گفتمان تقابلی نه‌تنها بر سیاست‌گذاری‌های کلان تأثیر منفی گذاشته، بلکه به لایه‌های خردتر جامعه نیز نفوذ کرده و به بازتولید آن در روابط میان‌فردی و اجتماعی انجامیده است. پرسش اصلی این است که آیا نخبگان سیاسی و سیاستمدران آماده‌اند تا از زنجیرهای این گفتمان رهایی یابند؟ آیا جامعه می‌تواند مسیری تازه برای بازسازی هویت جمعی و تعامل سازنده در داخل و خارج انتخاب کند؟

نگرش تقابلی یا گفتمان انتقام‌محور در تاریخ سیاسی و فرهنگی ایران، ریشه‌ای عمیق و چندوجهی دارد. شکست‌های تاریخی، قراردادهای تحقیرآمیز همچون گلستان و ترکمانچای، و از دست دادن بخش هایی سرزمین، ذهنیت جمعی ایرانیان را به‌گونه‌ای شکل داده است که "دیگری" همواره به‌عنوان تهدید یا دشمن تلقی شده است. این تجربه‌های تلخ تاریخی، نوعی حافظه جمعی شکل داده که در آن بقای ملی به‌واسطه مقاومت و تقابل تعریف شده است.

این نگرش در گذشته‌ای که سیاست بین‌الملل بر پایه تقابل‌های ایدئولوژیک و موازنه قدرت استوار بود، تا حدی کارآمد به نظر می‌رسید. اما در جهان امروز، که موفقیت ملی بر مبنای گفتمان فرصت‌محور، همکاری‌های بین‌المللی و تعامل سازنده شکل می‌گیرد، این رویکرد به مانعی جدی برای توسعه پایدار و انسجام ملی تبدیل شده است.

گفتمان تقابلی نه‌تنها بر سیاست‌گذاری‌های کلان تأثیر منفی گذاشته، بلکه به لایه‌های خردتر جامعه نیز نفوذ کرده و به بازتولید آن در روابط میان‌فردی و اجتماعی انجامیده است. 

تاریخ ایران، به‌ویژه دوران پرتلاطم جنگ‌های متعدد و رویارویی با قدرت‌های خارجی، این فرهنگ تقابل را در ساختارهای اجتماعی و سیاسی نهادینه کرده است. این فرهنگ در سیاست‌گذاری‌های کلان به شکل تصمیم‌گیری‌های واکنشی و تقابلی بروز یافته و در سطح اجتماعی نیز به رفتارهای فردی و جمعی سرایت کرده است. برای مثال، در تعاملات روزمره ایرانیان، مانند رفتارهای ترافیکی یا مواجهه با اختلافات جزئی، بی‌اعتمادی و گرایش به تضاد به‌وضوح مشاهده می‌شود. هر فرد دیگری را تهدیدی برای منافع شخصی خود می‌بیند و همین نگرش، زمینه‌ساز کاهش سرمایه اجتماعی و انسجام جمعی شده است.

جامعه‌ای که در این چرخه گرفتار شده، توانایی برنامه‌ریزی بلندمدت، تعامل سازنده با دیگر کشورها و استفاده از ظرفیت‌های بین‌المللی را از دست می‌دهد. 

نمونه‌های موفق جهانی نشان می‌دهند که عبور از این گفتمان چگونه می‌تواند مسیر توسعه و انسجام را هموار کند. کشورهایی مانند آلمان و ژاپن، پس از جنگ جهانی دوم و تجربه‌های ویرانگر، توانستند با بازتعریف هویت ملی خود از گفتمان‌های انتقام‌محور فاصله بگیرند. آلمان با پذیرش اشتباهات تاریخی، به‌جای تقابل، به همکاری‌های منطقه‌ای و بازسازی روابط بین‌المللی روی آورد. ژاپن، با تجربه تلخ هیروشیما و ناکازاکی، به جای تمرکز بر گفتمان انتقام محور، مسیر خود را به‌سوی توسعه تکنولوژیک و اقتصادی تغییر داد، برای ایران نیز عبور از گفتمان تقابلی و حرکت به‌سوی گفتمان فرصت‌محور، ضرورتی تاریخی است. 

این تغییر نیازمند اصلاحات ساختاری در سه حوزه کلیدی است. نخست، نظام آموزشی که باید با بازنگری در محتوای خود، روایت‌های تک‌بعدی و تاریخی تقابلی را به روایت‌هایی چندوجهی و امیدبخش تبدیل کند. دوم، رسانه‌هاکه به‌جای بازتولید تقابل، باید فضایی برای گفت‌وگو و هم‌افزایی ایجاد کنند و سوم، سیاست‌گذاری کلان که باید از تصمیم‌گیری‌های واکنشی فاصله بگیرد و بر پیش‌بینی، برنامه‌ریزی بلندمدت و همکاری‌های بین‌المللی تمرکز کند.

با این حال، پرسش اصلی این است که آیا نخبگان سیاسی و سیاستمدران آماده‌اند تا از زنجیرهای این گفتمان رهایی یابند؟ آیا جامعه می‌تواند مسیری تازه برای بازسازی هویت جمعی و تعامل سازنده در داخل و خارج انتخاب کند؟ یا همچنان چرخه فرسایشی تقابل و بی‌اعتمادی ادامه خواهد یافت و جامعه را در مسیری از دست‌رفتگی سرمایه‌های انسانی و اقتصادی قرار خواهد داد؟ پاسخ به این پرسش، مسیر آینده ایران را تعیین خواهد کرد؛ مسیری که یا به توسعه پایدار و انسجام ملی می‌انجامد یا جامعه را در چرخه ناکامی‌های تاریخی گرفتار نگه می‌دارد.

 

*مینا امامویردی، پژوهشگر دکتر علوم ارتباطات

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

کلمات کلیدی مینا امامویردی
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.