جماران: سید عماد محمودی ـ آنچه در پی می آید حاصل گفت و گوی مفصل جماران با دکتر مجتبی سالاری فر، عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی جامعه پزشکان، استاد قلب و عروق دانشگاه تهران و از جمله بنیانگذاران انجمن اسلامی دانشکده پزشکی تهران است که به بازخوانی رابطه جنبش دانشجویی با امام خمینی در نخستین سال های پیروزی انقلاب اسلامی اختصاص دارد. روایت عینی و واقع گویی دکتر سالاری فر اما، به خوبی مظلومانه بودن امام خمینی را در برابر انبوهی از تاریخ نگاری ها و تفاسیر دور از واقعیت به تصویر می کشد.
آقای دکتر شما از چه مقطعی وارد انجمن اسلامی شدید؟
بنده از همان آغاز ورودم به دانشگاه در سال ۵۶ به عنوان دانشجوی رشته پزشکی در این مجموعه فعالیت می کردم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم ما انجمن اسلامی دانشکده پزشکی را پایه گذاری کردیم. در آن زمان البته نام کانون فعالیت های اسلامی دانشکده پزشکی را روی آن نهادیم. البته در همان زمان انجمن دانشجویان مسلمان که هواداران مجاهدین خلق بودند، نیز در دانشکده پزشکی وجود داشت. پس از تشکیل انجمن اسلامی دانشجویان در این دانشکده؛ به عنوان هواداران انقلاب و نهضت امام خمینی، این کانون هم بخشی از آن شد. در حقیقت این کانون پس از انقلاب، پایه گذار انجمن اسلامی در دانشکده پزشکی بود.
چه کسانی در تاسیس انجمن اسلامی با شما همراه بودند؟
دکتر خاتمی، دکتر شکوری راد، دکتر امامی رضوی، دکتر بیطرف ( برادر دکتر حبیب الله بیطرف)، دکتر بلوکی مقدم، شهید رحیمی و شهید برادران توکلی جزء پایه گذاران اولیه این جریان بودیم.
آن دوره دانشکده پزشکی از دانشگاه تهران جدا بود؟
خیر، آن زمان دانشکده پزشکی یکی از دانشکده های دانشگاه تهران بود و هنوز دانشگاه علوم پزشکی تاسیس نشده بود. حدود سال ۶۴ بود که دانشگاه ها از هم جدا شد.
انجمن اسلامی دانشکده پزشکی در چه بستر سیاسی و ایدئولوژیکی شکل گرفت و اصولا فضای حاکم بر فضای انجمن های اسلامی در این دوران چگونه بود؟
سال ۵۶ که من وارد دانشگاه شدم، سال خاصی بود. چرا که از طرفی فضای باز سیاسی که شاه وعده داده بود، در حال محقق شدن بود؛ و از طرف دیگر این مقطع زمانی، پس از کودتای ایدئولوژیک و تصفیه های داخلی سازمان مجاهدین خلق بود. در حقیقت این سال شروع دوره ای بود که یک جمعی از دانشجویان مسلمان در حال شکل گیری بود که طرفدار مجاهدین خلق نبودند. آبان ماه همان سال آیت الله سید مصطفی خمینی به شهادت رسیدند و این قضیه باعث شد که یک مقدار حضرت امام بیشتر در فضای دانشگاه مطرح شود و نام ایشان بر سر زبان های دانشجویان بیافتد.این فضا در واقع جریان جدیدی که به نحوی دلبسته امام خمینی بودند را شکل داد. با توجه به اینکه در این دوره امام سخنرانی های بیشتری انجام دادند و پیام های بیشتری به دانشجویان می فرستادند، باعث شد تا دانشجویان بیشتر با شخصیت و اندیشه حضرت امام آشنا شوند.
یکی از مهم ترین سخنرانی های حضرت امام که بسیار مورد توجه دانشگاهیان نیز قرار گرفت؛ مربوط به همین واقعه است، که ایشان در آن به این نکته اشاره کردند که باید نیروهای انقلاب بسیاری از اختلافات را در آن شرایط مطرح نکنند. در آن شرایط اختلافاتی مثل اختلاف دکتر شریعتی با روحانیون مطرح بود. این سخن حضرت امام بسیار مورد استقبال دانشجویان قرار گرفت. این سخنرانی امام جزء اولین نوارهایی بود که ما آن را منتشر و تکثیر کردیم. چرا که طی آن سخنرانی امام دانشجویان را مورد خطاب قرار دادند.
