یکی از اعضای کمیته ی مرکزی تسخیر سفارت آمریکا در 13آبان سال 58، درباره ی تهدیدات اخیر آمریکایی ها ضمن بیان اینکه «متاسفانه هنوز این حس قدرت و هژمونی طلبی آمریکا در دنیا وجود دارد و به این لحاظ فرقی بین آقای اوباما و بوش واقعاً وجود ندارد»، معتقد است: امروز راه جلوگیری از تهدیدات آمریکا، کاهش شکاف دولت ملت است.
مهندس ابراهیم اصغر زاده در گفتگو با سایت خبری تحلیلی جماران، پذیرش شاه از سوی آمریکا را باعث تحقیر انقلاب در آن زمان می خواند، اتفاقی که به اعتقاد او دولت موقت در واکنش به آن نرم خویی کرد، و همین باعث شد جنبش دانشجویی دست به یک حرکت دانشجویی کوتاه مدت بزنند، اما با حمایت حکومت و حضرت امام خمینی، تسخیر ادامه یافت.
اختلاف نظر بین پنج عضو دفتر تحکیم وحدت بر سر تسخیر سفارتخانه های آمریکا و روسیه باعث شده بود که ابراهیم اصغر زاده، محسن میردامادی و حبیب الله بیطرف به همراه حامیان نظر اول، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام را بنیان بگذارند و لانه ی جاسوسی آمریکا در تهران را تسخیر کنند.
امروز پس از 32 سال اصغر زاده می گوید: اینطور نیست که ما خودمان را با چین و روسیه یکدست بدانیم و دارای منافع 100 درصد مشترک ولی در مقابل تمام حرکات آمریکا را تهدید برای خودمان تلقی کنیم، به همین دلیل من معتقدم که ما هم باید دارای استراتژی امنیت ملی باشیم.
متن کامل این گفتگو در پی می آید.
*فارغ از موضوع تسخیر سفارت آمریکا، آن ارزشی که زیر سوال رفته بود و منجر به اشغال سفارت و مورد حمایت امام خمینی قرار گرفت چه بود؟
مساله ی امنیت کشورو بقای انقلاب برای ما مهم بود. انقلاب باید به هر قیمتی حفظ می شد .. یعنی مهمترین اولویت برای ما این بود که انقلابی که با زحمت به دست آمده از کف نرود بنابراین در اولویتبندی تهدیدات انقلاب از نخستین قدم ها با رفقای سنتیمان دچار اختلاف شدیم ما میگفتیم آمریکا تهدید شماره یک است ولی دوستان سنتیمان میگفتند شوروی اولویت نخست است،
منظورتان آقای احمدی نژاد و آقای سیدنژاد است؟
نمیخواهم اسم ببرم ولی خیلی از دیگران هم همین اعتقاد را داشتند، مثل انجمن حجتیه . ولایتی هاو بعضی از نیروهایی که حتی به نوعی به حزب جمهوری نزدیک شده بودند . مساله ی حفظ انقلاب و اولویت بندی دشمنان انقلاب صفهایمان را جدا میکرد؛ تا اینکه بنظرمان تهدیدات خیلی جدی میشود و آن شرایط چیزی حدود هفت - هشت ماه بعد از انقلاب بود. خبر پذیرفتن شاه در آمریکا برای ما یک خبر ساده ی بشردوستانه برای پذیرش بیمار نبود،آمریکا ابرقدرتی بود که فوقالعاده مورد نفرت مردم بود، او از دیکتاتوریهای نظامی دفاع ودر سراسر جهان جنگافروزی میکرد.ملت ایران به خاطر داشت که آمریکا با کودتا علیه دولت ملی دکتر مصدق سرنوشت اجتماعی و سیاسی ملت را به مدت 25 سال به گروگان گرفته بود .با طراحی ساواک و اعزام مستشاران نظامی که تعدادشان بالغ بر 50 هزار نفر میشد ، رژیم شاه را به یک همپیمان نظامی و ژاندارم منطقه ای خودش تبدیل کرده بود. زمانی هم که آقای کارتر رئیسجمهور آمریکا شد که مصادف بود با تحولات و اعتراضات مردمی در داخل کشور، ایشان بدون هر گونه پرده پوشی علنا ازاقدامات نظامی وسرکوب مردم توسط شاه حمایت میکرد .حمایتهای کارتر و رابطه آمریکا با شاه که از او یک همپیمان استراتژیک ساخته بود باعث شد که پذیرفتن شاه در آمریکا را طراحی و ترفندی بدانیم فراتر از یک سفر سیاحتی یا مثلاً پزشکی؛ به همین دلیل انتظار داشتیم که دولت موقت واکنش جدی نشان دهد.
