نیلوفر چینیچیان در نشست «لزوم تبیین مناسبات صلح و فلسفه اخلاق در اندیشه سیاسی»، گفت: به نظر من جان لاک، ماکیاولی، هابز، مونتسکیو و روسو دست به دست هم دادهاند که یک نظام اخلاقی را برای انسان به ارمغان بیاورند؛ نظام اخلاقی که اوج آن را در کانت میتوانیم مشاهده کنیم. حکمرانی که نتواند از آزادی و امنیت دفاع کند، حکمران اخلاقی و شایستهای نیست. اگر قرار است تن به قرارداد اجتماعی بدهیم، باید آزادی و امنیت ما حفظ شود. لاک مطرح میکند که هیچ قانون و اقتداری نمیتواند ناقض اصول اولیه وضع طبیعی، یعنی حفظ جان، مال و آزادی انسان باشد.
نشست «لزوم تبیین مناسبات صلح و فلسفه اخلاق در اندیشه سیاسی»، با همکاری پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی، دانشگاه محمد رسول الله(س) و انجمن مطالعات صلح ایران، در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
به گزارش خبرنگار جماران، نیلوفر چینیچیان، طی سخنانی با عنوان «سیاستورزی اخلاقی در اندیشه سیاسی» در این نشست گفت: بدیهی است که اخلاق به مثابه یک فضای تنفسی برای جامعه است و جامعهای که سیاستورزی و زیستش اخلاقی باشد، گویی خیلی راحتتر میتواند تنفس کند. این موضوعی نیست که مورد شک و تردید اندیشمندان، فلاسفه و مکاتب مختلف باشد. سؤال اصلی این است که نگاه انسان در طول تاریخ به موضوع اخلاق، سیاستورزی اخلاقی، شهروند فضیلتمند و حکمرانی خوب چگونه بوده است.
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه در محافل آکادمیک تاریخ اندیشه سیاسی به سه دوره باستان، قرون وسطی و مدرن، تقسیم میشود، افزود: یکی از جنبههای اخلاقی یونان باستان این است که قدرت تام را در نوشتههای آنها نمیبینیم؛ در دوره اساطیری با خدایان مواجه میشویم که اوج کثرتگرایی در قدرت است. در واقع دنیای اساطیری از مشارکت و مفاهمه سرشار و جنگهایی که تعریف میشود علیه ظلم و استبداد است. در واقع از آنجایی که نوع رفتار شهروند در جامعه فضیلت او را مشخص میکند، اخلاق نسبیگرا را مطرح کردهاند.
وی تأکید کرد: اندیشه چیزی نیست که برای یک دوره آمده و رفته باشد. اندیشه به طور اعم و اندیشه سیاسی به طور اخص، مانند سنگریزهای است که با کلی ناصافی از بالای رودخانه پایین میآید و رودخانه هم هیچ وقت به انتها نمیرسد؛ هرچه جلوتر میرود، صیقلیتر میشود. مثلا وقتی ما میخواهیم از سوفسطائیان قرن پنجم قبل از میلاد صحبت کنیم، به مفاهیم کلیدی آن توجه کنیم. در واقع اندیشه سیاسی در بستر تحولات تاریخ اجتماعی به وجود آمده است. این تحولات تاریخ اجتماعی هم برای بشر است و بشر گذشته و آینده فرقی ندارد؛ میتواند پاسخگو و راهگشا باشد.
چینیچیان با تأکید بر اینکه عدالت احسن الفضائل است، افزود: بر حکمران فرض است که دست شهروندان را بگیرد و آنها را به سمت فضیلتها ببرد. از نگاه افلاطون تمام کار حکومت، تربیت کردن است. به همین دلیل نگاه افلاطون این است که فلاسفه باید در رأی حکومت قرار بگیرند؛ چون فلاسفه هم خوب تربیت شدهاند و هم خوب میتوانند تربیت کنند. فلاسفه توانستهاند اجزاء انسانی خودشان را به سمت فضیلت ببرند. در واقع جزء عقلانی آنها بر سایر قوا تسلط دارد.
