کسانی که جمهوریت و اسلامیت نظام را قبول ندارند، با جسارت بگویند امام را قبول ندارند و می خواهند حکومت دیگری را جایگزین کنند.
جماران - سیدعمادالدین محمودی: از مهمترین و برجستهترین ویژگیهای اندیشه حضرت امام(س) به عنوان یک فقیه شیعه، توجه ایشان به نقش اراده مردم در عرصه سیاست و حکومت است. مسئلهای که به طور عیان در آرمان جمهوری اسلامی تجلی و نمود پیدا میکند. تاریخ تحولات شیعه خود بیانگر اهمیت موضوع نقش و اراده مردم در میان علما و فقهای شیعه است. اختلافی که همچنان در سطوح علمی و حوزوی هم در حال طرح و بحث است. لذا بدون تردید توجه به اصل جمهوریت؛ به عنوان یک نوآوری و نگاه مترقی از مهم ترین نقاط تمایز حضرت امام(س) با سایر فقهای شیعه است. آنچه در پی میآید گفت و گوی جماران با حجت الاسلام و المسلمین رسول منتجب نیا در خصوص نسبت اندیشه امام(س) با جمهوریت است. وی قائم مقام حزب اعتماد ملی، عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز و مدیر گروه فقه و اصول دانشگاه شاهد است. متن گفت و گوی جماران با وی در ادامه میآید:
آنچه امروزه در فضای جامعه به طور کامل احساس میشود، جبههگیری جریان ارتجاعی و سطحینگری است که با تکیه بر ظواهر و شعارهای دینی و ارزشی سعی در زوال ارزش تجربههای بشری در فضای جامعه دارد. متاسفانه آنچه امروز شاهدیم، این است که پس از سه دهه از گذشت انقلاب، امام مظلومترین شخصیت تاریخ انقلاب است. چرا که همواره از سوی این جریانات مقدس مآب و جریانات روشنفکری مورد سوء استفاده قرار میگیرد. به عنوان شروع بحث، به نظر شما چه اتفاقی سبب میشود تا امام به عنوان یک روحانی سنتی، که از بطن فقه شیعه پرورش یافته است، تن به مفهوم مدرن «جمهوریت» برای اداره «امت اسلامی» میدهند؟
در باب اعتقاد امام به جمهوریت و قرار دادن جمهوریت و اسلامیت در کنار هم؛ یک دیدگاه این است که اینگونه نبوده که ایشان بدوا به هر دوی آنها تواما باور داشته باشد. بلکه ایشان در مقطع خاصی؛ مثلا تحت استنشاق فضای اجتماعی فرانسه اعتقاد به جمهوریت پیدا می کنند، در حالی که قبل از آن به آن باور نداشتهاند. دیدگاه دیگر، اندیشه و فکر امام را مبتنی بر جمهوریت و حکومت مردم سالار میداند، و بر این باور است که امام هرگز به حکومت غیر مردمی ولو اینکه دینی باشد، اعتقاد نداشته است. بنده در مورد دیدگاه اول نه تنها آن را تحریف در کلام و مشی امام؛ بلکه جفا و ظلم به ایشان میدانم. بنده و بسیاری از تحلیلگران و کسانی که قبل و بعد از انقلاب با امام همراه بودهاند؛ بر این باور هستیم که حضرت امام از دوران جوانی در متن حوادث و تطورات سیاسی جهان و منطقه و کشور، قرار داشتند و طلبهای نبودند که پس از رسیدن به مرجعیت وارد مباحث سیاسی شوند. آنچه که از آثار و نوشتههای امام برمیآید، این است که ایشان حتی از سنین نوجوانی در بطن