آنچه که در پی می آید؛ گفتوگویی است با برادر محسن محمدی معین، از مسوولین سیاسی سپاه پاسداران در دهه نخست انقلاب اسلامی که به توضیح تفسیر امام خمینی از «تفکر بسیجی» می پردازد. معین علاوه بر قائم مقامی دفتر سیاسی منطقه سه کشوری سپاه در دوران دفاع مقدس و جانشینی معاونت سیاسی ستاد کل سپاه، مسولیتهای سیاسی، فرهنگی و اجرایی مختلفی همچون معاونت سیاسی ـ امنیتی استانداری گیلان را تجربه کرده است؛ علاوه براین، تدوین برخی از مهمترین و محرمانهترین بولتنهای خبری ـ تحلیلی را نیز در دوران رهبری امام خمینی"س" برعهده داشته است.
وی در دورهای از فعّالیّت دفتر تحکیم وحدت که با انتخابات ریاست جمهوری دوّم خرداد 76 معاصر شد؛ همزمان با طی دورهی تحصیلات تکمیلی خویش، به عنوان عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شد و سپس در مسؤولیتهای سیاسی و فرهنگی دیگری همچون معاون مدیرکل سیاسی وزارت کشور، رییس مرکز اطلاعات و اخبار این وزارتخانه، مدیرکل فرهنگی و روابط عمومی مجلس شورای اسلامی، خدمت کرد. او که بخشی از مجموعهی پژوهش تاریخی دفاع مقدس را نیز عهدهدار است؛ اکنون و در دوران بازنشستگی بیش از هرچیز به تاریخنگاری دههی نخست انقلاب اسلامی مشغول است.
امام خمینی از تعبیری به نام «تفکر بسیجی» و «بسیج مستضعفین» و «مستضعفین» استفاده می کردند که به نظر می رسد در دوره کنونی درک روشنی از آن وجود ندارد و ادبیات و واژگان امروز نیز به تنهایی برای توضیح آن با محدودیت هایی مواجه است. با توجه به درکی که شما در دوره معاصرت با امام خمینی از ادبیات ایشان داشتید؛ مقصود ایشان از این تعبیر را چگونه می توانید توضیح دهید.
اگر بخواهیم درباره ی فلسفه تشکیل نهادهایی که امام خمینی پایه گذاری کردند؛ سخن بگوییم؛ ناگزیر باید درچارچوب منطق و تفکری که مطلوب امام خمینی بوده است؛ این گونه نهادها را مورد تحلیل وارزیابی قرار دهیم. در واقع ما باید مفهوم بسیج را در نسبت با منظومه فکری امام بررسی و جایگاه آن را در این منظومه، شناسایی کنیم. نکتهی مهم این است که امام خمینی در بسیاری از موارد اندیشه ای جدید و متفاوت را در روند نهادسازی انقلاب دنبال میکند. از این رو نه درک و تحلیل نهادهای مطلوب امام خمینی و نه ایجاد و حفظ آن ها، بدون فهم منظومهی فکری و اندیشهای او امکان پذیر نیست.
در اینجا باید به این موضوع توجه کنیم که پایه و اساس تشکیل نهادهای انقلاب، که هر یک از آنها در برهه ای از تاریخ انقلاب اسلامی از ابزارهای ضروری بقای نظام بودند؛ یک تفکر بود. به بیان دیگر، هنگامی که از نهادهایی مانند سپاه، بسیج و نظیر آن سخن می گوییم؛ گرچه هر یک از آن ها به سرعت منجر به تأسیس یک نهاد و تدوین قانونی جدید می شوند؛ اما در واقع امام خمینی نه از یک نهاد که از یک تفکر، یک جریان اجتماعی و یا یک نهضت سخن می گویند.
امام خمینی نمیگویند؛ «سازمان» بسیج تشکیل دهید؛ بلکه تعریفی از تفکر بسیجی ارائه میدهند که بسیار فراتر از مرزهای یک سازمان است. همچنانکه امام نمیگویند «سازمان» نهضت سوادآموزی تشکیل دهید؛ بلکه ایجاد یک «نهضت» سواد آموزی را هدف قرار میدهند. نهضتی که در قالب آن، هر کس، هرجا سواد دارد؛ به یک بیسواد؛ سواد بیاموزد. این درحالی است که دستورات امام خمینی، در قالب سازمانها شکل میگرفت. شاید بتوان اینگونه تعبیر کرد که امام خمینی با تأکید بر ایجاد و هم پوشانی گروه های مردمی و اجتماعی و با تکیه بر آحاد مردم قصد داشته اند که نهادهای مردمی شکل بگیرند؛ امّا سازمان ها و سازوکارهای دولتی و رسمی و گروه های تعریف شدۀ کلاسیک؛ به وجود می آمد. در این صورت سازمان بسیج باید سعی کند خود را با مفهوم بسیج مورد نظر امام تطبیق دهد؛ نه این که انتظار داشته باشیم مفهوم بسیج در اندیشه امام خمینی مطابق اهداف سازمانی این سازمان تغییر کند و تنزل یابد. این سازمان باید اهدافی را برای خود تعریف کند که امام برای کلیت بسیج تعریف کردهاند. در تعریف امام، سازمان بسیج تنها میتواند جزئی از مفهوم کلی بسیج باشد و باید همان هدف و استراتژی را برای خود تعریف کند که امام برای تفکر بسیجی تعریف کردهاند. به همین دلیل باید دیدگاههای امام خمینی را در قالب یک منظومه دید و هر مفهوم را در نسبت با منظومه فکری امام خمینی بررسی کرد.
هر نهادی از سویی دارای علتی موجده است که باعث پیدایی و ایجاد آن نهاد شده و از سوی دیگر دارای علتی مبقیه است که باعث بقا و ماندگاری آن نهاد یا تشکیلات می شود. امام در وصیت نامه ی خود؛ علت موجده انقلاب اسلامی را همان چیزی می دانند؛ که البته علت مبقیه آن نیز هست؛ یعنی انگیزه الهی و وحدت همه مردم در جهت اسلام خواهی و پیاده کردن نظامی بر مبنای تفکر الهی. علل موجده بسیج؛ ایجاد هم دلی، وفاق و حرکت در مسیر نظام اسلامی در اقشار پایین دست جامعه بود و علل مبقیه اش پایداری و پایبندی به همان علل موجده آن است؛ یعنی استفاده از همه اقشار مردم بدون در نظر گرفتن گرایش آنها به جریان، گروه و تفکر حزبی خاص و صرفا" در جهت رضای الهی حرکت کردن و آماده دفاع در برابر دشمن بودن.
امام در جست وجوی نظامی است مردمی، مستقل و دور از حبّ و بعض های فردی و گروهی و جناحی. مفهوم بسیج نیز، به معنی گردهم آمدن اقشار مختلف مردم به دور از تعصبات قومی، قبیله ای، جناحی، سیاسی، فرهنگی، یا اقتصادی است. بسیج یعنی تجمع مردم. بسیج در چنین بینش و تفکّری، یک نهاد نظامی یا یک نهاد فرهنگی و یا سیاسی نبود، بلکه امام مفهوم «تجمع مردم» را بسیج نام گذاری کردند. اما وقتی امام می فرمایند؛ بسیج پابرهنگان، آن مردمی که مورد نظر امام است؛ مردم کوچه و بازار، همین مردم عادی، همین مردم ساده و همین مردم طبقات و به اصطلاح امروز دهک های پایین جامعه مورد نظر امام است. این ها را می گویند بسیج مستضعفین. بسیج پابرهنگان.
