یادداشت پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

یادداشت؛

رویای فردایی بهتر

شاید ساختن این رویای فردای متفاوت، امروز سخت نیازمند ساختن گذشته‌ای متفاوت است. شاید بسان آن بسیار مردمان، که از آن‌رو می‌خواهند «ارباب آینده» شوند که گذشته را تغییر دهند، ما نیز، باید تدبیر آینده‌مان را از مجرای تغییر گذشته‌مان، اراده کنیم.

محمدرضا تاجیک استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی برای جماران نوشت:

 

یک

اگر قرار است فردای متفاوتی داشته باشیم، باید راه‌های جایگزین خلق کنیم. طرح مسئله درباره‌ی آن‌چه دیروز بودیم و امروز هستیم، به منظور نقد و تخطی و امتناع از آن، مشقِ امروز ماست. این تنها یک تجربه‌ی عملی نیست. ما برای نیل به شرایط خلاق و متمایز،  با چالشی نظری، فلسفی و مفهومی نیز، مواجه هستیم. اگر قرار است واقعاً روش‌های مألوف و مرسوم اندیشیدن را تغییر دهیم و در واکنش به چالش‌های وضعیت و خودِ گذشته و اکنون‌مان عمل کنیم، باید درنگی نقادانه داشته باشیم و از رهگذر نوعی محاسبه‌ی نفس کژی‌ها، ناراستی‌ها و زشتی‌های خودِ گذشته و اکنون‌مان را بر دامان آفتاب بیفکنیم. پروبلماتیزه‌کردن و طرح مسئله، صورتی از این مشقِ تاریخ امروز ماست، زیرا شیوه‌های مألوف تفکر و کنش‌گری ما در دوران پساانقلاب را به پرسش/چالش می‌کشد، و به‌ما می‌آموزد چگونه آینده را با تصدیق ظرفیتِ مشروط‌سازیِ حال حاضر پذیرا شویم، و به‌ما می‌آموزد - همان‌طور که دلوز بیان می‌کند - «اگر در دام رویای دیگری گرفتار آییم، به فنا رفته‌ایم». اما با هش‌داشتن نسبت به این هشدار دلوز، زمان آن رسیده است که رویای روزی خوبتر که با ما آشتی باشد را بسازیم، و توامان تلاش کنیم خود را از دامی که آن‌ها سر راهمان قرار داده‌اند برهانیم. رویا، همان‌گونه که فروید می‌گوید، «ظهور بدون اجازه میل‌ها و آرزوهای سرکوفته با جامه‌ی مبدل و تحت نام‌های جدید»، یا به‌منزله‌ی «تحقق آرزوهای واپس‌زده‌ی ما در لباس مبدل» نیز، هست. «رؤیاها، با به‌تصویرکشیدنِ صورت تحقق‌یافته‌ی آرزوهای ما، ما را به‌رغم همه‌چیز به‌سوی آینده راه می‌نمایانند. اما این آینده، که بیننده‌ی رؤیا آن را به‌صورت اکنون تصویر می‌کند، به‌وسیله‌ی آرزوی زوال‌ناپذیر او در قالبی کاملاً مشابه گذشته شکل می‌پذیرد. از این منظر، کنش‌گری (به‌ویژه آن‌گاه که در هیبت کارگزار تغییر تاریخی ظاهر می‌شود) با رؤیا عجین است، زیرا در متن و بطن کنش‌گری، امیدها و آرزوهای رهایی به‌صورتی تحقق‌یافته به‌تصویر کشیده می‌شوند، و بدین طریق، ره به آینده می‌برند، و آینده را به‌صورت اکنون تصویر می‌کنند، و به یوتوپیا واقعیتی عینی و اکنونی می‌بخشند. بنابراین، رویا می‌تواند جزء سازنده و برسازنده‌ی هر کنش اجتماعی-سیاسی معطوف به تغییر باشد. به بیان دیگر، تاریخ کنش‌گری همان فرایند نامتناهی تحقق‌بخشیدن به رؤیا است.

