برای اجرای کامیاب دیپلماسی فرهنگی در چهارچوب سیاست همسایگی، بیش از آنکه بتوان انتظار داشت که دیپلمات ها و سپاهیان و بازارگانان به ایفای نقش بپردازند، می توان به سرمایه های فکری و فرهنگی جامعه امروز اتکا کرد. در بسیاری از کشورهای جهان، دانشگاهیان سفیران صلح به شمار می روند. آنان هستند که می توانند با تغییر تعاریف درباره مفاهیمی همچون خود، دیگری، وطن، مرز و هویت، گفتمان های تازه ای را ارایه کنند.

«انجمن علمی مطالعات صلح ایران» و «خانه اندیشمندان علوم انسانی» عصر روز چهارشنبه سوم مرداد ماه میزبان همایش علمی – تخصصی «گفتمان صلح و دولت آینده در ایران» بود.

به گزارش خبرنگار جماران، ماندانا تیشه یار، عضو هیات علمی گروه مطالعات منطقه ای موسسه آموزش عالی بیمه اکو در دانشگاه علامه طباطبائی و رییس هیات مدیره انجمن علمی مطالعات صلح ایران در این همایش محور سخنان خود  را بر «گفتمان صلح و سیاست همسایگی» متمرکز کرده و گفت: داستان سخنرانی تاریخی دکتر علی اکبر سیاسی، رییس هیات نمایندگی ایران در نخستین مجمع عمومی ملل متحد در سانفرانسیسکو و پیشنهاد وی درباره یافتن راه هایی برای افزایش آشنایی ملت ها با ویژگی های فرهنگی یکدیگر با هدف برپایی صلح در جهان، که به بنیانگذاری سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) انجامید، داستانی مشهور است. البته شگفت نبود که نمایندگانی از سرزمینی کهن با تمدنی دیرینه چنین پیشنهادی را به جهانیان بدهند و بر اهمیت فرهنگ در روابط میان ملت ها تاکید کنند.

از آن هنگام تاکنون، دیپلماسی فرهنگی کم کم جای خود را در میان دیگر اشکال دیپلماسی در دستگاه سیاست خارجی کشورها گشوده است و امروزه به عنوان مهمترین ابزار قدرت نرم دولت ها شناخته می شود. نمونه کارآمد استفاده از این دیپلماسی برای تقویت بنیان های صلح را می توان در میان سیاستمداران اروپایی یافت. آنان پس از دو جنگ جهانی که اروپا را به ویرانه ای بزرگ تبدیل کرده بود، بر آن شدند که راه هایی برای کاهش تنش ها میان مردمان سرزمین های این قاره بیابند. گسترش روابط فرهنگی و افزایش شناخت ملت های اروپایی از یکدیگر، یکی از مهمترین ابزارهای کاهش تنش ها به شمار می رفت.

اجرای برنامه های هنری و علمی گوناگون، بازخوانی تاریخ مشترک اروپا، تاکید بر ارزش های فرهنگی مشترک و برساختن هویت مشترک اروپایی از جمله کارهایی بود که دولت ها با کمک نخبگان فکری و فرهنگی در کشورهای اروپایی در دهه های گذشته به انجام رساندند و نتیجه آن، تشکیل اروپای یکپارچه بوده که علیرغم حفظ گوناگونی های هویتی، در این هشتاد سال توانسته از ملی گرایی به سوی منطقه گرایی برود و در همین حال، صلح و امنیت را در سراسر قاره سبز برپا دارد.

