گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

بررسی دغدغه های یادگار امام در گفت و گوی جماران با سید علی اکبر محتشمی پور؛

مهمترین دغدغه های سید احمد خمینی چه بود؟

مرحوم حاج احمد آقا از بعضی اتفاقاتی که می افتاد، خیلی غصه می خورد یا از بعضی تصمیم گیری هایی که در رده ها و سطوح مختلف صورت می گرفت و با روش و سیره و زمان حضرت امام متفاوت بود، رنج می برد.

حجت الاسلام والمسلمین سید علی اکبر محتشمی پور از جمله یاران امام در دوران قبل از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به شمار می رود که از سنین جوانی به مبارزات و نهضت مردم به رهبری حضرت روح الله پیوسته و تا کنون نیز ارتباطش را با بیت رهبر کبیر انقلاب اسلامی حفظ کرده است. وی چندین سال است که در جوار مرقد حضرت مولی الموحدین امیرالمومنین علی (ع) در نجف زندگی می کند و تنها برای ایام عزاداری فاطمیه و دهه عاشورا در بیت الزهرا به تهران می آید. گفت و گوی خبرنگار جماران نیز حاصل گپ و گفت در ایامی است که ایشان اخیرا به تهران آمده بود.

با توجه به اینکه در ایام بیست و دومین سالگرد مرحوم حاج سید احمد خمینی قرار داریم و اینکه شما سالها یکی از نزدیکان امام و ایشان بودید، از نحوه آشنایی با ایشان بفرمایید؟

سابقه آشنایی من با مرحوم حاج احمد آقا برمی گردد به سال 45 ، وقتی که من بعد از تبعید حضرت امام؛ به نجف اشرف مشرف شدم به نجف و در آنجا خدمت امام رسیدم. سال 45 دو سه ماهی در عراق بودم. مرحوم حاج احمد آقا در آن سال که دوران دبیرستان را تمام کرده بودند و با یکی از دوستانشان آقای رحیمی به نجف آمدند و من اولین برخوردم  و آشنایی ام با حاج احمد آقا در آن سال بود.

 مرحوم حاج احمد آقا دارای ویژگی های مختلفی بود اولا یک شخصیت با استعداد و با نبوغی در زمینه های مختلف بودند هم در دوران دانش آموزی و هم بعد از دوران دانش آموزی و هنگامی که آمدند و تصمیم گرفتند وارد حوزه علمیه بشوند و درس حوزوی را شروع کردند. استعداد فوق العاده ای داشتند و طبیعی است که با هوش و استعداد و نبوغی که داشتند یکی از افراد ممتاز و برتر در کلاس های درس و عرصه های مختلف بود. درعین حالی که به تحصیل می پرداختند ورزش را هم فراموش نمی کردند.

 در همان زمان در قم مشخص و معروف بود حاج احمد آقا در زمینه ورزش هم ید طولایی دارند به خصوص در زمینه ورزش فوتبال در قم سرآمد بودند. تابستان ها طلاب نجف و حتی برخی از علما برای خاطر گرمای فوق العاده هوا به کوفه میرفتند و در شط کوفه که عریض و عمیق بود شنا می کردند هر کسی که نمی توانست در شط کوفه شنا کند چون یک آب با سرعت زیاد و عمق فراوان و شطی بود که از سوریه وارد کشور عراق می شد و طول عراق را عبور می کرد و از کوفه به طرف ایران می رفت و وارد اروند رود می شد و سه تا رودخانه به هم می پیوستند و اروند رود را تشکیل می دانند همینطور دجله فرات و کارون وارد خلیج فارس می شدند و حدود 70 متر عرض شط بود و لذا هر ساله تعدادی افراد که خیلی شنا بلد بودند در این شط گرفتار می شدند و جان خودشان را از دست می دادند. یکی از کسانی که تبحر در شنا داشت مرحوم حاج احمد آقا بود. وقتی تابستان آن سال به نجف آمدند همه منتظر بودند ببینند حاج احمد آقا چطوری شنا می کنند و یا راهنمایی می کردند ولی وقتی که او وارد شط شد دیدند یکی از اساتید فن شنا هستند و مورد توجه نه تنها طلاب و آقایانی که آنجا شنا می کردند قرار گرفت حتی اهالی آنجا می ایستادند شنا کردن ایشان را تماشا می کردند.