 

دو

اما شاید ساختن این رویای فردای متفاوت، امروز سخت نیازمند ساختن گذشته‌ای متفاوت است.  شاید بسان آن بسیار مردمان، که از آن‌رو می‌خواهند «ارباب آینده» شوند که گذشته را تغییر دهند، ما نیز، باید تدبیر آینده‌مان را از مجرای تغییر گذشته‌مان، اراده کنیم. این‌که بخواهیم آیندۀ بهتری بسازییم نیکوست، اما باید نیک آگاه باشیم که این گذشته است که پر از زندگی است، ما را خشمگین می‌کند، تحریک می‌کند و برمی‌انگیزد، به ما اهانت می‌کند، و وسوسه‌مان می‌کند تا آن را تخریب یا ترمیم یا تحریف کنیم. این گذشته است که آیندۀ ماست،  تا گذشته را متفاوت نسازیم، آینده‌مان همان امتداد و استمرار گذشته است به بیان دیگر. در یک کنش رتروتوپیایی، ما همواره قطعه‌ای از تاریخ گذشته را در تاریخ آیندۀ خویش حک می‌کنیم. پس، آینده از رهگذر ردگیری آثار و نشانه‌هایش که در سرزمینِ «گذشته» و «حال» باقی گذارده است، امکان ساخته‌شدت دارد. به بیان دیگر، «آینده» در زمان «گذشته» و «حال» مخفی است، باید آن را یافت و سپس اراده کرد تا متحقق گردد. یعنی باید تلاش کرد به‌جای پیش‌بینی تجریدی، تحلیلی و ذهنی آن‌چه در آینده رخ خواهد داد، بدیل‌های مناسبی ارائه شود و مناسبت‌ترین آن‌ها را به‌مورد اجرا گذارد. در فرایند این ساختن، نباید صرفاً به ادراک چیزهایی همت گماشت که انتظار ادراک‌شان هست، بلکه باید از کلیشه‌ی انتظارات که به‌طور ناخودآگاه آدمیان را هدایت می‌کند که جست‌وجوگر چه باشند، چه‌چیزی مهم است و آن‌چه مشاهده می‌شود چگونه تفسیر گردد، پرهیز شود. این کلیشه‌ها، یک نظام ذهنی را تشکیل می‌دهند که آدمیان را مستعد می‌سازند به شکل معینی فکر کنند، تصمیم بگیرند و تدبیر کنند. باید دانست که نظم ذهنی، شبیه یک عدسی یا پرده‌ای است که از طریق آن، آدمی به جهان می‌نگرد. لذا، مقدمه‌ی ساختن آینده‌ی متفاوت، عادت‌دادن خود به ادراک واقعیت‌های آزاردهنده‌ای است که هیچ‌گاه تمایلی به دیدن و شنیدن و فهم آنان نیست.