امام خمینی در سخنانی درباره نقش این طبقه در پیروزی انقلاب اسلامی می گویند:
«...انقلاب اسلام، این انقلاب مهم اسلامى، رهین کوششهاى این طبقه است؛ طبقه محروم، طبقه گودنشین، طبقهاى که این نهضت را به ثمر رساند و توقعى هم نداشت. من شما طبقه گودنشینان را از آن کاخنشینان بالاتر مىدانم؛ اگر آنها لایق این باشند که با شما مقایسه بشوند. من وقتى که در انقلاب مىدیدم که یک پیرمردى از آن گودنشینها از آن منزل محقر خرابه بیرون مىآمد و مىگفت که ما با بچههایمان صبح که مىشود مىرویم براى تظاهرات، [مباهات مىکردم]. یک موى شما بر همه آن کاخنشینها و آنهایى که در این انقلاب هیچ فعالیتى نداشتند، بلکه کارشکنى هم تا آن اندازه که مىتوانستند مىکردند و الآن هم هر مقدار که بتوانند مىکنند، یک موى شما بر همه آنها ترجیح دارد؛ بلکه مقایسه یک موى شما با آنها نباید صحیح باشد.
شما این انقلاب را به ثمر رساندید و گروههایى که در سرتاسر این کشور این انقلاب را به ثمر رساندند، همان زن و مرد محروم [بودند] و همانهایى که مستضعف هستند و کاخنشینها آنها را استضعاف مىکنند و اینها ثابت کردند که کاخنشینها هستند که ضعیفند و پوسیدهاند و براى این ملت هیچ کارى نکردهاند و نخواهند کرد. این دانشگاه بود، جوانهاى دانشگاه که آنها هم از محرومین و مستضعفیناند و این طبقه محروم جامعه بودکه از همه رفاه ها محروم بود، لکن قلبش مملو از عشق به اسلام و ایمان بود و با آن عشق و با آن ایمان این حرکت را دنبال کرد و شهید داد و در مقابلش چیزى مطالبه نکرد.
آنهایى که هیچ حظى در این میدان نداشتند و جز خرابکارى از آنها کارى ساخته نیست و الآن هم در گوشه و کنار کشور مشغول به خرابکارى هستند، آنها بودند که کنار نشسته بودند و منتظر این بودند که یک طرف غلبه کند و آنها بیایند و بهرهبردارى کنند، میوهچینى کنند. وقتى که دیدند که جمهورى اسلامى آن طور میوهچینىهایى را که اینها مىخواهند موافق برنامهاش نیست، آنها هم مشغول به خرابکارى شدند و هر جا که یک خرابى پیش آمد، آنها تأیید کردند یا وارد شدند در کردستان؛ در بلوچستان. الآن هم که در جنوب و غرب ما گرفتارى جنگ را داریم، همانها هستند که نمىگذارند که این ملت توجه بکند به جنگ و مشغول به تبلیغات هستند در خیابانها و در کوچهها و محلهها.
شما هستید که کشور را از دست ابرقدرتها نجات دادید و این طبقه عزیز محروم که در ازاى خدمتش غیر از خدا از کس دیگرى چیزى نمىخواهد و ما همه رهین منّت شما هستیم و اگر لایق باشیم، خدمتگزار شما. شما بودید که در میدانها، در خیابانها، اجتماع کردید و با مشت گره کرده در مقابل توپ و تانک و مسلسل و اینها ایستادید و با ایستادگى و شجاعت، زن و مرد شما، بزرگ و کوچک شما، فداکارى کرد و شهید داد تا غلبه کرد. و الآن هم که در جبههها جنگ است، باز این طبقه محرومند که در تلویزیون نشان مىدهد مشغول خدمت هستند. آن کاخنشینها یک شاهى خدمت در این جنگ نکردند و نخواهند کرد. آنها اگر مشغول افساد و فساد نباشند، بىتفاوت هستند.» (صحیفه امام، ج14، ص:261و 262)
امام دراینجا درباره ی طبقه محروم صحبت کردند. در باور امام همین ها انقلاب کردند و حکومت تشکیل داند و همین ها باید با کاخ نشینان و مستکبران مقابله کنند و همین ها هم بسیج را تشکیل می دهند. بسیج محرومین و مستضعفین یعنی این. گردهم آمدن اقشار محروم و مستضعف جامعه حول محور اسلام.
باید توجه کرد که این تعابیر البته معنای خدای ناکرده مارکسیستی ندارد. این یک تفکر الهی و واقعیت تاریخی است که تمام ادیان الهی، بدون استثناء با بسیج نیروهای پایین دست جامعه و اقشار مستضعف مورد حمایت قرار گرفتند و با وحدت این قشر، انقلاب های الهی در طول تاریخ شکل گرفته است.
امام در جای دیگری خصوصیات افرادی که دور پیامبر(ص) بودند را مطرح می کنند و به این ویژگی مهم و محوری یاران آن حضرت اشاره می کنند:
« تاریخ اسلام واضح است. همه مىدانید. شماها، کسانى که اهل مطالعهاند، مىدانید که پیغمبر اسلام هم از همین توده بود. از همین تودهاى که وقتى که ظهور پیدا کرد و دعوت کرد، همین قریش با او مخالفت کردند؛ که آن وقت گردن کلفتها همینها بودند، قلدرها همینها بودند، سرمایه دارها همینها بودند. و ایشان نمىتوانست در آنجا [مکه] اظهارى بکند. در کوه، در آن غار حرا مدتها همان جا بود و نمىتوانست بیرون برود؛ محبوس بود کَأَنّه. بعد هم از آنجا که رفت به مدینه، در مدینه هم همین اشخاصى که طبقه سوم بودند جمع شدند دور ایشان. ایشان وقتى مسجد را درست کرد- آن هم نه یک مسجد مجلل، یک مسجد خیلى محقر درست کرد- روى صُفه آن مسجد، که یک صفهاى بود که هیچى هم نداشت، آنجا بسیارى از اصحاب حضرت، از آنهایى که یاران او بودند آنجا مىخوابیدند چون منزل نداشتند.» (صحیفه امام، ج6، ص: 237)
بسیج پابرهنگان و مستضعفین یک ویژگی مشترکی هم، همراه دارند و آن این است که باید با هر دیکتاتوری مخالف باشند. امام می گویند «این پابرهنگان مغضوب دیکتاتورها» ( صحیفه امام،ج20، 319) یعنی هم دیکتاتورها نسبت به این ها دشمنی دارند؛ هم این ها نباید دشمنی با دیکتاتورها را از یاد ببرند. هر کسی را دیدند که دارد دیکتاتوری می کند؛ باید با او مخالفت کنند. مردم باید مخالف باشند؛ چرا؟ چون جمهوری اسلامی یا انقلاب اسلامی را بر مبنای اسلام بنیاد نهادند و اساسا" اسلام با دیکتاتوری مخالف است.