البته پس ازکودتا و انشعاب در درون سازمان مجاهدین خلق و بحرانی که در ایدئولوژی آنها به وجود آمد و ضرباتی که این وقایع به نیروهای مذهبی و مبارز وارد آورد؛ دانشجویانی وارد دانشگاه شده بودند که در حال مرزبندی با اسلام مجاهدین بودند و به اندیشه و اسلام امام گرایش بیشتری داشتند. بنابراین پیش از پیروزی انقلاب؛ این مرزبندی شکل گرفته بود. و ما با خیلی از طرفداران آنها اختلاف داشتیم.
از چه نظر؟ به لحاظ ایدئولوژیک و یا به لحاظ منشی؟
ازهر نظر. مثلا بسیاری از آنها چون در فضای چریکی بزرگ شده بودند، تربیت خاصی داشتند. لازمه فضای چریکی هم تبعیت محض و انضباط تشکیلاتی است. ولی ما اهل تبعیت محض نبودیم. ما این قبیل کارها را نمی پسندیدیم و نمی توانستیم قبول کنیم. شاید نسل ما خیلی با فضای خانه های تیمی و تبعیت محض نمی توانست کنار بیاید.
به لحاظ فکری چطور؟
مجاهدین معتقد بودند که مارکسیست نشده اند و مارکسیست ها به سازمان نفوذ کرده اند. لذا می گفتند که گرایش به مارکسیسم به طور طبیعی از دل اندیشه آنها به وجود نیامده است. ولی همچنان مارکسیسم را به عنوان علم مبارزه می پذیرفتند و همچنان برای آن اعتبار قائل بودند و شعار می دادند که روحانیت توان مبارزه با امپریالیسم را ندارد. لذا پیش و پس از انقلاب جامعه را به سمت ادیکالیسم هل می دادند
دانشجویان در این مقطع امام خمینی را چگونه و با چه ویژگی هایی می دیدند؟
چیزی که در آن زمان دانشجویان را همدل می کرد، استقلال بود. زیرا پس از وقایع کودتای ۲۸ مرداد و اینکه احساس می کنی تحقیر شده ای و کشورت پس از قاجار توسط سفارت خانه ها دست به دست شده است و از اینکه مرزهای کشورت کوچک شده است آسیب دیده ای و در این شرایط نیاز به کسی داری که مظهر استقلالت باشد و از کشورت دفاع کند. مثل مصدق که از کشورش به خوبی دفاع می کند. دو بحث دیگر بحث عدالت و آزادی است که باعث همدلی می شوند. وقتی دانشجویان می بینند که مرجع تقلیدی پیدا شده که این سه اصل را تامین می کند، در روند مبارزات بسیار موثر است.
توجه امام خمینی به بحث جمهوریت برای دانشجویان جذابیتی نداشت؟
در آن زمان انتخابات افتخاری محسوب نمی شد. دکتر شریعتی می گفتند امت و امامت و کمونیست ها از آن به دموکراسی هدایت شده و حزبی یاد می کردند. چپی ها می گفتند فعلا کشور با شورای انقلاب اداره بشود و دادگاه خلق برپا شود و بعد از پاک سازی ضد انقلاب می توان به امور اصلی مملکت رسید. امام در این شرایط صحبت از انتخابات کردند. عده ای که مخالف نظام بودند؛ می گویند امام هم اگر آن دوران کسی را برخلاف نظر خود می دید رد صلاحیت می کرد. ولی خوب ما که نمی توانیم نیت خوانی کنیم. از آقای پسندیده شنیدم که می گفت امام در جواب به کسانی که نسبت انتخاب نشدن یکی از بستگان امام در خمین اعتراض داشتند؛ می گفتند؛ اتفاقا انتخابات به همین دلیل درست است و فرد انتخاب شده بالاخره نماینده مردم است. بنابراین این منطق دنبال می شد که اگر ناراضی هستید دفعه بعد کاری کنید فرد باب میل شما انتخاب شود. پس ما نباید بگوییم که اگر کسی در آن دوره باب میل امام نبود، انتخاب نمی شد؛ این پیش بینی بدون ارائه دلیل منطقی اشتباه و بی اساس است. باید سیره امام را بررسی کرد و دید امام چه رفتاری در مواجهه با اتفاقات از خود نشان می دادند. حتی در انتخابات مجلس سوم بود که شورای نگهبان، بعضی حوزه ها را که رأی خوبی هم آورده بودند، باطل کردند. ولی امام طرف مردم بودند و با اینکه شورای نگهبان فصل الخطاب بود امام یک شورای حکمیت برای دفاع از رای مردم تشکیل داد.