اگر بخواهیم چنین سیاستی را در مناطق دیگر جهان، برای نمونه در منطقه خودمان، دنبال کنیم؛ نیازمند شناخت الگوی پیاده شده در اروپا هستیم. الگویی که برای اجرای ایده صلح و همگرایی در اروپا دنبال شد، به زبان ساده آن بود که ما اگر می خواهیم با یکدیگر نجنگیم، باید منافع مشترکی داشته باشیم. برای یافتن منافع مشترک، ما باید هویت های مشترکی را تعریف کنیم. برای تعریف هویت های مشترک، نیازمند آن هستیم که عناصر و ارزش های فرهنگی مشترک داشته باشیم. اما این عناصر و ارزش های فرهنگی مشترک چه هستند و چگونه به دست می آیند؟

یکی از عناصر مهم در این زمینه، «تاریخ مشترک» است. مردمان سرزمین های حوزه تمدن ایرانی، که شامل بخش هایی از شبه قاره و سرزمین های غربی چین، آسیای مرکزی، قفقاز، مناطق جنوبی روسیه، تا دریای مدیترانه و سرزمین های غرب آسیا و جنوب خلیج فارس می شوند، برای هزاران سال خاطرات تاریخی مشترک از زیست در کنار یکدیگر در سایه فرمانرانی سلسله های پادشاهی و تجربه مشترک یورش های اقوام گوناگون به سرزمین هایشان را دارند.

عنصر دیگر، داشتن «مشاهیر مشترک» است. تنها حدود صد سال می گذرد که مشاهیر علمی، ادبی و هنری ما صاحب گذرنامه شده اند و دعوا بر سر ملیت نظامی گنجوی و مولوی و پورسینا و رودکی و ناصرخسرو و ابوریحان بیرونی و اقبال لاهوری و دیگران، میان مردمان سرزمین های همسایه بالا گرفته است. این در حالی است که سنت دیرینه سرزمین های ما، به دور از تعاریف مدرن از هویت، همواره بر پیوستگی فرهنگی میان مردمان این حوزه تمدنی تاکید داشته است.

عنصر فرهنگی دیگر، «سنت ها و آیین های مشترک» هستند. ما هنوز و از پسِ هزاره ها، نوروز را همراه با صدها میلیون تن از باشندگان این سرزمین ها جشن می گیریم. بنا به اعلام یونسکو، هم اکنون سیزده کشور نام خود را در فهرست کشورهایی که در آنها نوروز یک جشن ملی است، ثبت کرده اند و شمار این کشورها رو به افزایش است. در کنار آن، باید جشن های باستانی دیگری مانند یلدا و تیرگان و مهرگان و مناسبت های مذهبی مانند عید قربان و عید فطر را نیز گنجاند.

دیگر عنصر فرهنگی در منطقه ما «ادیان و عرفان مشترک» است. سراسر این پهنه تمدنی تجربه ای دیرینه در پذیرش ادیان گوناگون و درونی سازی آنها با ارزش های فرهنگی دیرپای خود داشته است. آنچه که از آن گاه با عنوان اسلامِ ایرانی شده نام برده می شود، حتی واژگان این دین مبین را نیز در برخی مناطق از عربی به فارسی تغییر داده تا بیشتر و بهتر جای خود را در میان مردمان این منطقه باز کند. همینطور است سنت های عرفانی برآمده از دل ارزش های دینی و فرهنگی که مکاتب عرفانی ارزشمندی همچون عرفان خراسانی و عرفان آذربایجانی را معنا بخشیده و با تاکید بر ارزش های انسان دوستانه، سلوک عیارانه و جوانمردانه را در میان اقشار گوناگون این جوامع، از پادشاه تا درویش، رواج داده است. 

عنصر فرهنگی دیگر، «زبان و ادبیات و هنر مشترک» است. زبان ها و گویش های گوناگون در این حوزه تمدنی، رنگین کمانی زیبا از واژگان بیشمار و معانی بلند را در طول سده ها شکل داده اند. با اینهمه، راست است که از هنگامی که قدرت های استعمارگر پای به سرزمین های ما گذاشتند، زدودن پیوندهای زبانی و وابسته کردن جوامع به فراگیری زبان های بیگانه، از جمله مهمترین سیاست های آنان به شمار رفته است. از همین رو است که همپای گسترش رویکرد ملی گرایانه در میان سرزمین های بهم پیوسته حوزه تمدنی ما، از سده نوزدهم میلادی رفته رفته انگلیسی و روسی به عنوان زبان های میانجی تحمیل شدند و از سده بیستم، مرزهای سیاسی به مرزهای زبانی نیز بدل گشتند.

