گفتگوکننده: مینا علی اسلام
تبیین بینش و منش امام خمینی(س) در عرصه سیاست و اجتماع ضرورت همواره جامعه ماست. بدون شک امام خمینی تاثیرگذارترین شخصیت تاریخ معاصر کشورمان محسوب می شود که تاثیر حیات و اندیشه سیاسی اش تا دهه های متمادی پس از این نیز استمرار خواهد یافت و بر همین اساس نیاز به بازخوانی و تبیین آن همواره احساس می شود.
حجت الاسلام و المسلمین مجید انصاری نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در گفتگو با پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران به بیان دیدگاه های خود در این زمینه پرداخته است.
جناب آقای انصاری به نظر میرسد تصویری که این روزها از حضرت امام ترسیم میشود کاملاً منطبق با واقعیت نیست. شاید مرور خاطرات شاگردان و همراهان امام و کسانی که با مشی و منش ایشان در ارتباط بودهاند بتواند در ترسیم تصویر درست از ویژگیهای مدیریتی، اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و حتی زندگی شخصی راهگشا و موثر باشد. آیا شما نیز با این دغدغه موافق هستید؟
ابتدا از موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی که به تبیین و معرفی شخصیت امام و آرمانها و اهداف بلند ایشان همت میگمارند، تشکر میکنم. این امر نه صرفا برای موسسه و بیت امام بلکه برای همه کسانی که دستی به قلم و ارتباطی با فرهنگ و رسانه دارند، یک ضرورت اجتناب ناپذیر است. نه از این جهت که شخصیت حضرت امام خمینی(س) نیازمند این توصیفات باشد؛ چراکه در زمان حیاتشان هم از اینکه کسی بخواهد ایشان را توصیف کند دوری میکردند، بلکه انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر و آینده نیازمند بازشناسی ویژگیهای حضرت امام برای معاصران و نسلهایی است که ایشان را ندیدهاند و دورانشان را درک نکردهاند و امروز از رهگذر مطالعه آثار؛ به طور غیرمستقیم با حضرت امام(س) به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی آشنا می شوند.
متاسفانه قصور و تقصیرهای فراوان مجموعه دوستداران انقلاب، شاگردان و همراهان امام از یکسو و فرصتطلبی مخالفان و دشمنان انقلاب اسلامی و مخالفان اندیشه امام از سوی دیگر، و در برخی از موارد -متاسفانه- استفاده ابزاری از سخنان یا احکام امام(س) و معرفی ابزاری ایشان برای توجیه برخی از اعمال و رفتارها، موجب شده که این چهره تابناک در غباری از تردید، اوهام و سوالات مختلف پوشانده شود و به تدریج اثرگذاری خود را به عنوان یک مصلح اجتماعی و یک رهبر دوراندیش دینی و اسلامشناس تمام عیار از دست بدهد. به هر حال تخریب چهره ایشان به شیوههای مختلف و انگیزهها و عوامل گوناگون در حال انجام است. توسعه و فناوری ارتباطات، رسانههای شنیداری، دیداری و سایر ابزاری که در اختیار دشمنان ما هست هم به کمک آمده و عدهای با شیوههای حساب شده درصدد تخریب شخصیت ایشان و به دنبال تحریف تاریخ انقلاب اسلامی هستند. از این جهت پرداختن به این امر یک ضرورت و وظیفه است.
نکته دومی که به عنوان مقدمه باید عرض کنم، این است که صحبتهای من و امثال من که افتخار زندگی در دوران زعامت و مرجعیت حضرت امام را داشتهایم و به لحاظ فقهی و شرعی مقلد و از نظر سیاسی پیرو ایشان بودیم، ممکن است نوعی اغراق یا شیفتگی اغراقآمیز تلقی شود. من این مسئله را یکی از آسیبهای تحلیل شخصیت چهرههای تاریخی میدانم که بعضی از سر شیفتگی و اغراق و بعضی از سر خصومت و دشمنی شدید شخصیتها را توصیف میکنند و در این میان حقیقت گم میشود. من با توجه به این آسیب میخواهم به خوانندگان تاکید کنم که سعی خواهم کرد به هیچ عنوان آنچه که میگویم تحت تاثیر چنین روحیهای نباشد. ولی اگر چنین برداشتی از مطالب من و امثال من میشود نه به دلیل شیفتگی و غیر واقعی بودن آن است بلکه به دلیل ویژگیهای امام و شخصیت ایشان است.
امام خمینی(س) قطعا تربیت شده مکتب علی(ع) و پیرو ایشان بودند. به همین دلیل و به قول استاد شهید مطهری در کتاب جاذبه و دافعه حضرت علی، عدهای او را تا مرز کفر (مانند خوارج) و عدهای هم در حد الوهیت و خدا (مانند جریانات علیاللهی) میرسانند. هم جریان خوارج و هم جریان غلات (کسانی که نسبت به شخصیت ایشان غلو میکردند) در زمان خود حضرت علی پدیدار شدند. علت پیدایش خوارج این بود که آنها توان هضم برخورد حکیمانه و قاطعانه حضرت علی در برابر معاویه در جریان حکمیت و مصلحتاندیشی ایشان برای اسلام را نداشتند لذا ایشان را به کفر متهم کردند. غلات هم با دیدن چشمههای عظیمی از جوششهای معنوی و کارهای اعجابانگیزی که ایشان در جریان جنگ جمل از خود نشان دادند به این نتیجه رسیدند که علی(ع) از سطح انسان فراتر است و نعوذ بالله او خداست.
جرج جرداق نیز در کتابش، حضرت علی را به عنوان جامع صفات متضاد یا جامع اضداد معرفی میکند، در حالی که اگر با دید انسانبین و معرفگرایانه انسان کامل نگاه کنند میبینند هیچ تضادی در این صفات نیست. زیرا انسان نماینده خدا، مظهر اسما و صفات الهی و خلیفه خدا است. همان طوری که خداوند متعال صاحب صفات جمال و جلالی هستند که جمع آنها در ذات اقدس الهی موجب جمع اضداد نیست، انسانهایی که به نوعی در پرتو ذات اقدس الهی شخصیت خود را ساختهاند و سعی کردهاند انسانی الهی باشند، همین تجلی صفات مختلف الهی در وجودشان هست. امام بزرگوار ما هم چون انسانی فوقالعاده وارسته و جهادگر برای رسیدن به قلههای رفیع انسان کامل بودند، یکی از نمونههای بسیار تکامل یافته و برجسته انسان کامل و مادون معصومین(ع) هستند. از پیامبران و ائمه معصومین که بگذریم، یقیناً در میان انسانهای کمال یافته جامعه اگر بخواهیم فهرستی از افراد را ذکر کنیم حضرت امام در رأس این فهرست یا در رتبههای اول این فهرست قرار خواهند گرفت. گرچه در هر یک زمینههای علمی، عرفانی، اخلاقی، شجاعت و مدیریت و ... انسانهای برجسته و بزرگی داشتیم که امام به شاگردی آنها افتخار میکنند اما به تدریج امام جامعیتی پیدا کردند که موجب ممتاز شدن ایشان از دیگران شد و همین جامعیت موجب برداشتهایی شد که من به آن اشاره کردم. یعنی عدهای میآیند و برخورد حضرت امام و قاطعیت ایشان را در برابر رژیم شاه، جریان ضد اسلام و استکبار جهانی و در برابر تجاوز صدام و حزب بعث عراق به سرزمین ایران میبینند و یکپارچه قهر، خشم، اقتدار، ایستادگی و غضب و ... ایشان را برجسته میکنند؛ یعنی همان چهرهای که حضرت علی(ع) در برابر ناکثین، قاسطین، مارقین، مشرکین و منافقین داشتند و ممکن است او را به یک فرد خشن و تندخو متهم کنند. بر عکس کسانی که از زاویه عرفان به شخصیت امام پرداختند و کتابهای عرفانی امام را دیدند شیفته ایشان شدند و امام را یک عارف خاص اخلاقی و برجسته میپندارند. به هر حال بر این نکته تاکید میکنم که آنچه ما راجع به امام میگوییم برداشتهای وجدانی و دریافتهای شخصی خودم از این شخصیت است بدون اغراق و گزافهگویی.
