تجربه فراوان صادق طباطبایی در مسائل دیپلماتیک در اوایل انقلاب و نیز زمان دفاع مقدس از او شخصیتی ساخته که در شرایط کنونی گفتوگو با وی را جذاب میکند. زمانی که نقلقولهای متعدد و گاهاً متنوع از امام(س) افزایش مییابد و اختلافنظرها درباره مشی آن بزرگوار کار را به جدال رسانهای میکشاند. دکتر طباطبایی از جمله افرادی است که حرفهایی برای گفتن دارد. او برادر همسر حجتالاسلام سیداحمد خمینی و از نزدیکان بیت امام(س) است. گفتوگوی آرمان با او در شرایطی انجام شد که طرح مباحثی نظیر حذف شعار مرگ بر آمریکا و نیز اخبار منتشر شده از نوادگان امام(س) بار دیگر توجه رسانهها را به بیت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران جلب کرده است. آنچه در پی میآید مشروح این گفتوگو است:
شما حتماً عکسالعمل رسانهها و تعدادی از طیفها و شخصیتهای سیاسی را به اظهارات آقای هاشمی در مورد «حذف شعار مرگ بر آمریکا» به دستور امام خمینی و نیز مسائل مربوط به «برقراری رابطه با آمریکا» رصد کردهاید. از سوی دیگر مباحثی نیز درباره دیگر مسائل بیت امام(س)مطرح شده است. شما یکی از نزدیکترین افراد به امام و بیت و دفتر ایشان بودهاید و در بعضی مقاطع نیز گامهای مهمی در ارتباط با سیاست خارجی ایران برداشتهاید. به نظر شما چرا اولاً این مطلب از سوی آقای هاشمی الان مطرح میشود و درثانی چرا این اندازه حساسیتها را برانگیخت؟
در مقدمه به این نکته توجه داشته باشیم که اصولا در عرف بینالملل و به خصوص در مقاطعی خاص از جمله در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی که مبارزات ضدامپریالیستی در جهان بهویژه در آمریکای لاتین که ما از آنها به عنوان کشورهای توفانی یاد میکردیم و نیز در میان مبارزان انقلابی در خاورمیانه و شمال آفریقا، شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی و نیز سوزاندن پرچمهای این دو ابرقدرت و نیز دیگر رژیمهای سلطهگر نظیر رژیم صهیونیستی و... امری رایج بود. بدیهی است در آن مقاطع هیچ کجا از این شعارها و نیز از سوزاندن پرچمها چنین برداشت نمیشد که هدف ملتهای این کشورها هستند. در شعار مرگ بر آمریکا، اعلام انزجار از خوی امپریالیستی و سیاستهای برتریجویانه و ستمگرانه و ضد آزادی آمریکا مراد بود و نه مردم آمریکا. همچنین از سوزاندن پرچم انگلیس اعلام نفرت از سیاستها و روشهای خصمآلود و ضدانسانی این کشور بود و نه بیان انزجار از مردم. در آن دوران نشانههای مبارزات و مبارزان انقلابی شامل مشتهای آهنین گرهکرده، حمل اسلحه بر دوش و... میشد. با تغییر شرایط سیاسی به ویژه بعد از اضمحلال اتحاد جماهیر شوروی و فروکش کردن مبارزات انقلابی مبتنی بر اندیشه مارکسیسم و یک قطبی شدن کانون قدرتهای سلطهگر، تغییراتی نیز در رویکرد کانون قدرت امپریالیستی آمریکا و حتی باقیمانده قدرت اتحاد شوروی به مستبدان و حاکمان فاسد و زورگو پدید آمد.
