زمان: قبل از ظهر جمعه 11 اسفند 1357/ 3 ربیع الثانى 1399
مکان: قم، مدرسه فیضیه
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
غرور، اسباب شکست
من سخنان ایشان را تا کنون نشنیده بودم؛ و موجب شرمسارى است که همه ما داریم. و من امیدوارم که نمایندگان ما همه موفق باشند. فقط یک نکته را مىخواستم عرض بکنم و آن اینکه این مُبالغات را که راجع به من فرمودهاند من نمىپذیرم. « من یک خادمى از همه شماها هستم و قضیه رهبرى و غیر رهبرى در کار نیست؛ قضیه نهضت است و صف واحد، همه با هم. ایشان خوب بیان مىکنند لکن راجع به من یک قدرى باید عرض کنم تندروى فرمودند؛ و خصوصاً در حضور کسى از او این طور تمجید کنند، ممکن است که باور کند، غفلت کند و فاجعه به بار بیاورد. من امیدوارم که همه آقایان این جهت را توجه داشته باشند که در عین حال که یک نهضت مقدس عالى بوده است که نظیرش را ما سراغ نداریم و یک نهضتى بود که با ضایعات کم، عایداتِ زیاد عاید ما شد، در ظرفِ- باید گفت- چند ساعت این رژیم منحوس را از بیخ و بن کند لکن غرور نیاورد. غرور اسباب شکست است. باید ما بنده باشیم و همه چیز را از خدا بدانیم.
فراگیرى نهضت، عنایت خاص خدا
من آن وقتها که مىدیدم این نهضت همگانى شده است و همه اقشار ملت را [فرا]گرفته است- که بچهاى که پستانک دهنش است پستانک را در مىآورد و شعار مىدهد و این در یک قشر محدود نیست بلکه قشرها را فرا گرفته است، از حدود هم گذشته است- من امیدوار مىشدم براى این نکته که مىدیدم که مسئلهاى نیست که بشر بتواند، مسئلهاى نیست که با رهبرى درست بشود، مسئلهاى نیست که مردم بتوانند؛ مسئلهاى است الهى. این قدرت خداى تبارک و تعالى است که با عنایات خاص خودش این طور کرد که تمام اقشار ملت ما یک زبان شدند؛ تمام اقشار یک مقصد شدند؛ مقصد واحد، شعار واحد. من امیدوار شدم.
خوف دشمنان از آمدن امام به ایران
آن وقت هم که در سختى بودم و هجوم از اطراف بود، تهدیدات از اطراف، از امریکا بود، از ایران بود، و مىخواستند مانع بشوند از اینکه من بیایم به ایران، و آن نقشهها را کشیدند- و بحمد اللَّه آن نقشهها نقش بر آب شد- من از آن وقت ... اگر مطمئن نشدم خیلى احتمال مىدادم که مسأله، مسئله غیر عادى باشد؛ و همین طور بود. و لهذا همه این تهدیداتى که شد و توصیههایى که شد- از قِبَل دولت ایران به وسیله دولت فرانسه، و امریکا به وسایل مختلف- اینها همه قوّت داد ذهن مرا که اینها توطئه مىخواهند ببینند. از رفتن من به ایران اینها یک خوفى در دلشان هست و رفتن من را مىخواهند تعویق بیندازند. «زودرس است حالا نروید»! به صورت اینکه مىخواهند یک- مثلًا- نوازشى از ما بکنند، یک مصلحت بینى! و من مىدیدم که دشمنها نمىخواهند مصلحت ما را ببینند؛ مصلحت خودشان این است! من این را که فهمیدم عازم شدم به اینکه نه، باید بروم. از رفقاى ما هم، از دوستان ما هم توصیه مىشد که حالا زود است؛ لکن من از اصرار