شما در سخنانتان به شیوههای تخریب چهره امام اشاره کردید. جدا از روش غلو و اغراق در تحریف شخصیت که ممکن است سوءنیتی هم در کار نباشد، فکر میکنید تخریبها با چه هدفی صورت میگیرد؟ و یا چه جریانی از اینگونه تخریبها حمایت میکند؟ آیا تفکر سازمانیافتهای پشت این تخریبهاست یا خیر و آیا بعد از رحلت امام این تفکر فرصتی برای بروز و ظهور پیدا کرده است؟
به نظر من جریانات مختلفی در تخریب شخصیت حضرت امام فعال و موثر هستند که هر یک از آنها انگیزههای خاص خود را دارند. جریانات برونمرزی و خارج از دایره انقلاب کسانی هستند که با آگاهی و شناخت و انگیزه ضربه زدن به انقلاب اسلامی، دستاوردهای انقلاب و تاثیرات وجودی روحانیت و مرجعیت به طور عام و شخص حضرت امام به طور خاص را هدف حمله قرار میدهند. تردیدی نیست که انقلاب اسلامی و شخص حضرت امام، یک منبع الهامبخش بزرگ برای بسیاری از ملتهای تحت ستم به ویژه ملتهای مسلمان بوده است. طبیعی است کسانی که از این انقلاب آسیب دیدهاند، با منشأ آن یعنی امام دشمنی و مقابله کنند. آنها حتی قبل از پیروزی انقلاب دشمنی میکردند ولی آن موقع چون خطر را خیلی جدی نمیدیدند و باور نمیکردند که انقلاب پیروز شود یا امام اینقدر بتوانند موثر باشند دشمنیشان در حد گفتار و یا زندانی کردن و تبعید بود. با پیروزی انقلاب آنها تصور نمیکردند که امام بتواند انقلاب اسلامی را از زیر بار هجوم انواع برنامههای پیچیده آنها به ویژه جنگ تحمیلی هشت ساله به سلامت از گردنههای خطرناک عبور دهد. لذا هرچه جلوتر رفتند کینه و احساس خطرشان نسبت به امام(س) و اسلام سیاسی امام بیشتر شد. امروز با اینکه23 سال از رحلت حضرت امام گذشته اما تحلیلگران به خوبی میدانند تاثیرات عمیق این بینش و تفکر برای بیداری ملتها و مقاومت مردم، ظلمستیزی و احیاء شخصیت و القاء اعتماد به نفس در مردم و روح ظلمستیزی چیزهایی است که مدام از سرچشمه گفتار و رفتار امام جوشیده میشود. اگر آنها در زمان جنگ با حجم سنگین تبلیغات مسموم رسانههایشان دست به تخریب میزدند و امکان پاسخگویی کمتر بود، امروز در برابر حجم وسیع تبلیغات آنها این قبیل معرفیها انجام میشود. بنابراین آمریکا و بلوک غرب دشمنی اساسی شان را با انقلاب از طریق کوبیدن و مخدوش کردن چهره حضرت امام دنبال میکنند. در همین رابطه باید صهیونیستها و رژیم اشغالگر قدس را به طور جدیتر به عنوان دشمن معرفی کرد. آنها بسیار فعالند چون واقعاً از انقلاب اسلامی سیلیهای سنگینی خوردهاند و هنوز هم موجودیت رژیم جعلی خود را از رهگذر مکتب امام خمینی در خطر میبینند. لذا طبیعی است که این مکتب و تاثیر و نفوذ این شخصیت را در جوانان مسلمان از بین ببرند و متاسفانه ظاهرا در مقاطعی هم موفق بودهاند. فشار آنها برای جلوگیری از نزدیکی مردم مصر، لیبی و تونس به انقلاب اسلامی ایران ناشی از همین ترس و وحشت است، البته بخشی از آن هم ناشی از سوءرفتار و عملکرد ما است. منافع این جریان در استعمار ملتها و معرفی اسلام و به تعبیر حضرت امام(س) جایگزین کردن اسلام آمریکایی به جای اسلام ناب است. آنها در شیوههای خود فراز و فرود بسیاری داشتند و هر قدر جلوتر آمدند عمق اسلام ناب را بیشتر درک کردند و با خوش خیالی فکر میکردند با طرح کودتا و جنگ میتوانندکار را تمام کنند، اما موفق نشدند. لذا با اسلام انقلابی بدلی به میدان آمدند و جریان طالبان و القاعده را راه انداختند. نشانههای زیادی وجود دارد که نشان میدهد القاعده و طالبان دست پرورده آمریکاییها و صهیونیستها هستند به این امید که بتوانند جریانی با جاذبههای انقلابی درست کنند که مرجعیت انقلاب اسلامی و اندیشههای حضرت امام را از بین ببرند و هر وقت خواستند آن را متوقف کنند. اما در عمل نه تنها انقلاب متوقف نشد بلکه خود این جریانات خودساخته دردسر شد و امروز بانیان آن در حل مشکل خودساخته گیر هستند. البته این جریان ضربات سنگینی به حیثیت اسلام انقلابی زد و توانست در مجامع و مقاطعی یک چهره خشن افراطی از اسلام معرفی کند.
جریان خارجی دیگر، بعضاً تحت تاثیر توطئههای مخفی سرویسهای جاسوسی آمریکا، انگلیس و اسراییل قرار میگیرد و ایران هراسی، انقلاب هراسی و امام هراسی را در دستور کار خود قرار دادهاند و در میان مسلمانها و کشورهای دیگر به آن دامن میزنند. آنها با بزرگ کردن مسئله شیعه و سنی، با القاء اختلافات مذهبی، قومی و نژادی و متاسفانه با همراهی نادانی و جهالت بعضی عناصر داخلی سعی دارند ملتهای مسلمان را در برابر ایران قرار دهند. با این وجود حزبالله یک جریان داخلی واقعی در لبنان زاییده تفکر انقلابی و اسلام متعهدی است که امام منادی آن بوده است. امام هم از ابتدا تاکید داشتند که بحث صدور انقلاب به هیچ وجه به معنای مداخله عملیاتی ایران در کشورهای دیگر نیست، بلکه تبلیغ و تبیین اسلام ناب است.
جریانهای خارجی هشت سال جنگ را بر ما تحمیل کردند و برادرکشی وسیعی را راه انداختند که طی آن صدها هزار نفر از مردم ایران و عراق کشته شدند. آنها تصور میکردند که به وسیله صدام یک بذر کینه عمیق بین دو ملت ایران و عراق افشاندهاند که مدتهای طولانی ادامه خواهد یافت؛ اما برای آنها غیرقابل باور و غیرقابل تحمل بود که بلافاصله بعد از سقوط صدام و رژیم بعثی و ایجاد فضای آزاد در عراق، مردم این کشور از انقلاب ایران و امام خمینی استقبال کنند. آنها به هیچ وجه نتوانستند با وجود تبلیغات وسیع، امام را در ذهن مردم عراق تخریب کنند بلکه بر عکس مردم احساس کردند که او یک رهبر نجاتبخش خواهد بود. این موارد برای سردمداران استکبار مسائل قابل تحملی نیست.
در یک جمعبندی میتوان جریانی خارجی فعال در تخریب چهره امام را به سه دسته جریان آمریکا و هم پیمانان غربی، جریان وابسته به صهیونیستها و جریان تحت تاثیر تبلیغات منفی غرب در کشورهای اسلامی تقسیم کرد. البته به این تقسیمبندی باید جریان اپوزیسیون ضد انقلاب مثل سلطنتطلبان، سکولارها و منافقین را هم اضافه کرد که برای براندازی نظام از هیچ ننگی فروگذار نکردند.
در داخل کشور هم میتوان به سه جریان فعال در این زمینه اشاره کرد، گروه اول: عوامل پنهان جریانهای خارجی هستند که در داخل نفوذ دارند. در اوایل انقلاب کار این نفوذیها ترور و ایجاد جو ترس و وحشت بود. البته آنها در ارکان تصمیمسازی و تصمیمگیری نفوذ داشته و دارند. امروز آثار نفوذ آنها را در آثار تخریبی بعضی تصمیمات مهم اقتصادی، فرهنگی و سیاسی میبینیم.