در جهان دوقطبی، هرکدام از ابرقدرتها میکوشیدند در جهت تامین منافع خود، حوزه و منطقه تحت اشراف خود را به هر شکل ممکن حفظ کنند و در این راه از هرگونه حمایت از دولتها و فرمانروایان مستبد و فاسد و ستمگران زورگو دریغ نمیورزیدند. در چنین شرایطی شعار مرگ بر امپریالیسم آمریکا یا مرگ بر امپریالیسم شوروی از سوی مردم تحت ستم و مبارزان و مجاهدان، امری قابل قبول شناخته میشد و هیچکس هم از آن شعار، معنای اعلام انزجار از ملت آمریکا یا ملتهای جمهوریهای تشکیل دهنده اتحاد جماهیر شوروی که اتفاقاً بخش اعظم آنها را جمهوریهای مسلماننشین و بعضاً جدا شده از ایران شکل میدادند را نداشت. امروز که ساختارهای سیاست و حکمرانی در جهان تکقطبی بهگونهای شکل گرفته که دیگر حفظ منافع قدرت مسلط جهانی الزاماً با حمایت از زمامدار فاسد و حاکم مستبد گره نخورده، بدیهی است نگاه به شعارها و شیوههای مبارزه هم تغییر پیدا کرده است. مشت گرهکرده یا قیافه اخم آلود در دنیای امروز و در ذهن جهانیان، سمبل انقلابیگری و آزادیخواهی نیست حمل اسلحه بر دوش و نمایش حرکتهای چریکهای شهری یا کوهستانی در جهان امروز نشانهای از تروریسم کور و سلب امنیت و آسایش از زندگی مردم تلقی میشود و طبیعی است در این راستا سوزاندن پرچم یک کشور نیز الزاماً نشانه مقاومت در مقابل تجاوزات و زورگوییها و ستمگریها و اعلام انزجار از ابرقدرت مستکبر نیست. این حقیقت گرچه هنوز عمومیت مطلق پیدا نکرده است اما روزافزون و در حال گسترش است. با ذکر این مقدمه برگردیم به سوال شما که چرا این مطالب امروز مطرح میشود. در پاسخ باید عرض کنم که اولاً این اظهارات از سوی آقای هاشمی امروز مطرح نشده و مربوط به امروز هم نیست. در اظهارات ایشان به صراحت میبینیم که به اوایل دهه ۶۰ و حداکثر به مکاتبات با امام راحل در اواخر عمر ایشان اشاره میکنند. آنگونه که در خاطر دارم طرح این موضوع از جانب آقای هاشمی به حدود سه سال پیش باز میگردد. همچنین به خاطر دارم زمانی را که طرح حذف این شعار در بین سران نظام مطرح بود و سرانجام نیز امام با آن موافقت کردند، تازه آن هم در شرایطی بود که در اوج جنگ با عراق به سر میبردیم. همین جا اضافه کنم که در آن زمان منظور حذف شعارها از رسانه ملی بود و نه دستور به اجتماعات مردمی. گرچه در بعضی مقاطع در نماز جمعه شعار مرگ بر انگلیس یا مرگ بر شوروی از ترجیع بند «مرگ بر»ها! خارج شده بود؛ ولی اصل کلی همان حذف رسمی بود که البته به دلیل حوادثی که پیش آمد جنبه عملی به خود نگرفت. بد نیست در همین راستا به یک موضوع مشابه دیگر اشاره کنم. در آن دوران با اعلام ساعت و شروع اخبار ساعت ۲۰ شبکه یک سیما، قطعه سرودی پخش میشد که از جبههها نشأت گرفته و با صدای آقای آهنگران و همخوانی جوانان در جبهه اجرا شده بود و ترجیع بند آن «بهر ولای عشق او به کربلا میرویم» بود. به خاطر دارم که در بین سران نظام و نیز امام اتفاق نظر وجود داشت که این سرود از آرم خبری حذف شود ولی همچنان اجرا میشد. اتفاقا در آن زمان سرپرستی صدا و سیما هم با آقای محمد هاشمی برادر آقای هاشمی بود که اصولاً هیچگاه مخالفتی از ایشان با دستورات یا توصیههای سران نظام در خاطر ندارم. یک شب در محضر امام و بر سبیل طنز موضوع مطرح و گفته شد عجیب است که سران سه قوه چنین صلاح دیدهاند و شما هم موافقت کردهاید ولی این قطعه همچنان پخش میشود. امام در جواب گفتند ظاهرا حال و هوای جبهه از همه این دستورات شما و من قویتر است. پس از آن بود که با انتقال دستور امام توسط مرحوم سیداحمد به متولیان صدا و سیما، پخش این قطعه از آغاز برنامههای خبری سیما حذف شد. این قضایا البته فقط به این دو موضوع ختم نمیشد؛ موارد مشابه زیادی وجود داشت که بهرغم میل امام و سران نظام مدتها اجرا میشد تا اینکه سرانجام با شیوه قاطعتری با آن موارد برخورد شد.