پس اولین بار آنجا حاج احمد آقا را دیدید ؟

بله. حاج آقا را آنجا دیدیم ولی ایشان در آن موقع هنوز وارد حوزه نشده بودند و طلبه نبودند و حضرت امام آن سال یا سال بعد به ایشان فرموده بودند که شما تکلیف خودتان را روشن کنید اگر چنانچه وارد حوزه بشوید من هزینه های زندگی شما را پرداخت می کنم ولی اگر تمایل دارید مشغول به فعالیت دیگری شوید باید خودتان بروید و یا کار کنید تصمیم با خود شما است. یکی از ویژگی هایی که امام داشتند این بود که هیچگاه فرزندان خودشان را مجبور به یک کاری نمی کردند که مثلا شما بیایید طلبه بشوید یا چه شغلی را انتخاب کنید. نه پسران و نه دختران خودشان را مجبور نمی کردند که نحوه زندگیتان یا انتخاب همسرتان چگونه باشد و لذا دامادهای امام افراد متنوعی بودند. یکی از دامادهای حضرت امام روحانی بود که همان مرحوم آیت الله اشراقی داماد بزرگ ایشان بود ولی بقیه دامادهای حضرت امام افراد غیر روحانی بودند. آقای اعرابی و آقای دکتر بروجردی غیر روحانی بودند. به هر صورت روش امام این نبود اما که این باعث نمی شد که آنچه را که دوست داشتند فرزندانشان ابلاغ نکنند اگر امام دوست داشت فرزندانشان روحانی بشوند به آنها می فرمودند دوست دارم که شما روحانی باشید و بیایید درس بخوانید طلبه بشوید ولی اختیار دست خودتان است. بر این اساس وقتی حاج احمد آقا فهمیدند که امام دوست دارد ایشان نیز طلبه شود البته خودشان هم علاقه داشتند تصمیم گرفتند که وارد حوزه بشوند و درسشان را بخوانند و در کل رسما وارد عرصه روحانیت شدند این اولین برخورد من بود با حاج احمد آقا .

آخرین برخورد و یا خاطره ای که قبل از فوت ایشان یادتان است بفرمایید؟

از آخرین برخوردهایم چیزی دقیقی یادم نیست. ایشان یک حالت بسیار معنوی و روحانی پیدا کرده بودند. معروف بود که حاج احمد آقا در یکی از مناطق نزدیک قم که کوشک نصرت می گفتند ایشان وسط بیابان یک محلی بود که از این آلونک های روستایی بود یک حوض کوچکی بود و آبی بود که به مزارع داده می شد آنجا یک زمین کوچکی را انتخاب کرده بودند و رفت و امد می کردند و در همان آلونک به اصطلاح ما کپر آنجا قصد ده روز میکردند و به عبادت و نماز و راز و نیاز با خدا می پرداختند و به اصطلاح چله نشینی می کردند.

 چهل روز در آنجا می ماندند برخی از دوستان توفیق پیدا می کردند که بروند آنجا و با ایشان همراه باشند و مصاحبت داشته باشند. دوستانی که توفیق پیدا کردند در آنجا با مرحوم حاج احمد آقا همراه شوند از حالت معنوی حاج احمد آقا بسیار تعریف می کردند و ارتباطش با خدا و مناجات هایی که در دل شب داشت.

 من در سال آخر عمر شریفشان در جماران چندین بار با ایشان نشست و برخواست داشتم. ایشان سعی می کردند که جستجو کنند با توجه به اینکه من و امثال من ارتباطاتی با مردم و اقشار مختلف داشتیم به حسب کارمان و فعالیت هایمان سوال می کردند که اگر کسانی را می شناسید که اینها احتیاج به کمک دارند حال هر نوع کمکی معرفی کنید یا به مسئول وقت بنیاد شهید فرموده بودند اگر در میان خانواده های شهدایی که در مناطق دوردست هستند و دسترسی به شهر و جاهای مختلف ندارند و به خصوص خانواده های شهدایی که چند شهید دادند افرادی را می شناسید به من معرفی کنید. لذا سال آخر ایشان خیلی مسافرت به مناطق مختلف کشور و مناطق دوردست، طرف های مناطق مرزی بندرعباس و بوشهر این روستاها داشتند و خیلی از مشکلات روستایی ها و خانواده های بی بضاعت را برطرف می کردند و مشکلاتشان را حل و فصل می کردند و اگر افراد با استعدادی را مشاهده می کردند که در این مناطق هستند و نیاز به کمک برای تحصیل یا معرفی به کانون های آموزشی داشتند این افراد را با خودشان می آوردند و با اجازه پدر و مادرشان آنها را رشد می دادند و کمک می کردند تا اینکه اینها بتوانند افراد موثری برای آینده هم خودشان و هم کشور باشند که نمونه هایی را هم من مشاهده کردم.

