنها شفاف شده باشد راحت تر تصمیم می گیرند؛ البته به شرط انکه دو طرف بصورت صریح و شفاف حرف های خودشان را زده باشند. من فکر میکنم این اتفاق افتاد، یعنی زمینه هایی برای صحبت ها و مصاحبه ایجاد شده و سخنرانی های عمومی و استانی و سخنرانی های رادیو و تلویزیون کمک کرده است که مواضع هر دو طرف روشن باشد. در حال حاضر ما در کشور سه دسته داریم:
دسته اول کسانی هستند که در حمایت از اصولگرایی از قبل تصمیم خود را گرفته اند و خیلی هم در بند این نیستند که نماینده آنها در رادیو و تلویزیون چه بگوید، آنها تصمیمشان حمایت است. دسته دوم اصلاح طلبان هستند و شبیه همین دسته اول رفتار می کنند و چون با شیوه تفکر نماینده خودشان آشنا هستند خیلی برای شان فرقی نمی کند که نماینده آنها در مصاحبه ها و صحبت ها چگونه ظاهر شده باشد. حتی اگر ضعیف هم ظاهر شده باشد چون می دانند که حقیقت مطلب چیست نظرشان همان نظری است که از اول تصمیم گرفتند. دسته سوم کسانی هستند که مقداری تردید دارند و در حدی که بتوانند از صحبت ها چیزی بفهمند طرفدار حق و حقیقت هستند. این دسته هم تعدادشان کم نیست که اصطلاحا به آنها رای های خاکستری گفته می شود. این گروه از مردم برایشان خیلی تفاوتی نداشته که چه کسی رای می آورد اما اکنون می توانند با توضیحاتی که داده می شود به اهمیت سرنوشت انتخابات پی ببرند. به عبارتی با توضیحات می توان این افراد را قانع کرد تا اینبار بیایند و رای دهند، برای مثال در دوره قبل هم که مهندس موسوی کاندید بود این عده به میدان آمدند.
+ به نظر شما این آراء خاکستری به کدام سمت می رود؟
به طور طبیعی به سمت اصلاح طلبان می آید. چون ما معتقدیم که در گفتگوها اصلاح طلبان دست بالا را داشتند و توضیحاتشان شفاف تر بود همچنین این طیف بعضی حرف های بی پایه و بی پشتوانه را نمی زدند و شعار بی مورد نمی دادند. اگر توجه کنید می فهمید که سه نفری که از طرف اصلاح طلبان در میدان بودند از کسانی هستند که تجربه های بسیاری در کارهای اجرایی داشته اند. دو نفرشان که قبلا سابقه وزارت و امور اجرایی در زمینه صنعت و اقتصاد داشته است و این موضوع طبیعتا پوشش زیادی به مسائل مهم کشوری می دهد و خود آقای روحانی هم عملا سال های طولانی درگیر بخش های مختلف کشور اعم از امنیت، جنگ، انرژی هسته ای، مجلس و قانوگذاری و بسیاری از مسایل دیگر بوده و الان هم که 4 سال دوره اجرایی را پشت سر گذاشته است. در رزومه کاری 4 سال گذشته ایشان نیز باید گفت که بسیار موفق عمل کرده و بخش قابل توجهی از وعده هایش را عملی کرده است. باید این را در نظر داشته باشید که به صورت طبیعی هیچکسی موفق نمی شود به تمام وعده ها و خواسته هایش برسد، چنین چیزی در هیچ کجای دنیا امکان ندارد و طبیعی است که انسان مترصد فرصت های مناسب خواهد بود تا آرزوهایش را یک به یک جامه عمل بپوشاند.
سه نفر اصولگرایان فقط یک سری فرضیات و آرزوها را بیان می کردند. البته در بیان این آرزوها نیز معلوم نیست حتی اگر به آنچه که می گویند عقیده هم داشته باشند آیا خواهند توانست به گفته ها عمل کنند یا خیر. در مقابل نماینده های اصلاح طلب آنچه را که گفتند در سال های قبل هم ثابت کرده اند که می تواند در عمل گفته های خود را انجام دهند. آمارها و ارقام و اعدادی که اعلام می شد همه از سر تجربه و امور اجرایی گفته می شد. در چنین شرایطی طبیعی است که وقتی یک انسان منصف به این گفته ها توجه می کند می فهمد که یکطرفش تجربی و حسی است و یکطرف تجربه نشده و فرضی است و قاعداتا انسان هیچوقت نقد را فدای نسیه نمی کند.
