در برهه اول یعنی یک سال و نیم قبل از جنگ اولویت های کشور در روابط با سایر کشورها به گونه ای بود قطعاً بحث آفریقای جنوبی و اسراییل به طور کلی از مقوله سیاست خارجی ما خارج بود زیرا ما به هیچ عنوان آن دو نظام را به رسمیت نمی شناختیم که در مورد آنها صحبت کنیم. یک بار که با وزیر و معاونین وزارت خارجه خدمت حضرت امام بودیم، ایشان فرمودند به استثناء آن دو ما می خواهیم با همه حتی اگر آدم شوند با آمریکا رابطه داشته باشیم و به عبارت دیگر از نظر امام اصل بر این بود که ما با همه رابطه داشته باشیم واصل بر این بود که ما با همه دوست باشیم و به همین دلیل است که ملاحظه می کنید بعد از انقلاب ما در قطع رابطه با آمریکا پیش قدم نبودیم.
جواد منصوری از نسل اولین کسانی است که با تشکیل دولت شهید رجایی به وزارت خارجه رفتند و نسل دیپلمات های جمهوری اسلامی را آغاز کردند. وی سال ها سمت معاونت فرهنگی وزارت خارجه را در وزارت دکتر ولایتی برعهده داشت و بعدها نیز مدتی سفیر جمهوری اسلامی ایران در چین شد. هم اکنون جواد منصوری معاون اطلاع رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی است و مشغول مطالعه و تحقیق در تاریخ معاصر است که نشانه هایی از آن را لابه لای صحبت هایش می توان دید.
با او بر سر مولفه ها و اولویت های سیاست خارجی دوران حضرت امام (س) به گفتگو نشستیم.
ویژگی های سیاست خارجی ایران در دوران رژیم پهلوی چگونه بود و با وقوع انقلاب اسلامی چه تحولی در این زمینه پیش آمد؟
سیاست خارجی یک کشور از عوامل متعددی ریشه می گیرد. یک سری عوامل مستقیم و غیر مستقیم در سیاست خارجی یک کشور تاثیر گذار هستند؛ در دوران معاصر چند عامل در سیاست خارجی ایران بسیار تاثیر گذار بود و الان هم به شکل دیگری تاثیر گذار می باشد، از جمله موقعیت جغرافیایی ایران. در طول دو هزار سال گذشته هر قدرت بزرگی در دنیا به دلیل موقعیت ویژه ای که ایران داشته سعی کرده بر این کشور مسلط شود و دومین مساله پیدایش نفت در دوران معاصر است که از عوامل تاثیر گذار در سیاست خارجی ایران شد، به طوری که در یک قرن گذشته به هیچ عنوان نتوانستیم تاثیر نفت را در سیاست خارجی نادیده بگیریم. مساله سوم که در سیاست خارجی ایران بخصوص بعد از انقلاب بسیار موثر بود نقشی است که اسلام سیاسی در منطقه و در سطح جهان ایفا کرد. درارتباط با سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ما در جریان انقلاب یک شعار اصلی داشتیم که بر بسیاری از دیگر شعارهایمان تاثیر گذاشت و آن شعار استقلال آزادی جمهوری اسلامی بود و همچنین شعار نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی. به عبارت دیگر ما در دنیای دو قطبی برای اولین بار مطرح کردیم که نمی خواهیم زیر بار سلطه هیچ قدرتی برویم و اتفاقاً برای اولین بار در دنیا بود که دو ابرقدرت در یک مورد به تفاهم و وحدت نظر رسیدند و آن هم مقابله با انقلاب اسلامی بود. برای اینکه هر دوی آنها معتقد بودند که انقلاب اسلامی برایشان مساله ساز خواهد بود و قابل قبول نیست. بنابراین اگر بگوییم اولین و مهمترین مساله در سیاست خارجی پس از انقلاب اسلامی چه بود خواهیم گفت مساله استقلال و نفی سلطه خارجی اعم از شرقی یا غربی. حضرت امام در شکل دادن به این سیاست بسیار نقش و تاکید داشتند و نسبت به این مساله چنان حساس بودند که هر گونه تمایل به شرق و غرب را معادل نابودی انقلاب و مغایر با تمامی ارزش ها و منافع انقلاب می دانستند. علی رغم اینکه شاید در زمان امام برخی به نوعی تاکید داشتند که امکان ندارد که ما نفی سلطه