وی با بیان اینکه در فرمانراندن و فرمانپذیری باید حدوسط وجود داشته باشد، افزود: آنچه به عنوان چالش در جامعه ما هست را از نگاه «حد وسط» آنالیز کنیم. لااقل چهارچوب ذهنی که خودم اندکی روی آن کار کردهام، به اینجا رسیدهام که در حوزه سیاستورزی، دو واژه فرمانراندن و فرمانپذیری به شدت به اعتدال ارسطویی نیاز دارد. این مسأله را میتوانید به عقد قراردادها یا رابطه دولت با ملت ببرید. هر چیزی غایتی دارد. هر جایی که احساس میکنید با خلأیی مواجه شدهاید عبور، تأیید یا توجیه نکنید. شک نکنید که غایت فرد و کارکردش را در نظر نگرفتهاند و آنجا است که یک نظام سیاسی آسیب میبیند، به زوال میرود و سقوط میکند.
این استاد دانشگاه با تأکید بر اینکه قرون وسطی از نظر رابطه اخلاق و سیاست حرفهای زیادی برای گفتن دارد، اظهار داشت: چهار مکتب در این دوره مطرح میشوند که شعار اصلی آنها دوری از رنج و رسیدن به آسایش است. نگاه من این است که عدهای دور هم نشسته و گفتند که نظریهپردازی بس است؛ این نظریهپردازیها نه تنها رنج ما را کاهش نداد، بلکه ما شاهد جنگهای پی در پی، حمله اسکندر، طاعون و ظلم امپراتور بودیم و این فلسفه نتوانست هیچ کاری برای ما انجام بدهد.
وی با اشاره به اینکه از سده پنجم تا سده پانزدهم میلادی را قرون وسطی میگویند، گفت: قرون وسطی علم و دانش در نازلترین سطح خودش ظهور و بروز پیدا میکند و هرچه جلوتر میرود، معتدلتر میشود. به هر حال تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی جهان و تاریخ تمدن به گونهای نیست که شب بخوابیم و صبح در دوره دیگری باشیم، یک سیر تاریخی طی میشود. به هر حال هیچ ظلمی پایدار نمیماند؛ ولو اینکه چندین قرن طول بکشد.
چینیچیان یادآور شد: فعالیتهایی که عقل بشر بر اساس خردش در زمینههای مختلف رقم زد، دورهای را به وجود آورد که به آن «دوران مدرن» میگویند. ما در این دوره شاهد این هستیم که انسان دیگر به خرد و عقلانیت خودش تکیه میکند و دوره مدرن، «عصر آزاداندیشی» است و حقوق طبیعی بشر در این عصر مطرح میشود و موضوعاتی نظیر مدارا و تساهل موضوعات کلیدی است که در این عصر از طرف فلاسفه مطرح میشود.
وی تأکید کرد: به نظر من جان لاک، ماکیاولی، هابز، مونتسکیو و روسو دست به دست هم دادهاند که یک نظام اخلاقی را برای انسان به ارمغان بیاورند؛ نظام اخلاقی که اوج آن را در کانت میتوانیم مشاهده کنیم. حکمرانی که نتواند از آزادی و امنیت دفاع کند، حکمران اخلاقی و شایستهای نیست. اگر قرار است تن به قرارداد اجتماعی بدهیم، باید آزادی و امنیت ما حفظ شود. لاک مطرح میکند که هیچ قانون و اقتداری نمیتواند ناقض اصول اولیه وضع طبیعی، یعنی حفظ جان، مال و آزادی انسان باشد.
این استاد دانشگاه افزود: آموزه «خدا آیینی» کانت بیان میکند که اعمال انسانی باید بر اساس اراده عقلانی انجام شود؛ نه به دلیل تأثیرهای خارجی. فرد باید با اراده خودش از اصول اخلاقی اطاعت کند؛ اخلاق نباید تحت تأثیر انگیزههای خارجی باشد. «اراده نیک» تنها چیزی است که انسان را به فضیلت میرساند و از غیر فضیلت جدا میکند و جایگاه خاص خودش را دارد و از روی وظیفه عمل میکند؛ یعنی از قوانین پیروی میکند، چون وظیفه خودش میداند.
وی در بخش پایانی سخنان خود گفت: جهان به این نتیجه رسیده که باید صدا و نگاه جدیدی تحت عنوان «سیاست خیر جمعی» به وجود بیاید. «شهروندی، ایثارگری و خدمتگزاری» سه موقعیتی هستند که ذیل سیاست خیر جمعی تعریف میشود. یعنی اول خودمان را دوست داشته باشیم و آنچه کرامت ما را از بین میبرد، بشناسیم؛ و برای دیگری هم همان را بخواهیم. هیچ وقت فکر کردهایم که فضیلت مدنی را چطور باید به دانشآموز و دانشجو یاد داد؟ پاسخ این است که زندگی او را مرور کنیم و بعد به او آموزش بدهیم.