مرحوم حاج احمد آقا از بعضی اتفاقاتی که می افتاد، خیلی غصه می خورد یا بعضی از تصمیم گیری هایی که در رده ها و سطوح مختلف جمهوری اسلامی صورت می گرفت و با روش و سیره گذشته و در زمان امام متفاوت بود رنج می برد و غصه می خورد و خیلی ناراحت می شد. یکبار ایشان فرمودند که من یک شب خواب حضرت امام را دیدم. امام در خواب آمدند به من فرمودند احمد پنجاه سال عمر ارزش این را ندارد که اینقدر خودت را اذیت کنی و آزار بدهی غصه بخوری.

حاج احمد آقا فرمودند من محاسبه کردم پنجاه سال عمر من پایان اسفند امسال خواهد بود و لذا در آن سال که در اسفند ماه ایشان دار فانی را وداع کردند خیلی تلاش می  کردند و برای آخرت و عاقبت شان کار می کردند و امام سفارش کرده بودند که هر چه میتوانید برای آن طرف تلاش کنید. این یکی ازخاطرات من بود.

 خاطره دیگر این که در سال 56 فرزند بزرگ حضرت امام مرحوم شهید حاج آقا مصطفی از دنیا رفتند. تابستان آن سال حاج احمد آقا به سوریه و لبنان آمدند. اتفاقا من هم آن سال تابستان، لبنان و سوریه بودم. تابستان ها مرحوم حاج آقا مصطفی سوریه و لبنان می آمدند. هوای نجف خیلی گرم بود و هر چی تلاش می کردند امام از نجف جدا بشود و به کوفه یا سامراء بیاید که از هوای گرم نجف خلاص بشوند ایشان قبول نمی کردند ولی به حاج آقا مصطفی میفرمودند شما برو به من کار نداشته باشید من از نجف جایی نمیروم همینجا هستم.

دلیل اصلی این نگاهی که امام داشتند چی بود؟

 امام معتقد بودند وقتی جوان های ما که فرزندان من هستند در زندان های شاه هستند من هیچگاه نمیروم در جایی که یک مقداری رفاه بیشتری داشته باشد در همین نجف صبر می کنم و می مانم ولی شما به سوریه و لبنان بروید.

خاطره دیگری نیز دارم. یک فردی بود در سوریه گفتند که این کف دست را نگاه می کند  از روی کف دست یک سری خصوصیات افراد را می گوید. حاج آقا مصطفی می گوید بیاید اینجا، کف دست ایشان را می بیند و بعد می گوید شما بیش از چند ماه عمر نمی کنید. حاج آقا مصطفی بعد از شنید این حرف یک مقداری اوقات تلخی می کند و می گوید کسی نمی تواند عمر را پیش بینی کند. اول آبان همان سال، یعنی سال 56 مرحوم حاج آقا مصطفی فوت می کند. آن سال آخر عمر حاج احمد آقا هم من البته خودم مستقیما در جریانش قرار نگرفتم ولی بعضی از دوستان نقل کردند که در جماران به حاج احمد آقا گفتند که آن آقایی که آن سال آمد سوریه حاج اقا مصطفی را دید و پیش بینی کرد او آمده ایران. احمد آقا گفتند اگر آمد بیاورید اینجا و او را آورده بودند. آن سال هم دست حاج احمد آقا را که نگاه می کند می گویند شما بیشتر از امسال عمر نمی کنید. حاج احمد آقا آمادگی پیدا کرده بود برای دیدار خدا و در آن سال یک چهره نورانی و یک سیره روحانی واقعی داشتند و برخوردهایش خط مشی اش رفت و آمدهایش همه در چهارچوب رضایت خداوند متعال بود .