از هر دوابرقدرت داشته باشیم زیرا امکان ندارد ما بتوانیم به حساسیت سیاسی واقتصادی مان بدون آنها ادامه دهیم. اما حضرت امام بسیار روی این مساله اعتقاد داشت و آن را جدی گرفته بود و به همان تندی که با آمریکا برخورد می کند به همان ترتیب و از لحاظ اصولی با همان تندی با شوروی برخورد می کند ولی چون آمریکایی ها با ما در عمل بسیار گستاخانه و دور از تمامی اصول معمول برخورد می کردند بنابراین صراحت برخورد علیه آمریکایی ها و یا شعارهای سیاسی علیه آنها بیشتر است ولی از نظر محتوا کاملاً برابر بود و اصلاً برای امام هیچ ترجیحی برای شوروی وجود نداشت. خاطرم هست در اردیبهشت 57 وقتی خبرنگار لوموند در نجف با امام مصاحبه کردند در آن جا خبرنگار می پرسد آیا شما با کمونیست ها در مبارزه و بعد از پیروزی همکاری می کنید و امام می گویند نه ما با کمونیست ها موضع مشترک و توافقی نداریم و بعد در جاهای دیگر به صراحت گفته اند آمریکا مثل شوروی و شوروی مثل آمریکا. پس از این نظر کاملاً مشخص بود. اتفاقاً می خواهم بگویم مقدار بسیار زیادی از مشکلاتی که ما بعد از پیروزی انقلاب داشتیم دقیقاً به همین دلایل است که خواستیم مستقل باشیم واین مساله ای است که امروز همه قبول دارند که ما یک کشور مستقلیم. حالا اینکه خوب عمل کردیم، بد عمل کردیم، موفق بودیم یا نبودیم،هر چه بودیم مستقل بودیم و این خیلی مهم است.
آیا انقلاب اسلامی در سیاست خارجی ایران تحولی را پدید آورد و این تحولات برمبنای چه اصولی بود؟
خیلی عادی و طبیعی بود که انقلاب تحولی در سیاست خارجی به وجود آورد شاید سوال این است که انقلاب چه تحولی را به وجود آورد چرا که اصل تحول قطعی است. در برهه اول یعنی یک سال و نیم قبل از جنگ اولویت های کشور در روابط با سایر کشورها به گونه ای بود قطعاً بحث آفریقای جنوبی و اسراییل به طور کلی از مقوله سیاست خارجی ما خارج بود زیرا ما به هیچ عنوان آن دو نظام را به رسمیت نمی شناختیم که در مورد آنها صحبت کنیم. یک بار که با وزیر و معاونین وزارت خارجه خدمت حضرت امام بودیم، ایشان فرمودند به استثناء آن دو ما می خواهیم با همه حتی اگر آدم شوند با آمریکا رابطه داشته باشیم و به عبارت دیگر از نظر امام اصل بر این بود که ما با همه رابطه داشته باشیم واصل بر این بود که ما با همه دوست باشیم و به همین دلیل است که ملاحظه می کنید بعد از انقلاب ما در قطع رابطه با آمریکا پیش قدم نبودیم. ما حتی در ماه های اول بعد از انقلاب علیه امریکا صحبت چندانی نکردیم، بلکه امریکایی ها بودند که جنگ با ما را از بیست و سوم بهمن پنجاه و هفت شروع کردند. با وجود این ما تحمل کردیم تا اینکه کنگره آمریکا در خرداد پنجاه و هشت رسماً علیه ما موضع گیری و تصمیم گیری کرد. جلوتر هم که آمدیم آمریکا رسماً از تجزیه طلبی در ایران حمایت می کند. در سالهای بعد از گروهک ها رسما حمایت و به آنها کمک می کند و حتی گروهک هایی را در ایران شکل می دهد مثل اتحادیه کمونیست های ایران که دقیقاً دست ساخته آمریکا بود. اینجاست که بالاخره عده ای مجبور می شوند و می روند سفارت امریکا را می گیرند و بعد با وجود این ما شاهد این هستیم که این امریکاست که با ایران قطع رابطه می کند و این امریکاست که ثروت های ایران را بلوکه می کند و واقعه طبس را شکل می دهد و کودتای نوژه را طراحی می کند و جنگ تبلیغاتی عجیبی علیه ما در دنیا شروع و سرانجام هم جنگ تحمیلی را طراحی می کند. من فکر می کنم از روز بعد پیروزی انقلاب، امریکا گام به گام اقدامات خودش راعلیه ایران به شدت توسعه داد وخشونت را بیشتر کرد.