آنها فهمیدم که نه زود نیست، حالا باید رفت! و اینها در صددند که همه قوا را جمع کنند و یک توطئهاى است در کار. اینجا هم که من آمدم، باز آقایان- بعضى از آقایان- مىگفتند کاش مثلًا زودتر نمىآمدند؛ باز یک مقدارى زود بود! ولى من اعتقادم این بود که زود نبود، و زود هم نبود. اگر ما اینها را مهلت داده بودیم و یک قدرى تعویق انداخته بودیم، شاید تا حال اگر تعویق انداخته بودیم اینها کارهاى خودشان را کرده بودند و نقشههایى که باید بکشند پیاده کرده بودند، و ما را تا آخر دیگر نمىگذاشتند کارى بکنیم. شاید ما را دیگر نمى گذاشتند به این حدود بیاییم. لکن من روى همان معنا- از کارهاى اینها و از سفارشات اینها- اطمینان پیدا کردم به اینکه مسئلهاى در کار است. رفقا هم که به من مىگفتند خوب است که یک قدرى تعویق بیندازید، مىگفتم نمىشود، براى اینکه اینها دشمنهاى ما هستند که مىگویند نرو. اگر چنانچه اینها همچو چیزى نمىگفتند خوب یک چیزى بود؛ اما اینها دشمنهاى ما هستند که مىگویند حالا نرو، زودرس است حالا! براى آنها زودرس بود لکن به ما مىگفتند که حالا رفتن شما زودرس است! از این جهت من آمدم.
در کمین بودن دشمنان انقلاب
و بحمد اللَّه تا کنون پیشرفتهاى چشمگیرى شد، به طورى که این نهضت نمونه است در همه نهضتهایى که در طول تاریخ واقع شده است. یعنى نهضتى است که همه قشرها [بودند]. من گمان نکنم که در تاریخْ نهضتى که بچه کوچولو هم همان شعار پیرمرد و شعار جوان را بدهد، تحقق پیدا کرده باشد. چنانچه نهضتى که این طور یک همچو قدرت غول وار را و با پشتیبانیهاى ابرقدرت- این نهضت با دست خالى پیش ببرد، این هم یک امر غیبى بود. ما نباید غرور پیدا کنیم که ما کردیم؛ خداست که این کارها را به اراده مقدسه خودش انجام داد.
حالا هم صفهاى ما باید فشرده تر بشود. یک قشر نمىتواند این خرابیها را ترمیم کند. همه با هم، همه با هم، تمام اقشار با هم به پیش! اگر چنانچه از این به بعد سستى بشود، خداى نخواسته این نهضت رو به سستى برود، آنها در کمینند؛ و دشمنهاى ما دست برنداشتهاند. اینجا مملکت نفت است، اینجا مملکت چیزهاى دیگر؛ ذخایر زیرزمینى زیاد است. آنها دست از اینجا برنمى دارند. اینجا سرحدى است که براى آنها قضیه سوق الجیشى در کار است. آنها به این زودى دست برنمىدارند. لکن ملت ما باید
هوشیار باشد؛ ملت ما خیال نکند تمام شد مطلب. آقایان خیال نکنند که مطلب تمام شد، حالا باید دیگر رها کنیم. خیر، مطلب مهم است و از این به بعد، همه با هم باشیم.
اختلافات منشأ شکست اسلام
تبلیغات ما باید قویتر بشود از سابق؛ اقشار ما باید فشرده تر بشوند از سابق؛ صفهاى ما باید فشرده تر بشود؛ اختلافات ما باید کمتر بشود. من متأسفم که در بعضى از بلاد مىشنوم اختلاف شده است. اختلاف سرِ چه؟ براى چه اختلاف؟ آنهایى که اختلاف مىاندازند، اینها معلوم شد از اسلام اصلًا حظى ندارند. این اختلاف معنایش این است: شکست اسلام.