*مثلاً چه واکنشی؟
مثلاً بیشتر از آش پشت پا پختن یعنی از تمام ظرفیتهای ممکن جهت ترساندن امریکاییها از هرگونه بازی با کارت شاه .واکنشی فراتر از آن چیزی که آن زمان مطرح بود، اعتراضهای رسمی و جدی بکند و شکایت کند به سازمان ملل. ساده انگاری دولت موقت را ما نمیتوانستیم بپذیریم. با این حال من همینجا توضیح بدهم که خیلیها میخواهند تصرف سفارت آمریکا را مخالفت نیروهای خط امامی با نیروهای لیبرال و دولت موقت بدانند. دولت موقت چندین بار خودش استعفا داده بود. من باشخصیت اجتماعی و مذهبی ایشان از قبل از انقلاب آشنا بودم؛ او از روشنفکران مذهبی بود .تفسیر روزپسند و جوان پسند و نسبتا علمی از اسلام ارائه می داد. جنبههای سیاسی و مبارزاتی ایشان در ذهنمان نبود، بیشتر جنبههای تأثیر گذارش در فضای مذهبی دانشگاهها بود که برایش احترام قائل بودیم. روزهای اول انقلاب ماها با آقای مهندس بازرگان رفتو آمد داشتیم. آقای مهندس بازرگان را شخصیت راستگو، راستکردار میدانستیم که نظیر خیلی از سیاستمداران نان به نرخ روز خور نیست و منحصربهفرد است اماسر موضوعاتی با امام لج میکرد. اعتبار ملی ایشان برخاسته از امام و انقلاب بود .بارها در جلسات میگفت که من فولکسواگن و امام بولدزر است! یا میگفت ما باران میخواستیم سیل آمد! بخشی از دلسردیها تقصیر سادهاندیشی ایشان بود. آقای مهندس بازرگان اگر در مقابل امام لج نمیکرد وخود را در مقابل انتظارات و خواسته های توده مردم پاسخگو می دانست و قویتر عمل میکرد مسیر انقلاب تغییر میکرد. دولت موقت در خیلی از مسائل از انتظار انقلابیون ومردم عقب افتاده بود. اصلاً وزیر کشاورزی ایشان یک فئودال وزمین دار کله گنده بود. دولتش از یک طبقه تحصیل کرده که در خارج از کشور تحصیل کرده تشکیل می شد که بیشتر به دنبال تحکیم وحفظ قدرت و منافع طبقه ی متدین ممتاز و بالای جامعه بودند. هنوز هم به احترام او کلاه از سر برمیدارم ولی در مورد رفتار سیاسی و منش سیاسی او برایم قابل هضم نبود. انتخاب بنی صدر به ریاست جمهوری که خودش مظهر لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی بودطی ماههای بعد از ماجرای سفارت مدعای تصفیه حساب با لیبرالهای مذهبی را ابطال میکند .