جریان داخلی دیگری که در راستای تخریب امام تلاش میکند، یک جریان به ظاهر فکری است که از همان ابتدا با اندیشه امام همراهی نداشت، مثل انجمن حجتیه، ولایتیهای افراطی. آنهاخیلی پیچیده و مشکوک عمل میکنند. مقابله آنها با امام خطرناکتر و پیچیدهتر از مقابله جریانهای ضدانقلاب و دشمن خارجی است، چون آنها آشکارا عمل میکنند ولی این گروه مشکوکند و چه بسا فعلا چهره واقعی خود را مخفی میکنند و حتی ممکن است خیلی از امام تعریف و تمجید هم بکنند و خود را علاقهمند به انقلاب و امام(س) نشان دهند ولی برای اینکه ریشه این اندیشه را قطع کنند با شیوههای خاص و درازمدت به میدان میآیند. جریانی که در داخل اندیشه مردمسالاری و نظریه جمهوریت نظام را در مقابل اسلام قرار میدهد و رای مردم را تشریفاتی و زینتی قلمداد میکند یا صحبت از اصالت حکومت اسلامی به جای جمهوری اسلامی میکند جریانی صد درصد ضد امام و اندیشههای ایشان است و معتقدم که این جریان اگر شبانه روز درود بر امام و سلام بر امام سر دهد، نباید باور کرد. آنها درست نقطه ای را هدف قرار دادهاند که نقطه پیروزی و قوت امام بود. این جریان، جریان خطرناکی است که با استناد به متشابهاتی از برخی کلمات و آرای امام بدون در نظر گرفتن نقش زمان و مکان در این اظهارات، میخواهند جمهوری اسلامی را که دستاورد اندیشه امام بوده به عنوان یک حکومت تحمیلی از بالا به پایین و یک حکومت مردمستیز معرفی کنند.
جریان دیگر بعضا عمدا و یا از روی نادانی در این جهت حرکت میکنند. یعنی اهداف دیگری دارند که لازمه دستیابی به آن اهداف، تخریب چهره امام است. این جریان، افراطیهای خشونتطلبی هستند که خود را حق مطلق و هر اندیشه غیر از اندیشه خود را باطل میدانند. بحثهای آنها اندیشهای نیست، بلکه قدرتطلب هستند و قدرت را در انحصار گروه خود میخواهند. آنها برای توجیه کارهای خود، از سخن یا حکمی از امام بدون در نظر گرفتن ظرف زمان و مکان و مقتضیات آن نتیجهگیری غلط میکنند. امام از این افراد با عنوان مقدس نماهای احمق و متحجرین نادان یاد کرده است. آنها افراد کم عمق و نادانی بودند و تصورشان این بود که اسلام فقط احکام عبادی شخصی است و غیر از آن ربطی به اسلام ندارد. این جریان عمدتا پیش از پیروزی انقلاب فعال بود. امروز آن جریان قدرتطلب بیشتر نقش تخریبی را ایفا میکند گرچه جریان اول هنوز هم دست اندرکار هست و به ارائه اسلام ناقص میپردازد. در این میدان صحبت بسیار زیاد است که باید وارد بعضی از مصادیق شد و اگر در جایی امام راجع به جریانی حکم تندی داده است که امروز هم خیلی از آن سوء استفاده میشود مثل جریان منافقین در سال 67، اگر آن را به خوبی تبیین کنیم و ببینیم جریان چه بوده و امام چه حکمی داده خواهیم دید به هیچ وجه آنچه که امروز القا میشود،حکم امام(س) نبوده است.
امروز عدهای در داخل برای توجیه رفتار غیرمنطقی خود در محدود کردن حقوق اساسی مردم مانند حق آزادی بیان، حق آزادی مطبوعات و حق اعتراض مسالمتآمیز، برای اینکه این حوزهها را بر اساس سلیقه شخصی خود در برخورد با رقبایشان در درون خانواده نظام توجیه کنند به تکههایی از برخوردهای امام رو میآورند. نقش تخریبی آنها برای مشوه جلوه دادن چهره امام به مراتب از تاثیر تخریبی آمریکا، انگلیس و صهیونیستها بیشتر است. چون آنها دشمناند و اینها به ظاهر دوست، آنها مستنداتی ندارند و اینها بر حسب ظاهر مستندسازی میکنند.
به مجموعه این عوامل داخلی، نادانی برخی از دوستان و کمکاری علاقهمندان را باید اضافه کرد. باید در خصوص معرفی امام تلاش بیشتری میشد. صدا و سیما، سینما، هنر و خود شاگردان امام همه در این زمینه کمکاری جدی داشتهاند و مجموعه عواملی دست به دست هم داده که تکلیف خود را در دفاع از امام به خوبی انجام ندهند و این خطر به وجود بیاید که چهره ایشان آنطور که بود معرفی نشود، بلکه چهرهای معکوس از امام نشان داده شود که جز دوری نسل جدید و جوان از این جایگاه و پایگاه هدایت، خاصیت دیگری ندارد.
برخورد امام با مخالفانش را چطور ارزیابی میکنید؟
امام به خاطر وارستگی و خودساختگی، هرگز دیده نشد که برای دفاع از خودشان اقدامی کنند یا کسانی را به خاطر مخالفت با خود، مورد بازخواست قرار دهند. این رفتار برای فردی وارسته که منیت را در وجود خود کشته بود و به هیچ وجه گامی در جهت معرفی خودشان برنمیداشتند در برخورد با مخالفینی از این دست و در این زمینه رفتار حضرت امام درسآموز است. بسیار بسیار کسانی که قبل از انقلاب در دوران مبارزه یا به دلیل نشناختن راه و اهداف حضرت امام و کوته بینیهایی که داشتند و تحلیلهای سطحی و غلط نسبت به اهداف انقلاب و پیشبینی نهضت مسائلی را مطرح میکردند. به خصوص بعد از سال 42 و کشتار مردم با دستاویز قرار دادن حفظ خون مردم و جلوگیری از خونریزی و بهانههایی از این دست امام را متهم میکردند که مردم را دم تیغ قرار داده و با مشت به جنگ درفش میرود. بعضا هم نامهربانانه تعابیر بدی به کار میبردند و قبل از آن در خصوص مشی فلسفی ایشان بعضی از افراد سطحی که مخالف فلسفه و عرفان بودند رفتار ایشان طوری بود که با بزرگواری و کرامت عبور میکردند و اگر کسانی هم میخواستند دفاعی کنند اگر در تعابیرشان تندخویی بود امام با آنها برخورد میکردند تا با مخالفین. در جریان مبارزه برخی از مراجع و علما همراه نبودند، طلبههای انقلابی و عاشق امام خیلی ناراحت بودند از برخی سکوتها یا سازشهایی که میدیدند بعضاً در منبر و اطلاعیههای خودشان تعابیر تندی نسبت به برخی از علما و مراجع به کار برده بودند که حضرت امام(س) در یک سخنرانی رسمی و علنی به شدت این برخورد را محکوم کردند. ولی طبیعی بود که از پاسخ دادن علمی، تبیین و روشنگری اهداف انقلاب نه تنها حمایت میکردند بلکه آن را واجب هم میشمردند.
بعد از پیروزی انقلاب هم امام(س) همین روش را با کسانی که با ایشان نظر مخالفی داشتند، پیش گرفتند. اگر به برخی از مکاتباتی که با امام صورت گرفته -و برخی از این مکاتبات در موسسه تنظیم و نشر آثار امام موجود است- نگاه کنیم، ایشان با برخوردی کریمانه و اقناعی انتقاد را یا مستقیم و مکتوب و یا به طور غیرمستقیم پاسخ میدادند؛ ولی برخورد قهرآمیز و طرد و حذف را برنمیتافتند.
از سوی دیگر، امام با مخالفتهایی که از سوی مخالفین و ضدانقلاب با نظام جمهوری اسلامی و یا احکام اسلام صورت میگرفت، بسیار قاطع و بدون گذشت رفتار میکردند و در دفاع از اسلام، انقلاب و مردم ملاحظه کسی را نداشتند و حتی جان خودشان را به خطر میانداختند. به همین سبب هم مقابل رژیم شاه ایستاد و علت ایستادگی امام در برابر رژیم شاه مخالفتهای آن رژیم با مردم، اسلام و آزادی بود. بعد از پیروزی انقلاب هم در جایی که آمریکا و صهیونیستها نسبت به اصل انقلاب و جمهوری اسلامی و احکام اسلام شبههای را مطرح میکردند امام با قاطعیت و صراحت پاسخ میدادند مثل ماجرای سلمان رشدی و اهانت به پیامبر اسلام. در مورد دیگری وقتی بعضی از اعضای جبهه ملی راجع به حکم قصاص و برخی احکام جزایی اسلام اظهارنظرهایی کرده بودند که در حقیقت انکار احکام ضروری اسلام بود، امام خیلی محکم و قاطع در دفاع از احکام اسلام بیانیه دادند.