+ آقای روحانی در سخنرانی های اخیرشان هشدار می دهند که مردم باید بین عقلانیت و تفکر تندروی یکی را انتخاب کنند. شما سال ها با جریان های مختلف کار کرده اید، از آن تفکری که آقای روحانی نسبت به آن هشدار می دهد برای ما بگویید و توضیح دهید که بازگشت دوباره به این تفکر چه خطراتی خواهد داشت؟
مقدار زیادی از این خطرات محسوس است در بعضی شهرها جلوی کنسرت ها را می گیرند و فعالیت های هنری سینمایی تاتر محدودیت پیدا می کند. برای مثال در شهر مشهد، میدان فردوسی عده ای از هنرمندان جمع شدند و اشعاری از فردوسی نوشتند اما در مقابل از طرف امام جمعه مشهد همه آنها را خراب کردند و پاک کردند. این کار به این معنی است که وقتی فکر یک نفر باکاری مخالف است، آن فکر را به مردم تحمیل می کند. به هر حال این کار برای مردم خوشایند نیست خصوصا مردم مشهد که مردمی اهل فرهنگ و ادب و شعر و هنر هستند. عده ای معتقدند که می بایست عقیده شان را به همه جا صادر و تحمیل بکنند و شما می بینید که آقایان روحانی در قم نشسته اند و چنین حرف هایی می زنند. البته در بین روحانیون کسانی هم هستند که 180 درجه با این حرف ها مخالفند؛ با این وصف چه کسی می تواند تشخیص دهد عقیده دینی کدام یک درست است. آیا آن چیزی که مثلا آقای مصباح یزدی می گوید، اسلام ناب است یا آن چیزی که دانشمندان دیگری در همان پایه برای مسایل دینی مطرح می کنند اسلام ناب است. فرضا اگر بخواهیم بین تفکر مصباح و جوادی املی مقایسه کنیم کدامیک می توانند نماینده اسلام واقعی باشند. یک عده ای معتقدند که اسلام همان چیزی است که مصباح می گوید، ولی ما این را قبول نداریم. ما سال ها در این زمینه ها کار کرده ایم و الگوی تفکر اسلامی برای ما شهید مطهری است که بسیار خوب نظرات ایشان را می شناسیم. کسانی که از نزدیک با آقای مطهری کار میکردند و همنشین ایشان بودند می دانند که با این افکار موافق نبود.
بخش دیگر مریوط می شود به منفعت طلبی که هر دو طرف می خواهند به سیستم های اجرایی کشور دست داشته باشند و از این طریق منافعی را بدست بیاورند. یکی از هزینه های این راه این است که باید زحمت بکشند و برای مردم هم کار کنند تا بتوانند آن جایگاه را در اختیار خودشان داشته باشند . به همین دلیل دو حالت پیش می آید، یک عده می توانند وظایف این جایگاه را به درستی انجام دهند و کار را بدست بگیرند و در مقابل عده ی دیگر به دروغ سعی می کنند از آنطرف که مشغول خدمت است انتقاد و عیبجویی کنند. البته این افراد نمی توانند توضیح دهند که اگر خودشان بیایند چه می کنند و نمونه کارشان را جلوی چشم مردم قرار نمی دهند ولی کارهای احمدی نژاد جلوی چشم مردم است . اوکارهایی کرده که هیچ کس نمی تواند امروز آنها را انکار کند. بنابراین این هشدارها بد نیست و باید به مردم هشدار داده شود، چرا که در زمان انتخابات فشار و شدت فعالیت های انتخاباتی بصورت درست و نادرست، انحرافی و غیر انحرافی خیلی زیاد است و در نتیجه این فشارها ممکن است مردم گیج