سیاست حضور داشتند؛ و خاندان ایشان هم خاندانی سیاسی بود. کتاب کشفاسرار که حاصل دوران جوانی ایشان و در رد برخی اندیشههای نادرست است، در کنار مباحث کلامی، به انتقاد از وضع موجود در دوره پهلوی می پردازد. و به خوبی نشان دهنده حضور فعالانه امام در عرصه سیاسی از اوان جوانی است. امام تمام تحولات را رصد کرده، سپس از جایگاه مرجعیت دینی و پس از طی این مراتب وارد عرصه سیاست می شود و پس ازفوت مرحوم آیتالله بروجردی، بیش از پیش اظهار وجود میکند. هرچند که در زمان آیتالله بروجردی نیز فعالیتهای خود را ذیل نظر ایشان دنبال میکرد. امام از سنین جوانی مردم را به عنوان تکیهگاه حکومت قبول داشته و همواره دم از مردم میزدند. و در تمام سخنرانیهای خود مردم را مخاطب قرار میدادند، و در سالهای تبعید نیز روی صحبت شان با مردم بود. لذا میتوان نتیجهگیری کرد که خمیرمایه تفکر سیاسی امام، یکی باور به توحید وخدای لایزال و دیگری اعتقاد به مردم است؛ که مبنا و شالوده تفکر حکومتی امام را تشکیل میداد. این آموزهها نشأت گرفته از سیره پیامبر و نص قرآن بود. لذا برچسب نادیده گرفتن نظر مردم هرگز به امام نمیخورد، و امام همواره به جمهوریت اعتقاد داشته و در انتها شعارش این بوده که جمهوری اسلامی؛ نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد. اگر جمهوریت منهای اسلام باشد عدول از مسیر حق رخ میدهد، و نیز اسلامیت میتواند ضامن سلامت حکومت باشد و فضا را برای رشد معنوی و تکامل انسان فراهم کند. جمهوریت به این معناست، که حکومت متعلق به مردم است و مردم هستند که سرنوشت خود را تعیین میکنند و این حق بر گردن آنهاست، و هیچکس حق ندارد حکومتی را بر آنان تحمیل کند.
امروز متاسفانه جریانی که ذیل پرچم حکومت اسلامی، سعی دارد تا به عنوان مفسر ولایت فقیه، دیدگاه خود را به نام گفتمان امام در خصوص حکومت معرفی کند. سوال من این است که این جریان، در زمان حضرت امام چه جایگاهی داشت؟
از ابتدای انقلاب، عدهای از صاحبان اندیشه و به خصوص برخی از علما تفکر حضرت امام را قبول نداشتند، نه تفکر فقهی؛ بلکه تفکر حکومتی ایشان را قبول نداشتند. و اگر قدرت و جرأت داشتند؛ همان موقع علم مخالفت با ایشان را برمیافراشتند. همچنین برخی افراد در درون سیستم بودند که حکومت را قبول داشتند ولی اعتقادی به رای مردم نداشتند. دسته اول چه بسا حکومت اسلامی را نیز قبول نداشتند. بعضی افراد که امروز خود را تئوریسین حکومت اسلامی میدانند، جایگاهی در انقلاب نداشتهاند. در حالی که امام و بزرگان حوزه و دانشگاه در تبعید بودند و مردم سینه خود را مقابل گلوله سپر کرده بودند، تنها اقدام آنها موضعگیری علیه دکتر شریعتی بود. مردم باید بدانند که اینها با انقلاب امام نبودهاند و آن را قبول نداشتند و از امام جدا بودند. با امام نبودهاند و در مقابل او بودند؛ تا پیروزی انقلاب.
