پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

مهاجر قبیله ایمان/ ویژه نامه شانزدهمین سالگرد ارتحال حاج سید احمد خمینی-18

حجت الاسلام والمسلمین سعادتی :احمد نشانی از آقازادگی نداشت

"آیت‌الله بهاءالدین" از همه مباحثه‌ها و از دوستان صمیمی دوران طلبگی و تحصیل حضرت امام بود و تا آخرین لحظه بگونه‌ای حشر و نشر عجیب عرفانی با امام داشت که حتی آنهایی که در زمان تبعید امام، دلشان برای امام تنگ می‌شد به آقای بهاءالدینی مراجعه می‌کردند. من در سال 1345 طلبه شدم و یکسال اول در کاشان جامع المقدمات را گذراندم سپس به قم آمدم و در مدرسه مؤمنیه که نزدیک محل زندگی آیت‌الله بهاالدینی بود، درس می‌خواندم. من نیز مانند خیل عظیم طلبه‌ها به حضرت امام علاقه‌مند بودم و غروب‌ها به منزل آقای بهاءالدینی می‌رفتم. یک روز دیدم یک جوان با لباس شخصی، خوش قد و قامت و مرتب در منزل آقای بهاءالدینی نشسته و پالتوی طلبگی به تن دارد. در قدیم رسم بود طلبه‌هایی که معمم نبودند و به عمامه‌گذاری نرسیدند، به جای کت و شلوار، پالتو می‌پوشیدند. آن جوان مؤدب مورد توجه آقای بهاءالدینی بود. پرسیدم:" این جوان کیست؟" او گفت :"احمد مصطفوی، پسر آقای خمینی است." نگاه تحسین برانگیزی به ایشان کردم. کم کم ما با هم سلام و علیک کردیم. ایشان به احمد مصطفوی معروف بود. درس خوانده دبیرستان حکیم نظامی قم بود. دبیرستان حکیم نظامی قم دبیرستان معروفی بود که اولین مکانی بود که وقتی حضرت امام پس از پیروزی انقلاب به قم آمد، در همین دبیرستان سخنرانی کرد. اکثر بچه‌های آن دبیرستان همه دکتر و مهندس شدند. فاصله‌اش با منزل امام خیلی نزدیک است. از نظر کیفیت به مانند دبیرستان البرز تهران می‌ماند. همچنین ایشان در قم معروف بود چون یک فوتبالیست حرفه‌ای و درجه یک و خوش تکنیک بود. در مسابقات مختلف قم و تهران همیشه کاپیتان تیم قم بوده به همین دلیل اکثراً او را می‌شناختند. بطوری که چند نفر از دوستان نزدیک ایشان بعداً ملی‌پوش شدند مثل آقای کاظم رحیمی. احمد آقا آن زمان تازه طلبه شده بود. در درس طلبگی هم معروف‌تر شد. خانواده حضرت امام ذاتاً از نبوغ بالایی برخوردار هستند و الآن هم می‌بینید که پسرهای حاج احمد آقا یعنی حاج حسن آقا، حاج آقا یاسر و حاج علی آقا درس‌ها را جهشی می‌خوانند. درس‌های حوزه هم آزاد است طلبه‌ها می‌توانند در یک سال اندازه سه سال درس بخوانند. در حوزه فضای پیشرفت باز است. آن زمان معروف بود که احمد آقا مقدمات را خیلی سریع خوانده و خیلی مورد توجه علما و دوستان امام بود. ایشان دائم در حال فعالیت سیاسی بود و اعلامیه‌های امام را منتشر می‌کرد. زندان رفت، مخفی زندگی می‌کرد، شاگرد معروف آقای سلطانی هم بود. که بعدها با دختر ایشان خانم طباطبایی ازدواج کرد و به نجف نزد حضرت امام رفت. احمد آقا رابط اکثر روحانیون مبارز بوده و در حقیقت آنها را به حضرت امام وصل می‌کرد. زمان ورودش به نجف، زمان اوج شهرت حاج آقا مصطفی بود. حاج آقا مصطفی به عنوان بازوی توانایی در همه مراحل مبارزات در کنار امام بود. با شهادت حاج آقا مصطفی در سال 1356 بدست ساواک وجود احمد آقا در کنار امام کارساز می‌شود. قبل از آن به آلمان و اروپا می‌رفت. با جنبش‌های آزادی‌خواه و با امام موسی صدر ارتباط برقرار کرد و حتی در لبنان هم به همراه دکتر چمران فنون چریکی را فرا گرفت و رابط امام با خارج از ایران بود. به ایران نمی‌توانست بیاید، چون دستگیر می‌شد. شخصیت سیاسی احمد آقا از این مرحله شکل جدی‌تر به خود می‌گیرد و اهمیت پیدا می‌کند. زمانی است که حضرت امام حاج آقا مصطفی را از دست می‌دهد. شرایط کشور آماده انقلاب و دگرگونی می‌شود، حاج احمد آقا نقش یار و همراه امین امام را پیدا می‌کند.
