شانزده سال از رحلت مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سیداحمدآقای خمینی یادگار گرانقدر حضرت امام خمینی(س) می گذرد و همچنان داغ ایشان برای علاقمندان حضرت امام(س) و ملت ایران سنگین می نماید. ایشان که به ویژه پس از شهادت آیت الله حاج سیدمصطفی خمینی فرزند ارشد حضرت امام(س) حافظ اسرار و امین ایشان بوده اند تمامی زندگی خود را در راه تحقق آرمان های الهی انقلاب اسلامی وقف کردند.
پایگاه اطلاع رسانی خبری جماران برای گرامیداشت یاد و خاطره ایشان اقدام به انتشار مجموعه اندیشه ها، خاطرات و دیدگاه های نزدیکان و یاران و بزرگان می کند. در ادامه مصاحبه ای از سردار رحیم صفوی پیرامون ایشان می آید:
ضمن عرض تسلیت رحلت حاج سید احمد آقا لطفاً از سوابق آشنائیتان با ایشان بفرمایید.
اولین آشنایی من با این بزرگوار زمانی است که امام به فرانسه، نوفل لوشاتو تشریف آوردند، در آن زمان البته من از ایران فراری بودم. علت فراری بودنم هم این بود که بعد از شهادت حضرت آیتالله آقا مصطفی خمینی و انقلاب مردم قم، دی ماه 56 و بعد چهلم شهدای قم در تبریز که ما در کنار مردم تبریز در چهلم شهدای قم، 29 بهمن 56، بر علیه شاه و مظاهر شاهنشاهی قیام کرده بودیم در آن حادثه من تیر خوردم و ساواک مرا تعقیب کرد که مجبور به فرار از ایران شدم. و مدتی سوریه بودم. مدتی لبنان. وقتی که امام تشریف بردند فرانسه، ما هم از لبنان با همکاری برادر عزیزمان آقای مهندس غرضی و برادر عزیزمان آقای علی جنّتی (پسر آیتالله جنتی) به فرانسه رفتیم.
اولین آشنایی من با حضرت امام رضوان الله تعالی علیه و حاج سید احمد آقا در نوفل لوشاتو صورت گرفت. من جایی دیگر هم گفتهام با دیدن امام یک حالی به ما دست داد و با دیدن آقای حاج سید احمد آقا، یک حالی که لرزیدم و هم گریه به من امان نمیداد، از دیدن امام و آن قد رشید امام، چهرۀ نورانی امام و چشمهای پرنفوذ امام. و همانجا با مرحوم حاج سید احمد آقا آشنا شدیم که ایشان را میدیدیم که مثل پروانه در حول و هوش شمع وجودی امام که مثال خورشیدی از آنجا انقلاب را به حرکت و جوش و خروش وا میداشت، میتابید.
نقش ویژه حاج احمد آقا را قبل از انقلاب و مراحل بعد از پیروزی انقلاب چگونه میبینید؟
من قبل از انقلاب غیر از آنچیزی که گفتم، زیاد نمیدانم ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی علیالخصوص در جنگ که ما ارتباط بیشتری در رابطه با مسائل دفاع مقدس با ایشان داشتیم و هم اخبار جبههها، بیشتر ما ارتباطمان در رابطۀ با جنگ بود.
حادثهای را از زمان شکستن حصر آبادان بگویم. امام در همان اوایل جنگ فرمان قاطعی صادر کردند برای شکستن حصر آبادان و آنزمان هنوز بنیصدر عزل نشده بود و هیچ انگیزهای هم بنیصدر برای اینکه فرمان امام را انجام بدهد نداشت. و یک جوّ بدی هم بنیصدر در جبههها بوجود آورده بود و هیچ میدانی هم به نیروهای حزباللهی نمیداد. تا زمانی که بنیصدر از فرماندهی کل قوا و بعد هم از ریاست جمهوری عزل شد. تاریخ دقیقش در ذهنم نیست، بعد از عزل بنیصدر با تغییراتی که در وضعیت ارتش داده شد، وضع جبههها عوض شد و ما عملیات شکستن حصر آبادان را که یک کار بزرگی بود، با حضور مقام معظم رهبری که آن زمان نمایندۀ امام در شورای عالی دفاع و سخنگوی شورای عالی دفاع بودند و با حضور آقای هاشمی رفسنجانی و طرح سپاه که حضرت امام نیز این طرح را تأیید کردند و همین طرح باعث شکسته شدن حصر آبادان شد، شروع کردیم.