بعد از پیروزی انقلاب هم تا زمان ارتحال امام، مشغول درس و بحث خودشان بودند. حضرت امام هم کمترین اعتمادی به آنها نداشتند، و کوچکترین مسئولیتی به آنها نسپردند. با چنین پیشینهای اینها مدعی چه هستند؟! در حالی که بیگانه از انقلابند. کسی که بیگانه از انقلاب است نمیتواند برای آن تعیین سرنوشت کند. جمهوری اسلامی مولود تفکر ناب و انقلاب امام است؛ حال آن که اینها با این دو بیگانهاند. بنده متاسفم که صاحبان قدرت به اینها که با انقلاب نبودهاند، میدان میدهند تا نظر بدهند و تصمیمگیری کنند. اما جناح دوم که برای انقلاب هزینه دادهاند؛ اشکالی که دارند این است که مردم را باور ندارند. بنده در سالهای پس از انقلاب با تمام وجود این را در مورد ایشان لمس کردهام. اینان حضرت امام را به عنوان مرجع تقلید پذیرفته و قول او را امر مطاع تلقی میکنند. اما اینکه مردم باید وارد صحنه بشوند و رای بدهند و مشروعیت و اعتبار را مردم تعیین میکنند را قبول نداشتند. این تفکر از ریشه رای مردم را به رسمیت نمیشناسد و به طور کلی این مسئله را نفی میکند که اعتبار و مشروعیت با مردم است. این افراد چنین اعتقادی دارند. در این بین بعضی از علما سخنانی گفتهاند که واقعا سخنان صحیحی نبوده، و خداوند رحمت کند و بیامرزد ایشان را که این تفکر را رواج دادند. گفتند که رهبر حکومت اسلامی از طرف خدا تعیین میشود و خبرگان هم «کاشف» فرد هستند و این سخنان نه در قاموس حضرت امام و نه در قاموس اسلام وجود دارد. کجای ادله حکومت دینی ذکر شده که جبرییل امین یک فرد و مرجع و امام را تعیین میکند و بعد خبرگان این فرد را پیدا میکنند؟
ادلهای که امام برای حکومت اسلامی دارد، همه براین اصل دلالت میکند که مردم بروند و مرجع تقلید و رییس حکومت را پیدا کنند. در هیچ جا ذکر نشده است که فرد را جبرییل امین تعیین میکند و مردم باید فرد را پیدا کنند.
افرادی که این حرف را زدهاند، باید بررسی شود که از کجا این حرف غلط را در آوردهاند و به خورد جامعه دادهاند. و این حرف یک مهر تایید بر آن تفکر غیر مردمی حکومتی است.
یعنی افرادی که حکومت منهای مردم را میخواستند، آمدند و به سخن برخی از فقها و فضلا و اساتید حوزه ( هر چند معدود بودند ) و با استناد به سخن این افراد، دیدگاه فکری خود را به عنوان یک دیدگاه اسلامی مطرح کردند.
واقعیت قضیه این است که این مسائل همیشه مطرح بوده و به هر حال طرح این قبیل مسائل سودمند است. و این سوال که نوع ارتباط حکومت دینی با مردم چگونه است و مردم چه نقشی در حکومت دینی دارند، این یک مسئله است.
اگر ما پذیرفتیم که مردم در حکومت دینی نقش دارند، این بحث مطرح میشود که رای و خواسته مردم به حکومت دینی مشروعیت میدهد یا اعتبار میبخشد. آنچه که هیچ جای شبههای ندارد و هیچ انسان عاقلی نمیتواند آن را رد بکند؛ این است حکومتی که مردم آن را نمیخواهند معتبر نیست. یعنی نمیتواند دوام، ثبات و اعتبار داشته باشد. این حکومت تحمیلی و زوری است. در این مورد شک و شبههای وجود ندارد. بحث دراین است که حالا که مردم اعتبار میبخشند، آیا مشروعیت حکومت هم با مردم است یا خیر؟
در این خصوص دو دیدگاه وجود دارد. یکی همان دیدگاه آقایان است که میگویند مردم باید بخواهند تا ما یا دیگران حکومت کنیم، اما مشروعیت از مردم سرچشمه نمیگیرد. مردم به حکومت مشروعیت نمیدهند و فقط اعتبار و مقبولیت حکومت با مردم است .
اما در نظر دوم اساسا مشروعیت حکومت به رای مردم است. در قانون اساسی که به تایید و امضای حضرت امام رسیده است، ذکر شده که حتی بالاترین مقام جمهوری اسلامی که رهبری است، وقتی خبرگان وی را تعیین کردند؛ بر مردم ولایت دارد. و خبرگان یعنی منتخبین مردم و در حقیقت یعنی مردم با یک واسطه رهبر را انتخاب میکنند. یعنی بعد از اینکه رهبر انتخاب شد، بر مردم ولایت دارد و ولایت به عهده اوست. ولی متاسفانه در بعضی از دوستان این عقیده وجود ندارد و آنها این مسئله را نادیده میگیرند.
