فاجعه سینما رکس آبادان یکی از دردناکترین فجایع تاریخ ایران است. در این حادثه که بالای 600 نفر در حال تماشای فیلم گوزن ها بودند زنده زنده در آتش سوختند.عمق فاجعه به حدی بود که باعث شد تا مدتی مردم آبادان در بهت و حیرت فرو روند و چندین رسانه خارجی نیز آن را در صدر اخبار خود قرار دادند.
امروز ۳۳ سال از آن فاجعه می گذرد. بقایای سینما رکس که هر بیننده ای را در حسرت و ماتم فرو می برد، در سال ۱۳۸۴ پاکسازی و به مجتمع تجاری تبدیل شد.
درسالروز به آتش کشیده شدن سینما رکس آبادان به دیدار محمد رشیدیان که این روزها به علت بیماری اش اغلب ساعات را در خانه سپری می کند رفتیم. وی که در سال 57 آموزگار و عضو کمیته شماره 48 بود در این نشست صمیمی به بیان خاطراتی از ماجرای آتش سوزی سینما رکس آبادان پرداخت که بخش هایی از آن در ذیل می آید :
رشییدیان در سخنان خود از امام راحل نیز یاد کرد : انقلاب اسلامی را نمی توان با هیچ انقلابی در جهان حتی با انقلاب کبیر فرانسه مقایسه کرد. در انقلاب کبیر فرانسه تمام رهبران یکی پس از دیگری زیر گیوتین رفتن . یکی از مشخصات انقلاب این است که رهبر مشخص باشد در هر انقلابی اگر رهبر وجود نداشته باشد آن انقلاب به پیروزی نمی رسد رهبر باید از جنس مردم باشد و معتقدم حضرت امام موهبتی از جانب خداوند بود .
خاطرات او را با هم می خوانیم :
" آغاز انقلاب اسلامی از قم بود. در قم فردی به نام سرگرد یا سرهنگ رزمی شروع به کشتن مردم مخصوصا طلبه ها و روحانیون کرد .در آن زمان نامه ای به نام رشیدی مطلق در روزنامه نوشته شد که به حضرت امام (س) اهانت کرده بود این اهانت موجب شد مردم در قم به اعتراض برخیزند و به دنبال این اعتراض حدود 150 نفر توسط رزمی که آن زمان رییس شهربانی قم بود کشته شدند. این کشتارباعث شد که درجه سرهنگ رزمی بالاتر رفته و به وی درجه تیمساری اعطا شود. بعد از کشتار مردم توسط سرهنگ رزمی مردم به شدت از وی خشمگین شدند و به دلیل این که دیگر در قم جایگاهی نداشت و ممکن بود توسط مردم و طلبه ها کشته شود وی را به آبادان فرستادند. علت فرستادن وی به آبادان نیز این بود که می توانست به دلیل مجاورت آبادان با مرز به راحتی با یک قایق به عراق برود . در هر حال رزمی به آبادان آمد و معتقدم اولین حرکت نهضت نیز از آبادان شروع شد البته باید گفت رژیم شاه تصور نمی کرد که در آبادان مردم بر علیه رژیم به پا برخیزند .بعد از شروع حرکت در قم کشور چندان تحت تاثیر این حرکت قرار نگرفت زیرا انقلاب مانند یک آتش است ؛ آتش وقتی شعله ور می شود در ابتدا مکان های را می سوزاند که قابل اشتعال باشد بعد مکان های تر را می سوزاند انقلاب نیز این گونه است یعنی مردم یک مرتبه بلند نمی شوند.
درست در هفته قم بود که ما جلسه ایی در حسینیه اصفهانی ها برگزار کردیم و در این جلسه بود که مردم شعار درود بر خمینی را سر دادند و این اولین شعاری بود که برخلاف انتظار رژیم که تصور می کردند آبادان شهری غرب زده است در هفته قم در آبادان شروع شد. تظاهرات هم اینگونه شروع شد و روحانیون آبادن هر هفته روز جمعه جلساتی را برگزار می کردند . ماه مبارک رمضان بود که من به بهانه این که متوجه اوضاع بشوم از منزل بیرون آمده و دیدم که پلیس ها با لباس های یکرنگ و در صف های منظم در خیابان ها ایستاده اند. نزدیک خانه بودم که دستگیر شدم و من را به کلانتری 5 بردند وشب را در بازداشتگاهی در زیر زمین کلانتری سپری کردم . شب بعد از این ماجرا در بازداشتگاه بودم که خبر آوردند سینما رکس را آتش زدند.