شوند و حواسشان پرت شود. به تعبیر بنده مردم در زمان انتخابات گاهی افسون می شوند، جادوگرانی هستند که ذهن ها را گیج و افسون می کنند. این موضوع با فشار تبلیغات دروغ و راست در اذهان مردم انجام می شود. مردم باید حواسشان جمع باشد و جدای از تبلیغات، درست فکر کنند و ببینند با انتخاب هر کسی چه سرنوشتی در انتظارشان خواهد بود. واقعیت این است که اگر به آقای روحانی رای دهند نمونه اش شبیه همین 4 سالی است که گذشت، کارشناساسان و افراد خبره راجع به آن نظر مثبت دارند، چه در زمینه امنیت و مساله برجام و چه در زمینه فرهنگ مقداری از آزادی ها تا انجایی که در اختیار دولت بود، امروز بوجود آمده است. در زمینه مسایل اقتصادی نیز می بینید که دولت تورم را به شدت پایین آورد و مسائل مثبت دیگری در این دولت اتفاق افتاد. البته مردم توجه داشته باشند که بعضی از آزادی هایی که در جامعه وجود ندارد از حیطه اختیار دولت خارج است. تعدادی نیروهای خودسر در جامعه هستند که در این مقوله دخالت می کنند، مثل کسانی که سفارت عربستان را تخریب کردند و ضربه هایی به ما زدند و جریاناتش را مردم می دانند.
بنابراین با انتخاب روحانی نمونه 4 سالی که گذشته در 4 سال آینده نیز به صورت کامل تر و با اشکالات کمتر ادامه خواهد داشت. اما اگر مردم کس دیگری را انتخاب کنند، اصلا معلوم نیست و در واقع هیچ کس نمی تواند تضمین کند که چه اتفاقی خواهد افتاد مشخص نیست که افراد کارشناس بتوانند با این دولت همکاری کنند یانه ( چرا که معمولا وزرا ، کارشناس ها و دانشگاهی های کاربلد با هر کسی همکاری نمی کنند و با شخصی همکاری می کنند که شخصیت علمی و اجتماعی و فرهنگی قدرتمندی داشته باشد و خودش از مسایل جاری سر در بیاورد) بنابراین اگر کسی غیر از دولت فعلی در دولت آینده مستقر باشد، هیچ تضمینی برای اتفاقاتی که رخ می دهد وجود ندارد. البته با توجه به شخصیت فکری کسانی که قرار است بیایند و با توجه به اینکه آنها ضد آزادی هستند و خیلی از مسایل در دستگاه هایی قضایی که از آنها گفته شده است می توان پیش بینی کرد که چه اتفاقاتی خواهد افتاد. بنابراین در این انتخاب مردم دو راه دارند، یک انتخاب موردی است که با آن آشنایی دارند و می دانند در چه حدودی حرکت می کند. مورد دیگر مربوط به چیزی است که مردم هیچ اطلاعاتی راجع به آن ندارند، انبوهی از ابهامات و مجهولات در مورد آنها وجود دارد و با یک سری مسایل منفی که مردم از انها خبر دارند روبرو هستند. پس انتخاب مردم اگر عاقلانه و منصفانه باشد معلوم است که کدام یک را انتخاب خواهند کرد.
+در مناظرات انتخاباتی سیاه نمایی نسبت به انتخابات را زیاد دیدیم. این سیاه نمایی ها اگر از سوی افراددیگری مثلا کارگردانان سینما انجام می شد با وی برخورد شدیدی صورت می گرفت. الان چرا هیچ برخوردی با کسانی که اینقدر انقلاب را ناامیدانه معرفی می کنند صورت نمی گیرد. مثلا با توجه به صحبت های قالیباف، حاصل 38 سال انقلاب چیزی جز زجر و بدیختی از انقلاب نبوده است.