چرا ما به احمد آقا امین امام می‌گوییم؟
چون هر انسانی که مرید هر کسی هم باشد، فارغ از آن رابطه مرید و مرادی یک علائق شخصی هم پیدا می‌کند. وگاهی وقت‌ها ممکن است علائق و سلائق، دیدگاه‌های سیاسی و عقیدتی شخصی در موارد خاصی بین شخص مرید و مراد فاصله‌ای ایجاد کند. اما نقش حاج احمد آقا علاوه بر آنکه یک فرد صاحب اندیشه و تفکر و علاقه شخصی و دیدگاه‌های علمی است در امام به معنای واقعی کلمه ذوب بود. این اصطلاح ذوب در امام را در خیلی از یاران امام می‌شود دید؛ اما همه تفکرات و منش‌ها و دیدگاه‌های یاران امام با امام گره نمی‌خورد. تنها کسی که از سال 1356 تا رحلت امام به معنی واقعی کلمه ذوب در امام است. یعنی به رغم تمایل شخصی‌اش حرف امام را بر همه چیز حتی خواسته شخصی خودش مقدم می‌داند حاج احمدآقا است. این است که شخصیت حاج احمد آقا را از شخصیت‌های دیگر یاران امام که البته دارای شخصیت‌های بارزی هم هستند، متمایز می‌کند. حاج احمد آقا به رغم اینکه یک جوان است و نگاه خاصی به اوضاع و احوال سیاسی و افراد و جریانات دارد، اما آنقدر محو در امام است که هیچوقت در هیچ مرحله‌ای سلیقه خودش را بر امام مقدم نمی‌دانست و در انتقال پیام امام سلیقه‌اش را اعمال نمی‌کند.
این نکته چرا مهم است که همگان بر آن صحّه می‌گذارند؟
چونکه عده‌ای در دوره‌ای سعی کردند حاج احمد آقا را در مقابل امام قلمداد کنند و تظاهر کنند که احمد آقا نظرات خودش را تحمیل می‌کند. فرض کنید در قضیه آقای طالقانی و یا آقای بنی‌صدر مثلاً با حضرت امام اختلاف سلیقه دارد. فرض هم داشته باشد که امکان هم ندارد دو انسان در همه موارد مثل هم فکر کنند، ولی چون امام را اصل می‌دانست نظر امام را صائب می‌دانست. رابطه حضرت ابوالفضل (ع) و امام حسین(ع) در واقعه کربلا را همه شیعه‌ها خوب می‌دانند. ابوالفضل (ع) هم کم کسی نیست، پس حضرت علی(ع) است. شجاع جنگ صفین بوده ولی امام نیست. رابطه‌اش با حضرت اباعبدالله چگونه رابطه‌ای است؟ غیر از اینکه برادر است، مسئله برادری فراموش شده است. مرید است یعنی امام حسین (ع) امام اوست، البته بلا تشبیه، حاج احمد آقا با امام رابطه‌ای اینگونه داشتند. و ملت ما چرا ابوالفضل را دوست دارند؟ چون روح جوانمردی و وفاداری و مرید و مرادی‌اش با حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در مردم ایران تأثیر گذاشته است. حاج احمد آقا با امام رابطه‌ای اینگونه دارد. غیر از آنکه احمد آقا پسر امام است و تمام وجودش هم برای حضرت امام می‌تپد، سعی می‌کند آنچه را که خواسته امام است انتقال بدهد و پیگیری کند. نقش احمد آقا در مدیریت بیت و خانه امام در ده سال پس از انقلاب که خانه و دفتر کوچک با تعداد معدودی افراد قابل تأمل است. حاج احمد آقا آگاهانه این دفتر را مدیریت کرد. بطوری که تمام ارتباطات سران سه قوه، فرماندهان نظامی جنگ که خودش امر مهمی بود، مسئولانی که با نظر امام در اوایل انقلاب می‌خواستند کارها را پیش ببرند، مدیریت می‌کرد. طوری این ارتباطات را برقرار می‌کرد که فرض آقای محسن رضایی فرمانده سپاه، یک عقیده‌ای دارد و می‌خواهد به حضرت امام منتقل کند و از آن طرف امام یک عقیده‌ای دارد و می‌خواهد به فرمانده جنگ منتقل کند، به خوبی عامل وصل آنها می‌شد. و مهمتر اینکه حرف امام باید حرف آخر باشد را حاج احمد آقا تنظیم کننده آن بود. سامان دهنده اوضاع و عامل وصل رئیس مجلس، دولت، نخست‌وزیری بود. بطوری که اصلاً عواقب آن هم اختلافات مسئولان به جامعه منتقل نمی‌شد، به عکس حالا که سریع اختلاف‌ها در جامعه منتشر می‌شود. این خصلت را نباید کوچک شمرد. کار ارزشمندی است که جامعه بر اثر اختلافات دچار تشنج نشود. جایگاه احمد آقا از نظر سیاسی و اجتماعی تا این لحظه من ندیدم که خوب شکافته شود. گفته می‌شود یار و امین امام، یادگار امام، ولی در مسائل مختلف که ایشان ضامن آرامش جامعه بود، ورود نمی‌کنند. طوری بوده که خودش در این جریان‌ها فراموش شده چون خودش خواسته که فراموش شود تا امام مطرح شود. یعنی نه از علم ایشان، نه از سیاست ایشان و نه از مبارزات و فعالیت‌های شخصی‌اش؛ صحبت است هرچه هست یادگار امام است و امام. این کار را خود احمد آقا کرده یعنی به گونه‌ای مدیریت کرده و با اراده خود، خودش را محور امام کرده است که در هیچ شرایطی دل امام آزرده نشود. هیچ کجا اندیشه امام تعطیل نشود. حرف امام در هیچ شرایطی بر زمین نماند. خودش را سپر بلای امام در ارتباط با جامعه، مسئولین و حتی دنیا کرد. آن همه مصیبت‌هایی که در آن ده سال اول بر سر انقلاب آمد، هرکدامش می‌توانست یک نظام را متلاشی کند. این همه فتنه و این همه مشکلات که حالا تازه دارد عوارض آن بروز می‌کند چه جوری حاج احمد آقا اینها را تنظیم می‌کرد، اختلافات را حل می‌کرد، که امام با خیال راحت بتواند برای اداره کشور، برای اداره جنگ و برای اداره حصر اقتصادی تصمیم بگیرد.یک خصوصیت امام این بود که هیچگاه سخنگو نداشت و نمی‌خواست که داشته باشد. چون بالاخره ممکن است هر سخنگویی افکار خودش را در هنگام سخنگویی دخالت بدهد و مطلب را درست بیان نکند.