حالا این دو نظر هست. اعتقاد داریم جمهوریت و اسلامیت به موازات هم؛ مشروعیت و اعتبار و مقبولیت به نظام میبخشند. در باب مقبولیت که سخن رفت و مورد اتفاق هم هست. مشروعیت نظام هم به رای مردم است. این استنباطی است که ما از دیدگاه امام وحتی از دیدگاه علی بن ابی طالب (ع) داریم. اگر مردم رای ندهند، نه رهبر مشروعیت دارد، نه رییس جمهور، نه نمایندگان مجلس، و نه ارگان هایی که با واسطه یا بیواسطه انتخاب میشوند. همه اینها به طور مستقیم یا با واسطه باید منتخب مردم باشند. پس یک پای مشروعیت رای مردم است. اما پای دوم «اسلامیت» است.
اسلامیت به این معنی نیست که ما در متن آیات و روایات تمام مسائل حکومتی را بتوانیم استخراج کنیم. اساسا دین اسلام دینی نیست که تمام جزییات را به صورت مشروح بیان کند و همه مسائل در متن دین ما باشد. ائمه طاهرین یک قاعده ارائه کردهاند. فرمودهاند که ما اصول و قواعد را به شما ارائه میکنیم. شما باید استخراج کنید و تطبیق دهید. یعنی فروع را از این اصول درآورید. قرآن و روایات یک سری اصول و قواعد کلی را به ما ارائه میکنند. خوب این قواعد را ارائه کردند. ما هم حکومت تشکیل دادیم. میخواهیم این حکومت اسلامی باشد.
یعنی اولا باید بر پایه «جهان بینی توحیدی» باشد. همانطور که در قانون اساسی هست؛ یعنی اعتقاد به مبدأ لایزال هستی، اعتقاد به جهان دیگر و اعتقاد به نبوت. که اینها مبانی اعتقادی به عنوان زیر بنا هستند. که باید باشد و هست. یعنی همه برنامههای حکومت باید بر اساس اینها باشد. در مسیر کفر و شرک نباشد. بعد در رابطه با قوانینی که هست اصل چهارم قانون اساسی می گوید تمام قوانین کشور حتی اصول قانون اساسی نباید مغایر با حکم اسلام باشد
در اینجا دو بحث مطرح است یکی تطابق با آیات و روایات و دوم عدم مغایرت .
آنچه که قانون اساسی و امام میگویند این است که هیچکدام از شئون حکومت بر خلاف هیچ حکمی از اسلام نباشد. این به معنای اسلامیت است. عقلا و نخبگان کشور باید بنشینند و قانون تدوین کنند.
آن زمان که امام، خبرگان قانون اساسی را با مشورت مشاورین و شورای انقلاب تعیین کردند، همه مجتهد نبودند. مجتهدین هم بودند، بعضی از مراجع فعلی هم بودند و بسیاری از کارشناسان متخصص تحصیل کرده در اقتصاد و سیاست و ... نیز حضور داشتند.
بسیاری از نمایندگان مجلس نیز حضور داشتند. اگر قرار بود قانون اساسی فقط متخذ از قرآن و روایات باشد دیگر فقها باید یک «شورای فقهی» تشکیل میدادند و از آیات و روایات، قوانین را استخراج کنند. در حالی که چنین نبود. مجلس هم همین طور. بعضی اعتقاد داشتند که در مجلس فقط باید علما حضور داشته باشند و اگر کسی هم تعیین شود، علما باید تعیین کنند. در حالی که امام فرمودند مجلس خانه ملت است... . همه را مردم باید تعیین کنند.
پس ما اعتقاد داریم جمهوریت که معنایش مشخص است. رای و انتخاب مردم باید باشد، که همان بیعت صدر اسلام است. اسلامیت هم به معنای عدم مخالفت با قوانین اسلام است. طبیعی است وقتی ساختار حکومت مشخص شد و خبرگان رهبری و اعضای مجلس شورای نگهبان ( علما و فقها ) تشکیل شدند؛ این نخبگان باید بنشینند و بر اساس عقل و تدبیر قانون گذاری کنند. قانون گذاری آنها نباید مغایر با قوانین دینی باشد، که رسالت شورای نگهبان هم همین است.