این خودش یک نقطه ضعف است برای مناظره کننده ها که برای تخریب رقیب خودشان نظام را خراب می کنند. البته در تنظیم و اجرای این مناظرات افرادی که این مناظرات را مدیریت می کردند افراد سطح بالایی نبودند که بتوانند به حاضرین تذکر بدهند و الا می توانستند تذکر بدهند که این حرف شما مستقیما تضعیف نظام است نه رئیس جمهور مستقر. به هر ترتیب حرف هایی گفته شده اسنادی برای ضد انقلاب شد و آنها بعدا به این اسناد تکیه خواهند کرد، چه خوب است که در مناظرات تقوا و اخلاق رعایت شود که نشده است.
+ در این مناظرات نشان داده شد که اگر چه احمدی نژاد از صحنه سیاست محو شده است اما احمدی نژادی های زیادی هنوز در کشور هستند.
بهرحال احمدی نژاد یک فرد نبود بلکه تفکر بود و امثال او هم زیاد هستند.کسانی که برای رسیدن به آرزو های خود حاضرند همه چیز را قربانی کنند.
+تعریف شما از انقلابی بودن چیست، هر کسی تخریب بیشتر کند انقلابی است؟
یک سری از اصطلاحات در جامعه به غلط تعبیر شده و باعث لوث شدن جریان می شود. البته تعابیر دیگری هم هستند که دچار همین بلا شده اند، مثلا حزب اللهی بودن که به غلط تعبیر شده است. این تعبیرها در جامعه بکار گرفته می شوند و این توقع از آدم های هوشمند می رود که زیربار این اصطلاحات و این قراردادها نروند. انقلابی بودن به معنی تند و شدید و بی محاسبه بودن نیست و این ها حرف هایی است که هنوز هم مطرح است. اول پیروزی انقلاب یک عده ای معتقد بودند که باید در محاکمه افراد سرعت بخرج داد و نباید معطل کرد و همین کار را هم کردند، یک عده ای هم بودند که به این شیوه اعتقادی ندشتند. خود آقای بهشتی از جمله کسانی بود که اعتقاد داشت باید با فکر و اندیشه جلو رفت و بدون احساسات عمل می کرد اما یک عده ای اینگونه فکر نمی کردند و گاهی در مسایل با همین دید پیش می رفتند. ما در این زمینه ها به جای اینکه به این جزییات بپردازیم بهتر است که فرهنگ مردم را بالا ببریم، اگر به مردم آگاهی بدهیم فریب نمی خورند. به جای اینکه بخواهیم، دائم فرصت پیدا کنیم که همه چیز را برای مردم توضیح و تبیین کنیم باید به آنها آگاهی دهیم. کسانی هستند که به عمد و جهل در جامعه سعی دارند، همان داستان مار و مار را انجام دهند. ما اگر مردم را با سواد کنیم از آن ماری که مکتوب هست بیشتر استفاده می کنند تا شکل مار، اما برای بی سوادها شکل مار جذاب است بنابراین ما باید سواد و اگاهی مردم را افزایش دهیم.
+گفتید انقلاب؛ به ایده ال، آمال و آرزوهایی که برای بعد از انقلاب داشتید چقدر رسیدید؟
هیچکس نمی تواند اندازه گیری کند. اما بطور خلاصه ما هنوز به آن آرمان ها نرسیده ایم و فاصله داریم.
صحبت از شهید بهشتی شد، طرفدران رییسی می گویند آقای رئیسی بهشتی زمان ماست. شما که شهید بهشتی را درک کردید و از نزدیک با ایشان آشنا بودید چقدر شبیه هستند.
از شنیدن بعضی حرف ها آدم ناراحت می شود. این ها حرف های کوچکی است. آقای بهشتی یک انسان و مجتهد بزرگ بود که اگر به شهادت نمی رسید الان یکی از بالاترین مراجع تقلید مسلمانان بود. بخش قابل توجهی از کسانی که الان هستند ، می توانستند جزو شاگردان و یا همدوره های ایشان باشند. او در دوره خودش جزو علمای بزرگ بود و به همین دلیل هم از سوی مراجع وقت در سال 43 انتخاب شد که به آلمان برود. در آنجا هم همه از ایشان خاطرات خوب دارند و بعد هم که بازگشت به همراه شهید مطهری و موسوی اردبیلی در تهران کارهای اساسی را شروع کرد. ایشان انسان مدبر و منظمی بود و مدیریت اجتماعی و فکری و فرهنگی او زبانزد همگان بود که در تمام این جنبه ها شخصیت ثابت شده ای داشت. اما بالاخره فرصتی پیش نیامد که ایشان بیشتر از آن خودش را نشان دهد و شهادت ایشان باعث شد که آن مراحل بعدی طی نشود با هیچکس قابل مقایسه نبود، آقای مطهری هم همین طور.