حتی حاج احمد آقا هم هیچ‌وقت نخواست که سخنگوی امام بشود؟
حاج احمد آقا هم نخواست هیچ‌وقت خود را سخنگوی امام جلوه بدهد، هرچند که هم توانایی آن را داشت و هم آگاهی آن را؛ در حالی که حاج احمد آقا در پشت پرده سخنگوی واقعی او بوده و همه ارتباطات را برقرار می‌کرد و پیام‌ها را می‌رساند. امام هیچگاه اینگونه نبود که دفترش یک سازمان و تشکیلات داشته باشد که مثلاً سلسله مراتب در آن باشد و دفتر و دستک داشته باشد. همه چیز در بیرون قائم به شخص امام بود، در درون با درایت حاج احمد آقا تدبیر می‌شد و اعضای دفتر امام هم با عشق و علاقه و رابطه عاطفی با امام و احمد آقا داشتند و برای امام کار می‌کردند و دفتر کوچک را می‌چرخاندند. این همراهی، این درایت، این محو شدن در امام باعث شده خودش گم شود و پیدا نباشد، بروز و ظهور نکند، اما برای او مهم بود که آرمان‌های امام تثبت شود که شد؛ این نقش امین امام بودن ایشان بود. خصوصیات بارز دیگری هم دارد و آن اینکه عموماً آقازاده‌ها مشکلاتی دارند؛ برخی فرزندان علما و اکثریت قاطع آنها مشکلاتی دارند یک عده آنها تنبل هستند؛ یک عده از خود راضی؛ یک عده از آنها فکر می‌کنند چون آقازاده هستند مردم باید فرمانبر آنها باشند؛ نگاهشان به جامعه و مردم نگاه مساوی و برابر نیست؛ خودشان را از موضع بالا می‌بینند؛ بطوری که می‌خواهند انگار خود را بر مردم تحمیل کنند. در مسائل اقتصادی وارد شدند که البته این شامل یک جناح خاص هم نمی‌شود. تنها خانه مرجعی که آقازادگی در آن مطرح نبود خانه امام بوده؛ نه حالا بلکه از همان اول یعنی سال 1340 وقتی که امام به عنوان مرجع مطرح گردید، که البته خودشان رساله چاپ نکرد. یک روحانی از شاگردان امام بنام سروش محلاتی که هم مباحثه مرحوم توسلی بود، با پول خودش با مبلغ 5 هزار تومان در سال 1340 رساله امام را چاپ کرد. بعد این رساله را آقای خلخالی به حضرت امام نشان دادند. امام فرمودند چرا چاپ کردید؟ گفتند چون شما مرجع هستید لازم بود که چاپ شود. بعد گفتند که پول رساله را بدهید. امام فرمود که پول نمی‌دهم.
وقتی استادی از درس بیرون می‌آید یک عده شاگرد مثل مرید دنبال او راه می‌افتند. امام می‌ایستاد و نمی‌گذاشت کسی دنبال او راه بیافتد. این روش‌هایی که حضرت امام داشتند نگذاشت که در خانه‌اش آقازادگی و تنبل پروری و آقازاده بازی و اشرافی‌گری رشد پیدا کند. احمد آقا خصوصیات جوانمردانه‌ای داشته که بیشتر به ورزشکاران و افراد مردم‌دار می‌خورد. خصلت‌هایی که داشته جوان‌های قم را به خودش جذب می‌کرد. مردم قم خصلتی دارند که زود با افراد، گرم و صمیمی نمی‌شوند مگر آنکه آن فرد خصوصیات عاطفی خاصی داشته باشد. احمد آقا به نظر من تنها آقازاده‌ای است که قمی‌ها به شدت دوستش داشتند. هیچ‌وقت ندیدیم که آقازاده‌های مراجع دیگر با اطرافیان خود بتوانند اینگونه رابطه برقرار کنند و اینقدر محبوب باشند. ولی حاج احمد آقا در میان قمی‌ها آنقدر دوست داشت و رابطه‌اش با آنها آنقدر عاطفی بود که خیلی دوستش داشتند. حاج احمد آقا فقط یک روحانی نبود که روحانی‌ها را جذب کند. قدرت جذبش همه سلیقه‌ها را شامل می‌شد. یعنی هنرمندان عاشقانه با او دوست می‌شدند. ورزشکاران، دانشگاهیان، اقشار مختلف مردم، با او به خوبی دوست می‌شدند. این روحیه پاکبازی‌اش، سادگی، صفا و درویشی‌اش، روحیه فداکاری و گذشتش همه را جذب می‌کرد.