ظاهرا شما هم خاطرات جالبی دارید، ممکن است یکی دو مورد از اینها را که میگویید، نقل کنید؟
اوایل دهه ۶۰، تلاشها و زمزمههایی برای جداسازی فضاهای آموزشی دانشجویان دختر و پسر در دانشگاهها شروع شده بود. امام(س) میگفتند مگر دختر و پسر در سر کلاس درس استاد چه میخواهند بکنند که باید میانشان پرده باشد و سپس افزودند نباید به جوانان، دختران و پسرانی که دو سه سال دیگر وارد فضای اجتماعی و مدیریت جامعه میشوند، اینگونه توهین روا داشت و تخم بدبینی را نسبت به آنان در دل پاشید. آیتا... خامنهای که در آن زمان علاوه بر ریاستجمهوری، امام جمعه تهران نیز بودند در خطبه نمازجمعه به این موضوع و بیان نظر امام پرداختند. با وجود این یک روز آقای دکتر شیخالاسلامی که استاد راهنمای خواهرم بودند، هنگامی که وارد کلاس میشوند مشاهده میکنند که وسط کلاس پرده کشیدهاند. در جواب اعتراض ایشان، گفته میشود که به دستور انجمن اسلامی این کار صورت گرفته است. آقای دکتر شیخالاسلامی میگویند اگر این پرده را جمع نکنید، درس نخواهم داد. فایدهای نداشت. از اینرو ایشان به اتاق رئیس دانشکده برمیگردند و از طریق تماس با دفتر امام به خواهرم زنگ میزنند که ماجرا را به امام بگوید و از ایشان کسب تکلیف کند. امام با تندی زایدالوصفی میگویند به این کارها خاتمه دهید و ببینید این افراد به کجا وصل هستند و توسط چه جریان منحرفی تحریک شدهاند. مورد دیگری فکر میکنم سال۶۲ یا سال ۶۳ بود و چند روزی به ماه رمضان مانده بود. امام آقای محمد هاشمی رئیس وقت صدا و سیما را احضار کردند. وقتی ایشان آمد، من هم در دفتر امام حضور داشتم و آقای هاشمی که قدری نگران بود از من علت احضار خود را جویا شد. من هم خبر نداشتم و با هم نزد امام رفتیم. امام به آقای هاشمی گفتند: شنیدهام به مناسبت ماه رمضان دستورالعمل داخلی صادر کردهاید و گفتهاید در ایام ماه رمضان در طول روز، موسیقی از رادیو و تلویزیون پخش نشود و دیگر اینکه مجریان مرد در تلویزیون در این ماه ریش خود را نتراشند. آقای هاشمی تلویحاً تائید کرد و گفت بله مسئولان شبکهها ظاهراً این کار را کردهاند. امام با حالتی تند ولی آمیخته با محبت گفتند چرا اصرار دارید ریاکاری و دورویی را رواج دهید؟ کسی که به فتوای مجتهدی تراشیدن ریش را بدون اشکال میبیند، چرا مجبورش میکنید در ماه رمضان ریاکاری کند؟ در مورد پخش موسیقی هم گفتند موسیقی یا حرام است یا حرام نیست. اگر حرام است، روز و شب ندارد و اگر حرام نیست، چرا به گونهای عمل میکنید که شائبه حرمت دینی به وجود آید؟ اگر امروز این کارها را وارد دین کردید و لعاب دینی به آن دادید، چه کسی باید فردا اینها را از دستورات واقعی دینی جدا کند؟ مواردی از این دست زیاد است که در این مجال اندک جای بازگویی آنها نیست.