نتیجه آنکه، امروزه مردمانی که در درازای تاریخ همواره بی واسطه با یکدیگر در گفتگو و ارتباط بودند، کمتر زبان یکدیگر را می دانند و بیشتر با زبان های میانجی با همدیگر گفتگو می کنند؛ اگرچه که همچنان واژگان مشترک در میان زبان های منطقه ما بسیارند.

همین دور افتادگی از آشنایی با زبان های این حوزه تمدنی، سبب شده که کمتر به پیوندهای ادبی میان جوامع مان توجه داشته باشیم. مثنوی معنوی و گلستان و دیوان حافظ اگرچه هنوز خوانندگان پرشماری در سراسر این منطقه دارد، اما ما چقدر با آنها در ارتباط و گفتگو هستیم؟

بنا به پژوهش انجام شده توسط استاد مهدی سیدی فرخد، داستان های شاهنامه فردوسی، ۲۳ کشور در جهان امروز را در بر می گیرند. آیا این ظرفیتی مهم برای برساختن یک منطقه فرهنگی به نام منطقه شاهنامه نیست؟ آیا این کتاب تاریخی، تنها سند «هویت ملی» ما است یا می توان از آن به عنوان سند «هویت منطقه ای» ما نیز یاد کرد و از آن برای تقویت پیوندهای ادبی و زبانی بهره جست؟

پیوندهای مشترک میان هنرمندان منطقه فرهنگی ما در حوزه موسیقی (با سازهای مشترکی مانند تار و رباب) و در عرصه معماری، که دستان آفرینشگر استادان ما در ساختن بناهای تاریخی زیبا در طی سده ها در جای جای این حوزه تمدنی، گویی همگی امضای مشترکی از پیوندهای فرهنگی را بر پای بناها گذاشته اند و نیز در عرصه نقاشی و مینیاتور که پیوندهای زیبایی میان شهرهای تاریخی ما از هرات تا تبریز و استانبول را پدید آورده اند، خود گواه روشنی بر همدلی میان مردمان این سرزمین هاست.

و سرانجام آنکه، عنصر فرهنگی دیگر، «اقوام مشترک» هستند. هیچ کشوری در منطقه امروز ما دیده نمی شود که تنها از یک قوم تشکیل شده باشد. گوناگونی قومی بیش از آنکه تهدیدی برای امنیت ملی به شمار آید، می تواند فرصتی طلایی برای تقویت پیوندهای مردمی میان سرزمین های همسایه باشد.

به این ترتیب، بسیار طبیعی است اگر دیپلماسی فرهنگی، در بالای سیاست خارجی یک دولت تمدنی مانند ایران جای داشته باشد. بنیان های سیاست همسایگی در چنین دولتی، می تواند بر پایه همزیستی، رواداری، همگرایی فرهنگی و همگامی برای دستیابی به توسعه و امنیت مشترک تعریف شوند.

اما برای اجرای کامیاب دیپلماسی فرهنگی در چهارچوب سیاست همسایگی، بیش از آنکه بتوان انتظار داشت که دیپلمات ها و سپاهیان و بازارگانان به ایفای نقش بپردازند، می توان به سرمایه های فکری و فرهنگی جامعه امروز اتکا کرد. در بسیاری از کشورهای جهان، دانشگاهیان سفیران صلح به شمار می روند. آنان هستند که می توانند با تغییر تعاریف درباره مفاهیمی همچون خود، دیگری، وطن، مرز و هویت، گفتمان های تازه ای را ارایه کنند.

این یک فرصت برای سیاست خارجی ما خواهد بود اگر به این نکته توجه شود که دانشگاهیان ایران همراه با دانشگاهیان کشورهای همسایه، می توانند وطن فرهنگی مشترکی را برسازند و یک جامعه فرهنگی منطقه ای در دل نوروزستان بنیان گذارند. 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.