این ها حرف های گزافی است که هر کسی می زند. مثلا شعار می دهند؛ "فلانی علی وار ... " این ها دیگر چیزهایی نیست که گفتنش جایز باشد، اما عادت شده است. در ادبیات ما افرادی می خواهند خیلی ارزان ارزش های بزرگ ما را تنزل بدهند تا این ارزش ها را به سطح معمولی برسانند. البته نباید اینطور باشد آنهایی هم که این حرف ها را می گویند، تنها جنبه مصرف داخلی دارد.
+اگر سال 92 مردم به روحانی رای نداده بودند ایرانی که اقای احمدی نژاد تحویل داده بود کارش به کجا می کشید؟
معلوم نبود که اگر ایشان نبود، چه کسی می آمد، چون نمی دانیم طبیعتا نمی توانیم خیلی در این زمینه نظر قطعی بدهیم. اما گل سرسبد آنچه که در زمان ایشان بوجود آمد حل مساله هسته ای بود بنام برجام. این خودش به تنهایی کار بزرگ و باارزشی بوده است. اینکه عده ای ایراد می گیرند که چرا تحریم ها برداشته نشد خیلی ایراد نادرستی است. از ابتدای کار هم معلوم بود که آمریکایی ها به وعده های خود پایبند نیستند. اما همین که زیر این ورقه امضا شد و در دنیا ثابت کردیم که آمریکایی ها پای عهد خود نیستند، به خودی خود یک پیروزی است. این پیروزی بود که ما بتوانیم به دنیا ثابت کنیم کسانی که قراردادهای بین المللی را رعایت نمی کنند، آنها هستند نه ما.
با قطع نظر از برداشته شدن تحریم ها، این یک برد محسوب می شود. اینکه ارزانی می آید یا به ما هواپیمای مسافربری می دهند یا نه درجه اهمیتش پایین تر است، با این کار به همه دنیا ثابت می شود که این ها خدمات انسانی خود را به بهانه های واهی از کشور بزرگ ما دریغ می کنند. دارو و غذا نمی دهند و این کارها غیر انسانی است. البته توجه داشته باشید که بطور نسبی تحریم ها برداشته شده و تحرکات اقتصادی از سر گرفته شده است. یک سری از تحریم بانک ها می گویند که هنوز پابرجا است ، مسلما امریکا از اینکه بتواند مشکلات را حل کنند لذت نمی برد مخصوصا باید توجه داشته باشیم که یک مشاور ابلیس گونه ای چون اسرائیل در کنار آمریکاست و او هم نمی گذارد. اسرائیل با توجه به اینکه ایران هیچ گاه آنها را به رسمیت نشناخته با جمهوری اسلامی خوب نخواهند شد و تا بتوانند به ما ضربه می زنند. به هر ترتیب این مشکلات وجود دارد و از طرفی هم ما نمی توانیم هیچ گاه اسرائیل را به رسمیت بشناسیم چون یک نظام تحمیلی و غیرقانونی است .
+آقای روحانی در سخنرانی اخیرشان در جواب شعار مطالبات مردم گفتند؛ از وعده هایی که داده بودم آنچه در توانم بود را انجام دادم و هر چه که محقق نشد را نگذاشتند و اجازه ندادند که انجام دهم،جواب های اینگونه ای از طرف ایشان را که در چند روز اخیر بخصوص در مورد شعار رفع حصر آقایان میرحسین و کروبی داده اند به کرات شنیدیم، نظر شما در این خصوص چیست؟
حصر یک مساله قضایی است و معلوم است که دست دولت نیست و به ریاست جمهوری مرتبط نمی باشد، ریاست جمهوری و دولت می تواند فضاسازی کند و این فضاسازی ها می تواند کمک کند که حصر برداشته شود. چون معلوم نیست که همه دست اندرکاران تصمیم حصر یکسان بیاندیشند، یکسان به مساله نگاه کنند و طبیعتا یک مقدار زمینه ها باید ایجاد شود. این آمادگی زمینه، مساله ای فنی است که هر کسی در موردش نظری متفاوت دارد.
