ابتلا و گرفتاری حکومت امیرالمؤمنین علی(ع) در مدت کوتاه کمتر از پنج سال زمامداری مسلمانان، سبب غفلت از پاسداشت حقوق و حرمت انسان نشد و آن حضرت حتی در مواجهه با ناکثین و قاسطین و مارقین، همراهان و سپاهیان خود را به حقوق بشردوستانه در میدانهای ملتهب جنگی سفارش میکرد.
نامه چهاردهم نهجالبلاغه یکی از نمونههای افتخارآفرین این صفحه از صفحات کتاب هدایت علوی است. نویسنده کتاب مصادر نهجالبلاغه میگوید این وصیت حضرت به صورت متواتر ـ یعنی موجب علم و اطمینان ـ نقل شده است. (ج 3، ص 217)
این وصیت و سفارش قبل از آغاز نبرد صفین میان شامیان سرکش با سپاه علوی بیان شده؛ وصیتی که هر فراز آن دنیایی از انسانیت و انسانخواهی و صلحطلبی دارد، همان درسهایی که اگر افراد و جوامع غیرعلوی از آنها بیخبر باشند، شایسته سرزنش زیاد نباشند، اما شیعیان و محبان علی(ع) را در بیخبری یا بیعملی از این درسهای سعادتبخش باید سرزنش نمود که چقدر میان اسم و رسمشان و ادعا و عملشان فاصله وجود دارد!
دستور نخست حضرت به لشکریانش این است که شما در میدان نبرد آغاز کننده جنگ نباشید و تنها در صورتی که سپاه معاویه نبرد را آغاز کردند شما اجازه نبرد دارید. آیا این غیر از صلح طلبی در قلب جنگ است؟!
علی(ع) در ادامه میفرماید: شما ای پیروان و سپاهیان من، در این نزاع و صفبندی دو جبهه بلکه دو مکتب و مرام محمدی ـ علوی با سفیانی ـ معاویهای دارای دلیل و حجت برای حقانیت خود هستید، اگر آغاز جنگ با آنان را ترک کنید، حجت دیگری علیه آنها خواهید داشت.
امام عدالت و انسانیت علی(ع) در ادامه برای مهار و محدود کردن ویرانیها و خسارت جنگ دستور میدهد: ای سپاهیانم اگر آنها جنگ را آغاز کردند ولی با اذن الهی تاب ایستادن در برابر قوت و قدرت شما را نداشتند و از میدان فرار کردند، شما افراد در حال فرار که پشت به شما و میدان جنگ دارند را نکشید، و افراد درمانده سپاه دشمن را زخمی نسازید و افراد زخمی را از پای در میاورید و نکشید.
تا اینجا حضرت حقوق بشردوستانه مردان جنگی و اعضای سپاه معاویه را بیان کردند، و اما در ادامه سفارش زنان را میکنند که:
ای لشکریانم! زنانی که در سپاه دشمن حضور دارند را با آزاررساندن، نشورانید و بر میانگیزانیدشان، هر چند به شرافت و بزرگواری شما دشنام دهند و ناسزا گویند و به سرداران و بزرگان شما سبّ و ناسزا گویند؛ زیرا چنین زنانی در قوا و نفس و عقل ضعف دارند.
حضرت برای اینکه زشتی ظلم و حرمت ننهادن به زنان ـ حتی زنانی که در سپاه دشمن هستند و فحش و ناسزا به جنگجویان حق و بزرگانشان میدهند ـ را نشان دهند، در ادامه میفرمایند: در زمان پیامبر اکرم(ص) وقتی زنان مشرک به ما بدگوئی میکردند و ناسزا میگفتند، ما مؤکداً مأمور بودیم به سویشان دستدرازی نکنیم و حق مقابله و برخورد با زنان ـ حتی مشرکانشان ـ را نداشتیم و میبایست حریم و حرمت آنها را مراعات میکردیم.
حضرت این اصل بشردوستانه را به این صورت توضیح میدهند که: حتی در دوره جاهلیت اگر مردی دست روی زنی بلند میکرد و مثلاً سنگی به سوی او پرتاب میکرد و یا او را با چوب و چماق کتک میزد، این کار بد مایه ننگ او و فرزندانش میشد و آنان به این ننگ سرزنش میشدند و این بدنامی رویشان میماند.