آقای دکتر طباطبایی، شما در مقطعی معاون سیاسی نخستوزیر و سخنگوی دولت بودید. مبنا و معیار سیاست خارجی ایران در آن زمان چه بود؟
در زمان دولت موقت و تا قبل از شروع تجاوزات نظامی عراق به حریم ایران، بر مبنای خط مشی تعیین شده از سوی امام، ما با تمام کشورها، جز رژیم صهیونیستی و دولت نژادپرست آفریقای جنوبی و دولت لیبی البته در سطوح متفاوت، روابط سیاسی و دیپلماسی داشتیم.
با اروپا و آمریکا چطور؟
درمجموع ارتباط با جهان غرب، دکترین امام ارتباط با همه کشورهای غربی منهای آمریکا در راس بود. یعنی برای ما تفاوتی بین آمریکا و هلند یا کشور کوچک لوکزامبورگ نبود. هر کشوری که به اصول پذیرفته شده جهانی، احترام متقابل، قبول تمامیت ارضی و عدم مداخله در امور داخلی و تامین منافع ملی طرفین پایبند بود، میتوانست با ما ارتباط دوستانه داشته باشد. با وقوع حوادثی از جمله تحریکات گروههای وابسته به شرق و غرب و عملیات ایذایی و فعالیتهای تروریستی آنها و نیز دخالتهای پیدا و پنهان برخی کشورهای دور و نزدیک نظیر عراق و شوروی آن روزگار و ایالات متحده و... حد و حدود روابط خارجی ما دستخوش و تابع متغیری از این حوادث گردید. با شروع جنگ و حمایتهای بعضی دولتها از عراق، بدیهی است سیاست خارجی ما به کلی تغییر پیدا کرد. بنا به اقتضای مصالح و تغییر شرایط در مقاطع مختلف؛ سیاست خارجی ما هم شکل خاص خود را پیدا میکرد. حفظ سه اصل عزت و حکمت و مصلحت؛ دکترین سیاسی ما بود.
اشاره کردید که تغییر شرایط یا اقتضای مصالح از عوامل تغییر سیاست خارجی ما بودند؛ با ذکر مصداق یا مواردی این موضوع را روشنتر بیان کنید؛ چون فکر میکنم همین مصادیق امروز هم در سیاست خارجی ما باید نقشآفرین باشند.
بله، همینطور است. به طور مثال در جنایات بیحد و مرزی که صدام علیه کشورما کرد تردیدی نداریم. زمانی که در ایام حج سال 1366 جنایت هولناک در عربستان صورت گرفت و حجاج مظلوم ما با بیرحمی هرچه تمامتر مورد ضرب و شتم و کشتار واقع شدند، امام اعلام کردند ما اگر از سر صدام بگذریم از سر فهد(پادشاه وقت عربستان) نخواهیم گذشت. حتی انجام فریضه حج بنا به مبنای فقهی» عنوان ثانوی «چند سالی صورت نگرفت. بدیهی است اتخاذ این چارچوب برای رابطه با عربستان؛ اقتضای آن زمان بود. چند سالی نگذشته بود؛ درحالی که آثار و تبعات جنایات صدام هنوز ادامه داشت؛ رابطه با عربستان از سر گرفته شد و گام به گام توسعه و تعمیق یافت. همینطور است تغییرات در سیاست خارجی ما با اتحاد شوروی آن زمان؛ با انگلستان در مقاطع مختلف؛ با دولت فرانسه در تحولات پس از انقلاب و...