امام یک پیامی را توسط سید احمد آقا برای ما فرستادند که اصلاً کل روحیهها را عوض کردند. از اواخر جنگ بیشتر برای شما بگویم. در مسئله فتح فاو که امام بعد از عدم موفقیت عملیات بدر، فرمودند از هم اکنون بروید خودتان را برای عملیات بعد آماده کنید و مطمئن باشید که پیروزید. ما برای فتح فاو باز با راهنمایی حاج سید احمد آقا وقت ملاقاتی را از امام گرفتیم، ده روز قبل از عملیات فاو. به اتفاق فرماندهان خدمت امام
رسیدیم. و نقشه را هم خدمت امام بردیم، حاج سید احمد آقا هم نشسته بودند. کل عملیاتی که میخواستیم در فاو انجام بدهیم شرح دادیم، امام و حاج سید احمد آقا گوش میدادند. با اینکه خوب خیلی پیچیدگی داشت. و امام در همان جلسه باز جملاتی فرمودند در اینکه فرمانده کل قوا اصلاً خداست، شما بروید و مطمئن باشید که پیروزید. خوب همین تشکیل جلسه خدمت امام که با راهنمایی حاج سید احمد آقا بود و بردن پیام امام به جبههها یک روحیۀ بزرگی بود.
امام در عملیات فاو پیام دادند. ما گزارشات فاو را میدادیم خدمت آقای حاج احمد آقا. و این جوری بود که چه در فاو و چه در عملیات کربلای پنج، ما یک نقشه عملیات را داده بودیم خدمت حاج احمد آقا و آقای انصاری و رویش هم شمارهگذاری کرده بودیم.
که مثلاً میگفتیم الان ما نقطه فلان هستیم. نقطه شماره سیزده هستیم. این نقطه شماره 13داخل تلفن میگفتیم، آنها روی نقشه پیدا میکردند. یعنی میدانستند ما چقدر الان پیشروی کردهایم، کجا هستیم. و مثلاً اتاق حاج سید احمد آقا یک نقشهای بود، پیشروی و حوادث را با تلفن میگفتیم از روی نقشه میفهمیدند که ما کجا هستیم. و گزارشات دقیق چه در عملیات فاو و چه در کربلای پنج میرسید و ایشان گزارشات را خدمت امام میبرد.
و همان پیامی هم که امام برای فتح فاو دادند من واقعاً چون یادم هست اصلاً به اندازۀ ده لشکر قوّت ایجاد کرد. چون هشتاد شبانهروز جنگ بادوام در فاو بود. هشتاد شبانهروز جنگ بود. و ارتباطی که ایشان داشتند، و تقویت ایشان، من اینها را به این خاطر میگویم که یادداشت بکنید. بعضیها میگفتند اصلاً امام نمیدانند در جنگ چه میگذرد. از جنگ امام مطلع نیستند. در حالیکه توسط حاج سید احمد آقا امام در جزئیات جنگ بودند و ما از امام تقاضای دعا میکردیم و میگفتیم اینجور شده. و امام واقعاً مثل اینکه شبها بیدار میماندند. و در جریان جنگ بودند. بعضیها و دشمنان میگفتند، امام اصلاً در جریان جنگ نیست. در حالیکه امام کاملاً توسط حاج احمد آقا در جریان جنگ قرار میگرفتند.
و البته آقای هاشمی چون فرمانده جنگ بودند، گزارشات هم از طریق ایشان میرفت ولی ما یک ارتباط مستقیم هم داشتیم.