* امام از این حرکت حمایت کردند، علت این حمایت چه بود؟ به علت حمایت دانشجویان و اکثریت مردم یا به دلیل اینکه خود امام آن حرکت را درست می دانستند یا به هر دو دلیل؟
راستش نمیتوانم یک جواب صریحی به این پرسش بدهم به خاطر اینکه امام برای رای مردم و نظر مردم ارزش قائل بود، فضای داخل کشورهم به شدت فضای ضدآمریکایی و رادیکال بود. از طرفی امام از 15 خردادسال 42 بعد از قضیه کاپیتولاسیون دائما معادله شاه مساوی آمریکا را اظهار میکردند . ورود ژنرال هایزر به ایران برای ابقاء شاه انقلابیون وامام را خیلی ناراحت میکرد. بعد از انقلاب برای امام راحت بود که با یک اشاره به دولت موقت بگوید درب سفارت را ببندید ولی اصلاً این کار صورت نگرفت رابطه قطع نشد تا 18 فروردین سال 59 که آمریکا ابتدا رابطه را قطع کرد. روز بعد هم حضرت امام ابتکار عمل را بدست گرفتند و گفتند که من این قطع رابطه را به فال نیک میگیرم .اما اگر بگوییم امام به علت اقدام دانشجویان مجبور به ضدیت با امریکا شدندرا دور از واقعیت میدانم.بنظر من در چارچوب تحلیل تاریخی امام از مسیر تحولات جامعه میزان نقش و جایگاه امریکا روشن ومعین بود . خبردار شدیم در همان ساعتهای اولیه اشغال سفارت افراد زیادی بعنوان نگرانی ویا اعتراض به دفتر امام زنگ زدند وحتی به خود ما زنگ زدند از جمله آیتالله مهدویکنی که رییس کمیتههای انقلاب بود، خیلی برآشفته شده بودند که شما به چه حق رفتهاید و سفارت آمریکا را گرفتهاید؟! یا دولتمردان که طبیعتا این کار را خلاف عرف دیپلماتیک و مصالح دولت میدانستند .
یکی از دلایلی که پیش بینی حضور آقای موسوی خویینی ها را در طراحی کرده بودیم همین فشارهای روانی و لزوم اعتمادسازی نزد حضرت امام بود .طرح ما اصلاً یک طرح اعتراضی دانشجویی بود، آنهم برای مدت 48 ساعت ونه بیشتر . قرار بود در سفارت آمریکا بست بنشینیم برای اینکه بتوانیم در این 48 ساعت دوام بیاوریم باید یک رابط با امام می داشتیم .از طرفی حساسیت دانشجویان به انقلاب طراحی اولیه را زیر سوال میبرد وانسجام ما را هدف قرار میداد مگر اینکه از همان ابتدا خودمان و اجرای طرحمان را به نوعی به امام منتسب میکردیم. یا باید می رفتیم ورسما از ایشان اجازه می گرفتیم .در مورد اجازه گرفتن از امام وقتی با آقای موسوی خوئینیهاموضوع را در میان گذاشتیم با پیشنهاد فوق العاده هوشمندانه ایشان تصمیم بر این شد که از امام سؤال نکنیم بدین سبب که امام را در محذورات اخلاقی در مقابل دولت منتصب خودش قرار ندهیم، از طرفی آقای موسوی خوئینیها دوست حاج احمد آقا بود و مورد اعتماد امام. خیلی سریع ایشان را انتخاب کردیم و با ایشان مشورت کردیم حضورشان خیلی موثر بود .مثلا در همان ساعتهای اول تصرف سفارت که با حاج احمد آقا در قم تماس گرفتند توضیح داده بودند که من این دانشجویان را میشناسم و امام هم از طریق حاج احمد آقا به ایشان گفته بودند که به بچهها بگویید که جایی را که گرفتهاند جای بسیار خوبی است .روز بعد امام شروع کرد به حمایت کردن علنی از دانشجویان و مردم از سراسر کشور به سمت سفارت آمریکا هجوم آوردند واطراف سفارت را قرق کردند و در حقیقت دانشجویان و سفارت را محاصره کردند، دیگر آن طرح اولیه ی 48 ساعته ی ما عوض شد. ما ناچار شدیم طراحی و سازماندهی خود را تغییر دهیم . اصلاً سازماندهیمان موقت بود، حتی آمادگی برای پذیرایی و استراحت 400 دانشجو وهیچ ابزار دفاعی از خودمان نداشتیم جز چند عدد پلاکارد و بلندگو.