در مورد آمریکا چه؟ ما که به دولت ایالات متحده آمریکا بدبین بوده و به آنها اعتماد نداریم و آنها وعده شکن و دو رو هستند. آیا با وجود این نگاه، زمینهای برای برقراری رابطه باقی میماند؟
من از این بیان مانعی برای آغاز مذاکره یا برقراری رابطه نمیفهمم بلکه اقتضایی برای تحقق آن درک میکنم. مگر ما در مقاطع مختلف تاریخ روابط کشورمان با اتحاد جماهیر شوروی، کم جنایت و خیانت دیدهایم؟ در همین هفت یا هشت سال اخیر آیا نشانههایی از اعتماد مطلق بین ما و دولت روسیه دیدهاید؟ چند سال پیش قرار بود نیروگاه بوشهر راهاندازی شود؟ چقدر پول و اعتبار از ایران گرفتند و پیوسته ضربالاجل تعیین کردند و به یک کدام هم عمل نکردند. بنابراین میبینیم با وجود عدم اعتماد و نشانههای فراوان بدبینی اما بنا به اقتضائات دیگر با این دولت بد قول و بد سابقه، رابطه سیاسی و دیپلماسی، آن هم در سطح بالا داریم. مگر نگاه ما به انگلستان نگاه خوشبینانه است؟ چه میزان افت و خیز در رابطه با انگلستان داشتهایم؟ با وجود این میبینیم که مقدمات برقراری روابط، مجددا به چشم میخورد. بنابراین من فکر نمیکنم که داشتن نگاه بدبینانه به دولت ایالات متحده مانع برقراری روابط با آن کشور است بلکه ظاهرا «اقتضائات و موانع» دیگری وجود دارند که این امر هنوز شکل نگرفته است. وانگهی فراموش نکنید که تصمیم به ترک رابطه با آمریکا ابتدا از سوی آمریکا و در پی ماجرای گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران اتخاذ شد. امام خمینی(س) هم یکبار در همان مقطع گفته بودند رابطه آمریکا با ما، رابطه گرگ و میش است. حالا اگر شرایطی فراهم شد و اقتضائات دیگر ایجاب کرد و اصول سه گانه عزت، حکمت و مصلحت هم رعایت شد و دیپلماتهای باهوش، فهمیده، با تجربه و موضوعشناس و آشنا به تحولات جهانی در وزارت خارجهمان مامور گفتوگو و بررسی شرایط برقراری روابط دوطرف شدند دیگر دلیلی و مصداقی برای رابطه گرگ و میش وجود ندارد. زمانی که ایالات متحده آمریکا تامین منافع خود را در خاورمیانه منوط به ارتباط با ایران میداند، اینجا دیگر مسئله میش و گرگ نیست. من اعتقاد دارم امروز و بهخصوص در دولت یازدهم به اندازه کافی - هرچند نه به وفور - از نیروهای کاردان، متخصص، تاریخدان و واجد شرایط برای حل مشکلات بینالمللی بهرهمند هستیم.
اولویتهای کنونی ما در سیاست خارجی ایران را چه مواردی میدانید؟
به نظرم مسائل و مشکلاتی که در حال حاضر دولت و ملت با آن دست به گریبان هستند باید در دو بخش داخلی و خارجی مورد توجه قرار گیرند. سؤال شما به بخش خارجی مسائل راجع است که اهم آنها، یکی مسئله انرژی هستهای و مشکل تحریمها و تبعات بسیار ناگوار آن بر دامنه وسیعی از اقتصاد کشور است و دیگری سیاست خارجی ما در ارتباط با سایر کشورهای جهان خصوصا که رابطه ما با آنها جنبه استراتژیک دارد. درمورد انرژی هستهای، اعتقاد من بر این است که ما میتوانیم با اتخاذ شیوهای حساب شده که ضامن و حافظ منافع کوتاهمدت و بلندمدت ملی ما باشد، راه بهانهجوییها و گزافهگوییها و سلطهطلبیهای غیرانسانی غرب را که به شدت تحت تاثیر لابیهای صهیونیستی قرار دارد، سد کنیم. در عین حال باید به این مسئله توجه داشته باشیم که در هیچ مذاکره و در هیچ گفتوگویی چه دوجانبه و چه چندجانبه نباید توقع داشته باشیم که دیگران به فکر منافع خود نبوده و فقط در اندیشه حل مشکلات منافع ملی ما باشند. من گمان میکنم به نسبت دو یا چند سال پیش ایران میتواند از موضعی برتر با کشورهای درگیر برنامه اتمی ایران به گفتوگو بنشیند. با فاصله گرفتن از شعارها و اظهارات بیمعنا، میتوان قدم به قدم به سوی اعتمادسازی متقابل پیش رفت. در این مورد فعلا به همین اندازه بسنده و برای تیم مذاکرهکننده توفیق و پیروزی آرزو میکنم.