نکته مهمی که در برخورد امام(س) نسبت به مخالفین جمهوری اسلامی در داخل کشور و جریانها و گروههای مخالف دارای اهمیت است، این بود تا زمانی که آن گروهها فقط در چارچوب طرح دیدگاههای خودشان فعالیت میکردند و اقدام عملی علیه مردم و امنیت کشور انجام نمیدادند، ضمن اینکه در رد سخنان و افکار آنها در سخنرانیهای مختلف روشنگری داشتند، برخورد حذفی قهرآمیز با آنها صورت نمیگرفت. اگر فضای سال 60-58 را بررسی کنید میبینید قبل از اینکه برخی از گروههای ضد انقلاب دست به اسلحه ببرند، فعالیت آنها آزاد بود و روزنامه و هفتهنامه داشتند و بعضاً در رادیو و تلویزیون در مناظرهها شرکت میکردند و در دانشگاهها میزگرد داشتند. اما از زمانی که آنها زبان گلوله، انفجار، توطئه و حرکتهای تجزیهطلبانه را برای گفتوگو با حاکمیت انتخاب کردند، امام به پیروی از احکام اسلام و سنت پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع)، بعد از روشنگری و نصیحت، برخورد قاطعی را پیش گرفتند و از ظرفیت دفاعی و امنیتی کشور در جهت سرکوب آنها استفاده کردند و اگر این کار را نمیکردند طبیعتا انقلاب در همان گامهای اول با شکست مواجه میشد و دوباره ایادی آمریکا به کشور برمیگشتند.
در مقطعی منافقین درخواست ملاقلات با امام(س) را داشتند که ایشان فرموده بودند شما اسلحه را زمین بگذارید، من میآیم با شما صحبت میکنم. این نهایت تواضع ایشان و برخورد منطقی با یک گروه مخالف را نشان میدهد، اما آنها زبان اسلحه را انتخاب کرده بودند و در هیچ کجای دنیا با کسانی که میخواهند با زبان اسلحه با حاکمیت صحبت کنند، رودربایستی و تعارف جایی ندارد. به هر حال، هر کشوری به منظور حفظ حاکمیت ملی خودش، در برابر هجوم مسلحانه یا حرکتهای تروریستی و تجزیهطلبانه یا همدستی با دشمن برخورد قاطع میکنند. اگر به تاریخ جنگهای مختلف دنیا نگاه کنید میبینید برخورد با جاسوسهای نظامی بیگانه یا با همدستان داخلی دشمن متجاوز به مراتب شدیدتر از برخورد با خود دشمن متجاوز است و این یک اصل به رسمیت شناخته شده در تمام مجامع جهانی است. جمهوری اسلامی هم بعد از اینکه منافقین و برخی از گروههای ضدانقلاب در جنگ علیه ایران به صدام پیوستند، طبیعی بود که برخورد با آنها را در دستور کار قرار دهد.
در مجموع میتوان گفت که برخورد حضرت امام(س) با مخالفین با نظرات فقهی ایشان که برگرفته از فقه اسلامی است، منطبق بود و آن، حداکثر مماشات و مدارا با مخالفین غیرمسلح و غیرمحارب است. حضرت امام در موضوع محارب که یک عنوان فقهی قرآنی است، نظرشان این بود که محارب و مفسد فیالارض یک عنوان هستند. یعنی فسادانگیزی در زمین به تنهایی برای مجازات اعدام کافی نیست، بلکه اگر فساد در زمین همراه با حرکت محاربه به معنای اسلحه برداشتن و ایجاد ناامنی در جامعه باشد؛ مجازات اعدام صدق میکند. لذا اگر گروهکهایی صرفا کار افساد را انجام میدادند ولی حرکت مسلحانه و ناامنی مسلحانه را ایجاد نمیکردند طبق نظریه فقهی امام نمیشد به آنها عنوان محارب اطلاق کرد و مجازات محارب را برای آنها در نظر گرفت.
در خصوص موضع امام(س) در برابر بنیصدر و یا آقای آذری قمی هم این نوع برخوردها صدق میکند یا خیر؟
نمیتوان مخالفین را یکدست تلقی کرد. اولاً بین مخالف و منتقد باید تفاوت قائل شد. امام به هیچ وجه در خصوص منتقدین، به برخورد معتقد نبودند بلکه رفتار حمایتآمیز داشتند. نامههای زیادی در خصوص انتقاد از امام وجود دارد که ایشان با سعه صدر با آنها برخورد میکرد. در خصوص دیدگاههایی هم که در برابر نظریه ولایت فقیه در روزنامه رسالت مطرح میشد، امام برخورد تبیینی داشتند و اجازه نمیدادند که با آنها برخورد و یا در جامعه به آنها اهانت و توهین شود. امام حتی اجازه نمیدادند جریانات موافق نظام که به نوعی مخالف برخی دیدگاههای ایشان بودند به طور کلی در جامعه منکوب و از گردونه حذف شوند. به عنوان مثال وقتی در بعضی جاها با سخنرانیهای یکی از منتقدین برخورد شده بود یا ایشان در انتخابات مجلس در تهران رای نیاورد، امام(س) بلافاصله ایشان را به عضویت در شورای نگهبان منصوب کردند که این رفتار خیلی درسآموز بود. امام اجازه نمیدادند با مخالفین فکری و سیاسیشان برخورد حذفی صورت بگیرد. ایشان به چندصدایی در جامعه و وجود افکار و سلیقههای متفاوت برای حیات نظام معتقد بودند که این موضوع به پویایی جامعه کمک میکند.
بنیصدر نمونه عینی مهمی از برخورد امام(س) با مخالفین است. بنیصدر دیدگاههایی داشت که به وضوح با دیدگاههای امام مغایر بود و بعد از اینکه به عنوان رییس جمهور انتخاب شد در رفتار مدیریتی و عملی خود هم آنها را بروز میداد. هم قبل از انتخابات ریاست جمهوری هم در دوران انتخابات و بعد از آن کمترین حرکت یا اشارهای از سوی امام که از آن تلقی مخالفت با بنیصدر شود، دیده نمیشد، به طوری که خیلیها تصور میکردند امام به بنیصدر رای داده و یا با ریاست جمهوری ایشان موافق بوده است. امام(س) به راحتی قادر بودند با یک اشاره دیدگاه خودشان را راجع به ریاست جمهوری بنیصدر بروز دهند که در آن صورت یقیناً او انتخاب نمیشدزیرا نفوذ کلمه بینظیر امام در جامعه و محبوبیت فوقالعاده ایشان در جامعه طوری بود که اگر مردم احساس میکردند امام به شخصی متمایل هستند و با شخصی موافق نیستند، بیتردید اکثریت جامعه آن خواسته امام(س) را داوطلبانه عمل میکردند. امام هم به همان میزان که مردم کنجکاو بودند که خواسته ایشان را محقق کنند، وسواس داشتند از خودشان نطری و یا تمایلی را بروز ندهند به ویژه در موضوع انتخابات. چون امام احساس میکردند اگر چنین مسئلهای در جامعه شکل بگیرد این همان برگشت به قبل در اداره کشور خواهد بود و به استبداد میانجامد و به تدریج روحیه جمعگرایی و اعتقاد به خرد جمعی جای خود را به روحیه فردگرایی و تقدیس شخص خواهد داد و در نهایت به تحقیر بدنه عمومی جامعه خواهد انجامید. امام میدانستند اگر این اتفاق رخ دهد در آینده به یک اعتقاد تبدیل خواهد شد که باید از بالا به پایین نصب مسئولان اجرایی صورت گیرد و به یک خواسته معکوس تبدیل خواهد شد. ایشان برای پرهیز دادن جامعه از این بیماری سیاسی با وجود آنکه مخالف ریاست جمهوری بنیصدر بودند نظر خودشان را بروز ندادند و بنیصدر انتخاب شد و حتی بعد از فاجعه انفجار حزب جمهوری اسلامی و همدستی بنیصدر با منافقین، امام(س) با نصیحت و ارسال پیغامهای زیاد تلاش داشت که بنیصدر را از افتادن در ورطه نابودی تاریخی و عامل جریان رسوای منافقین شدن باز دارند که متاسفانه این نصیحت تاثیر نکرد.