« آن روزى که دیدید و دیدند که انحراف در مجلس پیدا شد، انحراف از حیث قدرت طلبى و از حیث مال طلبى، در کشور در وزیرها پیدا شد، در رئیس جمهور پیدا شد، آن روز بدانند که علامت اینکه شکست بخوریم، خودنمایى کرده؛ از آن وقت باید جلویش را بگیرند. رئیس جمهورى که بخواهد سلطنت کند به این مملکت، خود مردم باید جلویش را بگیرند. مجلسى که بخواهد قدرتمندى نشان بدهد و آن مسائلى که سابق و آن افرادى که سابق در مجلس بودند آن کارها را بکند، خود مردم باید جلویش را بگیرند؛ اگر مردم بخواهند که اسلام را حفظ کنند، جمهورى اسلامى را حفظ کنند، دولت و مجلس و رئیس جمهور و اینها را حفظشان کنند؛ یعنى، حفظ کنند از اینکه- خداى نخواسته- یک وقت قدمى از آن ور برندارند. این شیطانى است که در انسان هست و ممکن است که هر کس را منحرف کند و لازم است که انسان خودش را مهذب کند.شمایى که مىخواهید خدمت به این مردم بکنید و دولت که مىخواهد خدمت به این مردم بکند و رئیس جمهور و امثال اینها که مىخواهند خدمت به این مردم بکنند، توجه بکنند که خدمتگزارند، در دل خودشان این مطلب را ایمان بیاورند به آن که ما خدمت مىخواهیم به این مردم بکنیم. ما در جمهورى اسلامى داریم زندگى مىکنیم؛ جمهورى اسلامى که در اسلام مثل رسول اکرم، مثل امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیهما- بر آن حکومت کردهاند، مىخواهیم یک همچو حکومتى باشد. یک همچو حکومتى که کفش وصله خورده خودش را مىگوید از این ریاستها پیش من ارزشش بیشتر است یا ریاستها ارزشش کمتر از این است. شما باید در روحیهتان این مطلب را حفظ کنید، و مردم هم باید مواظب شما باشند و مواظب همه اینها باشند و هر یک از ما و شما و همه خواستیم که از آن راهى که اسلام داشته است- از اول راهى که داشته است و از آن طریقهاى که انبیا داشتهاند- ما بخواهیم عدول کنیم، آن روز نمونه شکست پیروزى اسلام پیدا مىشود و تا یک همچو مسئلهاى پیدا نشده پیروزى در جاى خودش شک نکنید که هست، البته براى خدا باید باشد. (صحیفه امام، ج16، ص23و24)
در واقع امام خمینی تصریح می کنند آن روز که دیدید مجلس ما از افرادی که مستضعف و کوخ نشین هستند، با این طبقه حشرو نشر دارند، فاصله گرفت و به سمت حشرو نشر با طبقه مرفه و کاخ نشین جامعه رفت بدانید که باید فاتحه انقلاب را خواند.
امام تأکید می کنند که یکی از تضمین های بقای نظام، همراهی و همدلی کردن با پایین ترین اقشار جامعه است. همان گونه که امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند: خداوند بر پیشوایان حق«واجب» فرمود که سطح زندگی خود را هم سطح پایین ترین اقشار جامعه قراردهند. برای این که فقر بی نوایان را از جا درنبرد. بتوانند فقر خودشان را تحمل کنند. وضعیت کنونی جامعه را نگاه کنید. همین مشکلات اقتصادی را به وضع بسیار اسف بارتری در دوران دفاع مقدس داشتم؛ اما مردم می دیدند که حاکمان هم مثل خودشان هستند. از رهبری نظام تا پایین ترین رده های مسوولین از همین قشر مستضعف هستند. وقتی به چهره شهید رجایی یا شهید باهنر و مسئولین آن زمان نگاه می کردند؛ احساس می کردند که این ها همان فشاری که روی دوش خودشان هست را؛ دارند تحمل می کنند؛ بلکه هم بیشتر! این باعث بیشتر شدن آستانه تحمل آن ها می شد و در چنین آرامش فکری ،جامعه بهتر اداره می شد.
موضوعی که امروز جامعه ما را بی تاب کرده ؛ این است که مردم کمتر چنین وضعیتی را در حاکمان خود می بینند و این باعث می شود حرف های مسوولین را باور نکنند و حتی مانورهایی که نهادهای مردمی مثل بسیج و بقیه برگزار می کنند را بعضا" اسراف تلقی کنند. امروز برای ایّامی مانند غدیر هزینه های غیر ضروری می کنند . مثلا در 220 نقطه کشور این واقعه با تمام هزینه های گریم و لباس و وسایل بازسازی می شود!بدون این که به جای بازسازی شکلی و فرم ظاهری آن نقطۀ عطف تاریخ بشریّت ، باطن و محتوای غنی غدیر در میان مردممان و نسل جوان ترویج ومهم تر از آن، وضعیت معیشتی و اقتصادی مردم و جامعه مورد لحاظ قرار بگیرد.
امروزه مفهوم بسیج با امربه معروف و نهی از منکر گره خورده است؛ مسوولیت امربه معروف و نهی از منکر در اندیشه بنیانگذار نظام چگونه قابل توصیف است؟
برداشت بنده به عنوان یک سرباز کوچک آن دوران،در عقیده امام خمینی جهت گیری اصلی بسیج امربه معروف و نهی از منکر، نوک پیکان عملکردها و حسّاسیّت ها به سمت مردم نیست، بلکه این مردم هستند که باید بسیج شوند؛ برای نظارت بر حاکمان، از رهبر گرفته تا پایین ترین رده، اگر پایشان را کج گذاشتند،این بسیج بوده های مردم هستند که باید مقابله کنند و بروند جلو و آن ها را نهی کرده و از انحراف جلوگیری کنند. امام حتی می گویند بر این منحرفین هجوم کنید.
امروز کلاس هایی برای بسیجیان برگزار می شود که می گویند شما یکی از وظایفتان امر به معروف و نهی از منکر است، اما باید به بررسی این موضوع بپردازیم که آیا چارچوبی که به آن ها در این زمینه داده می شود؛ بر مبنای تفکر امام است؟
برخی سعی می کنند امر به معرف و نهی از منکر را این گونه برای نیروهای بسیجی ترسیم کنند که باید روی مسائل ظاهری حساس باشد. مثلا اینکه خانمی مقداری از موهایش بیرون است یا پسری که مدل موی خاصی دارد. اما چه بسا همینها نتیجه اعمال ریاکارانه ما باشد که آنها را به نوعی عکس العمل وادار کرده است. به اعتقاد من چه امر به معروف و نهی از منکر، چه دفاع از ارزشها باید در جامعه به شکل صحیحی تبیین و تفسیر شوند. برخی سعی می کنند موضوع اصلی امر به معروف و نهی از منکر مورد نظر امام خمینی را در حاشیه قرار دهند. این نوعی انحراف از مسیر اصلی است. مثل کاری که انجمن حجتیه در زمان شاه میکرد. این انجمن به جای برگزاری جلسات برای مبارزه با شاه میگفت؛ ما برای مبارزه با بهائیت جلسه تشکیل دادهایم. یکی از شاخه ها و برنامه های سلطنت درست کردن تشکیلاتی مانند بهائیت بود. انجمن حجتیه هم جوانان مذهبی را به مبارزه با این شاخه محدود و سرگرم می کرد و باعث میشد اصل و ریشه فساد فراموش شود. حالا هم توسط بعضیها یکسری مصادیق به عنوان نهی از منکر برای بسیجیها معرفی میشوند که آدرس غلطی است تا از موضوعات و مسائل اصلی و انسانی که باید به آن بپردازند منحرف گردند، این آفتی بزرگ برای بسیج است. بسیج را نباید محدود به امر به معروف و نهی از منکر با یک نگاه تک بعدی کرد.