از مرحوم بانو ثقفی چه خاطره ای دارید ؟

ما به عنوان همراهان حضرت امام ارتباط شخصی و خصوصی با خانمها که نداشتیم. همسر من در نجف اشرف رفت و آمد داشتند و هر یک هفته دو هفته خانم های دوستان امام همه جمع می شدند منزل امام خدمت همسر امام بودند و ویژگی ایشان این بود که سعی می کردند این خانم ها را که همه جوان بودند ما ها در آن زمان همه کسانی که همراه امام بودیم در سنین 20تا35 سال بودند یعنی کمترین سن ما 20 ساله و بالاترین سن سی و چند ساله و لذا خانم ها هم در همین حول و حوش قرار داشتند.

 سن ها همه پایین بود و اینها همه از خانواده هایشان دور بودند و تنها همراه همسر در نجف زندگی میکردند. همسرانی که نمی توانستند هیچوقت بروند ایران چون اگر میرفتند ایران دستگیر می شدند و زندان و شکنجه یا اعدام می شدند اینها مجبور بودند همراه با همسران خودشان در نجف اشرف هم سرنوشت بودند. مردها با توجه به حضور امام و درس های که امام می داد توانستند خودشان را مشغول کنند ولی این خانم ها بودند که در داخل خانه بچه داری و شوهرداری می کردند. یک مقداری برایشان بیشتر سخت می گذشت آن هم در فضای غربت نجف و خانم حضرت امام (ره) احساس تکلیف میکرد که باید این جوانها را سرپرستی کند.

همسر امام مثل دخترهای خودشان با همسران ما رفتار می کرد. خیلی محبت می کرد و این خانواده های ما درنجف اشرف به شدت شیفته اخلاق و رفتار و منش همسر حضرت امام بودند. شاید یکی از دلبستگی هایشان که آنها را قانع می کرد در نجف بمانند وجود همسر حضرت امام و اخلاق و رفتار و محبت هایی بود که همسر امام به اینها داشتند. جالب این هست که اینگونه نبود که همیشه اینها بروند دیدن خانم حضرت امام، خانم هر هفته منزل یکی از این خانم ها خبر میدادند که من امروز میخواهم بیایم خانه شما به دوستان هم اطلاع میدادند بیایند که اینها همه دلبستگی های این خانم های جوان را بیشتر میکرد همین مقدار که احساس میکردند در طول سال یکبار نوبت اینها میشد همه جمع بشوند منزلشان بعد هم هر هفته داخل یکی از منازل بودند این خیلی شیرین است و هنوز هم که هنوز است در ذهن اینها این خاطره نقش بسته و هست .

مهمترین دغدغه های حاج احمد آقا بعد از رحلت امام چی بود؟

حضرت امام مانند یک اقیانوس بسیار، بسیار عظیمی بود که در دل خودش تمام موجوداتی که حتی در دریاها و قعر اقیانوس ها بودند را قرار میداد و همه وقتی که متصل می شدند به این اقیانوس رودخانه ها و آب های متلاطم و سیلاب ها و وقتی وارد اقیانوس می شدند، آرام می گرفتند.

همه یک آرامش بسیار بالایی را پیدا می کردند آن حالت های عصبانیت ها و غرش ها و اختلافات و درگیری ها و اینها همه آرام می شد همه به همدیگر می پیوستند و پیوستگی که در یک دریای عظیم یا اقیانوس بزرگ وجود دارد، در یک رودخانه کوچکی که از بالای کوه سرازیر می شود، وجود ندارد و آرامشی به همه میدادند و هر کسی را هم بر اساس شان و منزلت و سوابق انقلابی خودش و زحماتی که در گذشته کشیده، ارج و منزلت میدادند و آنها را در جایگاه اصلی خودشان قرار میدادند و از آنها هم حمایت میکردند.