سه

اما در این هنگامه‌ی تغییر، برخی از اربابان قدرت، کماکان زیستی «بر زمانی» و نه «در زمانی» دارند، اساسا گذشت سریع ایام را احساس نمی‌کنند، و از دست دادن فرصت‌های تاریخی چندان روح و روان‌ آنان را نمی‌آزارد. در هر شرایط سخت تاریخی، خرامان‌خرامان طی طریق می‌کنند و سر هر کوچه و بازاری توقف کرده و لحظه‌ها را در طرح و بحث مسائل حاشیه‌ای گم می‌کنند و در انتظار آمدنِ «آینده»، «حال» را نیز از دست می‌دهند. برخی از اینان، در هزارتوی انگاره‌های خود سخت گرفتارند و غافل از آنند که رود زمان شتابان در حال گم‌شدن در افق است و اگر نجنبند از موج‌های سبزش جز کفی نصیب آنان نخواهد شد. برخی دیگر، هم‌چون مرغکان خسته‌ی سنگین‌بال در کلبه‌ی نمناک انگاره‌های خود به انتظار نشسته‌اند، خیره در افق و با خود می‌گویند: شاید رود زمان برگردد باز، با یک سبد پرِ پرواز، شاید روزی آن سفرکرده (روز بهتر) حلقه بکوبد بر در، شاید که بیاید و بماند، شاید، به مرام ما درآید. این عده از مردمان، چنان در چنبره‌ی دنیای فسرده و خامُش انتظار ات خویش گرفتار آمده‌اند که صدای پای زمان «حال» را که عبور از آنان را اراده کرده است، نمی‌شنوند. این گروه لازمان و لامکان، نمی‌خواهند بپذیرند که شدیداً نیازمند بازسازی احساس و برداشت خود از زمان در عصر تغییرات شتاب‌آلود کنونی هستند، نمی‌خواهند باور کنند که عصر آنان، عصر بت‌شکن است، و به هیچ جامعه‌ای مجال نمی‌دهد که عقب‌ماندگی خود را در پرتو «بت‌های ذهنی» توجیه نماید، و نمی‌خواهند بپذیرند فلسفه‌ی آینده، فلسفه‌ی عدم تعین است و شعار این فلسفه، اولویتِ تفاوت بر این‌همانی است... جهان متشکل از این‌همانی‌ها نیست... هر چیز همان نیست که هست، بلکه «غیر» است، زیرا گشوده به امکانِ «غیرشدن» است... ذات‌ها و هویت‌ها، همواره نتیجه‌ی یک نیروی تفاوت‌گذار هستند... تفاوت، نیرویی است نامتعین که هیچ تعینی بدون آن ایجاد نخواهد شد... و در پرتو این پذیرش، به استقبال عبور از آن‌چه هستند، بروند.   

چهار

گفتیم، اگر قرار است فردای متفاوتی داشته باشیم، باید راه‌های جایگزین خلق کنیم، و گفتیم، طرح مسئله درباره‌ی آن‌چه دیروز بودیم و امروز هستیم، به منظور نقد و تخطی و امتناع از آن، مشقِ امروز اصحاب تدبیر است. آنان باید با تخظی و امتناع از خویشتن دیروز و امروز خویش، نخست تفاوت را در نگاه و دیدگشت خود تجربه کنند تا بتوانند فردایی متفاوت را بسازند. آنان باید بپذیرند که گذشته‌ی سیاست و قدرت در ایرانِ پساانقلاب، سرشار از شکست‌ها و ناکامی‌ها و کژاندیشی‌ها و کژکارکردی‌ها و کژرفتاری‌ها بوده است، و تنها با ایستادن در فاصله‌ی انتقادی از این گذشته است که گذشته چراغ راه آینده می‌شود. جامعه‌ی امروز ایرانی، رویای فردایی متفاوت در سر دارد، رویایی که به میل‌ها و آرزوهای سرکوب‌شده‌ی آن، امکان ظهور و بروز می‌دهد، رویایی که با به تصویر کشیدن صورت تحقق‌یافته‌ی آرزوهای آن، آن را به سوی آینده‌ی متفاوتی ره می‌نماید. مهم آن است که در مسیر تحقق این «رویا» اصحاب سیاست و قدرت، در نقش «یار راه» مردمان ظاهر می‌شوند یا «خار راه» آنان. تردید ندارم تاریخ آینده‌ی این مرزوبوم کهن، در هر فرض، تاریخ متفاوتی خواهد بود، اما سویه‌ها و ایستارها و صورت و هیبت و چگونگی حادث‌شدن این تفاوت، تابعی از تفاوت یا عدم تفاوت در بینش و نگرشِ کنش‌گران رسمی و حکومتی امروز است. پس، به‌عنوان آخرین کلام به اهالی اقلیم قدرت و سیاست می‌گویم: حرف‌هایم، مثل یک تکه چمن روشن است. هنگام و هنگامه‌ی تغییر و تفاوت لب درگاه شماست. اگر بگشایید در، به در آید، واگر نگشایید، بر در.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.