نگاه دوراندیشی هم نسبت به امام داشت...
بله؛ حال به این مسئله می‌رسیم که این انسان با این خصوصیات و با این همه مشغله کاری برای آثار امام و آینده انقلاب امام هم نگرانی داشت. در عین حالیکه در حال مدیریت بحران‌های سخت جنگ و نظام نوپای اسلامی بود؛ به فکر این بود که پس از امام چه خواهد شد و چه کنیم که این میراث و گنجینه آثار و تفکر امام، ماندگار شود و مورد دستبرد واقع نشود. مورد هجمه واقع نشود. از بین نرود. در آینده بتواند به عنوان یک سند متقن باقی بماند که بتوانند در مواقع ضروری مردم و محققین به آن یعنی به اصل منبع مراجعه کنند. این پیش‌بینی و دوراندیشی بسیار مهم و ارزشمند و کارساز بود. آن نامه‌ای که به حضرت امام در همین رابطه نوشته است اگر آنها را با دقت بخوانیم فوق‌‎‌العاده نامه‌ای حساس و مهم و دقیقی است. اوایل سال 1388 هم که من به این نامه مراجعه کردم دیدم که چه نکات حساس و دقیقی را برای تأسیس مؤسسه پیش‌بینی کرده‌اند. یعنی برای اینکه پس از حضرت امام در مورد آثار ایشان چه باید کرد، در آن نامه به حضرت امام یادآوری کرد که شما وقتی فلان مطلب را در فلان جمع می‌فرمودید ما تدوین می‌کردیم و شما کنترل می‌کردید حک و اصلاح می‌شد برای اینکه به مطبوعات و صدا و سیما داده شود و ما بعد از شما تکلیف اینها را دقیقاً می‌خواهیم بدانیم که چه می‌شود و مثل اصل خبر محفوظ بماند. می‌بینیم که با چه هوشیاری این مسائل را پیش‌بینی کرد و نامه‌ای را به امام نوشت و باعث تأسیس این مؤسسه شد. نکته دوم برای مؤسسه نشر آثار امام خمینی(ره) این است که همه تلاشش را بکار بست که این مؤسسه دولتی نشود. یعنی دولت‌های پس از امام نتوانند از این مؤسسه استفاده ابزاری نموده یا آن را در کنترل خودشان قرار بدهند. طوری نظام این مؤسسه را طراحی کرده و به مجلس برای تصویب فرستادند که مؤسسه همیشه بتواند بی‌طرف باقی بماند و فقط عین اصل خبر و متن مقدس سندی را که مربوط به امام است سالم و بدون دست‌خوردگی به جامعه منتقل کند. حال این جامعه است که می‌خواهد پژوهش و تحقیق و تفسیر کند. احمد آقا خیلی حواسش جمع بود که این مؤسسه پس از تأسیس گرفتار جناح بندی‌ها نشود. از اول تأسیس، این مؤسسه یک دفتر فرهنگی بود که توسط آقایان انصاری تأسیس شد ما هم که بعداً به آنها پیوستیم طی جلسه‌ای که خدمت حاج احمد آقا بودیم مطرح کردیم که ما می‌خواهیم بخشی درست کنیم به عنوان بخش هنر و نگهداری و جمع‌آوری و حتی تولید آثار هنری برای امام. یادم هست جمله‌ای که حاج احمد آقا فرمود این بود که ما نمی‌خواهیم از امام برای توجیه عملکرد افراد هزینه کنیم. من هم عرض کردم آقا دولت‌ها می‌آیند و می‌روند ولی مطالب امام، متون و آثار و اندیشه امام باقی می‌ماند. بنده هم تلاش می‌کنم که از امام استفاده ابزاری در زمینه هنر صورت نگیرد؛ بلکه امام به عنوان یک سند و حقیقت درخشان برای تاریخ باقی بماند. نکته مهمتر اینکه ایشان تأکید داشت که مؤسسه حالت غیرانتفاعی بگیرد که گرفت. حتی شرایطی فراهم بود که این مؤسسه وصل به یک سازمان دولتی بشود ولی این کار را انجام نداد و دولتی نشد. نه اینکه دولت‌ها بد باشند، بالاخره هر دولت سلیقه‌ای دارد. احمد آقا نگران بود که دولت‌های بعدی بیایند و این مؤسسه و یا آثار امام را به نفع خودشان دستکاری کنند. لذا در انتخاب مدیریت مؤسسه هم دقت لازم را داشت و حاج محمد علی انصاری را که عاشق امام بود به سرپرستی مؤسسه انتخاب کرد و می‌گفت ایشان برای این کار از همه مناسب‌تر است.