موقعیت مکانی سینما رکس باعث شده بود تا عاملان این فاجعه فرصت را غنیمت شمرده و آن را به آتش بکشند. بعد از بازداشتگاه من را از کلانتری 5 به شهربانی بردند و سرهنگ رزمی من را مورد بازجویی قرار داد و در نهایت من را دوباره به کلانتری 5 بازگرداندند. آن هنگام آبادان هنوز شعله ور نشده بود ولی در بعد از ظهر همان روز اوضاع عوض شد و مردم شعارهایی بر علیه شاه و حکومت سردادند. اوضاع که برگشت من را دست بسته از کلانتری 5 به دادگاه بردند و در همان دادگاه فردی به نام آقای ذغالی که فردی مذهبی بود ضمانت کرد تا من آزاد شدم.
بعد از آزاد شدن خبر رسید که سرهنگ رزمی می خواهد من را ببیند که راضی به این ملاقات نشدم. در هر حال این اوضاع ادامه داشت تا انقلاب به پیروزی رسید وبعد از پیروزی انقلاب بنده عهده دار یکی از مسئولیت های کمیته شدم.
حرکت های بعدی بعد از فاجعه سینما رکس ثابت کرد که این حادثه زیر سر رژیم شاه و تشکیلات ساواک بوده است زیرا بعد ازفاجعه سینما این آتش سوزی ها ادامه داشت از جمله مسجد کرمان که آنجا را نیز شاه به آتش کشید. بنده در کمیته انقلاب اسلامی 48 مشغول به کار بودم که فردی به نام حسین تکبعلی زاده نزد من آمد و گفت سینما رکس را من آتش زدم ، که ابتدا باور نکردم چون به نظرم فاجعه سینما رکس آبادن بزرگتر از این بود که چنین شخصی بتواند به تنهایی این کار را انجام دهد. وقتی از وی پرسیدم چگونه سینما را آتش زدی گفت : گردی سفید را به من دادند و گفتن این را بپاش و هنگامی که از روی این گرد راه بروی شعله ور می شود.
در تمام طول مدتی که تکبعلی زاده نزد من بود کلامی از این که چه کسانی چنین دستوری به وی داده اند به زبان نیاورد البته من با این شخص درگیر قضایی نشدم و وی را در اتاقی در کمیته شماره 48 بازداشت کردم. بعد از بازداشت این شخص را به زندان عمومی فرستادند . تک بلی زاده حتی در دادگاه هم اسمی از شخص خاصی به زبان نیاورد . اولین جلسه دادگاه روز دوشنبه دوم شهریور 59 در آبادان تشکیل شد و رییس دادگاه حجت الاسلام موسوی تبریزی بود. دادستان در کیفر خواست خود خواهان اشد مجازات یعنی اعدام برای متهمان شد و البته من هیچ گاه به دادگاه فراخوانده نشدم.
حرفهای تکبعلی‌زاده در چهارده جلسه دادگاه مسایل بسیاری را روشن کرد. هر چند که وی در دادگاه از گفتن حقایق و بردن نام اشخاص خودداری کرد، با این همه حقایق بسیاری که از زبان او بیان شد، عاملان و آمران این فاجعه تکان‌دهنده را به مردم شناساند.
در نهایت تکبعلی زاده اعدام شد و هم اکنون قبرستان شهدای سینما رکس از شهدای جنگ تحمیلی و انقلاب جدا است .
متاسفانه سینما رکس را برخلاف انتظار مردم خراب کردند و آن زمان من توان و قدرتی نداشتم که از این کار جلوگیری کنم.
 
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.