به دلیل حمایت حضرت امام طبعاً مساله پیچیدهتر و تبدیل به یک خیزش ملی شد. در آنجا دیگر آقای موسوی خوئینیها هم نقشش پر رنگتر شد و نوعی نظارت استصوابی یافت . احساس میکردیم دیگر ماموریتمان یک مأموریت جدیتری است، دیگر در قالب یک جنبش دانشجویی نمیتوانیم حرف بزنیم؛ طبعاً باید مسائل کل کشور و سیاستهای کلان کشور را هم در نظر بگیریم.!S1!
*به نظر شما چرا آمریکا هنوز انقلاب را به رسمیت نشناخته است؛ همان مساله ای که در آن زمان نیز مورد انتقاد شما بود.
الان مسئله برسمیت شناختن موضوعیت ندارد. قرارداد الجزایر مهمترین دستاوردش عدم مداخله امریکا در امور ایران بود که معنای حقوقی اش برسمیت شناختن طرف مقابل است .امریکا بارها بر نیاز به رابطه با ایران صحه گذاشته است . و برخی از مقامات امریکایی نظیر خانم آلبرایت وزیر خارجه ی سابق آمریکا و دولت آقای کلینتون رسماً در بیاناتشان به اشتباه امریکا مبنی بر دخالت در کودتای 28 مرداد اعتراف کرده اند .وجود جنگ سرد طی سالهای بعد از جنگ جهانی و پیدایش سیستم دو قطبی متصلب در نظام بین المللی بین شوروی و آمریکا شرایطی را ایجاد کرده بود که طرفین جدا شدن کشورهای اقماری از مدار جاذبه خود را برسمیت نمی شناختند . ولی استقلال وجدایی قطعی ایران از حوزه مغناطیس اردوگاه امریکا با ماجرای تصرف سفارت تثبیت شد موقعیت و ارزش ایران هم باتغییر نظام دو قطبی وفروپاشی شوروی در چشم انداز منافع امریکا متحول شد . ماجرای مک فارلین نشان داد که آمریکاییها تمایل دارند با ایران رابطه داشته باشند. در ماجرای "کنترا گیت" آقای مک فارلین با یک انجیل، کیک و یک کُلت ومقدار معتنابهی سلاح به فرودگاه مهرآباد تهران آمد و با ایرانی ها مذاکره کرد. در مسائل منطقهای که به نوعی بین ایران و آمریکا یک حوزههای مشترکی در منافع تعریف میشود مثل حذف صدام و یا القاعده ویا امنیت خلیج فارس باب گفتگو باز بوده است . بعد از فروپاشی شوروی اساساً آمریکا استراتژی امنیت ملی خودش را بر اساس ترتیبات متفاوتی با دوره ی قبل چیدمان کرد . قبلا شوروی و گسترش کمونیسم و وجود پیمان ورشو به عنوان دشمن شماره یک تلقی میشد الان شوروی در کار نبود بنابراین دنبال دشمن میگشت .
تا اینکه حادثه جنایت بار 11 سپتامبر بوقوع پیوست ، آمریکا برای اولین بار پس از حمله ژاپن به پرل هاربر در خاک خودش مورد تجاوز قرار میگرفت و حریم پایتختش یعنی واشنگتن نیز که در سال 1812 توسط انگلیسی ها به آتش کشیده شده بوداینک نقض شد .استراتژی امنیت ملی امریکا باز نویسی شد ومزیت های عاطل و باطل مانده قدرت نظامی امریکا بکار مبارزه با تروریسم آنهم بصورت پیش دستانه در مبدأو منابع تدارکاتی آن گرفته شد . چین و روسیه هم دیگر دشمنان سابق نبودند بلکه دوستانی که خود قربانی تروریسم اند . ماموریتی تحت عنوان مداخله ی پیشگیرانه و یا مداخله بشر دوستانه برای ناتو طراحی شد، بعد هم آقای بوش سه کشور را به عنوان محور شرارت معرفی کرد. بعد از به قدرت رسیدن اصلاحطلبان و آقای خاتمی و طرح شعارهای مبنی بر تشنجزدایی در روابط خارجی، فرصت خوبی جهت سامان سیاست خارجی ایران فراهم گشت .این فرصتها متاسفانه به خاطر بعضی از مقاومتها در داخل کشور از دست رفت و جنگ سرد لفظی تمام عیاری بر مناسبات فیمابین حاکم شد .
