محمد سروش محلاتی در مراسم چهل و سومین سالگرد شهادت آیتالله بهشتی، گفت: مرحوم آیتالله مهدوی کنی سال 80 در مصاحبهای میگوید مرحوم شهید بهشتی در جلسات خصوصی میگفت ما باید در قانون اساسی مقرراتی در نظر بگیریم که استبداد و فردگرایی دوباره به نظام ما بازنگردد. البته مرحوم آقای بهشتی در خبرگان تدوین قانون اساسی سال 1358 به عنوان یک شخص نمیتوانست تصمیم بگیرد؛ و علمایی آنجا بودند که خودشان را اهل نظر میدانستند و کار شهید بهشتی آسان نبود اما در عین حال ایشان همه سعی و تلاشش را انجام داده است.
استاد حوزه علمیه قم با تأکید بر اینکه شهید بهشتی استبداد دینی را هم در جامعه دینی میبیند، گفت: شهید بهشتی به خطر استبداد توجه دارد و این خطر استبداد را خیلی گسترده تفسیر و تلقی میکند. ایشان یک سری از احکام اسلامی را ارائه میکنند که نشان میدهد باید برای مسأله استبداد علاجی داشت. ایشان میفرمایند وقتی جلوی آزادی انتقاد گرفته شود، این جامعه در سیاهچال حکومتهای خودکامه و خودسر زندانی میشود؛ این یک نکته طبیعی است که تجربه تاریخ آن را مکرر تأیید کرده است.
به گزارش خبرنگار جماران، حجتالاسلام و المسلمین محمد سروش محلاتی در مراسم چهل و سومین سالگرد شهادت آیتالله بهشتی، گفت: نسل امروز در مواجهه با روحانیت دو سؤال را مطرح میکنند که جنبه اعتراضی هم دارد. سؤال اول این است که علمای دین و متفکرین اسلامی که به صحنه انقلاب ورود پیدا کردند و رهبری نهضت را به دست گرفتند، چه مقدار با مشکل استبداد آشنا بودند و این معضل را میشناختند؟ پرسش اعتراضی دوم آنها این است که فرضا وجوه استبداد و خودکامگی را میشناختند، برای پیشگیری از پیش آمدن دوباره در زمینه استبداد و خودکامگی در نظام جدیدی که طراحی میکردند، چه راهکارهایی اندیشیدهاند؟
استاد حوزه علمیه قم تصریح کرد: تقریبا حدود 20 سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی آثاری از شهید بهشتی هست و میبینیم که این بزرگوار به صورت جدی ذهنش معطوف مسأله استبداد معطوف است و اینکه جامعه ما یک جامعه استبدادزده است و این استبدادزدگی ریشههای دینی دارد؛ و در گام نخست باید فرهنگی که منشأ استبداد میشود را اصلاح کرد و اصلاح این فرهنگ در مرحله نخست بر عهده علما و روحانیون است و آنها باید این فرهنگ را در بین مسلمانان علاج کنند. مباحثی را در هامبورگ مطرح کردند و بعد که به ایران برگشتند، تحت عنوان «در مکتب قرآن» این مباحث را ادامه دادند.
وی افزود: در جلد چهارم آن کتاب در ذیل آیهای از سوره آل عمران این مسأله «طاغوتپروری» را مطرح کردهاند؛ که جامعه ما طاغوتپرور است. منظور از طاغوت در اینجا انحصارا شخص فاسدی نیست که در رأس قدرت سیاسی قرار گرفته است؛ عالمان دین هم به طاغوتها خیلی نزدیکتر هستند تا به انسانهای روشنگر و سازنده. مقایسهای میکنند بین کسی که در جایگاه معلمی قرار گرفته و آگاهی میدهد با کسی که در جایگاه طاغوت قرار گرفته؛ ولو اینکه به ظاهر معلم است ولی توقع دارد، کسانی که در مکتب او قرار میگیرند و در کلاس او هستند، مانند بتی او را بپرستند.
سروش محلاتی تأکید کرد: ما باید مردم را بیدار کنیم و از طاغوتپروری بر حذر بداریم؛ من گمان نمیکنم علاجی جز این داشته باشیم. اگر فکر میکنیم خودمان را نصیحت کنیم بدون اینکه شما بخواهید ما را به راه راست بیاورید، محال است. اگر نقش مردم و اصلاح این فرهنگ را در مناسبات بین مردم و علما اصلاح نکنیم، علما هم طاغوتی میشوند؛ چه نظام و سیستم اسلامی باشد و چه نظام اسلامی نباشد. تا شما مردمی نباشید که مراقب رهبران و راهنمایانتان شوید، تا شما در مورد مراقبت از گفتار و رفتار کسانی که بر کرسی هدایت و رهبری نشستهاند احساس وظیفه نکنید، تا شما با چشم باز به همه چیز ننگرید و با انصاف به هر کار چشم ندوزید، همین آش و همین کاسه است.