هیچ‌وقت برای اثبات خودش از امام هزینه نمی‌کرد.
خیر؛ برای اثبات خودش و نه حتی برای دوستان خودش. در این مورد که اتفاقاً برمی‌گردد به دانش و علم ایشان در مواجهه با موضوعات. باید عرض کنم که در خصوص بُعد شخصیت علمی ایشان کمتر کار شده در حالی که ایشان به اقرار دوستان و نزدیکان یک مجتهد بود. اما در فضای پر تلاطم سیاسی گم شد. اساتید ایشان مرحوم آیت‌الله سلطانی و مرحوم آیت‌الله فاضل و دیگران گواهی داده بودند که ایشان یک مجتهد است اما به این بُعد اصلاً پس از ارتحال ایشان پرداخته نشد. یکبار در سال 1370 ایشان به یک جمعی که ما هم در آن بودیم پیشنهاد داد برای اینکه از فضای طلبگی و درس و حوزه دور نشویم بنشینیم و مباحث مختلف را مباحثه کنیم. ما شش نفر بودیم: بنده، آقای حمید انصاری، آقای ایوبی، آقای جماعتی و آقای اسماعیلی جمکرانی که درسی از درس‌های حوزه را با هم در محضر حاج احمد آقا مرور می‌کردیم. خود ایشان که می‌گفت مباحثه کنیم البته مقصود این بود که ما از ایشان خواسته بودیم که چیزهایی را به ما درس بدهد ولی ایشان خوشش نمی‌آمد بگوید که من به شما درس می‌دهم. آنجا بحث شد که بیائیم کتاب منظومه ملاهادی سبزواری، فقه، فلسفه، تاریخ و یا اصول را بحث کنیم. حاج احمد آقا کفایه را پیشنهاد داد. کفایه مشکل‌ترین کتاب درسی روحانیون در حوزه است. یعنی هیچ کتابی تا این لحظه به این سختی و پیچیدگی معروف نیست. کتاب کفای‍ﮥ الاصولدو جلدی متعلق به مرحوم آخوند خراسانی است که تمام مباحث اصول را در خود دارد. اگر کسی بتواند این کتاب را درس بدهد خودش دلیل بر این است که آن فرد مجتهد است. مدرس‌های کفایه در حوزه انگشت شمار بودند مثل حالا. درس خارج خیلی آسان‌تر از کفایه است در حالی که درس خارج را هم مراجع تدریس می‌کنند. حاج احمد آقا هفته‌ای سه روز در دفترشان در جماران به ما شش نفر بعد از ظهرها حدود سه ساعت کفایه درس می‌دادند. ایشان می‌گفت مباحثه ولی ما هم می‌گفتیم درس عجیب بود. بنده خودم قبل از انقلاب کفایه نزد آیت‌الله فاضل خوانده بودم. مقداری هم فراموش کرده بودم ولی بشتر مباحث هنوز از یادمم نرفته بود. دیدم که عجیب است ایشان دقیقاً همانگونه درس می‌داد که آقای فاضل درس می‌دادند. اتفاقاً یک روز که معمولاً وسط درس حاشیه زیادی هم می‌رفت و به بهانه مثال وارد مباحث دیگر می‌شد و از امام هم خاطره می‌گفت. ایشان گفت من دیشب این صفحه را مطالعه می‌کردم و در بحث حجیت خبر واحد آخوند خراسانی گیر کردم و شب زنگ زدم به آقای فاضل و گفتم این بحث کفایه را داریم مباحثه می‌کنیم؛ اینجا را گیر کردم. و فکر می‌کنم مقصود این مطلب و عبارت این باشد. که آقای فاضل گفت درست فکر کردی منظور همان است. جالب است که مرحوم آقای فاضل هم بعدها در خاطراتش این مطلب را نقل کرد. این است که می‌گویم شخصیت علمی حاج احمد آقا مغفول مانده است. مرحوم فاضل در خاطراتش می‌گوید: من به یاد دارم که ایشان در جماران برای جمعی کفایه می‌گفت؛ زنگ زد به من و مبحثی مطرح کرد که من دیدم که ایشان عمق مطلب را خوب فهمیده؛ ایشان تواضعی داشت و زنگ زد به من که آیا درست فهمیده است یا خیر.