*آمریکا در ابتدای انقلاب به دنبال مداخله در انقلاب بود و همین یکی از اصلیترین دلایلی بود که باعث تسخیر لانه شد. امروز هم آمریکا تمایلی به دخالت در امور ایران نشان میدهد. لطفا این دو مقطع را از این منظر مقایسه کنید.
افکار عمومی در امریکا نقش مهمی در انزواطلبی یا مداخله جویی ها ایفا میکند . افکار عمومی آمریکا بعد از 11 سپتامبر تغییر کرد.برای نخستین بار مردم این کشور حاضر شدند هزینه تهاجم وجنگ علیه تروریسم را از جمله مرگ سربازانشان را بپردازند .ولی اخیرا وضع فرق کرده وبه خاطر فشار افکار عمومی، آمریکا مجبور است از روشهای دیگری استفاده کند. مثل مداخله از طریق ناتو یااستفاده از هواپیمای بدون سرنشین وحمله های کور . آمریکا ابرقدرتی است که سرمایهداری بینالمللی را نمایندگی میکند و خصلت هژمونیک دارد،یعنی تولید صنعت فرهنگی و کنترل رسانه ای و بالطبع قدرت جهت دهی افکار عمومی را دارد. ارزشهای خودش را جهانی میکند و جهانی شدن را همان امریکایی شدن تعریف میکند . بدون اینکه مداخله ی نظامی یا قصدی مبنی بر دخالت آشکارداشته باشد وتولید نا خالص داخلی 15 هزار میلیارد دلاریش به او امکان مانور زیادی می دهد . الان در همین کشورهای آسیای میانه علاقه به روشهای زندگی و نرمهای اجتماعی آمریکایی را میبینیم.به این میگویم هژمونیک زیرا که ناشی از سلطه ی رضایتمندانه است. یعنی مردم یک کشور احساس میکنند که آن قدرت برتر دارای یک امتیازات و ویژگیهای خاصی است و آن را می پذیرند. متاسفانه هنوز این حس قدرت و هژمونی طلبی آمریکا در دنیا وجود دارد و به این لحاظ فرقی بین آقای اوباما و بوش واقعاً وجود ندارد ولی اینطور هم نیست که این ساختار آسیبپذیر نباشد میتوان از شکافهای اجتماعی داخل جامعه آمریکا یا جامعه ی سرمایهداری بهره گرفت. بلاخره دنیای سرمایهداری دارای بحرانهای متناوب دورهای است، اخیرا همین «جنبش والاستریت» یا « جنبش ما 99 درصد هستیم» نشان میدهد که داخل جامعه ی سرمایهداری غربی دائما این بحرانها بازتولید میشود. البته من اصلا نمیگویم این بحرانها سرمایهداری را از پا در می آورند ولی برای ضعیف تر ها فرصتهای جدیدی فراهم میکنند .