اگر علی (ع) بعضی از صحنههای شرمآور در این روزهای ایران اسلامی مدعی پیروی از حکومت علوی را میدیدند، چه میفرمودند؟!
آن حضرت که از تاراج زیورآلات زنی مسیحی یا یهودی در قلمرو حکومت خود توسط سپاه شرور معاویه آن سخن بلند و ماندگار را فرمود که اگر کسی از شنیدن این فاجعه بمیرد مورد سرزنش من نخواهد بود، بلکه او را تحسین خواهم کرد، اگر ضرب و شتم مأمور حکومت دینی را نسبت به زنی مسلمان ولی بدون پوشش سر میدیدند، چه میفرمودند؟!
مگر امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی و بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی نفرمودند الگو و سرمشق ما در حکومت و حکمرانی، حکومت نبوی و علوی است؟!
«حکومت جمهوری اسلامی مورد نظر ما از رویّۀ پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) الهام خواهد گرفت.» (صحیفه امام، ج 4، ص 334)
جدای از اینکه ضرب و شتم و زور و تحمیل با ماهیت دین و تعالیم رحمانی ـ عقلانی و انسانی دین تضاد و ناسازگاری دارد، چرا که اولاً «لا اکراه فی الدین» و ثانیاً «هل الدین الا الحب»، چنین رفتارهای دور از انسانیت و مروت و مردانگی چه نسبتی با امر به معروف و نهی از منکر دارد و آیا میشود با این شیوهها به اصلاح و تربیت و هدایت رسید؟!
اگر انگیزه این اقدامات اصلاح و جلوگیری از منکرات و ناشایستهها و ناهنجاریها است، باید دانست که نخست لازم است ریشهها و سرچشمهها و زمینهها درمان و اصلاح شود، چرا که با بودن علتها و ریشهها، برخورد با معلول نه تنها منجر به بهبود نمیشود، بلکه وضعیت را از آنچه هست، بدتر و نامطلوبتر خواهد کرد؛ واقعیتی که تجربههای تاریخی ـ اجتماعی آن را اثبات میکند. به جای سیلی زدن و توسری زدن به یک زن تنها و بیپناه، باید به ریشههای منکرات و انحرافات رحم نکرد و از آن طریق امید به اصلاح معلولها داشت. چنانکه باید حکومت اسلامی حد معقولی از زندگی عزتمندانه را برای شهروندان خود، به ویژه فرزندان جوان و آگاه و تحصیل کردۀ خود فراهم کند، آنگاه از آنها توقعات معقول داشته باشد. و نیز باید زمامداران حکومت اسلامی تعالیم اسلامی را عملاً نشان دهند که در این صورت نیازی به داغ و درفش و ضرب و زور نخواهد بود و اکثریت و عموم ملت، که جوانان عزیر بخشی از ارزشمندترین این سرمایه بینظیر میباشند، همراهی خواهند داشت و به مقتضای فطرت الهی به محبوب فطری خود که ایمان است گرویده خواهند شد و فطرت تنفّر از «کفر و فسوق و عصیان» آنها را از بدیها و زشتیها و منکرات دور خواهد کرد. و این نیست مگر کلام دیگر امیرالمؤمنین(ع) که فرمودند:
کسی که خود را پیشوا و امام مردمان قرار داد، وظیفه دارد نخست و پیش از تعلیم دیگران، به تعلیم نفس خود بپردازد و باید ادب آموختن او به دیگران با سیره و رفتار و عملش باشد، پیش از آنکه با زبان به تأدیب آنها اقدام کند؛ و کسی که به تعلیم و تأدیب خویشتن میپردازد بیش از آن شخص سزاوار تعظیم و احترام است، که به تعلیم و تأدیب مردمان میپردازد. یعنی باید با عمل دعوتکننده دیگران به خوبیها و شایستهها بود.
امید آنکه با تربیت و هدایت شدن به تعالیم علوی این منکرات و زشتیها از جامعه اسلامی زدوده شود و با اصلاح زمامداران، مردمان به صلاح گرائیده شوند که پیامبر رحمت(ص) فرمودند: دو گروه در امت اسلامی اگر اصلاح شوند، امت اصلاح میشود و اگر آن دو گروه فاسد شوند، امت فاسد میشود؛ زمامداران و عالمان دین. (امالی صدوق، ج 2، ص 366) سخن بلندی که تکلیف نخبگان را بیش و پیش از عموم مردمان میداند.