و باز در عملیات کربلای پنج عبور از شلمچه و رسیدن به نزدیک بصره، چند تا پیام شفاهی بود آنهم عملیات بسیار سخت و پیچیدهای بود که به لطف خدا پیشروی بسیار بزرگی شد. منطقه بزرگی از شرق بصره به تصرف درآمد. چند تا پیام تلفنی حاج سید احمد آقا از قول امام به ما دادند و ما داخل بیسیمها پیامها را میگفتیم این پیامهایی که امام میفرمودند واقعاً روحیۀ بزرگی برای رزمندگان اسلام برای سپاهیها برای بسجیها میآفرید.
واقعاً حاج سید احمد آقا برادر خیلی خوبی برای سپاهیها بودند. و سپاه را برادر خودشان و ما هم ایشان را بعنوان یک برادر میشناختیم و میشناسیم. و ایشان در تقویت سپاه پاسداران نقش بسیار مهمی را ایفاء کردند. اساس سپاه را امام بنیان گذاشتند، ولی در تقویت سپاه پاسداران و آن حکمی که حضرت امام در تشکیل نیروهای سهگانه سپاه پاسداران دادند، ایشان نقش بزرگی داشتند. تصمیم را امام میگرفتند و فرمان را امام
صادر میکردند، ولی این بزرگوار در حمایت از انقلاب، حمایت از سپاه پاسداران، که حالا بعنوان بازوی انقلاب، بازوی امام است. یک روابط عاطفی و یک روابط صمیمی با برادرهای بسیجی و سپاهی داشتند. هر ملاقاتی که برای رزمندگان میخواستیم بگیریم، استقبال میکردند. فقط کافی بود ما زنگ میزدیم این پاسداران میخواهند بیایند، این رزمندگان این بسیجیان میخواهند بیایند.
مثلاً ما در عملیاتی که منجر به تصرف شهر حاج عمران شد، حاج عمران روبروی شهر پیرانشهر ما هست، یک برادر بسیجی به اسم جاویدی که فرمانده گردان بود، اهل جهرم فارس، یک هفته در محاصره بود و بعد از یک هفته محاصره را شکست. ما خواستیم برای ایشان وقت ملاقات بگیریم و حاج سید احمد آقا وقت ملاقات دادند و ما این بسیجی را خدمت امام بردیم و امام بزرگوارمان پیشانی این بسیجی را بوسید. خیلی
برای ما عجیب بود. و این شهید جاویدی هم که بعداً به شهادت رسید، دست امام را بوسید و پیشانی امام را بوسید.
من میخواهم بگویم که حاج سید احمد آقا واقعاً یار پاسداران و بسیجیان، یار رزمندگان جبهههای نبرد بودند.
حاج سید احمد آقا داخل تلفن آنچنان به ما روحیه میدادند و میگفتند که حواس تان باشد ما الآن که قطعنامه را پذیرفتهایم چه میشود و واقعاً آن نظر امام را، آن فکر امام را به ما منتقل میکردند چون در آن اواخر جنگ هم، درست است که ما مناطقی را از دست داده بودیم ولی عراقیها که حمله کردند، چند روز طول نکشید که لشکرهای سپاه، عراقیها را شکست سختی دادند و آنها را به مرزهای بینالمللی رساندند و حتی خواستیم باز تعقیب بکنیم که دیگر امام اجازه ندادند.
من این را میخواهم بگویم که از اول جنگ تا آن روزهای آخر بدلیل اینکه از اوضاع جبههها گزارش دقیق میدادیم و ایشان نظر امام را منعکس میکردند، امام را ما حاضر در صحنه میدیدیم، و گزارشات آخرین ساعات جنگ را هم میدادیم تحویل حاج سید احمد آقا مثل اینکه در آخرین وضعیت جبهههای نبرد قرار میگرفت. و ایشان با یک هوشیاری بالا، با یک اخلاص بالا به امام گزارش میکردند، واقعاً میتوانیم بگوییم که بسیجیها و سپاهیها یک برادر خوب و یک یار خوبی را از دست دادهاند. انشاءالله که خداوند سایه مقام معظم رهبری را بر سر ملت ما، بر سر بسیجیها، بر سر پاسداران مستدام بدارد.