امام می گوید:
« الآن مکلّفیم ما، مسئولیم همه مان، همه مان مسئولیم، نه مسئول براى کار خودمان؛ مسئول کارهاى دیگران هم هستیم «کُلُّکم راعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسئولٌ عَن رَعِیَّتِه» همه باید نسبت به همه رعایت بکنند. همه باید نسبت به دیگران. مسئولیت من هم گردن شماست؛ شما هم گردن من است. اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسئولید اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتى؟ باید هجوم کنید، نهى کنید که چرا؟ اگر خداى نخواسته یک معمّم در یک جا پایش را کج گذاشت، همه روحانیون باید به او هجوم کنند که چرا بر خلاف موازین؟ سایر مردم هم باید بکنند. نهى از منکر اختصاص به روحانى ندارد؛ مال همه است. امت باید نهى از منکر بکند؛ امر به معروف بکند.» (صحیفه امام، ج8، ص: 487و488)
روشن است که بسیجیان جهت گیری امر به معروف و نهی از منکر و حساسیت هایی که مورد نظر امام است را، باید مورد توجه قرار دهند. امروز هم بسیج باید از عناصر آگاه و کسانی تشکیل شوند که نسبت به اوضاع اجتماعی خود و تحولاتی که در جامعه رخ می دهد؛ اولا درک صحیح داشته باشند و ثانیا آن ها را با آرمان های اصیل انقلاب تطبیق دهند. این وظیفه بسیجی امروز ماست. یکی از مهمترین هدفهایی که بسیج میتواند برای خود به عنوان یک «اصل» قرار بدهد این است که راه و چارچوب حرکت جامعه را به درستی بشناسد. یکی از لوازم شناسایی وضعیت جامعه این است که خود از متن جامعه باشد. شرایط محرومین جامعه را درک و لمس کند. آن چه برای شناخت وضعیت جامعه مهم است پیش بینی و آینده نگری است. همانطور که امام در فرمایشاتشان برای بسیج یک حرکت آتی را ترسیم کردند. بسیج بعد از جنگ باید وارد عرصه علمی میشد با توان بالای علمی، وارد عرصههای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی میشد و در جهت پیشرفت علمی کشور و رفع مشکلات جامعه، بدون چشمداشت های دنیوی و مادی می کوشید.
از یک بسیجی پیرو خط امام انتظار میرود که جهاد علمی را سرلوحه برنامههای خود قرار دهد. اگر در عرصه اقتصادی وارد میشود؛ انتظار این میرود که در این زمینه، تاکسب بالاترین درجات علمی حرکت کند. در عرصه سیاسی با احراز بالاترین درجات علمی باید تبیین کنندهی استراتژی و تاکیتیکهای مناسب باشد. در عرصههای دیگر هم همین طور، زبان، بیان و قلم بسیجی باید فرهیخته باشد.
ما عقیده داریم بسیجی جزو یاران مهدی موعود(عج) محسوب می شود. پشتوانه بزرگی که بسیج دارد؛ شهدای بسیجی هستند. آنها نشان دادند که بسیجی، هم دیده ی بیدار عشق است و هم پیر میدان دار عشق. هم آن نوجوان 12 ساله و هم آن پیرمرد 90 ساله، وقتی از تعلقات مادی دل می برند و فقط برای رضایت الهی و دفاع از کیان اسلام و میهن به سمت آتش دشمن می روند؛ یک پشتوانه غنی هستند برای بسیجیان امروز که باید وارثان راستین آن شهدا باشند.
بسیجیان در عهد خودشان وفادار به امام، از دنیا بریدند و به دور از همه تعلقات مادی و ظاهری و زر و زور طلبی و درجه و سایر مسائل رفتند در جبهه ها و خود را به آتش بلا زدند. دفاع مقدس، کوره امتحانی برای همه بود. امتحانی که امام ارزش بسیار عجیبی برایش تعیین کرده اند. امام می فرمایند:« نه تنها کسانى که تا مقام شهادت و جانبازى و حضور در جبهه پیش رفتهاند، بلکه آنهایى که در پشت جبهه با نگاه محبت بار و با دعاى خیر خود جبهه را تقویت نمودهاند از مقام عظیم مجاهدان و اجر بزرگ آنان بهره بردهاند. خوشا به حال مجاهدان! خوشا به حال وارثان حسین- علیه السلام!» ( صحیفه امام، ج21، ص: 88)
بسیاری از نوجوانانی که در دوران دفاع مقدس به عنوان بسیجی فعالیت می کردند؛ الان دیگر جزو پیرمرد های جامعه اند. هر یک از جانبازان و ایثارگران سرمایه های بسیج هستند. اگر بسیجی های امروز از طبقه ای که بسیج در آن شکل گرفت، فاصله گرفته باشند؛ نمی توان انتظار تحقق بسیج مورد نظر امام خمینی را داشت؛ نه این که بسیج تبدیل شود به پیمانکار نفتی. البته اگر در مقطعی نیازی وجود دارد که نهادهای دیگری امکان تأمین آن را ندارند؛ اشکالی ندارد. این دیگر تشخیصش با من نیست با تشخیص مصلحت نظام است. اما خود بسیجی باید بداند، آن پایه هایی که زندگی مرفه در آن تشکیل می شود، با پایه های زندگی بسیجی بسیار فاصله دارد. باید روی این فاصله حساس باشند و اگر متوجه این حساسیت نباشند واقعا باخته ایم.
اگر فردی از طبقه متوسط یا مرفه باشند، نمی تواند در دایره تفکر بسیجی که امام مطرح می کنند؛ قرار بگیرد؟
مگر این که از طبقه خود فاصله بگیرد. آن چه که در این زمینه امام به عنوان اصل می فرمایند؛ این است که:
« ما باید کوشش کنیم که اخلاق کاخ نشینى را از این ملت بزداییم. اگر بخواهید ملت شما جاوید بماند و اسلام را به آن طورى که خداى تبارک و تعالى مىخواهد، در جامعه ما تحقق پیدا کند، مردم را از آن خوى کاخ نشینى به پایین بکشید، خود کاخ نشینى این خوى را مىآورد، ممکن است که در بین آنها هم کسى پیدا بشود لکن نادر است. توجه کنید که این ملتى که الآن کوخ نشینانش مشغول فعالیت هستند و مشغول به زحمت هستند در جبههها و پشت جبهه ها، این کوخنشینان را زحمت بکشید که به همین حال خوى کوخ نشینى و خوى اینکه توجه به کاخها نداشته باشند نگه دارید تا بتوانید ادامه بدهید زندگى صحیح اسلامى را. آن خوى کاخ نشینى مضر است، خودش مضر نیست، خُویَش مضر است، لکن خود او، این خوى را دنبال دارد. کسى که تمام توجهش به دامدارى است او نمى تواند آدم بشود. کسى که تمام توجهش به باغدارى است این نمىتواند یک انسان مفید واقع بشود. آنهایى که دامداریشان مفید است براى جامعه، آنها توجه به دامدارى ندارند. آنهایى که دامداریشان براى حفظ جامعه است آنها جزء همان کوخنشینانند. و آنهایى که باغداریشان براى حفظ جامعه است آنها هم این طور؛ لکن وقتى خوى زمین خوارى و باغدارى و کاخ نشینى در بین مردم باشد، این اسباب این مىشود که انحطاط اخلاقى پیدا بشود. اکثر این خوی هاى فاسد از طبقه مرفه به مردم دیگر صادر شده است. و شما امروز در جامعه خودتان وقتى ملاحظه بکنید، در جامعه اهل علم و- عرض مىکنم که- مدرسه نشین ها، اینها که زحمت مى کشند و کار براى این جمهورى اسلامى مىکنند، اینها همین کوخنشین هایند. حجرههاى مدرسه را بروند ببینند که چى است وضعش و فعالیتشان چیست. منزل علماى اسلام را بروند ببینند چى است وضعش و کارشان چى است. منزل مدرسین جامعههاى ما را بروند ملاحظه کنند ببینند که منازلشان چى هست و کارشان چى است. و ما بحمد اللَّه امروز همه دست اندر کارهایمان کاخنشین نیستند. دولت ما یک دولت کاخنشین نیست. آن روزى که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد، آن روز است که باید ما فاتحه دولت و ملت را بخوانیم.