وقتی حضرت امام از دنیا رفتند فضا یک مقدار عوض شد طبیعتا آن شناختی که امام از اشخاص و جریانات سیاسی داشت، کمتر وجود داشت. خیلی از افراد فرصت طلب با چاپلوسی ها و غیره  آمدند و مصادر عموم را وارد شدند و گرفتند. به طور قهری افرادی را که سابقه های همچنان درخشانی را داشتند و زحمات بزرگی را کشیده بودند اینها رفته رفته یا کنار رفتند خودشان، یا کنار گذاشته شدند و منزوی شدند اینها برای حاج احمد آقا که درجریان همه مسائل بود و در کنار حضرت امام، یک مقداری سخت بود و به مسئولین وقت، سفارش می کردند مواظب این مسائل باشید. یا مثلا حاج احمد آقا نسبت به این جمله حضرت امام که اجازه ندهید نامحرمان بیایند و در پست های کلیدی در جایگاه هایی که نباید باشند، حضور داشته باشند یا مثلا در ارتباط با موضوع انجمن حجتیه هشدارهای خیلی جدی حضرت امام میدادند؛ حساسیت بالایی داشتند. بعد از حضرت امام، جریان های انجمن حجتیه و غیره یا عناصر فرصت طلب با تملق و چاپلوسی؛ کاری می کردند که بعضی از مسئولین ما فکر می کردند واقعا آنها علاقمند و دلسوز هستند. درحالیکه آنها فقط برای رسیدن به جایگاه هایی که نه در شان آنها بود و نه درشان مردم بود این حرکت ها را داشتند و این تملق ها را از خودشان نشان میدادند. اینها را مرحوم حاج احمد آقا می دید و احساس و درک می کرد و غصه میخورد.

مسائلی که نمی شود گفت و نمی دانم حاج احمد آقا چه مسائلی را درونشان می ریختند شاید همین ناراحتی ها و غصه ها بود که باعث شد یک مقدار سرعت در پایان عمر حاج احمد آقا شود.

 

امام تاکید داشتند که پست های کلیدی را نامحرمان نیایند نگیرند آیا این اتفاق افتاده است؟

شما دیدید که 8 سال مملکت دست جریان احمدی نژاد بود و داستان هایی که اتفاق افتاد و مملکت برگشت به قهقرا...

فکر می کنید یک دفعه این اتفاق افتاد که نامحرم ها ورود پیدا کردند؟

نمی خواهم صد درصد بگویم نامحرم بودند. شاید کسانی دیگری هم بودند. به هر حال گذشته ها گذشته است، وارد مقوله گذشته نشویم. مردم پس از آن دوره دیگر نگذاشتند این اتفاق ادامه یابد و ان شاالله با تداوم حضور و رای دادن به کسانی که محرم و انقلابی هستند و اندیشه امام و افکار امام را رعایت می کنند، باز هم جلوی این قبیل مسایل گرفته خواهد شد.

دولت تدبیر و امید چقدر توانست دیدگاه های امام را پیاده کند ؟

دولت تدبیر و امید هنرش این بوده که کشور را از آن بحرانی که دولت نهم و دهم برای کشور و مردم و انقلاب ایجاد کرده بود، خارج کند و در حال حاضر یک فضای نسبتا آرامی در کشور حکم فرما است و بهانه را از دست دشمنان خارجی گرفته است. اما اینکه در داخل کشور ما الان چه وضعیتی داریم آیا توانسته است به اهدافش برسد طبیعتا رسیدن به برخی از اهداف و بخشی از شعارهایی که در دوران انتخابات داده می شود نیاز به یک فضای آرام و مناسبتری دارد.

یک بستر لازم می خواهد اگر این بستر را اجازه ندهند فراهم بشود آنهایی که تصمیم گیری دستشان هست یا مخالفین، طبیعتا هر کسی هم که باشد نمی تواند به آن اهداف خودش و شعارهایی که ارائه کرده، برسد.

یک بخشی از مسائل را دولت تدبیر و امید توانسته اجرا کند و انجام بدهد و یک بخشی دیگر را به خصوص در مسائل اقتصادی معیشت مردم و یک سری از آن شعارهایی که ارائه شد، نگذاشتند دولت، آنها را پیاده بکند. من اگر بخواهم نظر بینابین و منصفانه بدهم به گونه ای نیستم که بگویم به به از همه جهات ایده آل بوده نه. ولی در عین حال همین مقدار که امروز ما سر جنگ با دنیا نداریم  - چرا که الان با روی کار آمدن ترامپ کار به جایی رسیده که برخی از کشورهای منطقه مثل عربستان سعودی هم دارند دیگران را تحریک میکنند - و واقعا اگر ما شرایط دولت نهم و دهم را داشتیم معلوم نبود امروز کشور ما آیا مانند سوریه بود مانند عراق بود درگیری ها و داعش ها و غیره؛ یک امنیت نسبی که امروز ما داریم در اثر تدبیری است که این دولت توانسته اتخاذ بکند و کشور را در پرتگاه سقوط نبرد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.