ما تصورمان این بود که امریکایی ها در یک برخورد واقع بینانه می آمدند و انقلاب را به رسمیت می شناختند و با این انقلاب کار می کردند مشکلی نداشت. اگر آنها انقلاب ما را به رسمیت می شناختند و از موضع برابر با ما برخورد می کردند مشکلی نبود ولی آنها نخواستند. آنها تصورشان این بود که انقلاب اسلامی در طی چند ماه از اداره کشور ناتوان خواهد شد و در نتیجه آنها برخواهند گشت و اتفاقاً ما چنین سندی را در سفارت آنها دیدیم که از سفارت امریکا به وزارت خارجه امریکا نامه نوشته بودند که وضعیت امنیتی در ایران خوب نیست شما اجازه دهید ما اموال و اسناد مهم را به واشنگتن باز گردانیم که از واشینگتن جواب آمده بود که نه، ما شش ماه دیگر بر می گردیم و این اسناد را آنجا لازم داریم. آنها این تصور را داشتند و به همین دلیل حاضر نشدند. این تحلیل غلطی بود و جالب است که در مورد ایران و مسایل جامعه ایران کلاً تحلیل هایشان غلط بود و هنوز هم بعد از سی و دو سال تحلیل هایشان غلط است. اخیراً وزیر خارجه امریکا در جمع مدیران وزارت خارجه گفته ما باید بررسی کنیم که چرا در سی سال گذشته ما هر برنامه و طرحی علیه ایران تدوین کردیم غلط از آب در آمده است و هر اقدمی که کرده ایم موفق نبودیم. به اعتقاد من این بهترین دلیل است که جامعه ایران را عمیقاً نشناخته اند. قبلاً که صد در صد اطلاعات شان در مورد ایران را از طریق ساواک و شاه می گرفتند این حرف خودشان است و خب معلوم است که اطلاعاتی که از طریق آنها داده می شده چه اطلاعاتی بوده و یک نویسنده معروف امریکایی می گوید که سفارت امریکا در تهران تعدادی ایرانی بهایی را استخدام کرده بودند و آنها اطلاعات راجع به جامعه ایران را به امریکایی ها می دادند. به این ترتیب نمی توانسته دید واقع بینانه ای نسبت به آنچه در جامعه می گذشت داشته باشند.
تاثیر انقلاب اسلامی در جهان اسلام و واکنش های دولت ها و ملت های مسلمان در مورد انقلاب اسلامی چه بود؟
انقلاب اسلامی مورد توجه بسیاری از مسلمانان دنیا قرار گرفت و امیدواری بسیاری ایجاد کرد ولی در دولت ها این استقبال نبود. به دلیل اینکه آنها طبیعتاً می دانستند اگر قرار باشد در کشورشان مردم در انتخابات آزاد باشند، قطعاً آنها کسانی را انتخاب می کنند که وابسته نباشند چنانچه که شما می بینید که در هر نقطه از جهان اسلام اگر روزی یک انتخابات آزاد برگزار شده نتیجه اش همین بوده و لذا اخیراً در اروپا و امریکا می گویند دموکراسی به درد جهان اسلام نمی خورد و خیلی جدی روی این مساله بحث می کنند. زیرا می دانند اگر قرار باشد بر اساس نظر مردم یک نظامی شکل بگیرد چگونه نظامی خواهد بود. دولت ها همچنان به طور جدی با ما مخالف اند و علیه ما کار می کنند ضمن اینکه و در راس آن امریکا و اسرائیل با تمام امکاناتشان بر علیه ما هستند و این یک واقعیت است. هر کسی که مدتی خارج از ایران زندگی می کند آنقدر مطالب منفی در مورد ایران می خواند و می شنود که قطعاً ذهنیت غلطی نسبت به ایران پیدا می کند و این ناشی از سیاست کلی می باشد که گرفته شده و در حال اجراست. ما تلاش زیادی کردیم که رابطه مان با جهان اسلام را تقویت کنم و تا حدودی هم موفق بودیم ولی موانع خیلی جدی است و در این راه امریکا و اسرائیل و انگلستان تلاش های بسیار زیادی کردند که رابطه ایران و جهان اسلام رابطه عادی و دوستانه نباشد و بزرگترین کاری که کردند این بود که دشمنی با اسرائیل را تبدیل کردند به دشمنی با ایران و اینکه در این قضیه چقدر موفق بودند یا نبودند اجمالا من فکر می کنم شواهد و قرائن این طور نشان می دهد که خیلی موفق نبودند. لذا ما شاهد حرکتی جدی در سطح دنیا در روزنامه ها، تلویزیون ها و حتی سینما تحت عنوان ایران هراسی هستیم. طبعاً این وضعیت رابطه ما را با کشورهای مسلمان مشکل می کند. من در یک روزنامه عربی خاورمیانه این جمله را دیدم که نوشته بود ما از بمب اتمی ایران نمی ترسیم ما از قم، مشهد و از روحانیون ایران می ترسیم، آنها هستند که خطرشان برای ما از یهود بیشتر است.