* درباره ی سیاست ایران در برابر مداخلهجویی آمریکا از ابتدای انقلاب تاکنون تغییری را احساس می کنید؟
من فکر میکنم که برخورد ابتدای انقلاب با آمریکا نوعی همدلی در افکار عمومی جهان ایجاد کرد، یعنی مردم دنیا انقلاب ایران را یک انقلاب مثبت ارزیابی کردند، یک انقلابی که دارای ویژگی های مردم گرایانه اسلامی و ضد دیکتاتوری است و به همین دلیل در ماههای اول انقلاب و چه حتی در روزهای اول تسخیر سفارت آمریکا ما با واکنش مثبت از طرف افکار عمومی و حتی نخبگان دنیا و گروههای سیاسی جنبشهای اجتماعی و دانشجویی مواجه شدیم . ولی بعداً به مرور این حس همدلی و سمپاتیک دچار نقصان شد و این یا به دلیل اینکه ما ناتوان از ارائه صحیح اهدافمان بودیم ، مثلا با گفتن بعضی از حرفها غیر ضروری در فضای بینالمللی بیخودی فرصتها را تبدیل به تهدید برای خودمان میکردیم؛ مثلا سفرهای آقای احمدینژاد به سازمان ملل متحد و فرمایشات ایشان در آنجاکه دستاوردهای زیادی برای ما نداشت بماند، فرصتهایی را از ما گرفت و افکار عمومی کشورهای منطقه را بیشتر به نوعی ایران هراسی سوق داد و بازار فروش اسلحه ی آمریکا را داغ کرد. مثلا فرضیههایی که ایشان در مورد 11 سپتامبر دارد شاید بهتر بود در محافل خصوصی و محیط های تحقیقاتی مطرح می شد تا تریبون سازمان ملل یا قضیه هلوکاست ونظایر آن که تهدیدات جدیدی برای منافع ملی ما خلق کرد در حالیکه با ارائه اسناد دخالت امریکا در امور داخلی ایران و منطقه و بویژه شهادت دانشمندان هسته ای ایران میتوانست همدلی جهانی را بر انگیزاند .
دنیا یکجانبهگرایی و نظام تک قطبی را نمی پذیرد . قطعا دنیا به سمت چندقطبی پیش میرود و شرایط را فراهم میکند که کشورهای مستقل از وضعیت موجود استفاده ی بیشتری بکنند و بنابراین در آینده شاهد تحولات بیشتری خواهیم بود، به خصوص با توجه به حوادث اجتماعی که الان در حال رخ دادن در اروپا و آمریکاست من میگویم اینها فرصتهایی است برای ما ولی این فرصتها را نمیتوانیم سادهاندیشانه مصادره کنیم ولی می توان با درک صحیح از شرایط برای بهبود زندگی و رفاه مردم کشورمان از این فرصتها بهره برداری کرد .
*در آن زمان شما به نظرتان آمد که با اشغال سفارت جلوی یک تهدیدی را بگیرید، امروز اگر می خواستید جلوی تهدیدات را بگیرید چه می کردید؟
مهمترین راه مقابله با تهدیدات اصلی یک کشور کاهش شکاف دولت و ملت است راه علاج گپ ها و شکافها هم کنترل قدرت حاکم از طریق مجاری دموکراتیک است.روشهای دموکراتیک منظورم این است که حکومتها و نظامهای سیاسی ناچار باشند دائما مشروعیت خودشان را بازسازی کنند.میراث و میزان گرانقدر امام یعنی"میزان رای ملت است "رااز معنا تهی نسازیم . وقتی پای رای مردم در میان باشد، مردم با عوض کردن نمایندهها در نهادهای انتخابی تجدید میثاق میکنند و اعتماد خودشان را دوباره به آنها باز تولید میکنند ولی نهادهای غیر انتخابی همواره در معرض سلب مشروعیت قرار دارند وباید با مکانیزمهای مناسبی حمایت گردند . ما باید بدانیم که جامعه ی متحول ایران و به ویژه نسل جوان نسبت به ساختار سیاسی پرسشگریهای زیادی دارندو مسائلی که الان در جامعه ی ایران مطرح میشود مسائلی متفاوتی با مسائل اول انقلاب است. الان خطراتی که امنیت ملی کشور را تهدید میکند بیش از اینکه یک خطر خارجی باشد داخلی است، خلل در انسجام ملی و بحران در وحدت جمعی موضوع مهمی است . اگر به صورت منطقی این مشروعیت باز تولید شود و قدرت خود ترمیمی داشته باشد احتیاجی به اسلحه و زور و کنترل پادگانی نیست و به نظر میرسد تهدیدات اصلی رفع خواهند شد. طی سالهای گذشته انتخابات در نظام سیاسی ایران جا افتاده، مردم به آن اعتماد کرده اند و الان هم تردیدهایی که به وجود آمده باید رفع شود و این تردیدها رفع شدنش کمهزینهترین راه برای بازسازی اعتماد مردم و حکومت است.