اگر ما با هم مختلف بشویم، اسلام شکست مىخورد. اگر در قشر روحانى خداى نخواسته مردم احساس کنند که این اختلافات براى دنیاست- براى دین که اختلافى در کار نیست، همه ما، همه ما یک دین داریم، یک قرآن داریم، اگر اختلافى پیدا بشود اختلاف روى اساس دنیاست، شیطان است که اختلاف مى اندازد- اگر سایر مردم توجه کنند که ملّاها روى هواهاى نفسانى با هم مختلف هستند، طلبهها روى هواهاى نفسانى با هم مختلف هستند، مردم از شما رو برمىگردانند. [اگر] از شما رو برگرداندند، اسباب شکست شماست؛ شکست شما شکست اسلام است. وظیفه شما سنگین است آقا! شما باید با اخلاق خودتان، با اعمال خودتان مردم را دعوت کنید.
شما هادى مردم هستید. شما باید چراغ باشید. شما باید نور باشید. تهذیب کنید نفوس خودتان را. حب دنیا را از نَفْسِتان بیرون کنید، رأس کل خطیئه است. همه خطاها از حب دنیاست، از حب شهرت است. این حب را از دل خودتان بیرون کنید، بمیرانید این حب را؛ زنده بشوید به زندگانى اسلام: زندگانى الهى. شما الهى بشوید. وحدت پیدا بکنید. صفتان را واحد کنید.
دشمنها در کمین شما هستند، در کمین ملت ما هستند. دشمنها حالا فهمیدند که وحدتى که در ایران پیدا شده است، آنها را شکست داد. الآن بیشتر درصدد هستند براى اینکه چشیدند آن مزهاى را که وحدت داشت در بین ما. آنها عذاب او را چشیدند! الآن درصدد اینند که شماها را متفرق کنند، از هم جدا کنند شما را: خودتان را از هم جدا کنند، شما را از قشرهاى دیگر جدا کنند، دانشگاه را از دانشگاههاى اسلامى- دانشگاه علوم قدیمه- جدا کنند، قشرهاى متجدد و متنور «1» را از شماها جدا کنند. چنانچه در دویست- سیصد سال به این طرف این نقشه بوده است. نقشهاى بوده است که ایران را ویران نگه دارند براى پیشرفت [خودشان]. شما مطالعه کنید کتبى که در این باب هست. ایران را نمىشود ویران کرد الّا به ویران کردن جناحها؛ نمىشود فتح کرد الّا به اینکه شما را از هم جدا کنند.
ضرورت اتحاد روحانیون با یکدیگر
روحانیون با هم باید باشند؛ اینها همه لشکر امام زمان هستند: همه با هم. اگر خداى نخواسته در صفوف شما یک خللى پیدا بشود، این خللْ خللِ شیطانى است، براى هواهاى نفس است؛ و اگر این خلل پیدا بشود، در ملت خلل واقع مىشود. در ملت اگر خلل واقع شد، آنهایى که در کمین هستند حمله خواهند کرد و شما را از بُن خواهند کنْد. این دفعه اگر خداى نخواسته اینها غلبه بکنند، نه از روحانى چیزى باقى مىگذارند و نه از متنور الفکر، منور الفکر؛ نه از قشر جدید چیزى باقى مىگذارند و نه از قشر قدیم. اینها فهمیدند که با این وحدت ما قدم برداشتیم استعمار را شکست دادیم؛ اما شکستى که اولش است. اگر چنانچه خداى نخواسته یک خللى واقع بشود، خداى تبارک و تعالى از شما ناراضى است، از قشر روحانى ناراضى است. روحانى مبدأ امور است. اگر خللى واقع بشود: اذا فَسَدَ الْعالِمُ فَسَدَ الْعالَم «2»؛ عالِم فاسد عالَم را متعفن مىکند؛ تعفن عالِم، عالَم را متعفن مىکند. در جهنم از تعفن عالِم پناه مىبرند به آتش! و این تعفنْ تعفنِ توجه به دنیاست، توجه به مقام است، توجه به ریاست است. از این چیزها اجتناب کنید.