این مساله بزرگی است و بنابراین از این نظر ما مشکل داریم. البته رسانه های ما و نمایندگی هایمان مقداری توانسته اند این حجم عظیم تبلیغات علیه ما را خنثی کنند ولی قطعا به طور کامل نتوانسته اند.
دستگاه وزارت امور خارجه به طور عمده و اساسی مسئولیت اش در امور سیاسی، بین المللی و بحث های مربوط به تعاملات دولتی است در بخش فرهنگی مسئولیت مستقیم اش با وزارت ارشاد و چند دستگاه دیگر مثل صدا و سیما و برخی وزارت خانه ها دیگر می باشد. متاسفانه وزارت ارشاد ما در بخش خارجی از ابتدا مدیریت بسیار ضعیف و حتی ناموفق و نامناسبی داشته و وضعیت بسیار ناهنجاری است. هنوز تربیت کادر نکرده و برنامه ندارد و ما از این نظر وضعیت مان خوب نیست و من نمی دانم مسئولین چه توضیح و توجیهی برای این وضعیت دارند. ما در هر جای دنیا وارد شدیم دیدیم دستگاه های تبلیغاتی دیگر کشورها از ما خیلی فعال تر و با برنامه و امکانات خوب کار می کنند ولی ما هم چنان می لنگیم. مثال های مختلفی هست، مثلا ما الان در چین با آن وسعت و جمعیت چه کار می کنیم؟ فعالیت در راستای اینکه از ایران و انقلاب اسلامی دفاع و معرفی کنند و با مسلمانان آنجا رابطه دوستانه برقرار کنند؟ می توانم بگویم در حد صفر است. کلیسا به سی و چهار زبان زنده دنیا مبلغ تربیت می کند، ما برای چند زبان دنیا مبلغ تربیت می کنیم؟ یک، دو یا هیچ؟ و متاسفانه کسی حاضر نیست در کشور این حرفها را به روشنی بگوید و مسئولی پیدا کند. حضرت امام معمولاً وقتی با مسئولین صحبت می کردند خیلی مثبت و روحیه دهنده وتشویقی صحبت می کردند و کمترشبیه به این جملات را بیان می کردند. وزارت خارجه بالاخره در حد خودش کارهایی را انجام داده است، به خصوص در زمان آقای ولایتی جداً روی این مساله علاقه مند بودند و کار می کردند اما دستگاه های فرهنگی ما متاسفانه خوب عمل نمی کنند. مثلاً به عنوان نمونه ما در کشور چند مرکز داریم که کادر دیپلماتیک تربیت می کنند مثلاً دانشگاه امام صادق، دانشگاه تهران، دانشکده روابط بین الملل وزارت خارجه. اما نشان دهید در کجای ایران جایی وجود دارد که برای ما عنصر فرهنگی بین المللی تربیت می کند؟
ما در این زمینه چندین ارگان مسوول داریم، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، بنیاد بین المللی غدیر، جامعة المصطفی و ... یعنی این نهادها برنامه ندارند؟
شما می توانید از آنها سئوال کنید که برنامه و کادرسازی تان چیست؟ جامعة المصطفی در بخش خارجی است اتفاقا بخش موفقی است. جایی در مملکت وجود ندارد که مثلاً پنجاه نفر ایرانی را تربیت کند و به نقاط مختلف بفرستد. مثلا قبل از انقلاب مجتبی مینوی در هند و حکمت در ترکیه رایزن ایران بودند یا امریکایی ها احسان یارشاطر را به عنوان نماینده فرهنگی به تاجیکستان فرستاده اند یک ایرانی بهایی را که استاد ادبیات و تاریخ ایران است.