حتی بنی صدر در یک گفت و گوی تلویزیونی نقش امام را در کنارگذاشته شدن خودش ده درصد بیان می کرد؛ در واقع امام دوست داشت که بنی صدر بماند. حتی بعد از عزل بنی صدر امام به او گفت که در دانشگاه فعالیت کند. امام به او نصیحت کرده بود که برای آرام شدن فضای پس از انتخابات سخنرانی نکند، که البته خود بنی صدر هم می گفت که امام گفت "گوش نخواهی کرد ". البته امام به بهشتی و هاشمی هم گفت که برای آرام شدن فضا سخنرانی نکنند.
بعد از انقلاب جهت گیری های گروه های چپ، جامعه را چگونه تحت تاثیر قرار داد؟
من به یاد دارم که چند روز پس از پیروزی انقلاب، پیش از آنکه اعدام ها شروع شود چپی ها می گفتند که امام و روحانیون در حال سازش با سران رژیم سابق اند، و نمی خواهند آنها را اعدام کنند. پس از پیروزی انقلاب چپ ها شعار می دادند که ارتش باید منحل شود و فرماندهان ارتش هم باید اعدام شوند؛ ولی امام در مقابل این حرف ایستاد. همان طور که می دانید در مدرسه رفاه از میان تعداد زیادی که برای اعدام مطرح بودند؛ تنها رییس ساواک(نصیری)، فرماندار نظامی تهران(رحیمی)، فرمانده هوانیروز(خسروداد) و سرلشکر نیروی زمینی(ناجی) اعدام شدند. در واقع اعدام های سال های نخست انقلاب به حداقل خواست های مردم پاسخ می داد.
اما تفکرات چپ به شدت نیروهای انقلاب را به سمت رادیکال شدن سوق می داد، که در برخی موارد نتایج تلخی هم در پی داشت. دیدگاه های سوسیالیستی از طریق حزب توده و مجاهدین در جامعه القا می شد و همه ما را تحت تاثیر آن قرار می داد. در فضایی که کمونیست ها القا می کردند که باید همه دارایی سرمایه دارها را بگیریم، روحانیون سنتی با خونسردی جواب می دادند که در اسلام بدون تشکیل دادگاه اموال کسی را نمی شود مصادره کرد. چپ ها هم با تحریک کارگرها و طبقات پایین اینطور القا می کردند که اینها سازشکارند و با سرمایه دارها و امپریالیسم می سازند. این موضع گیری ها شکاف و رادیکالیسم را در جامعه افزایش می داد.
به طور کلی در این دوره مبارزه با امپریالیسم، متاثر از فضای گفتمان جهانی اصالت داشت و همه چیز ذیل آن تعریف می شد. توجه کنید که پیش از تسخیر لانه توسط دانشجویان پیرو خط امام، چریک های فدایی خلق هم وارد سفارت شده بودند، درست به همین دلیل است که برخی یکی از انگیزه های تسخیر سفارت را رقابت با چپی ها در مبارزه با امپریالیزم می دانند.
حس خود شما چطور بود؟
ما هم منتظر اعدام بودیم. تقریبا همه مردم منتظر بودند. چون فضا انقلابی بود. به خصوص نخبگان ما هم متاثر از انقلاب فرانسه و شوروی بودند، که با خشونت همراه و عجین بود. و این فضایی که درست شده بود، متاثر از این دو انقلاب بود، و اصولا راه سومی وجود نداشت. امام هم سال عفو عمومی را اعلام کردند. اما این حرف در آن زمان خریدار نداشت.
حتی اگر شما نشریه های مجاهدین را در همان سالها بخوانید، می بینید که آنها با انتخابات مخالف بودند و شعار می دادند که شورای انقلاب باید کشور را اداره کند و در حقیقت انتخابات را یک عیب می دانستند و از دموکراسی هدایت شده طرفداری می کردند.
در این شرایط است که امام از انتخابات دفاع می کند. لذا شعار رفراندوم و انتخابات که امام از آن سخن می گفت و دفاع می کرد؛ در آن دوره در دنیا امر مطلوب و خوشایندی نبود. برعکس امروز که برخی می گوید امام در آن دوره تقیه می کرد، و به خاطر جو آن دوره مجبور بود که به انتخابات تن می دهد؛ در تاریخ درست عکس این مطلب صادق است. چرا که فضا انقلابی است و اصولا دموکراسی اهمیت و ارزشی ندارد. در حقیقت تاریخ آن دوران بر خلاف سخن آقای مصباح است. حتی روشنفکران هم می گفتند که باید شورای انقلاب کشور را اداره کند.