آن روزى که رئیس جمهور ما خداى نخواسته، از آن خوى کوخ نشینى بیرون برود و به کاخ نشینى توجه بکند، آن روز است که انحطاط براى خود و براى کسانى که با او تماس دارند پیدا مى شود. آن روزى که مجلسیان خوى کاخ نشینى پیدا کنند خداى نخواسته، و از این خوى ارزنده کوخ نشینى بیرون بروند، آن روز است که ما براى این کشور باید فاتحه بخوانیم. ما در طول مشروطیت از این کاخنشینها خیلى صدمه خوردیم. مجلس هاى ما مملو از کاخ نشین بود و در بینشان معدودى بودند که از آن کوخ نشین ها بودند، و همین معدودى که از کوخ نشینها بودند از خیلى از انحرافات جلو مىگرفتند و سعى مىکردند براى جلوگیرى. آن روزى که توجه اهل علم به دنیا شد و توجه به این شد که خانه داشته باشم چطور، و زرق و برق دنیا خداى نخواسته در آنها تأثیر بکند، آن روز است که باید ما فاتحه اسلام را بخوانیم. (صحیفه امام، ج17، ص: 375و376)
در این جا توجه کنید که امام می فرمایند اگر دولت و ملت، رئیس جمهور و اطرافیان و مجلسیان اهل کاخ نشینی شوند؛ باید فاتحه کشور را بخوانیم؛ اما در مورد کاخ نشین شدن اهل علم و حوزه های علمیه؛ می گویند باید فاتحه اسلام را بخوانیم.
«مادامى که این ملت، این حالى که الآن دارند که توجه به معنویات تا یک حدودى، و این جوانهاى ما توجه به معنویات دارند و این تحول عظیم پیدا شده است در آنها که شهادت را با جان و دل مىخرند، مادامى که این محفوظ است، این جمهورى اسلامى محفوظ است و هیچ کسى نمىتواند به او تعدى کند. آن روزى که زرق و برق دنیا پیدا بشود و شیطان در بین ما راه پیدا کند و راهنماى ما شیطان باشد، آن روز است که ابرقدرتها مىتوانند در ما تأثیر کنند و کشور ما را به تباهى بکشند. همیشه این کشور به واسطه این کاخنشینها تباهى داشته است. این سلاطین جور که همه کاخنشین تقریباً بودند، اینها به فکر مردم نمىتوانستند باشند، احساس نمىتوانستند بکنند فقر یعنى چه، احساس نمىتوانستند بکنند بیخانمانى یعنى چه، اینها اصلًا احساس این را نمىتوانستند بکنند. وقتى کسى احساس نکند که فقر معنایش چى است، گرسنگى معنایش چى است، این نمىتواند به فکر گشنهها و به فکر مستمندان باشد. لکن آنهایى که در بین همین جامعه بزرگ شدهاند و احساس کردند فقر چى است، دیدند، چشیدند فقر را، احساس مىکردند، ملموسشان بوده است که فقر یعنى چه، اینها مىتوانند به حال فقرا برسند.
کوشش کنیم که این وضعیت در همه ما محفوظ باشد. در مجلس ما، در ارگانهاى دولتى ما، در مجاهدین ما، در ارتش ما، در قواى مسلحه، در قواى قضائیه باید این معنویت محفوظ بماند؛ توجه به خدا محفوظ بماند. توجه به خداست که یک نفر را از آن صحراى گرم عربستان و از آن مرکز همه جهالتها منبعث مىکند و یک همچو بساط عادى و یک همچو انسانهایى را تربیت مىکند و یک همچو ملتى را ایجاد مىکند. از شاهنشاهى این چیزها نمىآید. شبان[حضرت موسی] است که مىتواند راه بیفتد و در مقابل فرعون بایستد. از یک نفر نظیر خود فرعون این کار نمىآید. ما باید آدم تربیت کنیم، نه شکمباره. اسلام مى خواهد انسان درست کند. اسلام مى خواهد که استقلال محفوظ باشد و استقلال با توجه به دنیا ممکن نیست حاصل بشود. اینهایى که الآن هم براى ملتهاى خودشان آن طور تباهى ایجاد مىکنند اینهایىاند که در کاخ نشستهاند و نمىدانند گرسنگى یعنى چه، فقط توجه به منافع خودشان دارند و مىبینند که امریکا منافع خودشان را حفظ مىکند، منافع خودش را حفظ مىکند و منافع اینها هم تا آن حدودى که اینها محفوظ باشند براى خودش، حفظ مىکند. یک همچو اشخاصى نمىتوانند به فکر ملت و استقلال ملت باشند. اینهایى که همه توجهشان به این است که کاخها براى خودشان درست کنند، حتى براى حیوانات خودشان، براى سگهاى خودشان کاخ درست مىکنند. اینها نمىتوانند به فکر مردم و آن گرسنههایى باشند که در کشورهاى خودشان هست؛ و لهذا مىبینیم که نفت همین مردم بیچاره را مىبرند به جیب امریکا مىریزند و ملتشان آن طور گرسنه و پابرهنه هستند. اینها احساس دیگر ندارند، اینها احساس انسانى از دستشان رفته. این توجه به زرق و برق دنیا انسان را از آن احساس انسانىاش مىبرد، یک حیوان است در بین مردم راه مىرود. کوشش کنید معنویت را تقویت کنید در بین این ملت. با معنویت است که شما مىتوانید استقلال خودتان را حفظ کنید و آزادى خودتان را حفظ کنید و به مراتب کمال برسید.» (صحیفه امام، ج17،ص377و378)
جالب اینجاست که امام در دیدار با کارگران و اقشار عادی مردم از مفهوم «یقظه» به عنوان اولین مرحله عرفان سخن می گویند؛ اما در دیدار با نمایندگان مجلس خبرگان، از ضرورت ساده زیستی سخن می گویند. می گویند با یک پیکان ممکن است گاهی حفاظت شما بهتر تأمین بشود و خطاب به ائمه جمعه تأکید می کنند: این طور نباشد که امام جمعهاى وقتى در خیابان مىآید، خیابان را خلوت کنند و هیاهو به راه بیندازند، این طور چیزها حیثیتشان را در جامعه ساقط مىکند.