واقعاً ایشان در موضع دفاع از مقام ولایت سنگ تمام گذاشتند. بعد از رحلت امام واقعاً امتحان بزرگی برای ایشان بود. من بعنوان یک سرباز ولی فقیه شهادت میدهم که حاج سید احمد آقا در حمایت از ولایت فقیه و اهداف امام صادقانه وفادار ماند و پرچم ولایتفقیه را زنده نگه داشت و به ولایتفقیه، ایشان اعتقاد کامل داشت. و بعد از رحلت امام ایشان امتحان خوبی پس داد. و موضع ایشان، دفاع جانانه از ولایتفقیه، دفاع جانانه از آرمانهای امام، از اهداف انقلاب، از اهداف امام، دفاع از مستضعفین، نه[تنها] مستضعفین ایران،[بلکه] مستضعفین جهان بود. و این نشاندهندۀ روشنی فکر و اندیشۀ ایشان، اخلاص ایشان، وفاداری ایشان به امام بود.
یک صحنه از خانوادۀ شهدا بگویم. من خودم یک سری خانوادهها را بردم مرقد حضرت امام و بعد از ایشان خواستم که چند تای اینها را ببریم پیش ایشان. داخل همان اتاق کوچک خدمت ایشان رسیدیم. دو تا از این بچهها رفتند روی زانوی ایشان نشستند.
و شروع کردند با ایشان بازی کردن. ما رفتیم بچهها را جدا کنیم، گفتند: نه، بگذارید بازی کنند. و یا آن پدر شهید که پیرمردی بود، ایشان پا شد و پدر شهید را بغل گرفت و بوسید. واقعاً ایشان نسبت به خانوادۀ شهدا چهقدر عاطفی و صمیمانه برخورد میکرد. آن روز من اینها را برده بودم زیارت مرقد امام، اتفاقاً ایشان هم آنجا بودند گفتم بیایید شما را هم ببینند. اینقدر نسبت به خانواده شهدا و بچههای شهدا ایشان صمیمی برخورد میکرد و اینقدر عاطفی مثل امام. واقعاً آن ذات پاک امام در وجود ایشان متجلی بود. خدا بحق محمد و آل محمد با جدّ بزرگوارش ایشان را محشور کند. داغی به دل ما گذاشته است. این داغ را ما به حضرت امام زمان تسلیت میگوییم. انشاءالله خداوند به حق محمد و آل محمد صبر عظیمی به مادر بزرگوار ایشان به همسر فداکار ایشان و علیالخصوص به فرزند ارشد و بسیجی ایشان، رزمنده دلاور حاج سید حسن، که ایشان
هم از عزیزان رزمنده بسیجی در لشکر 17 علی بن ابیطالب بودند عنایت فرماید.
حاج حسن آقا در زمان جنگ اکثر اوقات در جبههها بود و این موضوع را کسی شاید نمیداند. ولی ما میدانیم. و این افتخار برای امام و حاج احمد آقاست که فرزندشان را میفرستادند داخل جبهههای نبرد. آنهایی که میگفتند بچههای مسؤولین در جبههها نیستند من شهادت میدهم که فرزند حاج سید احمد آقا، حاج سید حسن در جبهههای نبرد بودند. در آن خط مقدم. فرزند مقام معظم رهبری، هر دو نفرشان را من در جبههها
میدیدم. فرزندان آقای هاشمی هم در جبهههای نبرد بودند ما اینها را برای مردم میگوییم که بعضیها باور نمیکنند که احمدآقا، پسر جوانش را در جبهههای نبرد بفرستد. الآن واقعاً مردم ما نمیدانند که حاج سید حسن آقا که حالا جوان بیست و سه ساله است، چه رزمنده دلاوری هست که اینها واقعاً ناگفته است برای مردم ما.
گنجینۀ دل، (مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام) ، ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) ، چاپ چهارم: 1383، ص365
کپی شد