بحث امام درباره مطلقه بودن ولایت فقیه هم، اصلا هنگام دعوای مجلس و شورای نگهبان بر سر قانون کار و مالکیت و حدود اختیارات دولت مطرح شد. دعوا در این بحث بین تفکر مدرن و قدیمی تر بود. تفکر قدیمی که شورای نگهبانی ها بیشتر داعیه دار آن بودند؛ مثلا اگر برای گسترش راه ها خانه ای یا مسجدی باید خراب می شد و صاحب خانه راضی نبود، می گفتند آقای حکومت شما حق ندارید این راه را بکشید و اگر مثلا در خانه کسی معدن طلا پیدا شد؛ مالکیتش با خودش است. امام بین این دو رویکرد؛ رویکرد مدرن را باور داشتند و به نظر من امام خمینی ولایت مطلقه حکومت تحت نظارت ولی فقیه را باور داشتند. یعنی حکومت می تواند به نفع مردم از زیر زمین تا بالای آسمان را تصرف کند و این بحث از همان زمان خلط شد و معنای ولایت مطلقه طور دیگری برداشت شد. این در حالی است که معنای مطلقه این است که اگر کارشناسان سیستم حکومتی به یک نتیجه برسد، آن نتیجه درست است. مثلا آن طور که امام می گفت؛ اگر اکثریت نمایندگان مجلس به این نتیجه رسیدند که به دلیل مصلحت حکم شرعی باید معلق شود؛ و کاری متفاوت با آن باید انجام گیرد؛ آن کار باید انجام شود. امام به کارکرد کارشناسی و کارکرد یک سیستم جمعی معتقد بود.
بنده سه هفته پیش از فوت آیت الله منتظری خدمت شان رسیدم. ایشان مریض بودند و من رفتم قم برای معاینه ایشان . از ایشان درباره اعدام های سال 67 سوال کردم. ایشان معتقد بود در خصوص این افراد صورت مساله ای که برای امام مطرح کرده اند را باید بررسی کرد. اما تحلیل شان این گونه بود که بدون طرح یک صورت مسئله ی خاص حکم اعدام در چارچوب فقه امام نمی گنجد. نکته دیگری هم که من از ایشان شنیدم؛ که در کتاب انتقاد از خود ایشان هم مطرح شده است، بحث رابطه با امام بود. ایشان بر این باور بودند که می توانستند به نوعی تعاملات بهتری با حضرت امام در این باره داشته باشند. در حقیقت ایشان معتقد بود که اگر ارتباط و تعامل بیشتر و بهتری از سوی ایشان شکل می گرفت، موجب ایجاد کدورت ها و این قبیل اتفاقات نمی شد.
یکی از نکات تاکید شده در مرامنامه تحکیم؛ تأکید بر اسلام فقاهتی است. چه تصوری از اسلام فقاهتی در این دوره وجود داشت؟
پس از تسخیر لانه یک اتفاقی افتاد. شورای مرکزی لانه؛ بحث اسلام فقاهتی را مطرح کردند. این مساله هم بیشتر به دلیل تقابل آنها با بنی صدر مطرح شد. حتی شورای مرکزی لانه به بچه های لانه توصیه کرد که به حبیبی رای دهند. اما بدنه لانه به بنی صدر رای داد. من به خاطر دارم که در روز انتخابات حدود ۱۰۴ یا ۱۰۵ رای در صندوق لانه اخذ شد؛ که بنی صدر حدود ۱۰۰ رای آورد و دکتز حبیبی ۴ یا ۵ رای آورد. لذا شورای مرکزی لانه به خاطر اینکه با بنی صدر همراه نبود، اسلام فقاهتی را مطرح کرد. بنابراین در واقع اسلام فقاهتی ایده ای بود که شورای مرکزی لانه در برابر بنی صدر مطرح می کرد. آن زمان آقای حائری در لانه استاد و سخنران اخلاق بود. اما دوباره پس از عزل بنی صدر رویکردها متفاوت شد و شکاف ها و جهت گیری ها تغییر پیدا کرد. اما جناح راست مجاهدین انقلاب کم کم اسلام فقاهتی، شیعه تنوری و عباراتی از این قبیل را جا انداختند.