در سایر مخالفتهای نظری هم مواردی بوده که امام اجازه برخورد قهرآمیز ندادهاند. مثلا زمانی مرحوم آقای بازرگان بعد از استعفا از دولت موقت به ملاقات امام آمده بود که برخی از پاسدارها با او رفتار تندی داشتند و امام از این خبر بسیاز برآشفته و ناراحت شدند و طی اطلاعیهای به کسانی که در دفتر بودند،ابلاغ فرمودند که به هیچ وجه راضی نیستم در دفتر من به احدی اهانت شود و با این مسئله برخورد کردند.
امام(س) ضمن دفاع محکم از انقلاب، مراقب بودند که حقوق فردی اشخاص ضایع نشود و به بهانه دفاع از انقلاب تندیهایی صورت نگیرد. نظر امام این بود که با هیچ بهانهای حتی به بهانه حفظ نظام نباید دست به ظلم آلوده کرد. از دید ایشان، نظام قبل از اینکه یک ساختار باشد مجموعهای از ارزشها است که ساختارهای سیاسی و اداری قدرت برای تحقق آنها است و اگر آن ارزشها فراموش شود و حفظ این پوسته، ظرف و ساختار اداری اصل قرار بگیرد تفاوتی با رژیمهای دیگر ندارد. ایشان میفرمودند اگر قرار باشد ما بحث اجرای ارزشهای اسلامی و عدالت را مدنظر قرار ندهیم چه داعیهای برای انقلاب داشتیم. قرار نبود که ما بیاییم از شاه تحویل بگیریم و همان کاری را کنیم که شاه میکرد.
امام خمینی(س) بر این نکته بسیار تاکید داشتند که حکومت، قدرت یا ریاست سلسله عناوینی هستند که ذاتاً نه تنها برای کسی ارزش آور نیست بلکه موجب وزر و وبال دنیا و آخرت خواهد بود مگر اینکه به وسیله این پستها و مسئولیتها اقامه حق و عدل شود. لذا بسیار مراقب بودند که چه میگذرد و به نام اسلام چه عملی صورت میگیرد. این خط مشی سیاسی امام در برخورد با مخالفین بود. البته در برخورد با دشمن قاطع بودند و به هیچ وجه ترس در وجودشان نبود. در عین حال امام در مقابله با همانها هم معتقد بودند که باید ضمن ایستادگی کامل، با خرد و تدبیر و با حفظ محوریت منافع نظام مواجهه و برخورد و ایستادگی کرد.
همانطور که جنابعالی هم اشاره داشتید، امام به رای و نظر مردم اهمیت ویژهای داشتند. بارزترین جمله ایشان در این باره هم این است که مجلس در راس امور است و مجلس عصاره فضائل ملت است. لطفا در این خصوص بیشتر توضیح دهید. ضمن اینکه اخیرا مباحثی مطرح شد مبنی بر اینکه مجلس دیگر در راس امور نیست. آیا این تفکر میتواند در راستای تخریب اندیشههای امام قلمداد شود؟
الزاما تخریب از سوی دشمن صورت نمیگیرد. ممکن است افرادی با برداشت غلط از اسلام و اندیشه امام عملا چیزی را ترویج کنند و نسبت دهند که تخریب اندیشه ایشان باشد ولو اینکه چنین نیتی نداشته باشند. مهم این است که آنها از امام، انقلاب و جمهوری اسلامی چه تصویری را ارائه میکنند. البته بعضیها از سر دشمنی خود را به نادانی میزنند و با تحریف سخنان امام این کار را انجام میدهند و اتفاقا عمدتا نقش رسانههای بیگانه همین است. آنها خیلی حساب شده، زیرکانه و مرموز با طرح نادرست دیدگاههای امام تخریب را انجام میدهند.
مسئله رای مردم و ابتنای امور به انتخاب و خواست مردم از مبانی اساسی دیدگاه امام است. اگر بخواهیم مجموعه اندیشه سیاسی امام را در دو جمله خلاصه کنیم باید تاکید کنیم که امام بر حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان به عنوان یک حق و یک تکلیف نگاه میکردند و چون جامعه ما اسلامی بود طبعا اسلامی بودن احکام و قوانین، پایه اساسی دوم در اندیشه سیاسی امام است. هر تفسیری از اسلام و خط امام خمینی و هر تبیینی از رفتار سیاسی ایشان چه قبل و چه بعد از پیروزی انقلاب ارائه شود که در آن به نقش مردم جنبه تشریفاتی داده شود یا رای و خواست مردم را در مرحله دوم و سوم اهمیت قرار دهد، فرسنگها از اندیشه سیاسی ایشان دور است. اصولا انقلاب امام خمینی(س) برای احیای هویت و شخصیت مردم و آوردن مردم به صحنه برای به دست گرفتن سرنوشت خودشان بود.
در خصوص اصل ولایت فقیه و حوزه اختیارات او نیز فقهای ما دیدگاههای متفاوتی داشتهاند. من بر اساس برداشتی که از دیدگاههای حضرت امام(س) و نظریه سیاسی ایشان دارم به این جمعبندی رسیدم که رای و خواست مردم یکی از ارکان مشروعیت نظام است نه تمام آن. مشروعیت نظام اسلامی در دیدگاه امام(س) به دو عامل بستگی دارد یکی نصب عام فقیه از ناحیه امام معصوم، به این معنا که شرایطی را برای منصب والی اسلامی در زمان غیبت مطرح کردهاند و کسانی که واجد این شرایط و صلاحیتها هستند حق دارند صرفا به عنوان ولایت بالقوه حکومت کنند. این ولایت در طول ولایت خداوند متعال تعبیر میشود. نظر امام این بود که ولایت از آن خداست و همه فقها بر این نکته اتفاق نظر دارند که اصل، عدم ولایت فردی بر فرد دیگر است. ولایت بالذات از آن خداوند متعال است و هرکس که خداوند ولایت او را تجویز کرده باشد، حق ولایت در محدودههایی که خداوند اجازه فرموده را دارد. طبعاً انبیای الهی و ائمه معصومین به عنوان ولی منصوب از طرف خداوند متعال، ولایتشان در طول ولایت خداوند مشخص است. در دوران غیبت، فقیه جز با انتخاب و رای داوطلبانه مردم از هیچ راه دیگری مجاز به در دست گرفتن قدرت نیست. به تعبیر دیگر، اگر فقیهی طبق موازین اسلامی واجد همه شرایط منصب ولایت باشد آیا کافی است صرفا به دلیل داشتن این شرایط حکومت تشکیل بدهد یا الزاما رای مردم هم در مشروعیت حکومت او نقش دارد؟ امام به صراحت میگوید که خداوند به ما اجازه نداده است، رسولالله به ما اجازه نداده است، اسلام به ما اجازه نداده است که چیزی را به مردم تحمیل کنیم که آنها نمیخواهند. در مصاحبهای که در پاریس انجام شد از ایشان پرسیدند حکومت مورد نظر شما چه حکومتی است؟ امام بلافاصله پاسخ دادند جمهوری اسلامی. واین یعنی رای مستقیم مردم.
بنابر این نه تنها فقیه واجد شرایط، بلکه امام معصوم هم که از جانب خداوند به امامت رسیده و ولایت او ولایت انتصابی مستقیم خداوند است، اگر به هر دلیل مورد اقبال و رای مستقیم مردم قرار نگیرد، مجاز به بدست گرفتن شمشیر و تحمیل یک نظام سیاسی بر آنها نیست، دلیل آن هم سخنان و سیره عملی امام علی(ع) است. ایشان بعد از رحلت پیامبر با اینکه به وسیله زور و شمشیر قدرت دفاع از حق خود را که در غدیر خم با صراحت از جانب پیامبر اعلام شده بود و در قرآن هم درباره آن آیه نازل شده بود را داشت، در پاسخ به حضرت زهرا(س) مبنی بر اینکه چرا در خانه نشستهای فرمودند: زور بازوی علی سست نشده و شمشیرش هم کند نشده ولی اگر بخواهید اسلام بماند باید صبر کنید. این یعنی اینکه اسلام و اذان و قرآنی که با شمشیر بخواهد بر جامعه تحمیل شود، ماندنی نیست. انسانها با زور اعتقاد پیدا نمیکنند چراکه اعتقاد یک امر قلبی است. انسان چون عقل، علم و اراده دارد، مختار آفریده شده و بنابر این نمیتوانیم در مقام تشریع و قانونگذاری بگوییم اسلام جبرا و با زور اجازه میدهد که یک نظام سیاسی بدون انتخاب مردم بر آنها تحمیل شود. مردم باید داوطلبانه انتخاب کنند لذا چون مردم 25 سال سراغ او نیامدند، امام علی(ع) مجاز به دست گرفتن قدرت با زور شمشیر نبود. وقتی هم که مردم آمدند، حضرت باز هم سعی نکرد که در فضای عاطفی سوار بر موج ناآگاهی مردم قدرت را به دست بگیرد. امام علی احساسش این بود که حق مردم در تعیین سرنوشت این است که خیلی شفاف، روشن و بدون فریب انتخاب کنند. حضرت بر خودشان مشروع نمیدانستند که به زور سر نیزه حکومت را بر مردم تحمیل کنند.