+دولت آقای روحانی را چقدر در مسایل اجتماعی و فرهنگی موثر دیدید؟یکی از خواسته های اصلاح طلبان در سال 92 در زمینه های آزادی های اجتماعی و فرهنگی و بطور کلی خواسته های مدنی بود.
بهرحال این دولت تفاوتی با زمان اصلاحات ندارد و من فکر می کنم رویکرد دولت و بخصوص وزارت ارشاد دولت یازدهم با ارشاد آن دولت تفاوتی ندارد. رویکردها نسبت به اهل فرهنگ و هنر و موسیقی و سینما رویکرد مثبتی است و کارشکنی هایی که از طرف خودسرها انجام می شود در آن زمان نیز بوده است البته مقابله وزارت ارشاد با انها نیز مقابله مشابهی است. از این دید رویکرد دولت در مقولات فرهنگی شبیه دولت اصلاحات است.
+در حال حاضر می توان آقای روحانی را یک اصلاح طلب دانست؟
مهم عمل است و در عمل وقتی یک دولت رویکرد و خواست اصلاح طلبان را دارد این دولت می شود اصلاحات و رییس دولت هم می شود اصلاحاتی. ولو این اسم را رسما هم روی خود نگذارد باز هم اصلاح طلب است.
+نزدیکی اشخاصی مثل ناطق نوری و لاریجانی به اصلاحات بخاطر جذابیت اصلاحات است یا بخاطر این است که دافعه های اصولگرایی زیاد شده است؟
هر دو موثر هستند.
+شما فکر می کردید این افراد روزی به دید اصلاحاتی نزدیک و عملکرد اصلاح طلبانه داشته باشند؟
بله این فکر را می کردیم. از قدیم گفته اند که بار کج به منزل نمی رسد و ما می توانستیم پیش بینی کنیم در موضع اصولگرایی ما دو دسته داریم، یک دسته کسانی هستند که معلوم است معتقدند و اگر با این ها صحبتی مطرح شود تعصبی به خرج نمی دهند و از روی عقیده کار می کنند ولی یک عده تعصب جناحی دارند و هر چقدر هم با آنها صحبت کنید فایده ندارد. یک سری منافع برای آنها تعریف شده که ان منافع فقط در این شکل برای آنها تحقق پذیر است و اگر این شکل را از دست بدهند منافعشان به خطر میفتد، بنابراین این افراد به حرف های منطقی گوش نمی دهند.
در حال حاضر درصد بالایی از جمعیت طرفدار اصلاحات هستند، البته این اصلاحات از اول انقلاب وجود داشته است اما نامش فرق می کرد. آن زمان می گفتند خط امامی ها که همان زمان هم جمعیتش از نظر رای بر جریان مقابلش افزون بود. گاهی چپ می گفتند، گاهی خط امامی، در دوره 76 اسم اصلاحات بر روی آن گذاشته شد .