فقه، تهذیب و مبارزه
شمایى که الآن جوان هستید مىتوانید خودتان را تهذیب کنید؛ اگر پیر شدید، ضعیف مىشوید نمىتوانید. الآن قواى شما قوى است و شیطان در شما ضعیف. وقتى سن شما زیاد شد، قواى شما ضعیف مىشود و شیطان در شما قوى. آن وقت دیگر نمىتوانید، شکست مىخورید. الآن باید خودتان را تهذیب کنید. حوزههاى علمیه باید خودشان را تهذیب کنند. در خلال تهذیب، هر کارى که هست تعقیب کنند از عِلمیات. ما فقاهت لازم داریم. اگر فقیهى از بین برود، اسلام از بین مىرود. ما فقیه لازم داریم، باید دنبال فقه باشیم. در عین حالى که دنبال فقه هستید، همان طورى که ائمه- علیهم السلام- بودند، حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- بود، در عین حالى که نمازش آن طورى بود، در عین حالى که عبادتش آن طور بود، شمشیرش هم آن طور بود؛ در عین حالى که بسط علم و توحید مىکرد و مثلِ نهج البلاغه را گذاشت براى ما، در عین حال جنگ مىکرد، در عین حال شمشیر مىکشید؛ در عین حال که زاهد بود، در عین حال قوى و قدرتمند بود؛ جنگجو بود. اینها با هم باید باشند.
تحریف اسلام واقعى
اسلام همه چیز است ... یکى از بدترین چیزى که اجانب در بین مردم و در بین خود ما القا کردند، این است که اسلام براى این است که ما همان عبادت بکنیم. چنانکه مذهب مسیح را هم مسخ کردند؛ مذهب مسیح مسخ شد. مسیح هر گز نمىشود که دعوتش این باشد که فقط عبادت بکنید، ظَلَمه را بگذارید به کار خودشان! این نمىشود؛ نبى نمىتواند این طور باشد. مسخ شده است اینها. اینها اسلام را در نظر ما، در نظر جاهلین مسخ کردند؛ اسلام را به صورت دیگر نشان دادند. و این از کیدهایى بود که با نقشهها پیاده شده است؛ و ما خودمان هم باور کردیم «آخوند را به سیاست چه»! این حرفْ حرفِ استعمار است: آخوند را به سیاست چه؟! «ساسَةُ العباد» «1» در دعاى جامعه،
«زیارت جامعه» است؛ «ساسة العباد». چطور امام را به سیاست آره، اما آخوند را به سیاست نه؟! حضرت امیر یک مملکت را اداره مىکرد، سیاستمدار یک مملکت بود؛ آن وقت آخوند را به سیاست چه؟! این مطلبى بود که مُستَعمِر براى اینکه آخوند را جدا کند از دولت و ملت، القا کردند به او؛ آخوند هم باورش آمد! خود آخوند با ما مبارزه مىکند که شما چکار دارید به سیاست! «این آخوند سیاسى است»! این چیزى بوده است که ما را ... به عقب راند. آخوندْ نمونه اسلام است.
اسلام همه چیز است. قرآن همه چیز است. قرآن «انسانْ درستْ کن» است، کتاب انسانسازى است. قرآن همه چیز دارد: سیاست دارد، فقه دارد، فلسفه دارد، همه چیز دارد. انسان همه چیز است و باید همه احتیاجاتش را قرآن تأمین بکند. انسان یک اعجوبهاى است که همه عالم است، و قرآن یک اعجوبهاى است که اداره انسان را به همه اقشار مىکند. در عین حالى که فقیه درست مىکند، حکیم درست مىکند، فیلسوف درست مىکند، شمشیرزن درست مىکند، جنگجو درست مىکند. فقیه باید جنگجو هم باشد؛ فقیه باید سیّاف باشد، ولى فقیه هم باشد و فقهش را از دست ندهد.