درمورد مسائل خاورمیانه برنامهها و سیاست خارجی دولت یازدهم را چگونه ارزیابی میکنید؟
مشکلات عمده خاورمیانه از مسئله فلسطین و بحران سوریه و رشد روز افزون گروههای افراطی و سلفیهای خشک مغز القاعده و عوامل وابسته به اسرائیل و قدرتهای ساقط شده در عراق و افغانستان و... گرفته تا حضور نیروهای خارجی در خلیج فارس و رقابت آنان بر سر تسلط بر منابع بزرگ انرژی و مسائل خرد و بزرگ دیگر هستند که حل هرکدام و خنثی کردن برنامههای تخریبی آنان؛ نیاز به واقعبینی، درایت، خردورزی خاص و چندجانبه دارد. من اعتقاد دارم که دولت یازدهم ایران باید در گامهای نخستین سیاست خارجی خود؛ در بخش خاورمیانه تلاش کند هرچه سریعتر و عمیقتر روابط خود را با عربستان ترمیم کرده و با ایجاد پیوند سهگانه ایران؛ عربستان و ترکیه و امضای تعهدنامههای مختلف در جهت اهداف و منافع مشترک به بخش عظیمی از بحرانهای بر شمرده خاورمیانه خاتمه دهد. آثار و نتایج کوتاه و بلندمدت چنین پیمان سه جانبهای روشنتر از آن است که لازم باشد در اینجا بیان گردد. همانطور که دیده میشود بخش عمده نیروهای مخرب و مزدوران مواجب بگیر تروریستی و جنایتآفرین در سوریه، توسط عربستان و ترکیه مورد پشتیبانی مالی و لجستیکی و... قرار دارند. قبل از آنکه نیروها و گروههای بحرانآفرین یاد شده بتوانند وارد لبنان شده و به قصد انتقامگیری اسرائیل از شیعیان و حزبا... وارد عمل شوند؛ باید زمینههای عمل آنان توسط اتحاد سهگانه ایران، ترکیه و عربستان خنثی گردد. نباید گذاشت شرایطی فراهم شود که عوامل صهیونیسم بینالملل بتوانند با نفوذ در ارتش ترکیه و نزدیکی با ژنرالهای ترک و اتخاذ تدابیر دیگر سیاسی اطلاعاتی؛ زمینههای محکم جایگاه ترکیه مسلمان را در میان کشورهای اسلامی و ملل مسلمان سست گردانند. تردیدی نباید داشت که هدف از حمایتهای لجستیکی ناتو و استقرار پایگاههای ضدموشکی پاتریوت در ترکیه و نیز استقرار ناوگانهای نظامی آمریکا در این منطقه از دریای مدیترانه در نخستین گام؛ تامین امنیت و منافع همهجانبه اسرائیل است و نه حمایت از ترکیه به عنوان عضو ناتو، در مقابل حملات ارتش سوریه. نه سوریه سر جنگ با ترکیه را دارد و نه فعلا توان هجوم نظامی به این سرزمین را. هدف دیگر که اسرائیل ولابیهای صهیونیسم در آمریکا و نیز ایادی آنان در منطقه تعقیب میکنند؛ تضعیف نیروهای مقاومت شیعیان در لبنان؛ به عنوان نیروی عظیم مقاومت در برابر اسرائیل میباشد. فرو ریختن نظام سوری از یکسو باعث تضعیف حزبا... لبنان و از سوی دیگر باعث کاهش قدرت مانور سیاسی ایران در منطقه خواهد گشت. بدیهی است برای تحقیق این امر عوامل اسرائیل و وابستگان نفوذی این رژیم در خاورمیانه ودر حواشی خلیجفارس از هیچ اقدام و گامی فروگذار نمیکنند. هدف دیگری که ایادی و نیروهای وابسته به اردوگاه صهیونیسم و دول غربی در منطقه تعقیب میکنند؛ عدم استقرار امنیت و حاکمیت دولت قوی و مستقل در عراق و افغانستان است. نکته شگفتی زا، وحدت گروههای افراطی مذهبی نظیر سلفیها و تکفیریها و وابستگان به وهابیت سعودی با بعثیهای مدعی سوسیالیسم یا به قول خودشان مرام اشتراکی در عملیات انتحاری و ترورهای کور در عراق است؛ مسئلهای که تداوم جنایات و کشتارهای طرفین در سوریه، مسئله غامض و پیچیدهای است که شخصیتی همچون کوفی عنان را از ادامه میانجیگری در این کشور باز داشته است.