سال 61 در هیات دولت تصویب شده وزارت خارجه پنجاه دانشجو را برای دیپلمات تربیت کند و وزارت ارشاد پنجاه دانشجو برای رایزنی فرهنگی تربیت کند. وزارت خارجه با این پنجاه نفر دانشکده روابط بین الملل را تاسیس کرد و وزارت ارشاد هنوز هم در این قضیه لنگ است.
آیا بهتر نیست سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی از وزارت ارشاد جدا و به وزارت خارجه منتقل شود؟
اولا که جدا شده و عملاً زیر نظر رئیس جمهور است و رئیس اش وارد هیات دولت می شود ولی این کارها نتیجه ای نداشت. اصل مساله این است که در این رابطه کسی پاسخگو نیست و کسی هم پیگیری نمی کند که تو به عنوان مسوول در این چهار سال چه کار کرده ای؟ چرا این کارها نشده و چرا این کار خراب شده است؟ کسی برای مدتی متصدی است و می رود کسی دیگر می آید و کاری از پیش نمی رود. امیرالمومنین در نامه شماره سی و یک نهج البلاغه صریحاً می فرمایند برای هر کار از کارهای مختلف یک نفر مسئول تعیین کن که اگر نکنی اینها تواکل می کنند و گردن یکدیگر می اندازند. بعد از اینکه مسوول تعیین کردی یقه اش را بگیر و از کار بخواه. ولی ما این کارها را نمی کنیم. امروز اگر برق مملکت قطع شود یقه وزیر را می گیرند و می گویند برق کو؟ ولی وقتی بحث روابط فرهنگی خارجی لنگ می شود یقه چه کسی را می گیرند؟
آغاز جنگ تحمیلی چه ملزوماتی را به سیاست خارجی جمهوری اسلامی تحمیل کرد؟
اهداف آغاز جنگ در مرحله نهایی اش سقوط جمهوری اسلامی بود و اگر به این هدف نرسد تجزیه ایران که در هر حال استقلال ایران از بین برود، پس هدف اصلی جنگ از بین بردن استقلال ایران بود. حالا یا دولت عوض می شد و دولت دست نشانده بر سر کار می آوردند یا کل ایران را مثل یوگوسلاوی تجزیه می کردند و بدین ترتیب مساله ایران را پاک می کردند و چیزی به نام ایران نمی ماند. بین دولت های بزرگ بسیار جدی بحث بود که ترجیحاً کدام گزینه را انتخاب کنند و بحمدالله هیچ کدام نشد. این از افتخارات انقلاب اسلامی است در این دوره از تاریخ ایران جنگی پیش آمد با همه وسعت و امکاناتی که علیه ما به کار گرفتند ولی ما یک وجب از خاک ایران را ندادیم. برخی که علیه نظام ایراداتی می گیرند حتی آنها هم این موفقیت عظیم را نمی توانند نادیده بگیرند، حتی سران رژیم گذشته اعتراف کردند که اگر ما در مقابل چنین جنگی قرار گرفته بودیم بیشتر از 15 روز دوام نمی آوردیم تا آمریکایی ها به کمک ما بیایند. ولی اینجا امریکا پشت عراق می رود. می توانم بگویم جنگ برای این به وجود آمد که روابط خارجی ما را به کلی بر هم بزند و اساساً ماهیت نظام را از بین ببرد و بدین ترتیب مجدداً بر ایران مسلط شوند همان ایده آلی که هنوز هم دارند. ولی جمهوری اسلامی توانست اصول خودش را که استقلال و نه شرقی و نه غربی و دفاع از اسلام ومسلمانان بود حفظ کند و علی رغم هزینه بالایی هم که در این زمینه دارد دارد همچنان به این اصول متعهد باشد.