وی ادامه داد: نگویید چرا فلانی طاغوت است؛ بگویید چرا ما او را طاغوت کردهایم. مردم باید رشد نشان بدهند و مقاومت کنند. ادامه جمله ایشان این است که کاری کنید رابطه جامعه ما با کسانی که اداره کننده جامعه در سطحهای مختلف هستند، رابطه انسانی شود و این رابطه انسانی تنها وقتی میسر است که همه ما در حد توانمان هوشیاری به خرج بدهیم؛ من نمیدانم این چه انحرافی است که در جامعه ما به وجود آمده است؟ مثل اینکه خوشش میآید مرادی داشته باشد و به او ارادت بورزد و خیلی خوشش نمیآید که معلم و مربی سازنده داشته باشد.
استاد حوزه علمیه قم اظهار داشت: آیتالله بهشتی میگوید در جامعه رشد یافته میان مردم و زمامداران سیاسی رابطهای است که از زمامدار انتقاد میشود و زمامدار را محاکمه میکنند. اما این رابطه در جامعه رشد نیافته چگونه است؟ زمامدار بتی است که او را میپرستند؛ نه حق بازخواست از او را دارند و نه حق محاکمه او را دارند. اگر جامعه رشد یافته باشد، روابطش با همه کسانی که در آن جامعه زندگی میکنند، رابطه انسانی و بر اساس حقوق متقابل است.
وی با تأکید بر اینکه شهید بهشتی استبداد دینی را هم در جامعه دینی میبیند، گفت: ایشان مطلبی را از مرحوم علامه نائینی نقل میکنند. نائینی در تنبیه الأمه این موضوع را مطرح کرد که ما هم استبداد دینی و هم استبداد سیاسی داریم. میفرماید این دو استبداد نگهبان یکدیگر هستند؛ عالم مستبد نگهبان حاکم مستبد و حاکم مستبد نگهبان عالم مستبد است. این در شرایطی بود که بسیاری از علمای ما ولو بحث از استبداد میکردند، ولی استبداد را در همان استبداد حکام سیاسی خلاصه میکردند؛ ولی ایشان این رابطه متقابل را مطرح میکند.
سروش محلاتی تأکید کرد: شهید بهشتی به خطر استبداد توجه دارد و این خطر استبداد را خیلی گسترده تفسیر و تلقی میکند. ایشان یک سری از احکام اسلامی را ارائه میکنند که نشان میدهد باید برای مسأله استبداد علاجی داشت. ایشان میفرمایند وقتی جلوی آزادی انتقاد گرفته شود، این جامعه در سیاهچال حکومتهای خودکامه و خودسر زندانی میشود؛ این یک نکته طبیعی است که تجربه تاریخ آن را مکرر تأیید کرده است.
وی افزود: گروههای چپ هیچ میانه خوشی با آزادیهای اجتماعی نداشتند و از دیکتاتوری هم حمایت میکردند؛ و اسمش را «دیکتاتوری صالح» میگذاشتند و نکته اشتراک آن گروهها با گروههای متدیّن و مقدس همین بود که آنها میگفتند کافی است شخصیت صالحی در رأس قدرت قرار بگیرد، ولو اینکه جامعه را با دیکتاتوری، استبداد و خودکامگی اداره کند و پاسخگو نباشد؛ و مردم از پستوهای حکومت بیخبر باشند. اینها مربوط به سالهای پیش از انقلاب است و زمانی که مسائل نهضت مطرح نیست.
استاد حوزه علمیه قم یادآور شد: شهید بهشتی میگوید دیکتاتوری صالح بد است؛ برای اینکه انسانها در این نوع حکومت رشد نمیکنند و خودشان نمیفهمند که چه باید بکنند. ما که این کیفیت اداره انسان را برای حکومت نمیپسندیم، آن وقت میخواهیم بگوییم چرا خدا اینگونه عمل نمیکند؟ یعنی آزادی را از انسان سلب و انسان را مجبور خلق کند. بعد میفرماید این یک قاعده کلی است؛ کسانی که انسان را درست شناختهاند، میگویند معلمی که بخواهد کلاس را با دیکتاتوری اداره کند، معلم خوبی نیست. این ذهن جوّالی است که مسأله دیکتاتوری را فراتر از حوزه سیاست میبیند؛ بحث در مورد تربیت، رشد و کمال انسان است.
وی با تأکید بر اینکه هیچ حکومتی حق ندارد آزادی انتقاد را از مردم بگیرد، گفت: شهید میگوید «انتقاد از رهبران» از مسائلی است که عناوین ثانویه بر نمیدارد و همیشه حکم واحد دارد. یعنی یک سری دشمن در نظر بگیریم و بعد آنها را بزرگ جلوه کنیم و بعد به دلیل اینکه دشمن و خطر هست، سلب آزادیها که دیگر کسی نمیتواند به رهبران جامعه بگوید بالای چشمتان ابرو است. این بحث سال 49 ایشان است.