امام(س) با استناد به همین سیره علوی و متن اسلام اعتقادشان بر این بود که مردم باید داوطلبانه نوع حکومت را انتخاب کنند و قدرت را به دست بگیرند. به همین دلیل فرمودند مجلس در راس امور است و به لحاظ تکثر تعداد نمایندهها و تعدد حوزههای انتخابیه و امکان مشارکت مستقیم آحاد مردم در تعیین وکلای خود برای دفاع از حقوقشان و بیان نظرات در قالب طرحها و لوایح، فرمودند مجلس مرکز همه قانونها و قدرتهاست، مجلس برآمده از اللهاکبر مردم است و مجلس در راس امور است. لذا سخنی که اخیرا مطرح شد مبنی بر اینکه صحبت امام(س) در مورد در راس امور بودن مجلس مربوط به زمانی است که رئیس جمهور مقام تشریفاتی بود، از مغالطههای بزرگ تاریخ است. مجلس در رأس سه قوه بوده و هست. مثلا در نیروهای مسلح گرچه فرمان جنگ، صلح، عزل و نصب عالیترین مقامات نیروهای مسلح با رهبری است، ولی قوانین حاکم بر آنها در چارچوب قانون اساسی در مجلس وضع میشود. بنابر این در رأس امور بودن مجلس هیچگاه کمرنگ نخواهد شد و هر تفسیری از قانون اساسی که این نگاه را تضعیف کند، بر خلاف قانون اساسی و نظر حضرت امام است. درست است که رئیس جمهور هم منتخب مردم است ولی یک نفر است. او از ناحیه مردم برای ریاست قوه مجریه انتخاب میشود. اگر تمام جامعه ایران عیناً به یک نفر به عنوان رئیس جمهور رای دهند چیزی بر اختیارات قانونی او اضافه نمیشود. وظایف رئیسجمهور در قانون اساسی ذکر شده و آن، اجرای قوانین مصوب مجلس است. پس رابطه رئیس جمهور با مجلس مانند رابطه پیمانکار است با کارفرما. کارفرمای نظام جمهوری اسلامی به لحاظ قانونگذاری و تصویب بودجه و برنامهها، مجلس شورای اسلامی است. بنابراین رئیسجمهور شأنی جز رئیس قوه مجریه ندارد و این شأن و جایگاه قطعا مادون قوه مقننه است که قانون برای او وضع میکند، بر دولت نظارت میکند، وزرا را انتخاب میکند، حق استیضاح وزرا را دارد و بر کل قوه مجریه نظارت کلی دارد. بنابراین در دیدگاه سیاسی امام انجام کلیه امور در کشور باید به اتکای رای مردم باشد.
هرچه دایره انتخاب مردم را در مسائل اجتماعی محدود کند، با مکتب سیاسی امام ناسازگار است. از سوی دیگر خطری که ممکن است مکتب سیاسی امام(س) را تهدید کند، این است که تفاسیری از انتخابات یا حق رای مردم ارائه شود که عملا انتخابات را بیمعنا یا کمرنگ کند. در رژیم شاه هم بر حسب ظاهر میگفتند ما مجلس و انتخابات داریم ولی همه کسانی که آن دوران را به یاد دارند، میدانند که انتخابات مجلس یک طنز تلخ توخالی بود که در رژیم گذشته مطرح میشد. لذا باید مراقب باشیم افرادی با تفسیرهای خاص از قانون اساسی قدرت انتخابگری را پیدا نکنند به طوری که عملا آنها انتخابگر باشند و دایره انتخاب مردم توسط عدهای به گونهای محدود شود که ناچار باشند از میان افراد معدودی که شورای نگهبان انتخاب کرده، انتخاب کنند و به تدریج گروههای مختلف سیاسی احساس کنند که دیگر جایی برای شرکت در انتخابات ندارند یا اقشاری از مردم احساس کنند که نمایندههای آنها در مجلس نیستند.
با توجه به اینکه ما اکنون در معرض تهدیدات جدی دشمنان هستیم، من از این رهگذر نسبت به آینده نظام هشدار میدهم. با کمال تاسف هر روز حلقه دشمنیها، تحریمها و محاصرهها علیه ما تنگ و تنگتر میشود. با توجه به تحولاتی که در جغرافیای سیاسی دنیا به ویژه در منطقه حساس خاورمیانه و در اطراف ما در حال شکلگیری است و نوعی محاصره سیاسی و حتی نظامی در اطراف ما در حال تشکیل است و تهدیداتی که علیه عمق استراتژیک جمهوری اسلامی ایران در سوریه و لبنان در جریان است و قطعنامههای پیاپی که با بهانههای مختلف صادر میشود و تحریمهایی که در حال تشدید هستند، همه حکایت از یک توطئه بزرگ جهانی علیه ما دارند. حال این پرسش مطرح میشود که تدبیر و راه دفع این تهدیدات چیست؟ آیا صرفا با تقویت بنیه دفاعی میتوانیم به مقابله جدی امیدوار باشیم؟ یا با تحرک دیپلماتیک میتوانیم جواب این همه توطئه را بدهیم؟ و یا با قدرت اقتصادی آیا قادر هستیم که همه این تهدیدات را دفع کنیم؟ گرچه در حد توان مکلف به تقویت بنیه دفاعی هستیم اما همه اینها در جای خودشان سهمی برای دفع توطئه دارند.
به نظر من یگانه راه دفع تهدیدها و خطرات بالفعل و بالقوه علیه جمهوری اسلامی ایران تحکیم همبستگی ملی و تسهیل مشارکت عمومی مردم در تعیین سرنوشت خودشان است. قطعا اقتداری که از صندوقهای رای در پرتو مشارکت همه مردم در یک انتخابات آزاد و سالم بروز می یابد به مراتب کوبنده تر و موثرتر از هر نوع سلاح است. من فکر میکنم بازگشت بدون تنگ نظری و بدون توجیه به اندیشه سیاسی حضرت امام و سیره سیاسی ایشان و مشارکت دادن همه مردم در تعیین سرنوشت خود، حلال مشکل و دفعکننده تمام مشکلات خواهد بود. اگر دست اندرکاران امر انتخابات با هر توجیهی در انتخابات آینده از این مهم شانه خالی کنند و موجبات انتخاباتی وسیع، پرشور و فراگیر را با حضور همه علاقهمندان به ایران و جمهوری اسلامی فراهم نکنند، باید پاسخگوی خدا، مردم و تاریخ باشند. این اسلحه بران و کمهزینه و بسیار کارساز و موثر را با هیچ توجیهی نباید کنار بگذاریم و دنبال راههای احتمالی دیگر بگردیم. موثرترین سلاحی که در 34 سال گذشته جمهوری اسلامی را در برابر دشمنان مقاوم نگه داشته و از تمامیت ارضی ایران دفاع کرده، پشتیبانی همه مردم از نظام بوده و باید عوامل این پشتیبانی عمومی و حضور داوطلبانه مردم در صحنه را فراهم کنیم. در حقیقت، انتخابات آینده میدان آزمونی است برای مدعیان دفاع از امام و اندیشههای ایشان که فعلا در این باره ادعاهای فراوانی دارند.