دستگاه سیاست خارجی ما در این دوره در زمینه یافتن متحد علیه عراق و تهیه تسلیحات چه فعالیت هایی داشت؟
ما در جریان جنگ واقعاً تلاش بسیار زیادی در سیاست خارجی داشتیم خیلی ها نمی دانند که ما در روابط خارجی در دوران جنگ چه می کردیم و نمی توانستیم هم بگوییم که چه می کنیم. ما در این دوره برای حفظ رابطه با برخی کشورها و خنثی کردن تبلیغات علیه خودمان و توجیه مواضع و تقویت نمایندگی هایمان فعالیت های زیادی را داشتیم و تا آنجایی که مقدور بود برای کمک به پشتیبانی و تدارک جنگ در وزارت خارجه کارهای زیادی را انجام دادیم. اگر روزی اسناد آن منتشر شود این مسایل دیده می شود.
به نظر شما آیا دستگاه دیپلماسی ما در مواردی مثل شکایت در شورای امنیت و ارتباط گرفتن با نهادهای بین المللی و دفاع از موضع ایران در مقابل عراق کمبود نداشت؟
اولاً در شش ماه اول جنگ یا یک سال اول جنگ ما نه وزیر خارجه و نه وزارت خارجه داشتیم و رئیس جمهورمان یک ضد انقلاب بود. پس خیلی عادی است که ما نتوانستیم به سرعت در این رابطه عمل کنیم. رئیس جمهور ما درهفده شهریور پنجاه ونه به دشمن چراغ سبز نشان داد که بیا و ما با شما همکاری می کنیم تا مملکت را به دست شما بدهیم و فرمانده کل قوا هم بود. پس چه انتظاری می رود که چنین اتفاقاتی رخ داده باشد. ولی از نیمه دوم سال شصت اوضاع بر می گردد. سفرها و مذاکرات و ارتباطات و فعالیت های بین المللی و دو جانبه و فضاها خیلی تغییر کرد. شما کجای دنیا کشوری را سراغ دارید که به آن تجاوز شود و رئیس جمهور آن با دشمن همدست باشد؟ این از معجزات انقلاب است که با این وضع مانده است کار ما هم نبوده و کارخدا بود .
دیدگاه حضرت امام(س) در بحث منافع ملی و تمامیت ارضی چه بود؟
حضرت امام بر اساس اصل دفاع در مقابل تجاوز مصر بودند که باید با تجاوز برخورد شود و از تمام امکانات باید در برابر تجاوز استفاده شود و البته بعد از قضیه خرمشهر عراق رسماً اعلامیه داد که حاضر است از خاک ایران بیرون برود و آتش بس را بپذیرد؛ ولی یک نظر در ایران بود مبنی بر اینکه ما باید شرایطی را به وجود بیاوریم تا کسی دیگر به خاک ایران تجاوز نکند. این بحث هایی است که بعد از سال شصت و یک جدی شده و همچنان بین محافل هست که بعد از قضیه خرمشهر آیا ادامه جنگ قابل قبول بود و به نفع ما شد یا نه؟ و هر کدام از دو طرف نظراتی دارند.
نظر عراق در رابطه با پایان جنگ در روزنامه اطلاعات بیست خرداد هزار و سیصد وشصت ویک منعکس شده است. بر اساس این خبر شورای فرماندهی انقلاب عراق اعلام کرد
1. عراق حاضر است بی درنگ با اعلام آتش بس به کلیه عملیات نظامی علیه ایران پایان دهد به شرط آن که ایران نیز به نوبه خود با آتش بس موافقت کند.
2. عراق حاضر است نیروهای خود را از شهرهای ایران از جمله قصر شیرین، مهران، سومار و خسروی که به منظور دفاع از خاک خود از ایران اشغال کرده و در مدتی که از دو هفته تجاوز نکند تخلیه نماید.