* برای بازدارندگی در قبال تهدید امنیت ملی؟
بازدارنگی در مقابل تهدیدات خارجی مولفههای مختلفی دارد، فقط سختافزار نظامی نیست. شوروی قویترین کشور دارای بمبهای اتم و یک ساختار نظامی پیچیده بود اما مثل برف در مقابل مشکلات اقتصادی داخلیاش فروپاشید.
*یک موضوعی که به تازگی اوج گرفته، تهدیدهای آمریکاست. به نظر می رسد به مسائل داخلی ایران در دو سال گذشته، بی ارتباط نباشد. از جمله نوع مصاحبه ی اخیر هیلاری کلینتون با دو رسانه ی فارسیزبان. امروز را با دیروزی مقایسه کنید که پذیرش شاه آن حس نفرت را به وجود آورده بود.
شبیه هم نیست، اساسا الان آمریکا در مسائل داخلی ایران دارای نفوذ نیست و نمیتواند تاثیرگذار باشد. درانتخابات سال 88 که کاندیداهای طرفین چه اصلاحطلبان و چه اصولگرایان در سیاست خارجی شان مشابه هم بودند، مشارکت بسیار بالایی در جامعه ایجاد کرد. هیچکدام از کاندیداهای سال 88 شعار از برقراری رابطه با آمریکا و یا مسائل شبیه این را ندادند. فکر میکنم که بهترین کار برای آمریکا همانطور که شما گفتید حرکت در راستای شناسایی انقلاب و حقوق ملت ایران است و در مورد داخل ایران هم بهترین حرکت مقامات این است که با کسب رضایت و رای مردم، دائما نهادهای انتخابی را بازسازی کنند
اینکه من میگویم نهادهای انتخابی باسازی شوند یعنی بگونه ای اصلاح شوند که ظرفیتهای جدیدی خلق شود و قدرت انتخاب مردم بالا رود .در انتخابات دور سوم من به خاطر دارم که شورای نگهبان میخواست انتخابات تهران را ابطال کند و حضرت امام اجازه ی این کار را ندادند و آقای محمدعلی انصاری را به عنوان نماینده ی خودشان انتخاب کردند که بین وزارت کشور و شورای نگهبان حَکَم شود و به هیچ وجه اجازه تضعیف اعتبار رای مردم را ندادند یا در مورد رد صلاحیت تعدادی از کاندیداهای مجلس دوم امام واکنش نشان دادند. حضرت امام اعتقاد عمیقی به اصالت رای مردم داشتند. بعداً در مقابل تفکرات امام عدهای پیدا شدند که میگفتند «رای مردم تزیینی است، اصلا جمهوری اسلامی دورهی گذار به حکومت یا خلافت اسلامی است واحتیاج به رای مردم تنها جهت مقبولیت وکارامدی نظام است». من فکر میکنم خطری که الان جامعه را تهدید میکند عدهای در قالب دفاع از تفکرات دینی و سنت بخواهند نهادهای انتخابی ما را از اثرگذاری بیندازند و عقیم کنند. باید تاثیرگذاری مردم در صندوق رای دیده شود. من صندوق رای را بت نمیدانم و معتقد هستم قبل از اینکه صندوق رای ملاک تشخیص دموکراسی خواهی یک نظام باشد مقدمات واجبی لازم دارد . مساله ی انتخابات ربط وثیقی با وجود احزاب، نهادهای مدنی و مطبوعات آزاد دارد و اینها چیزهایی نیست که بشود با شوخی از آن گذشت من این را یک خطر برای نظام انتخاباتی 30 ساله ی خودمان میدانم.