« از اهم مسائلى که باید تذکر بدهم، مسئلهاى است که به همه روحانیت و دستاندرکاران کشور مربوط مىشود، و همیشه نگران آن هستم که مبادا این مردمى که همه چیزشان را فدا کردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منّت گذاشتند، به واسطه اعمال ما از ما نگران بشوند، زیرا آن چیزى که مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه آن دنبال ما و شما آمدهاند و اسلام را ترویج نموده و جمهورى اسلامى را بپا کردند و طاغوت را از میان بردند، کیفیت زندگى اهل علم است. اگر خداى نخواسته، مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر دادهاند، عمارت درست کردهاند و رفت و آمدهایشان مناسب شأن روحانیت نیست، و آن چیزى را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهورى اسلامى همان. البته من این نکته را عرض کنم، یک دستهاى که در معرض خطر هستند باید خودشان را حفظ کنند، ولى همینها هم باید مواظب باشند که زاید بر میزان نباشد. شما گمان نکنید که اگر با چندین اتومبیل بیرون بیایید وجههتان پیش مردم بزرگ مىشود، آن چیزى که مردم به آن توجه دارند و موافق مذاق عامه است، اینکه زندگى شما ساده باشد، همان طورى که سران اسلام و پیغمبر اسلام و امیر المؤمنین و ائمه ما زندگىشان ساده و عادى بود بلکه پایینتر از عادى. آنها هم که جمهورى اسلامى را بپا کردند، مردم عادى هستند، و کسانى که بالا بالاها نشستهاند، هیچ دخالتى در این مسائل نداشته و ندارند. این مردم بازار و کشاورز و کارگران کارخانهها و طبقات ضعیف- به حسب دنیا و قوى به حسب آخرت- هستند که این توقع را دارند که اگر خداى نخواسته، نفوس این مردم از ما منحرف بشود، ضرر آن براى ما تنها نیست، بلکه براى اسلام است. و ما باید حفظ کنیم آنهایى را که اسلام و جمهورى اسلامى را نگه داشتهاند و بعد از این هم نگه خواهند داشت، و حفظ آن به این است که زندگى ما ساده و عادى باشد. آنهایى هم که مىخواهند خودشان را حفظ کنند، باید بدانند که گاهى با یک اتومبیل پیکان بهتر مىتوانند محفوظ باشند تا وسیله دیگر. و ائمه جمعه و جماعاتى که اگر عادى بیرون بیایند ممکن است از بین بروند، باید به آن مقدارى حفظ کنند که زیاد نباشد. و این طور نباشد که امام جمعهاى وقتى در خیابان مىآید، خیابان را خلوت کنند و هیاهو به راه بیندازند، این طور چیزها حیثیتشان را در جامعه ساقط مىکند. بزرگى شما آقایان به دنیا نیست، بزرگى شما به آخرت است، و اینکه پیش خدا آبرومند باشید. و این یک مسئله مهمى است که دخالت در حفظ جمهورى اسلامى دارد و ما باید خیلى مواظب باشیم، و اهل علم و دولت و دستاندرکاران بیشتر باید مواظب باشند، چرا که همه دنبال این هستند که نقطه ضعفى، خصوصاً از اهل علم پیدا کنند و در همه جا مطرح سازند. و ما باید به گونهاى زندگى کنیم که اگر چنانچه آن را از ما گرفتند، حسرت نخوریم، نه اینکه مثل رئیس جمهور امریکا که اگر این مقام را از او بگیرند شاید از حسرت دق کند!» (صحیفه امام، ج19، ص:317و 318)
اما اساسا" مساله امام نگاه مارکسیستی به سرمایه و ثروت و محدود کردن بخش خصوصی از این منظر نیست.
امام از یک اصل انسانی صحبت می کنند؛ نه از مفهوم طبقات. می گویند آدمی اگر توجه به کاخ پیدا کند به نفس امّاره خود بله گفته است و به انحراف کشیده می شود. بقیه انحرافات هم از این جا آغاز می شود. این ها نکات اخلاقی است که در دیدگاه امام با مارکسیست ها و دیگران تفاوت های بنیادی ایجاد می کند چون روی خود انسان و تربیت او و مقابله با نفس دنیا طلب، تاکید می کند. امام اجازه نمی دادند که دیوارهای خاکی حسینه ی جماران را سفیدکاری کنند. ایشان بر یک مبنای فکری این کار را می کردند. می دیدند که ممکن است روی خودشان هم اثر بگذارد. انسان است و نفس.
از منظر امام دنیا آنی است که در ما هست که ما را از مبدأ کمال دور می کند. چه بسا دلبستگی یک شیخی به یک تسبیح بیشتر از دلبستگی یک باغداری به ده ها هکتار باغ خودش باشد. ممکن است او ده ها هکتار باغ داشته باشد، ولی دلبستگی به آن نداشته باشد. چه بسا او ممکن است که مال خود را وقف کند یا در راه خدا استفاده کند. دلبستگی ای به آن نداشته باشد که توجهش را از خدا دور کند؛ اما طلبه ای که هیچ ندارد؛ یک تسبیح دارد که آن را گذاشته است جای خدا. آن مسأله نفسانی که امام می گوید همین است، نه اینکه فلانی سرمایه دار است پس این ضد خداست. ببینید دلبستگی اش به سرمایه اش است یا به خداست؟
در زمان امام ما رفتارهای متفاوتی را از بسیاری افراد شاهد بوده ایم. یک روحانی داشتیم که تا اهواز آمده بود، آنجا که بسیجیها میخواستند تقسیم شوند در یگانها پسرش را شناسایی کرد. دو تا زد پس کلهاش! سوار ماشیناش کرد و برگرداندش. از آن طرف هم کسانی مثال مرحوم آقای جنیدی امام جمعه رودسر که پدر سه شهید بود و همسرش که متدین واقعی و عاشق جبههها بودند. فرزندانشان به قدری عاشق تکلیف الهی شان بودند که برای رفتن به جبهه مسابقه میگذاشتند. بعداز این که دو فرزندشان شهید شده بود؛ روشن است که فشار عاطفی زیادی به مادر خانواده وارد آمده بود. فرزند سوم که میخواست برودجبهه برای جلب رضایت مادرش؛ دست به دامن پدر شده بود؛ آقای جنیدی در اینجا خودش با خانمش صحبت میکند که: بچه مون باید برود. یک روحانی آن طور بود یکی این طوری.
وقتی امام بنزها را از مسئولین گرفت، یکی از مسئولین که نماینده امام هم بود می گفت صبح که می خواستم برم سرکار گفتم به جای بنز، یک پیکان بیاید دنبالم. بعد دیدم همه با بنز ضد گلوله آمده اند؛ یک پیکان هم به دم و دستگاهشان اضافه کرده بودند.
من در زمان مسئولیتم مامور شدم برای شناسایی اینکه کدام یک از آقایان در منطقه تحت مأموریتم نیاز به اتومبیل ضد گلوله دارند کدام ندارند. حالا من یک جوان بیست و چند ساله به عنوان نماینده سپاه رفته بودم پیش یک روحانی 60 ساله و ایشان به من می گفت یک سوال شرعی از شما دارم!؟! این منزلی که به ما داده شده برای حفاظت، آیا ما می توانیم در وصیت نامه مان بیاوریم که برسد به وارثمان؟!
نزد فرد دیگری رفتم. ایشون حدود 57 سال داشتند. دم در یک شورلت ضد گلوله ای دیدیم که قبلا جلوی اوین دیده بودیم و متعلق به آقای نیّری بود. کسی که در درگیری با منافقین، حاکم شرع دادگاه های انقلاب بود و منافقین در به در دنبال ترور ایشان بودند. پیش حاج آقا رفتیم و دیدیم که آقای نیری هم درکار نیست. گفتم شاید اشتباه می کنم؛ یا شاید ایشان هم چنین اتومبیلی دارند. حین صحبت ایشان فرمودند که من به شما بگویم؛ اگر تا هفته دیگر سپاه برای من اتومبیل ضد گلوله آورد که آورد؛ اگرنه، به مردم اعلام می کنم در صورت ترور شدنم گروهک ها من را ترور نکردند؛ این سپاه بود که من را ترور کرده است.
پرسیدم موضوع چیه؟ گفت اعتصاب کرده بودم و نماز جمعه را در این شهر تعطیل کرده و به قم رفته بودم. اعلام کردم که تا ضد گلوله به من ندهید بر نخواهم گشت. این مردم در این فصل کار کشاورزی که اصلا" یه ضرب المثلی دارند که اگر بچه شان بمیرد؛ از فشار کار کشاورزی مجبورند شب دفن اش کنند؛ دو تا مینی بوس شدند؛ آمدند قم، پشت درب حجره نشستند و التماس کردند؛ من قبول نکردم. اینها شبانه روز پشت حجره نشستند. دست به دامن آقای مشکینی شدند. آیت الله مشکینی گفتند برو. به ایشان گفتم من خودم مجتهدم و از شما تقلید نمی کنم! باز مردم با التماس و گریه از آقای محمّدی گیلانی خواهش کردند. به آقای گیلانی هم گفتم که من نمی روم؛ فقط به شرطی برمی گردم که اتومبیل ضد گلوله به من بدهند. آقای نیری آنجا حضور داشتند؛ ضد گلوله شان را یک ماه به من دادند، گفتند برو این مردم کشاورزند. زمین هایشان می سوزد. ایشان حاضر شده بود آقای نیری که حاکم شرع دادگاه های انقلاب در برخورد با منافقین بود؛ در خطر قرار بگیرند.