این خانواده یعنی نسل امام از نظر هوش نابغه هستند. مقاله‌ای از حاج سید علی آقا خمینی خواندم دیدم که این جوان به مانند کسی که سی سال در حوزه درس خوانده باشد از پختگی علمی برخوردار است. احمد آقا هم نابغه بود و ابعادش هم فراگیر بود. یک روحانی داریم که استاد مسلم فقه و یا اصول است اما از مسائل اجتماعی هیچ چیز نمی‌داند. این درس تا سال رحلت ایشان ادامه پیدا کرد.
مصداق‌هایی از کلام امام مطرح می‌کرد...
یکبار راجع به سکاکی صحبت کرد. سکاک دانشمندی بود که دیر دنبال تحصیل رفت و معروف است که می‌گویند این سکاکی آنقدر خنگ و نادان بوده و قبل از اینکه اهل علم شود از منزلش که می‌خواست به درس برود، کاه پشت سر خودش می‌ریخت که پس از پایان درس راه خانه‌اش را گم نکند. یک شوخی پیش آمد که حاج احمد آقا برگشت گفت سکاکی اگر الآن بود یک پست به او می‌دادند. خاطراتی از حضرت امام از دوران نجف و از مستشکلین درس امام نقل می‌کرد. طلبه وقتی خوب اشکال کند معلوم می‌شود درس، درس خوبی است. و یک اینکه این استاد چقدر مباحث را باز مطرح می‌کند که شاگرد می‌تواند اشکال کند. وقتی می‌گویند فلان کس آدم باسوادی است می‌گویند از مستشکلین درس آقای بروجردی بوده یعنی سر درس اشکال می‌کرد. حاج احمد آقا از مستشکلین تعریف می‌کرد. امام درس می‌داد و نوار می‌شد و به ایران می‌آمد. می‌گفت امام با سعه صدر با مستشکلین در درس ولایت فقیه که اشکالات تندی می‌کردند برخورد می‌کرد ولی اجازه نمی‌داد که کسی با ایشان مقابله کند. می‌گفت درس جای اشکال است. خاطرات شیرینی داشت. احمد آقا انسانی ذوابعادی بود. فقط یک روحانی و یا یک سیاستمدار نبود. فقط پسر امام نبود، همه جانبه بود. مردم ایران با سلائق مختلف ایشان را دوست دارند. مظلومیت ایشان این بود چون پسر امام بود در سایه امام محو شده بود. برای خودش مهم بود که اندیشه و میراث امام حفظ شود و روی این مسئله خیلی تأکید داشت. بعد از رحلت امام یکی از نگرانی‌هایش این بود که در سطح جهان شخصیت رهبری کم مطرح می‌شود. شأن و جایگاه رهبری از نظر ایشان بسیار بالا بود چون میراث امام بود. حاج حسن آقا هم وصیت‌نامه پدر بزرگوارشان را با تنفیذ مقام معظم رهبری گرفتند. نسبت به مؤسسه حساس بود و دوست داشت که عظمت خوبی داشته باشد بویژه در حفظ آثار امام.
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.