شورای نگهبان مصوبات مجلس را بر دو صورت بررسی میکند :
یکم. فقها بررسی میکنند که بر خلاف قوانین دینی نباشد.
دوم. حقوقدانان بررسی میکنند که بر خلاف قانون اساسی نباشد.
هیچگاه شورای نگهبان نمیگوید که مثلا مصوبه امروز مجلس در رابطه با تامین اجتماعی در قرآن و روایات یافت نمیشود و یا در فرمایشات امام صادق(ع) یا امام باقر(ع) نبوده است. بلکه اینها می گویند که این مصوبه مغایر با فلان حکم شرعی است، یا مغایرتی مشاهده نشده است .
این چارچوب اسلامی بودن است. پس اسلامی بودن به معنای وحیانی بودن و به معنای دخالت جبرییل امین در امور حکومتی نیست. اسلامیت به معنایی که برخی آقایان فرموده بودند لیست نمایندگان مجلس را حضرت ولی عصر(عج) امضا نموده، نیست، اینها دروغ است. اسلامیت به معنای خرافاتی که به دین میبندند نیست. اینها اسلام نیست، بلکه اینها خرافات است و اسلامیت به معنای عدم مخالفت با احکام و قوانین اسلامی است.
این چیزی بوده که اعتقاد ماست پس مجددا جمع بندی میکنم سه گونه تفکر بوده است :
یکم. تفکر غیر انقلابی که انقلاب را قبول نداشتهاند. که متاسفانه امروز داعیهدار فکری و فلسفی و سیاسی و تئوریسین این کشور شدهاند. کسانی که اساس انقلاب را قبول نداشتهاند و به جز اوایل یک لحظه با امام نبودهاند.
دوم. گروهی که انقلاب و نظام را قبول دارند، منتها نظام منهای مردم و حکومت منهای جمهوریت را میپسندند. حتی خیلی اوقات هم به جای جمهوری اسلامی میگویند حکومت اسلامی.
بعضی ها هم این قدرجرأت و جسارت دارند که میگویند امام هم گفته حکومت اسلامی. بعد میگویند حکومت دینی یعنی جمهوری اسلامی. یعنی یک کلمه را میگیرند و یک کلمه را رها میکنند و میگویند که نظام مقبولیت را از مردم دارد ولی مشروعیت را نه.
سوم. یک دسته هم هستند که میگویند هم مشروعیت و هم مقبولیت و هم اعتبار نظام با مردم است؛ مشروط بر اینکه مغایر با اسلام نباشد.
در باب اسلامیت شرط منفی است. یعنی مغایر با اسلام نباشد. اما در جمهوریت شرط اثباتی است، یعنی مردم باید بخواهند. یعنی خواست و رای مردم باید باشد.
این برداشت ما از جمهوری اسلامی است. برداشتی است که ما از متون اسلامی، از منابع وحیانی، از کلمات و نوشتهها و بیانات و سیره و خط مشی حضرت امام؛ قبل و بعد از انقلاب استخراج می کنیم و فکر می کنم جزو بدیهیات هم هست.
بعضی از افراد حکومت را قبول دارند و میگویند بالاخره حکومت لازم است. در روایات هم داریم اگر حکومت فاجر هم باشد، بهتر از نبودنش است. میگویند حکومت عقلا لازم است. این را نمی توانند نفی کنند. منتها یک نوع حکومتی را قبول دارند که حکومت مد نظر امام نیست. حکومت منهای مردم و حکومت منهای انتخابات است. حکومتی که به اعتقادشان حکومت نخبگان و خوبان است. چون یک تعداد خیلی خوب هستند، هرکاری خواستند بکنند؛ چه خواست مردم باشد چه نباشد .