جالب اینجاست؛ ما در حین صحبت بودیم که یکی دیگر از آقایان آمد و شروع به تعریف کردن از شورلت ضدگلوله ای کرد که جلوی در بود ! حاج آقا هم گفتند که: نمی دانید چه ماشینی است! 160 تا باهاش می آمدیم؛ انگار که 40-50 تا با آن پیکان لکنتۀ قدیمی می رفتیم. هیچ صدایی نمی داد. خیلی عالی بود! همان موقع ،آن روحانی تازه وارد شده که امامت جمعۀ شهری مشابه ایشان را بر عهده داشت هم رو کرد به ما وگفت اگر برادران به ما هم عنایتی داشته باشند این پیکان ما را "تبدیل به احسن"! نمایند، ما دعاگو خواهیم بود!
پاسدار محافظ فرد دیگری تعریف می کرد که ایشان گفته یک آژیر روی ماشین نصب کنید. وقتی محافظ، آژیر را خاموش کرده بود؛ ایشان مخفیانه و دور ازچشم آن محافظ معترض، کلید کنترل آژیر را به صندلی عقب ماشین منتقل کرده بود؛ تا کنترلش دست خودش باشد و بدون دخالت محافظش هر وقت خواست با صدای آژیر از مقابل مردم کوچه و بازار عبور کند!
این رفتارها بازی با اعتقادات مردم است. این فرد دلبسته است به این اسباب ها، فکر می کند جاه و مقامی پیدا کرده می خواهد خودش را نشان دهد. حالا می گوئیم ماشین ضد گلوله برای حفاظت است. آن قالیچه ترکمن که زیر صندلی تان انداخته اید چیست؟ مظاهر نفسانیت این هاست. امام می فرماید خوی کاخ نشینی مضر است. شما باید ببینید قیمت این آدم علی رغم اینکه وجوه مثبتی هم داشت و خیلی از مردم هم به او علاقه مند بودند؛ اما، به اندازه یک بنز است. سیستم، مدینۀ فاضله یا آرمانشهری که امام دوست داشتند برقرار شود؛ سیستمی بود که چنین اتفاقاتی در آن نیافتد.
بنابراین امام با اصل داشتن مال وثروت و مالکیت بخش خصوصی مخالفت نداشتند.
به نظر من خیر؛ اتفاقا"آن گروه از سرمایه دارانی که سرمایه برایشان هدف دنیا و آخرت نیست، امام بهشان خیلی هم عشق می ورزید و علاقه مند بود. به عنوان مثال مرحوم شهید عراقی، آقای عسگراولادی، مرحوم شهید عراقی از بزرگان بازار بودند. بسیاری از منابع مالی نهضت از طرف آنها تامین می شد. فکر می کنید قبل از انقلاب، نوارها با پول توجیبی مدرسه من تکثیر می شد؟! همین آقای هاشمی رفسنجانی کار اقتصادی می کردند. ولی درآمدشان را برای مبارزه و رسیدگی به خانواده زندانیان سیاسی، سرکشی به تبعیدیان و ... صرف می کردند. آقای منتظری از زندان بیرون می آمد؛ آقای هاشمی با یک اتومبیل فولکس که داشت سوارشان می کرد می رفتند برنج و روغن و گوشت برای خانواده زندانیان می بردند. اگر مشکلی داشتند رسیدگی می کردند. با جاده های آن زمان می کوبیدند می رفتند به آقای خامنه ای که در ایرانشهر تبعید بودند سر می زدند. آقای شیخ علی تهرانی چابهار تبعید بودند و به علما و دانشمندان مبارز حوزوی و دانشگاهی تبعیدی در جاهای مختلف سر می زدند.
اگر از سرمایه درست استفاده شود خودش هدف نباشد، آن باغ یا دارایی هدف نباشد، آن دامداری را برای رفاه جامعه بخواهد؛ برای یک هدف انسانی، اسلامی، آرمانی بخواهد ،خیلی هم مورد علاقه امام بود. نمی گفت همه بروید بدبخت و بیچاره بمانید. می فرمودند کار کنید، تلاش کنید به روش صحیح ،خدا هم رزق و روزی به شما می دهد.
اگر حالا از جوانان از هدفشان سوال کنید چه می گویند. از دخترها بپرسید هدفتان از ازدواج چیست؟ می گویند یک شوهر پولدار می خواهم که خانه و ماشین داشته باشد. همه هدف اش همین است یا از پسر بپرسید هدفت از ازدواج چیست می گوید شغل آنچنانی و همه هدف های مادی.
حتی بسیجی، سپاهی، ویژگی که امام برای آن ها بر می شمردند چه بود؟ می گفتند این ها نام و نشان در گمنامی یافته اند. درجه و القاب ظاهری و دنیایی ندارند و نمی خواهند که داشته باشند؛ در ارتش سابق این طور بود که برای درجه بالاتر تلاش می کردند و هدف درجه بالاتر بود. رشد و ارتقای خودش را در کسب درجات بالای نظامی می دیدند. اگر الان هم برخی که خود را بسیجی می پندارند این گونه شوند؛ چطور می توان مفهوم بسیج مورد نظر امام را توضیح داد؟ مشکل ،توجّه به زرق و برق دنیاست. حالا در هر شغل و جایگاهی
«بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامى است که پیروانش بر گلدستههاى رفیع آن، اذان شهادت و رشادت سر دادهاند. بسیج میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامى است که تربیتیافتگان آن، نام و نشان در گمنامى و بىنشانى گرفتهاند. بسیج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضا نمودهاند.» ( صحیفه امام، ج21، ص: 194)
«و من امیدوارم که کسانى که تمکن دارند، کسانى که خانههاى زیادى دارند، کسانى که چیزهاى زیاد دارند گمان نکنند سعادتشان به این زیادیهاست. یک نفر آدمى که کم دارد ولى به اندازه معاش دارد، این آدم لذت زندگى را، همین زندگى مادى را، لذتش را بیشتر از آن مىبرد که صد تا کاخ دارد و هر روز و هر شب در زحمت حفظ اینهاست. لذت زندگى را او نمىتواند بفهمد چى است. هزاران غذا در اینجا هست- شما گاهى وقتها شاید دیده باشید در این چیزهایى که نمایش دادند، مثلًا در فیلمها هست- این قدر غذا هست میل نمىکند که دست دراز کند، نه اینکه نمىخواهد، اصلًا میل ندارد، نه اینکه مىخواهد حالا خودنمایى کند که من کم مىخورم، نمىتواند. یک درویش وقتى که یک نان پیدا مىکند و مىخورد لذتش از آن آدمى که صد تا کاخ دارد و نمىتواند استفاده بکند بیشتر است. لذت به دارایى نیست، لذت یک مطلبى است که انسان در خودش باید پیدا بشود و او نمىشود الّا اینکه توجه به خدا داشته باشد و مطمئن به خدا باشد. آن کسى که تزلزل دارد در زندگى، شما خیال مىکنید که حالا رئیس جمهور امریکا یا رئیس شوروى خیلى در رفاه هستند؟ تزلزلى که در دل آنها هست در هیچ کى نیست، در هیچ فردى نیست، هر یکى آنها مىخواهند دیگرى را بخورند. نمىدانم شنیدید این را؟ من شنیدم که گرگها وقتى که مىخواهند بخوابند- جمعیت هستند و مىخواهند بخوابند- رو به هم مىخوابند، یعنى یک دایره مىشود، هیچ کدام پشت به هم نمىکنند براى اینکه اگر پشت بکنند مىترسند آن یکى بخوردش. این ابرقدرتها این طورى هستند. الآن آن قدرى که امریکا در فکر این است که شوروى را به هم بزند وضعش را، آن هم در فکر این است که این را به هم بزند و همه سر این سلاحهاى هستهاى دعوا دارند. اینها تزلزل خاطرشان این قدر زیاد است، این قدر از هم مىترسند، این از او مىترسد، او از او مىترسد. باید ما فکر باشیم که خودمان را در بین این تلاطمى که در دنیا هست حفظ کنیم و حفظ به این است که به اسلام گرایش پیدا کنیم و به احکام اسلام گرایش پیدا کنیم و به حال این مردم فقیر برسیم و به حال این اشخاصى که زحمت دارند براى این ملت مىکشند، به حال اینها دولت برسد، مردم برسند. و من به اینهایى که داراى املاک زیاد هستند و داراى ثروت زیاد هستند، به اینها عرض مىکنم که یک قدرى به حال این فقرا برسید، اینها را از خانههایى که فرض کنید حالا نشستند شما دو هزار تومان مىگیرید مىگویید من سه هزار تومان مىخواهم، خوب یک قدرى کم [مصرف] بکنید اینها هم زندگى داشته باشند. هى دنبال این نباشید که یک زورى تو کار بیاید. ما امیدواریم که احتیاج به این حرفها نداشته باشد و خود مردم داوطلب، این کار را حل کنند و این مستمندها را به یک زندگى، آنها بیچارهها قانع هستند به یک زندگى متوسط، به یک زندگى که بتوانند اعاشه خودشان را بکنند، بتوانند یک سایه سرى داشته باشند.»(صحیفه امام، ج17، ص: 384و385)
بسیج در دفاع از ارزش ها چه چارچوبی را باید رعایت کند؟
متاسفانه برخی به بهانه دفاع از ارزشها نوعی ریا کاری را ترویج دادند. اگر یک بسیجی وارد عرصهای شود که ریاکاری آنجا حرف اول را بزند؛ با بزرگترین آفت ممکن رو به رو شده است. دفاع از ارزشها، مقابله با چنین آفتی است.
امام می گویند: ما اگر توانستیم نظامى بر پایه هاى نه شرقى نه غربى واقعى و اسلام پاک منزه از ریا و خدعه و فریب را معرفى نماییم، انقلاب پیروز شده است (صحیفه امام، ج21، ص: 144)
آن روزها گاهی با افرادی مواجه می شدیم که بهانه های بعضا" شرعی !؟! برای نرفتن به جبهه می آوردند؛ بگذریم که برخی از این افراد؛ این روزها دارند خود را مدعی نشان میدهند. بین مداحان کسانی پیدا شدند، جوری از شبهای حمله صحبت میکنند که اگر تاریخ تولدشان را ندیده بودیم واقعا فکر میکردیم کنار دست فرماندهان جنگ داشتند عملیاتها را هدایت میکردند. چنان حق به جانب خود را نشان می دهند و به گونه ای معرکه می گیرند که شاید به سختی بتوان ادّعای دروغین شان را نزد " پامنبری ها" زیر سئوال برد و الان این افراد جزو رزمندگان شناخته میشوند و در هر جا که سخن از دوران دفاع مقدّس به میان می آید اینان در صف مقدّم حاضرند تا راجع به جبههها صحبت کنند. کسانی که به دروغ خود را مدعی میدانند در حالی که به اصطلاح خودشان فرصت طلبی کردند و توانستند از اعزام به جبههها فرار کنند، حال میروند یک کارت فعال بسیج تهیه میکنند و ...
امام می گویند: « آرى، دیروز روز امتحان الهى بود که گذشت. و فردا امتحان دیگرى است که پیش مىآید. و همه ما نیز روز محاسبه بزرگترى را در پیش رو داریم. آنهایى که در این چند سالِ مبارزه و جنگ به هر دلیلى از اداى این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش حادثه دور کردهاند مطمئن باشند که از معامله با خدا طفره رفتهاند، و خسارت و زیان و ضرر بزرگى کردهاند که حسرت آن را در روز واپسین و در محاسبه حق خواهند کشید. که من مجدداً به همه مردم و مسئولین عرض مىکنم که حساب این گونه افراد را از حساب مجاهدان در راه خدا جدا سازند؛ و نگذارند این مدعیان بىهنر امروز و قاعدین کوته نظر دیروز به صحنه ها برگردند.
من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش مىکنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیشکسوتانِ شهادت و خون در پیچ و خم زندگى روزمره خود به فراموشى سپرده شوند.» ( صحیفه امام، ج21، ص: 93)
سخن در باب بسیجی های دیروز و تصویری که امروز در جامعه از آنان ارائه می شود و تعارضی که این دو تصویر در واقعیت های تاریخی با هم دارند نیز از جمله مسایلی است که باید برای بسیجیان امروز بدرستی تبیین گردد؛ باید این واقعیت را بپذیریم که چون نمی توانیم انسان هایی با آن درجه از خلوص را معرفی کنیم و در باور خودمان نیز شفافیّت آن تصاویر مخدوش گشته اند، تصاویری غیرواقعی از آن پیشگامان شهادت و خون بنمایش گذاشته و توسط برخی راویان راهیان نور به جای تاریخ مستند جنگ، به خاطرات و غلوّگویی های برخی افراد، جهت تهییج احساسات بازدیدکنندگان از آثار و بقایای جبهه ها اکتفا می گردد.
این فیلم های جنگی را که می بینیم و کارگردان و فیلمنامه نویس عده ای از بسیجیان را به روی مین ها می اندازند تا معبری برای عبور گردان بسیجی باز کنند!؟ آن قدر برای نیروهای رزمنده و بخصوص نیروهای اطلاعات ـ عملیات قرارگاه ها و یگان های عملیاتی جبهه ها دردآور است که تنها با "آه کشیدن"پاسخ این جعلیّات را می دهند زیرا اینان عمق راهی را که در جبهه ها برای شناسایی دقیق خطوط و مواضع دشمن بود را با پوست و گوشت و استخوان خود لمس کرده اند و می دانند که برای طراحی یک عملیات نه چندان بزرگ، چند هفته ( اگر نخواهم بگویم که چند ماه )برای هر یک از محورها کار دقیق و علمی شناسایی و طرح ریزی حرکت نیروها انجام شده بود و چگونه عدّه ای امروزه آن دستاوردها را با اقداماتی کودکانه، به گونه ای وارونه بنمایش گذاشته اند و چوب حراج به آبروی شهدا و ایثارگران بسیجی زده اند. حال بگذریم از نمایش جعلی و کمدی درام جبهه ها توسط به اصطلاح کارگردانان بسیجی نما یا کارگردانان نماهای بسیجی نما ! که هیچ خط قرمزی برای به سخره کشاندن آن راهیان شهادت و ایثار برایشان تعیین نشده تا " سود "!؟ حاصله از گیشه را در آینده! صرف ترویج "تفکّر بسیجی " نمایند!
بگذریم ؛
شرح این هجران و این خون جگر این زمان بگذار تا وقت دگر