جنگ 8 سالهای که بر مردم تحمیل شد گرچه برکات و دستاوردهای بزرگی در حوزه معنوی، انسجام ملی و حتی خودکفایی در برخی زمینهها و تقویت روح دفاع ملی داشت؛ اما ضایعات بزرگی هم به بار آورد. بزرگترین ضایعه، فرصتی بود که از انقلاب اسلامی و مردم در دوران رهبری امام(س) از بین رفت. امام با شناختی که از احکام اسلام به عنوان یک دین منعطف، کامل و سرآمد برای اداره بهینه جامعه داشتند دارای قدرت کم نظیر مدیریت بودند و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در بدو امر به معماری ساختارهای نظام پرداختند و در جهت استقرار آنها تلاش کردند. اگر جنگ به وقوع نمیپیوست، بعد از 10 سال از پیروزی انقلاب با استفاده از نظرات امام(س) یقینا به دستاوردهای بسیار شکوهمندی در حوزههای مختلف دست پیدا میکردیم و فرصت تطبیق بسیاری از احکام اسلام با مقتضیات زمان و مکان را داشتیم و در حوزههای مختلف با استفاده از دانش امام تمام بن بستها و جادههای پر پیچ و خم برای ما هموار شده بود و حتی برای صدها سال بعد ما از یک فقه اجرایی و عملی متناسب با زمان و مکان برخوردار بودیم. به تعبیر دیگر، اگر بخش اعظم وقت ایشان مصروف جنگ نمیشد، امام در طول این 8 سال فرصت پیدا میکردند که تئوریهای فقهی 1200 ساله فقه شیعه را در میدان عمل و تجربه به عرصه اجرا بگذارند و با مقتضیات زمان، این نظریات فقهی حوزوی را به برنامهها و مدلهای اجرایی و عملی تبدیل کنند. در آن صورت ما امروز دارای یک مدل برای اداره بهینه کشورهای اسلامی بودیم که دستاورد بسیار بزرگی بود. البته جنگ عامل موثر در از دست رفتن این فرصت بود ولی مقداری روزمرگی و بی توجهی همه ما باعث شد که در همان زمان هم قدر این فرصت را ندانیم.
توجه به نظر کارشناسی در تعیین موضوعات، یکی از ویژگیهای تصمیمات امام بود. یکی از مشکلات امروز ما این است که فقهای ما جای عرف نشستهاند و تعیین مصداق عرفی و موضوع میکنند؛ در حالی که همه فقها گقتهاند تعیین موضوع در شأن فقیه نیست. فقیه میتواند بگوید مسکر حرام است اما نمیتواند بگوید که بطری حاوی مایع، مسکر هست یا نه. اینجا باید کارشناس نظر بدهد.
با این وجود حوزههای ما به شدت در خصوص رجوع به مبانی اندیشههای امام کوتاهی میکنند. یک توقف زمانی در حوزههای علمیه ما وجود دارد و طلاب روی نظریات حجرهای علمای گذشته تاکید دارند، در حالی که ما همه ریزهخوار خوان آنها هستیم ولی بالاخره آنها در فضای جدایی دین از سیاست و جدایی حکومت از دیانت صرفا به ارائه یک سلسله نظریات فقهی پرداختند که در جای خود خوب است. ولی چطور در حوزههای علمیه به آرای یک فقیه بزرگ مثل امام که دارای مکتب فقهی و فلسفی است و موسس یک نظام اسلامی هم بوده کمتر رجوع میشود؟ من نگرانم که فقه ما دوباره بعد از مدتی به فقه فردگرا برگردد، همانطور که قبل از پیروزی انقلاب بود، در حالی که فقهای ما واقعا باید پاسخگوی نیازهای امروز جامعه باشند. به هر حال مبانی امام در حوزههای علمیه مورد غفلت واقع شده است.
با توجه به نوع تفکر و عمل امام خمینی(س) در خصوص نقش مردم در اداره نظام، رفتار مدیریتی ایشان در خصوص امور نظامی را چگونه تحلیل میکنید؟ بارزترین نمونه در این خصوص نوع مدیریت ایشان در دوران جنگ هشت ساله است. از سوی دیگر در خصوص مباجث مربوط به پایان جنگ نیز گفته میشود که امام تحت فشار اطرافیان قطعنامه را قبول کردند.
جنگی که بر ما تحمیل شد در تاریخ ایران و منطقه بیسابقه و بینظیر بود. در حالی که ما هنوز قدرت اداره کشور را نداشتیم، جنگ به ما تحمیل شد و به یک باره 20 هزار کیلومتر از خاک ما به اشغال درآمد. امام طوری جنگ را مدیریت و فرماندهی کردند، حتی یک وجب از خاک ایران در دست دشمن باقی نماند. امام در دوران جنگ اصل را بر دفاع مشروع و حفظ تمامیت ارضی ایران گذاشته بودند. این سیاست امام که جنگ در رأس امور است موجب شد که دولت آقای مهندس موسوی با وجود کاهش منابع مالی، در تخصیص اعتبارات به جنگ تردیدی به خود راه ندهد. از سوی دیگر، در اوایل انقلاب با وجود اینکه برخی به دلیل وابستگی عدهای از فرماندهان ارتش به رژیم سابق خواهان انحلال ارتش بودند، امام به شدت با آن مخالفت و ارتش را تقویت کردند. این مسئله موجب شد ارتشیها در جنگ احساس کنند امام به آنها اعتماد دارد و به همین دلیل خیلی زود خودشان را بازسازی کردند. همچنین در طول جنگ در تامین نیازهای اولیه دفاعی با مشکل مواجه نشدیم و تا حدود زیادی در برخی عرصهها خودکفایی صورت گرفت. امام خمینی در دوران جنگ با همان نظریه مبنایی خودشان که همه امور با اتکا به مردم قابل حل است، به مردم و نیروهای داوطلب تکیه کردند در حالی که بنیصدر و افرادی که ذهن کلاسیک نظامی داشتند این مسئله را برنمیتافتند و نتیجه تفکر آنها عقبنشینی در روزهای ابتدایی جنگ بود.
در خصوص نوع مدیریت امام در جنگ باید به خاطرات بزرگان نظام در این زمینه استناد کرد. مردم هم به امام اعتماد داشتند و چون امام را دلسوز و صادق میدانستند مشکلات جنگ برای آنها آسان بود و تحمل میکردند و حتی داوطلبانه در جبهه حضور پیدا میکردند. در زمان تشدید بمباران تهران مسئولان امنیتی توصیه کردند به خاطر حفظ جان امام بهتر است پناهگاه امنی برای ایشان ساخته شود و برخی از دوستان هم محلی را برای ایشان پشت منزل در نظر گرفته بودند. وقتی امام از این موضوع مطلع شد، قبول نکردند که به پناهگاه بروند و امنیت خود را از امنیت اهالی تهران و منطقه جماران مستثنا نکردند.
بعد از فتح خرمشهر، نظر شخصی امام(س) این بود که جنگ ادامه پیدا نکند ولی مجموعه نظر مسئولان سیاسی و نظامی این بود که در آن مقطع پایان جنگ به مصلحت نیست و ایران قادر خواهد بود با ادامه جنگ امتیاز بزرگی از صدام بگیرد و مقتدرانه از حقوق خودش دفاع کند. من از برخی اعضای آن جلسه شنیدم که امام از آن توضیحات قانع نشده بودند. دلیل امام هم این بود که اگر عملیات را در داخل خاک عراق ادامه دهیم در دنیا به جنگطلبی متهم میشویم در حالی که تاکنون از کشور خود دفاع میکردیم. دوم اینکه کشورهای منطقه و عربها به نفع صدام بیشتر متحد و منسجم میشوند. سوم اینکه نیروهای عراقی انگیزه بیشتری در مقابل ما خواهند داشت. با این وجود امام نمیخواستند در مسائل مهم بر خلاف نظر مسئولان کشور و کارشناسان نظر دهند و چون نظر جمع بر این بود که جنگ ادامه یابد، امام هم نظر ایشان را قبول کردند. در پایان جنگ هم ما با مشکلاتی مواجه شدیم که موجب شد امام(س) به این جمعبندی برسند که پیشنهاد جدید مسئولان را بپذیرند و قطعنامه را قبول کنند.
دو درس بزرگ در موضوع پایان جنگ نهفته است. اولین درس، صداقت امام با مردم و نگاه مصلحتآمیز به منافع ملی و موجودیت جمهوری اسلامی است. امام وقتی به این نتیجه رسیدند که ادامه جنگ طبق نظر کارشناسان به زیان جامعه است، شجاعانه مصلحت ملت را تشخیص دادند و بدون در نظر گرفتن اینکه عکسالعمل مردم چه خواهد بود و آیا جایگاه رهبری تضعیف میشود یا خیر، صادقانه قطعنامه را پذیرفت و در پیام خود به گفته مسئولان استناد کرد. لذا ایشان واقعیت را صادقانه با مردم در میان گذاشت و قبول قطعنامه را به نوشیدن جام زهر تشبیه کردند و مردم ایران و رزمندگان هم بر مبنای همین صداقت گفتار امام را از دل و جان پذیرفتند.