من به صراحت میگویم، کسانی که چنین اعتقادی دارند باید بدانند که اگر اعتقادشان به امام و انقلاب و نظام نیست، بیایند با جرأت و جسارت بگویند ما جمهوری اسلامی را قبول نداریم. کسانی که جمهوریت و اسلامیت نظام را قبول ندارند، با جسارت بگویند امام را قبول ندارند و می خواهند دیگری را جایگزین کنند. ما میخواهیم یک حکومت دیگری را خودمان تاسیس کنیم. آن وقت مردم باید بدانند که این در چارچوب انقلاب نیست. دم از انقلاب نباید بزنند. دیگر نباید از سفره امام ارتزاق کنند و امام را وجه المصالحه قرار دهند. استفاده ابزاری از امام بکنند. چون دیگر خط آنها از امام جدا می شود و خرج شان از امام جدا می گردد. بگویند امام یک انقلابی کرد و حکومتی تشکیل داد. ما آن را قبول نداریم. میخواهیم یک حکومت دیگر تشکیل دهیم . چه اشکال دارد؟ خیلی از کشورها بر همین سبکاند. یک حکومتی تشکیل شده، بعد آمدند کودتا کردند، یا یک عده آمدند گفتند ما این حکومت را قبول نداریم. ولی با جرأت و جسارت بگویند. بگویند ما امام را قبول نداریم، انقلاب را قبول نداریم، نظام جمهوری اسلامی بنیان گذاشته شده امام را قبول نداریم. یک چیز دیگری می خواهیم درست کنیم. به صراحت بگویند تا مردم تکلیفشان را نسبت به اینها بدانند.
یکی از مهمترین شاخصه های گفتمان حضرت امام و مسئلهای که امام خیلی روی آن تاکید داشتند، مسئله سیاسی نشدن نیروی مسلح بود، که بارها در بیانات ایشان دیده می شود. به این معنا که حضرت امام بارها تاکید داشتند که نیروهای مسلح نباید وارد فضا و معادلات سیاسی شوند. تحلیل شما از این مسئله چگونه است؟
همانطور که عرض کردم قانون اساسی چارچوب را مشخص کرده است و وظایفی را تعیین کرده. مثلا فرض کنید در رابطه با مسائل اقتصادی؛ قانون اساسی میگوید تمام درآمدهای کشور باید وارد خزانهداری کل بشود. یعنی هیچکس حق ندارد یک ریال از منابع مالی کشور را در انحصار خودش قرار بدهد. بعضیها تصور میکنند که نظامیها و نیروهای مسلح نباید هیچ گونه ارتباطی با دولت و مجلس داشته باشند، چون فرماندهی آنان به عهده ولایت فقیه است. این تفکر بسیار غلط است. من به عنوان بنیان گذار این مسائل مربوط به نیروهای مسلح و به عنوان کسی که از دورهی اول پایه گذاری ساختار نیروهای مسلح را در کمیسیون امور دفاعی بر عهده داشتم؛ اعلام میکنم تمام این قوانینی که دارد اجرا میشود، ما نشستیم و پایهگذاری کردیم. از اولی که ما داشتیم برنامه ریزی میکردیم، ابتدا وزارت دفاع را تشکیل دادیم؛ برای ارتش و سازمانهای مربوط به ارتش. سپس وزارت سپاه را تشکیل دادیم؛ برای کارهای مربوط به سپاه. بعد دیدیم که خوب یک نوع رقابت و تضادی بین اینهاست، آمدیم این دو وزارت خانه را ادغام کردیم. وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح را تاسیس کردیم. وزارت دفاع و پشتیبانی کلیه امور مربوط به نیروهای مسلح را به عهده دارد. از سپاه و بسیج و ارتش و صنایع دفاعی؛ این وزرات خانه باید عهده دار مسائل مربوطه باشد. یعنی اینجا دیگر ارتباطی با ولی فقیه ندارد. ارتباط به وزیر دارد و او باید پاسخگوی مجلس باشد. مجلس باید قانون تصویب کند و او باید اجرا کند و اگر اجرا نکرد، یک نماینده حق دارد آن وزیر را مورد سوال قرار بدهد. به طور مثال؛ بروند دفتر رهبری و بگویند میخواهیم اسلحه بخریم، تانک بخریم، کامیون بخریم، برنج و روغن بخریم. اینا به