جند اللَّه یا جند شیطان؟
این طور نباشد که حالا بگویید که حالا که وقت نهضت است دیگر درس هیچى! این غلط است. علم همه چیز است؛ علم همه جهات است. حضرت امیر براى علم شمشیر مىزد، براى توحید شمشیر مىزد، براى بسط فقه شمشیر مىزد. خیال نکنید که حالا که ما وارد شدیم در مسائل سیاسى، دیگر نباید وارد به مسائل علمى بشویم. شما که جوانید باید فقاهت ایجاد کنید، فقاهت در خودتان ایجاد کنید؛ باید فقیه بشوید، فقیه، از او کار مىآید اما فقیه مهذب، طلبه مهذب، انسان مهذب، ملت مهذب. همه باید اخلاق خودشان را تهذیب کنند، همه باید جهاد با نفس بکنند لکن شماها اوْلى هستید. شمایىکه جند اللَّه هستید باید به امر خدا [عمل کنید]؛ «جند اللَّه» معنایش این است که به امر خدا باید عمل بکنند، به فرمان او. همان طور که جندى به فرمان سرلشکرش، به فرمان سپهبدش عمل مىکند، شما جند اللَّه هستید به فرمان او باید عمل کنید. اگر چنانچه از فرمان او تخطى بکنید، جند اللَّه نیستید؛ هر مقدارى که نازل شد: یا جند اللَّه یا جُندِ شیطان. اگر دنیا مَطمَح نظر شماست جند الشیطان، اگر حق تعالى مطمح نظر شماست جند اللَّه.
ظلّ اللَّه معیار تمیز حق از باطل
ظلّ اللَّه همین طور است. سلطانْ ظلّ اللَّه است. اگر تخلف از یک جهتى بکند، ظلّ الشیطان مىشود. ظل، سایه است؛ سایه همه چیزهایش به ذى ظل است، خودش هیچ ندارد. ظلّ اللَّه کسى است که تمام حرکاتش به امر خدا باشد؛ مثل سایه باشد: خودش هیچ. سایه خودش هیچ حرکتى ندارد؛ ذى ظل هر حرکتى کرد سایه هم همان طور حرکت مىکند. امیر المؤمنین ظلّ اللَّه است، پیغمبر اکرم ظلّ اللَّه است که هیچ حرکتى از خودش ندارد؛ هر چه هست از خداست. اینها ظلّ الشیطان هستند! به این سلاطین [که] ظلّ اللَّه مىگفتند، ظلّ الشیطان هستند! ظلّ اللَّه میزانِ تمیز ماست که این سلطان آیا حق است یا باطل. ظلّ اللَّه میزان تمیز است که ما با همین تعبیر بفهمیم که آیا این سلطان حق است یا باطل. اگر از خودش عملى کرد، باطل است؛ اگر امر خدا را اجرا کرد ظلّ اللَّه است و الّا ظلّ الشیطان است.
جند اللَّه هم، که شما براى خودتان انتخاب کردید و یا براى شما انتخاب شده است، همین است؛ به امر خدا: اگر گفت بنشین، بنشین، اگر گفت بایست، بایست. اگر این طور باشد جند اللَّه است اما اگر خدا فرمود که فلان عمل را بکن و شما تخلف کردید، [این] تخلف از شیطان است؛ به همین مقدار از بین مىرود. یکوقت مىبیند که انسان تا آخرْ همه کارهایش للَّهِ نبوده است، همه کارهایش براى شیطان بوده است: یک انسان در صورت، یک شیطان در واقع. آنجا هم که برود به صورت شیطان در مىآید.
فقها پاسداران اسلام
کوشش کنید آقایان در تهذیب نفس، در تحکیم مبادى اسلام، در تحکیم فقه اسلام، در بسط فقه اسلام؛ این فقه غنى. در عالم مثل فقه شما چیزى نیست؛ این فقه غنى را بسطش بدهید. لکن در عین حالى که فقیه هستید جناح سیاست را رها نکنید. تفکر کنید در امور، وارد بشوید در امور، دخالت کنید در امور. «من فقیهم و دیگر کارى ندارم به چیزى»، نمىشود این. شما فقیه هستید ولى باید در امور دخالت کنید، در مقدرات مردم دخالت کنید. شما پاسداران اسلام هستید؛ باید پاسدارى کنید. خداوند ان شاء اللَّه همه شما را توفیق بدهد. خداوند ان شاء اللَّه ما را در پناه شما حفظ کند.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته
منبع: صحیفه امام، ج6، ص: 281تا 289