* جنبش دانشجویی در آن زمان سفارت را تسخیر کرد، عملی که مورد حمایت ملت قرار گرفت. به نظر شما چرا در حال حاضر فاقد جنبش دانشجویی توانمند هستیم؟
ما یک زمانی دفتر تحکیم وحدت در سال 62 در انتخابات مجلس را در قالب یک حزب تمامعیار در مقابل جامعه ی روحانیت مبارز به صحنه ی سیاسی آوردیم یک طرف نیروهای سنتی بودند که نمایندگان حزبی و رسمی آنها جامعه ی روحانیت مبارز، جامعه ی مدرسین، جمعیت موتلفه و حزب جمهوری اسلامی بود، ولی در طرف ما حزب فراگیری وجود نداشت نیروهای سیاسی صنفی در قالب برخی گروهها ساماندهی می شدند مثل مجاهدین انقلاب اسلامی، انجمن معلمان و مهندسان خانه کارگر و دفتر تحکیم وحدت. ما از فضای آن زمان استفاده کردیم و از فرمایشات حضرت امام که فرمودند باید دانشجویان در فعالیتهای سیاسی مشارکت داشته باشند. دفتر تحکیم را به صحنه آوردیم و یک رقابت پایاپایی با جناح راست داشتیم، با اینکه چندان توفیقی نصیبمان نشد ولی خودمان را تثبیت کردیم. آن زمان ما خیلی راضی بودیم از اینکه دفتر تحکیم جایگزین یک حزب سیاسی شده اما واقعیت این است که الان تردید دارم که آن اقدام ما اقدام صحیحی بوده باشد. آیا میشود کمبودهای سیاسی یک کشور را به دلیل نبود احزاب رسمی، روی شانههای جنبش دانشجویی قرار داد؟ بعداً آسیب نمیرساند به جنبش دانشجویی؟ جنش دانشجویی نمیتواند در قد و قامت یک حزب سیاسی بیاید برای فضای سیاسی کشور تعیین و تکلیف کند. به همین دلیل هم معتقد به دوری جنبش دانشجویی از بخش رسمی قدرت هستم و فکر میکنم که مفهومبندی جنبش دانشجویی و تعریف قلمرومداخله برای دانشجویان کشور بسیار مهم است و نباید انتظار داشت اینها در قد و قامت یک حزب سیاسی بیایند. ولی در این که جنبش دانشجویی اساساً یک جنبش مساوات طلبانه است و میتواند از منافع لایحههای پایین و گروههای پاییندستی دفاع کند این را منطقی و طبیعی میدانم و به همین دلیل هم جنبش دانشجویی در سراسر دنیا خصلتهای چپ دارد. کمتر می توانیم جایی راسراغ کنیم که جنبش دانشجویی از لیبرالیسم اقتصادی یا لزوم نفوذ طبقات بالای جامعه یا سرمایهداران دفاع کند، همین الان هم جنبش دانشجویی در همه جا در خیابانو کوچه در کنار بهار عربی یادر کنار جنبش ضدوالاستریت یادر کنار اعتراضات مردمی علیه دیکتاتوریها قرار دارد. در ایران هم جنبش دانشجویی باید از ارزش های مردم مدارانه دفاع کند ولی آنجایی که پای سهمخواهی در قدرت و ثروت و امتیازات شغلی و گزینشی باز میشود، قلب ماهیت میشود. جنبش دانشجویی اساساً یک جنبش اجتماعی متعلق به یک گروه دارای مواهب اقتصادی نیست، متعلق به یک طایفهای از مردم در سن خاص جوانی است که به صورت موقت یک زندگی جمعی رادر محیط علمی و با کنجکاوی و پرسشگری سر میکنند بنابراین مطالباتشان ویژگی خاص خودش را خواهد داشت. اگر مطالبات حرفهای درازمدت را بار جنبش دانشجویی بکنیم دچار خطا میشویم و این حرفی است که در مورد ماجرای سفارت هم به شدت تاکید داشتیم که ما عدهای دانشجو هستیم و برای مدت موقتی این کار را میخواهیم بکنیم، بعد از اینکه حکومت از ما انتظار نگهداری طولانی مدت انها را داشت دیگر ما جنبش دانشجویی نبودیم.
- کدخبر: 19304
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران
ابراهیم اصغر زاده در گفتگوی تفصیلی با جماران
ادامه تسخیر سفارت امریکا خیزش ملی بود نه حرکتی دانشجویی
کپی شد