عهده رهبری نیست و اینها از وظایف وزارت دفاع میباشد. پس مجلس بودجه را در اختیار وزیر قرار میدهد و او باید پاسخگو باشد. رهبری فرماندهی میکند. بله اگر فرماندهی کل دستور داد که باید این عملیات انجام بگیرد، وزیر هم باید ساز و کارش و تجهیزاتش را فراهم کند و مجلس هم باید تصویب کند (مثل زمان جنگ). زمان جنگ وقتی فرماندهی کل قوا دستور یک عملیاتی را میداد، همه باید بسیج میشدند و امکانات را در اختیار میگذاشتند. در رابطه با نیروهای انتظامی هم همینطور. نیروی انتظامی هم یک بخشی از آن مربوط میشود به فرماندهی کل قوا، و بخشی دیگر مربوط به وزارت کشور است. بنابراین از نظر ساختار قانون مشخص است. در رابطه با مسائل سیاسی؛ من یکی از کسانی هستم که از همان لحظات اولی که امام این اندیشه را اعلام فرمودند، از امام دریافت کردیم و به شکل قانون در آوردیم. در تمام قوانین نیروهای مسلح آوردیم که این نیروهای مسلح نباید در مسائل سیاسی و حزبی دخالت کنند. چرا؟ چون امام فرمود حرام مسلم است. خدا شهید محلاتی را رحمت کند. ایشان عضو کمیسیون ما بود و در حال بررسی قوانین مربوط به ارتش، سپاه، کمیته و وزارت اطلاعات بودیم. درحالی که ایشان رابط ما با حضرت امام بود. هر دفعه میآمد و میگفت امام تاکید داشت که این مسائل را در قانون بگنجانید. بعد یادم هست اساس نامه سپاه را تصویب کردیم و رفتیم خدمت حضرت امام گزارش دادیم. امام یکی از مسائلی که روی آن انگشت تاکید نهادند همین بود و آن اینکه نیروهای مسلح متعلق به همهی مردم هستند و نه یک جناح خاص یا یک حزب و گروه. پس اگر نیروهای مسلح وارد دعواهای سیاسی بشوند، نتیجتا از مردم جدا میشوند و در صورت اختلاف در برابر هم اسلحه میکشند. آن موقع به یادم دارم حزب جمهوری اسلامی وجود داشت و امام فرمود حتی وابستگی به حزب جمهوری اسلامی هم نباید داشته باشند. گفتند حزب جمهوری اسلامی که در رأسش آقای خامنهای و هاشمی هستند، با این حزب هم نباید وابسته باشند. در آن جلسهای که ما بودیم، آقای ناطق نوری هم وزیر کشور بودند، ایشان هم در جلسه بودند. به صراحت در موارد زیادی فرمودند که ارتش، سپاه، بسیج و نیروهای انتظامی هیچ یک مجاز نیستند در دعواهای سیاسی وارد بشوند، له یا علیه شخص یا گروهی موضع گیری کنند. بعضی آقایان به صراحت نظر امام را زیر پا میگذارند و مخالفت میکنند. باید بدانند کار خلاف شرعی است. این خروج از مسیر امام است. اصلا نیروهای مسلح نیامدهاند که از جناح اصلاح طلب یا اصولگرا دفاع کنند. نیروهای مسلح بنیه دفاعی ملت هستند که میخواهند در داخل و در مرزها دفاع از تمامیت ارضی بکنند. نیروهای مسلح مدافع اقلیتهای دینی هم باید باشند. به همان نسبت که مدافع یک مرجع تقلید است باید نسبت به یک زرتشتی، مسیحی و یهودی هم مدافع باشد. اینها بزرگترین ظلم را دارند به ملت و نظام میکنند که نیرویی متعلق به مردم را میخواهند در انحصار یک جریان قرار بدهند. اگر میبینیم در دیدگاه مردم آن وزن و اعتبار سابق وجود ندارد، آنهایی که عشق میورزیدند وقتی یک سرباز یا یک بسیجی را میدیدند و میخواستند او را در آغوش بکشند؛ چرا الآن شرایط عوض شده است؟ یک بخشی از علت همین است. یعنی به جای اینکه در خدمت مردم باشند، در مقابل مردم قرار میگیرند. بنابراین فرمایش امام یک فرمایش بسیار منطقی و مستدل و عقلانی است و ایشان فوق العاده روی آن تاکید داشتند.