+بنابراین اصلاحات امروزی از نظر فکری نزدیک به جریان مجلس سوم است؟
مجلس سوم البته یک نمادی است اما من تفکر کلی حاکم بر جامعه را می گویم. در دوره اول هنوز این جناح بندی ها پیش نیامده بود. در دوره دوم که این جناح بندی ها پیش آمد به گونه ای بود که از لحاظ اجتماعی مجلس هیچ طرف اکثریت نداشت و یک عده بینابین در مجلس بودند که تعیین کننده مسائل می شدند. لذا در دوره دوم هم ما بعنوان خط امامی ها بر تصمیمات غلبه می کردیم. این موضوعات بخاطر این بود که بعضی زمان ها ما روی رای های خاکستری اثر داشتیم و بعضی مواقع هم طرف مقابل که بسته به فعالیت دو طرف تغییر می کرد. در مجلس سوم فعالیت های فرهنگی زیادی داشتیم، در همه جای کشور سخنرانی می کردیم. با بیانیه امام در مورد اسلام ناب و اسلام امریکایی خیلی از رای ها به طرف ما آمد. اما خیلی از دوستان قدر این موقعیت را ندانستند، به هر حال آنها تندروی هایی داشتند و اشتباهاتی پیش آمد. دوره چهارم معکوس بود و جریان به سمت مقابل غالب شد. البته یکی از دلایل هم رد صلاحیت های زیادی بود که صورت گرفت. در دوره پنجم کمی آرامتر و معتدل تر بودیم. در دوره پنجم که اصلاحات بوجود آمد، مجلس به وزرای دولت اصلاحات پنج رای داد. یعنی مجلس معتدلی بود. دوره ششم هم که مشخص است. ولی باز هم در مجلس ششم اشتباهاتی پیش آمد که منجر به بوجود آمدن مجلس هفتم وهشتم شد.
+پس هرگاه که جریان اصلاحات تندروی می کند باعث متوقف شدن برنامه و پسرفتش می شود؟
بله این مساله در هر دوجناح همین طور است. هر وقت یک طرف به اشتباه فکر می کند که پیروز میدان شده و کارها تمام شده آنطرف حاکم می شود. همیشه اشتباه و تندروی های یک طرف منجر به غلبه طرف مقابل می شود. اعتدال خوب است و همیشه باید اندازه نگه داشته شود.
+حضور آقای جهانگیری را در انتخابات چگونه دیدید آیا می شود به عنوان سرمایه اصلاحات در سال 1400 به ایشان امیدوار بود؟
این به آینده مربوط می شود. اما بهرحال حضور ایشان خوب و موثر بود و به جواب سوالاتی که در مدت کوتاه قابل توضیح نبود کمک زیادی کرد. بخصوص که در مناظره طرف مقابل سوالات را جواب نمی داد و زود ایراد را به سمت مقابل برمی گرداند که به دولت حمله کنند. بنابر این دولت مستقر به ارائه آمار و ارقام روی آورد حضور جهانگیری باعث شد که روحانی بتواند بصورت مناسب حرف های خود را بزند به همین دلیل طرف مقابل مجبور می شد در مقابل به تنها چیزی که دارد چنگ بزند یعنی تخریب، البته این کار به ضرر خودشان تمام شد و نتایج نشان می دهد که از آن کارها نتیجه خوبی هم نگرفتند.
+در رابطه با کسانی که تصمیم به تحریم و امنتاع در انتخابات گرفته اند هم صحبت کنیم، سابقه نشان داده است که هر وقت مشارکت به زیر 60درصد رسیده احتمال پیروزی رقیب بیشتر شده است. چه توصیه و صحبتی با این تعداد از افراد دارید؟
کلا عدم حضور در هر جایی که بناست تصیم گیری شود، غلط است. عدم حضور به این معناست که تصمیمات را واگذار کردند به کسانی که هستند در انتخابات یک رای هم اثر دارد.
+بعضی ها می گویند پس ما چگونه به سیاست هایی که مورد نقد ماست اعتراض کنیم در شرایطی که فضا برای نقد ما مناسب نیست.
جواب این است که رای ندادن کمکی به شما نمی کند بلکه رای ندادن به آنچه که شما مخالفید کمک می کند. قهر کردن مشکل شما را حل نمی کند و اگر واقعا دنبال حل مشکلتان هستید این شیوه شما را به آن منظور دلخواهتان نمی رساند. این کار از چاله به چاه افتادن است. باید کمک کرد به فردی که به تفکر و اندیشه اش نزدیک است بر سر کار بیاید و بعد به سیاست هایش نقد و اعتراض کند. این بهتر است یا بوجود امدن فضایی که نتوان هیچ اعتراضی کرد و فرد نامناسبی بیاید بر سر کار و همه چیز از بیخ خراب شود. با منطق لج و لجبازی نمی توان جلو رفت.
کپی شد