به نظر شما ایران باید چه سیاستی را در قبال سوریه اتخاذ کند؟
معتقدم جمهوری اسلامی ایران باید با تجدیدنظر در مبانی و تاکتیکهای سیاست خارجی خود هم در منطقه و هم در مقیاس جهان به تدوین و تنظیم برنامههای متناسب با اقتضائات و ایجابات روز پرداخته و با نزدیکتر شدن به عربستان و ترکیه و تدوین رویکردی نوین و مشترک با این دو کشور؛ حتیالمقدور سیاستی اتخاذ کند که از حمایت این دو دولت از شورشیان و نیروهای افراطی و انتحاری کاسته شود. ممکن است تصور شود؛ حصول به توافق وهماهنگی با مشی و اهداف سیاستهای ترکیه و عربستان در منطقه؛ خاصه در سوریه، غیرممکن باشد. به این مسئله اگر فقط با عینک یکسونگر نگریسته شود؛ ممکن است کار مشکل -اگر نگوییم غیرممکن- به نظر آید ولی اتخاذ هوشمندانه سیاستهای مبتنی بر اهداف مشترک و تضمین کننده منافع ملی هر سه کشور؛ نخستین گامی خواهد بود که زیربنای سیاستی مشترک و مستقل از قدرتهای خارجی را در میان آنها رقم خواهد زد. در همین راستا باید جمهوری اسلامی در اصول روابط دیپلماتیک خود با روسیه و چین نیز نگاهی نو بیافکند و در همسو کردن رویکردهای آنان به مسائل خاورمیانه با سیاستهایی که هماهنگ با عربستان و ترکیه اتخاذ میکند بکوشد ولی در همین جا نیز میتوان وجوه مشترک فراوانی را یافت که زمینهساز همکاریهای آنان در مسائل خاورمیانه باشد. بهطور کلی من معتقدم که ما باید با تدوین یک سیاست دیپلماتیک فعال و معتدل و خردگرا و بری از شعارها و اظهارات تاریخ مصرف گذشته، رویکردها و راهکارهای تازهتری را ترسیم کنیم. مشکل اساسی ما با اتحادیه اروپا و نیز ایالات متحده امریکا؛ بیشتر برخاسته از مسائل هستهای است.
برخی از تحلیلگران میگویند اگر ما مسائل هستهای خود را با اروپا و آمریکا حل میکردیم آنها موضوع دیگری را علیه ما علم میکردند نظیر مسئله حقوق بشر.
این تصور را من چندان قبول ندارم؛ زیرا معتقدم بر سر این مسائل هیچگاه جامعه جهانی علیه ما به اجماع یا به توافق نخواهد رسید. کما اینکه در همین مسئله هستهای نیز بر این باور هستم که اگر عملکرد ما در گذشته در حوزه کارشناسی دور میزد و نه در حوزه مسائل امنیتی، چه بسا زودتر از اینها میتوانستیم با رفتار خردگرانه و هوشمندانه، مشکلات خود را با سازمان انرژی اتمی در وین حل کنیم و نگذاریم کار به شورای امنیت کشیده شود تا تحت سیطره شیطنتها و رفتارهای خصمانه و سیاسی قدرتهای بزرگ قرار گیرد. همینجا مایلم این مسئله را نیز اضافه کنم که ما از مجموعه کشورهای عضو بلوک غیرمتعهدها خیلی بیشتر از گذشته میتوانیم درجهت منافع سیاسی و اهداف دیپلماسی خود بهره ببریم بهویژه آنکه ما در حال حاضر ریاست دورهای این سازمان را برعهده داریم.
منبع: آرمان