درس دوم، فداکاری و از خودگذشتگی بزرگانی مثل آیتالله هاشمی رفسنجانی، استوانه بزرگ انقلاب اسلامی است که با کمال تاسف از سوی کسانی که کمترین نقش را در دوران دفاع نداشتند و قادر به درک یک لحظه از آن لحظههای دشوار نیستند، مورد جفای مضاعف قرار گرفت. ایشان با فداکاری در دفاع از حیثیت نظام و امام، پیشنهاد داد که قبول قطعنامه را اعلام کند تا عواقب آن بر عهده خودش باشد. آقای هاشمی ریسک بزرگی را انجام دادند که این هم در خور شخصیت متعالی و صداقت ایشان است که احساس کرد کشور در حال ضرر کردن است و باید فدا شود تا انقلاب حفظ شود. ایشان در حال حاضر هم در مقابل بیمهریها و جفاها، متانت و گذشت از حق شخصی را برای حفظ اصل انقلاب رعایت میکند. مدرسه جنگ برای مردم ایران با وجود تمام تلخیها و مرارتها، دستاوردهای بزرگی هم داشت که مهمترین آنها فهم منطق ایثار و شهادت، گذشت ملی و انسجام ملی، تاثیر اعتماد به نفس، اعتماد به خود و اعجازی است که اعتماد به مردم میتواند خلق کند.
یکی از مواردی که درباره نوع رفتار امام خمینی(س) برای رعایت حقوق اساسی مردم همواره به آن اشاره میشود صدور فرمان موسوم به هشت مادهای توسط ایشان است. چه شرایطی موجب شد که امام شخصاً وارد میدان شده و این فرمان را صادر کند؟
حضرت امام از اول که انقلاب پیروز شد، مراقب بودند که احکام اسلام مو به مو در کشور اجرا شود به ویژه مسائلی که به حقوق اساسی مردم ربط دارد. امام(س) خیلی مراقب بودند یک تصویر نادرست از اسلام به جامعه معرفی نشود. ایشان در دفاع عقلانی از نظام جمهوری اسلامی خیلی متعصب بودند. امام میفرمودند بهترین دفاع این است که ما چهره نورانی احکام اسلام را آن طور که هست پیاده کنیم که در این صورت الهامبخشی و صدور انقلاب صورت میگیرد. از جمله اینها مسائل اجتماعی و روابط دولت و حکومت با مردم است.
امام زمانی متوجه شدند که عدهای با توجیهات مختلف در حال سرک کشیدن به زندگی مردم هستند در حالی که ایشان به هیچ وجه اهل این مسئله نبودند. مثلا یکی از مسئولان قضایی برای کنترل یکی دیگر از مسئولان قضایی دستور داده بود که تلفن او شنود شود. وقتی خبر به امام(س) رسید، آنچنان برآشفتند که چطور یک فردی به خودش اجازه میدهد که در زندگی شخصی فردی وارد شود.
هیچ قاضی حق ندارد حکم کلی شنود به دستگاههای امنیتی و انتظامی بدهد. این رفتار 180 درجه با خط مشی مدیریتی امام راحل فاصله بنیادین دارد. شهروندان کشور باید احساس آرامش روانی و امانتداری نسبت به مسئولین امر کنند. نیروهای اطلاعاتی نظام جمهوری اسلامی باید رازدار مردم و رعایت کننده حقوق آنها باشند.
به امام خبر داده بودند در گزینشها سئوالات نامربوطی پرسیده میشود و برخی مامورین در بازرسی از منازل متهمان اخلاق را رعایت نمیکنند. ممکن بود همه این رفتارها در آن زمان قابل توجیه باشد اما مایه افتخار نظام است که امام در خصوص رعایت حقوق اساسی مردم وارد جزئیات امر شد که در کشورهای پیشرفته مدعی آزادی و دموکراسی، امروز هم به بهانههای خیلی کوچکتر از آنچه که در آن زمان بود حقوق اساسی مردم تضییع میشود. پیام هشت مادهای زمانی صادر شد که کشور ما درگیر یک جنگ تمامعیار با دشمن بود و اصل انقلاب به خاطر توطئهها در معرض خطر بود. امام(س) بر اساس دیدگاه فقهی و انسانی که داشتند احساس کردند که شخصا باید جلوی این گونه رفتارها را بگیرند چون اگر این انحرافات در عمل با هر توجیهی ولو حفظ نظام و حفظ امنیت ملی باب شود به تدریج قبح این اعمال از بین میرود و استثنائات به قاعده تبدیل خواهند شد و دوباره انقلاب جدیدی لازم است که ریشه این روشهای استبدادی را از بین ببرد. رژیم شاه هم با همین توجیهات گام به گام حرکت کرد و ساواک هم به یک سازمان مخوف امنیتی تبدیل شد. امام این خطر را احساس کردند و پیام را نوشتند که خوداین پیام جای توضیح و تفصیل فقهی، اجتماعی و سیاسی دارد. امام در این پیام هشت ماده ای، تجسس، شنود و پروندهسازی های غیرضروری را منع کردند و حتی راجع به گروهکهای محارب که آنها را از پیام مستثنی کرده بودند تاکید کردند که رعایت ضوابط اسلامی و عدل ضروری است.
اعتقاد امام این بود که اگر جامعه به نظام اعتماد کرد این پشتیبانی مردم بزرگترین عامل اطلاعاتی و امنیتی است. اطلاعات مردمی خمیرمایه و پایه اصلی نظام اطلاعاتی ما در زمان جنگ و سالهای ابتدایی انقلاب بود که افراد ضدانقلاب را معرفی میکردند. بنابراین باید به شاه کلید اندیشه سیاسی حضرت امام(س) برگردیم. نگهداشتن مردم در صحنه به صورت داوطلبانه کلید همه بنبستها و رفعکننده و دفعکننده همه تهدیدهاست. لذا امام به هر کاری که به تقویت مشارکت عمومی میانجامید همت میگماشتند که پیام هشت مادهای هم در راستای وظیفه شرعی امام و هم در راستای تاثیرات مثبت آن در جامعه بود.
اگر بخواهید یک جمع بندی کلی از نگاه و بینش سیاسی حضرت امام داشته باشید چه وجوهی برای شما پررنگ تر است؟
امام خمینی(س) در دوران ما یک حجت تمام عیار از سوی خداوند بود، به این معنا که ایشان با رفتاری که در زندگی شخصی خود از دوران نوجوانی تا هنگام رحلت داشتند و با همه فراز و فرودهای این زندگی طولانی در قامت یک مسلمان پایبند به جامعیت اسلام بروز پیدا کرد. در حقیقت امام(س) تفسیر عملی احکام اسلام بود. اگر ما پیامبر اسلام و حضرت علی(ع) را مظهر انسان و اسلام کامل میدانیم، امام خمینی نمونه یک شیعه کامل و تمام عیار امام علی(ع) در دوران حاضر هستند. قطعاً امام در راس چند چهره برتر قرن بیستم هستند چون توانست جغرافیای سیاسی یکی از حساسترین مناطق دنیا را با تکیه بر مردم به نفع مردم و علیه استعمار و استبداد تغییر دهد.
امام(س) کسی بود که از مواهب مادی دنیا برای خود هیچ نیندوخت و باقی نگذاشت. ما این مسئله را به چشم خود دیدیم. ما صلابت امام (س) را در برابر آمریکا و صدام دیدیم و همین امام در برابر محرومین متواضع و فروتن بود.در عرصه مدیریت در هشتاد سالگی که سن بازنشستگی است وارد گود رهبری انقلاب شد و ساعت ها کار طاقت فرسا کم نیست. من امام خمینی (س) را یک آیینه تمام عیار برای دیدن سیمای یک انسان کامل میدانم و معتقدم جامعه ما برای همیشه نیازمند درس گرفتن در عرصههای مختلف از زندگی ایشان است. اگر جامعه ما در راه امام استوارباشد و مسوولان به آنچه که رهبر فقید انقلاب میخواست رجوع کنند، همه مشکلات حل خواهد شد و همه تهدیدها دفع میشوند و از اسلام و جمهوری اسلامی چهرهای ارائه خواهد شد که کشورهای اسلامی به ویژه در حرکتهای اخیر به الگو گرفتن از ایران افتخار کنند. اگر امروز این وضعیت وجود ندارد، بخشی از دلیل آن به کوتاهیهای ما باز میگردد که با داشتن این چراغ فروزان چشمان خود را بستهایم.