سروش محلاتی با اشاره به اینکه شهید بهشتی خطر استبداد را کاملا میشناخت و توجه داشت، افزود: مرحوم آیتالله مهدوی کنی سال 80 در مصاحبهای میگوید مرحوم شهید بهشتی در جلسات خصوصی میگفت ما باید در قانون اساسی مقرراتی در نظر بگیریم که استبداد و فردگرایی دوباره به نظام ما بازنگردد. البته مرحوم آقای بهشتی در خبرگان تدوین قانون اساسی سال 1358 به عنوان یک شخص نمیتوانست تصمیم بگیرد؛ و علمایی آنجا بودند که خودشان را اهل نظر میدانستند و کار شهید بهشتی آسان نبود اما در عین حال ایشان همه سعی و تلاشش را انجام داده است.
وی ادامه داد: کسی که ایستاد تا اصل علنی بودن دادگاههای جرائم سیاسی و مطبوعاتی به تصویب برسد، مرحوم آقای بهشتی بود. ایشان میگوید خود اینکه این دادگاهها علنی برگزار شود، جلوی بسیاری از مفاسد و دیکتاتوریها را میگیرد؛ اینکه خبرنگار و دوربین باشد، خودش کنترل کننده است.
وی یادآور شد: مرحوم آقای بهشتی تمام تلاشش را کرد که در حقوق مردم و شهروندان کمترین قید و در رأس قدرت بیشترین قید قرار بگیرد، تا جلوی دیکتاتوری گرفته شود؛ کسی که بالا است از قدرت مطلقه برخوردار نباشد و شهروندان دارای قدرت باشند؛ قدرتی که حکومت نتواند از آنها سلب کند. یک نمونه آن اصل 168 و یک نمونه دیگر اصل 68 در ممنوعیت شکنجه است؛ آنجا هم میخواستند قید بگذارند و آقای بهشتی گفتند که نمیشود. یک نمونه دیگر اصل 27 قانون اساسی در خصوص آزادی اجتماعات و راهپیماییها است. خیلی از علما گفتند شاید فردا اجتماعاتی خلاف مصالح کشور و احکام دین برگزار شود و ما باید این را مقیّد کنیم. مرحوم آقای بهشتی گفتند که حکومتها در حد نظم این اجتماعات در محلهای عمومی میتوانند ورود پیدا کنند اما در اصل این اجتماعات نمیتوانند ورود پیدا کنند.
استاد حوزه علمیه قم با اشاره به اینکه مرحوم بهشتی سال 1360 به شهادت رسید، اظهار داشت: ایشان معتقد به توزیع و تکثر قدرت بود؛ یعنی قدرت باید توزیع شود و کثرت پیدا کند. ایشان میگوید ما اینقدر مبارزه کردهایم تا از شرّ دیکتاتوری خلاص شویم و نمیخواهیم یک دیکتاتوری جدید داشته باشیم. میگوید هر نهادی در شعاع وظایف خودش نظر میدهد و معتبر است. از کجا ما به کجا رسیدیم؟ به اینجا رسیدهایم که آقای لاریجانی رئیس صدا و سیما بود و از شورای نگهبان در خصوص اصل 175 و تأمین آزادی بیان در صدا و سیما استفسار کرد و پاسخ این بود که صدا و سیما زیر نظر رهبری است و سیاستگذاری و تدبیر امور در همه ابعاد از اختیارات اختصاصی آن مقام است. یعنی مجلس حق قانونگذاری درباره صدا و سیما را ندارد.
وی با بیان اینکه از این نمونه بلاهایی که سر قانون اساسی آمده خیلی زیاد است، تأکید کرد: متأسفانه این نسل نمیدانند که آقای بهشتی چطور فکر میکرد و رسانه ملی هم وظیفهای در معرفی شهید بهشتی برای خودش قائل نیست. آنها مسیر شخصیتها و شهادتها را جای دیگری هدایت میکنند؛ و نمیخواهند مردم بهشتی را بشناسند. بهشتی چه گفته؟ چه نقشی داشته؟ چه قانون اساسی تدوین کرده؟ چه افکاری داشته است؟ ارتباط این نسل با این منابع فکری قطع شده و لذا حق دارد بدبین باشد و ما را مؤاخذه و اعتراض کند که شما قانون اساسی نوشتهاید و نتیجهاش این است. فکر کرده همه این اتفاقات مطابق قانون اساسی است و قانون اساسی همان است که امروزه بازگو و مطرح میشود. این مجالس باید یک مقداری فاصله زمانی را کم کند.