3. اگر یک توافق مستقیم با ایران از راه میانجیگری سازمان های مامور روی مسایل مورد اختلاف حاصل نشود عراق متعهد می شود تصمیم سازمان کنفرانس اسلامی را که برای این منظور در یک جلسه اضطراری بپذیرد. در خواست بغداد به برقراری آتش بس فوری با ضرورت متمرکز ساختن کلیه تلاش ها برای مقابله با حمله صهیونیست ها علیه ملت عرب، خلق فلسطین و لبنان بستگی دارد.
این بند آخر را هم برای توجیه کار خودش گفت چون ما در این دوره گفتیم باید همه جهان اسلام با اسراییل بجنگیم عراق گفت بیایید از طریق عراق بروید یک کانال هم می دهیم صدام بعد از آن بیانیه سریع مصاحبه کرد و گفت ایران مگر نمی خواهد با اسراییل بجنگد ما یک کانال می دهیم بیایید و بجنگید. استدلال مدافعان ادامه جنگ این بود که ما تا 6 ماه دیگر بغداد را می گیریم و لزومی ندارد که آن را بپذیریم.
حضرت امام با وجود فضای جنگ نسبت به حیطه وظایف وزارت خارجه و تفکیک وظایف حساس بودند و اجازه ندادند در سیاست خارجی موازی کاری صورت بگیرد ودر صحیفه امام،ج 21،ص 101 می فرمایند که "مسائل سیاسی مربوط به جنگ را وزارت خارجه به عهده دارد"علت این امر از دیدگاه شما چیست؟
شایدهنوز این بعد شخصیتی حضرت امام کمتر شناخته شده باشد که ایشان بسیار منضبط و منظم بود و بسیار به قوانین و مقررات اعتقاد داشت و از این نظر در میان روحانیون یک استثناء بود لذا هر کس می آمد و می خواست نظم موجود را مقداری بر هم بزند ایشان موافقت نمی کرد و متاسفانه بعد از امام عملاً وزارت خارجه تجزیه شد یعنی بسیاری از مباحث مهم وزارت خارجه از آن وزارتخانه بیرون آمد و به دست دستگاههای مختلف سپرده شد و الان وزیر خارجه ما در بسیاری از مسایل مهم سیاست خارجه کشور نقشی ندارد.
در صورتی که در زمان آقای ولایتی، ایشان تمام مسایل را زیر نظر داشت و اجازه نمی داد یک مسئله از وزارتخانه بیرون برود و امام هم حمایت می کرد ولی الان بسیاری از مسایل از وزارتخانه بیرون رفته است.
نامه حضرت امام به گورباچف با چه تحلیل و شناختی صادر شد؟
اولا امام در طول عمرشان آن چه را که احساس می کردند مفید است که بگوید می گفت. حالا اینکه دیگران چه تحلیلی کنند و یا اینکه آیا با منافع و شخصیت و حیثیت و اعتبار امام هماهنگی دارد یا ندارد اهمیت نمی دادند و به طور معمول مطالبی را که به ذهن شان می رسید می گفتند.
دوم اینکه واقعیت قضیه این است که از سال شصت و پنج که گورباچف روی کار آمد آثاری از فروپاشی شوروی دیده می شد، البته اگر کسانی با تعمق نگاه می کردند. یادم هست در سال شصت وشش که من معاون وزیر بودم، سفارت شوروی در تهران جزوه ای برای ما فرستاد که متن سخنرانی گورباچف در بیست و هفتمین کنگره حزب کمونیست شوروی بود، در آنجا او گفته بود ما تصمیم گرفته ایم که سرنیزه را ازروی مردم برداریم. من همان موقع در شورای معاونین وزارت خارجه گفتم که این متن دلیل بر این است که شوروی در حال نابودی است. شوروی اگر سرنیزه را از روی سر مردم بردارد، چیزی ندارد که به مردم بدهد نه اقتصاد دارد، نه آزادی نه فرهنگ نه اعتباری و نه مکتبی؛ چون کمونیست به زور سر نیزه حکومت می کرد ولی هیچ کس حرف مرا قبول نکرد. امام این را متوجه شده بود و فهمیده بود که امکان ندارد این نظام باقی بماند. شهید صدر در دهه چهل در مباحث مربوط به مارکسیسم گفته بود این نظام قطعاً نابود می شود چون بر خلاف فطرت انسان است. این از نظر تئوریک مطرح بود ولی در دنیا کسی نمی توانست این را قبول کند و بفهمد ولی سال شصت و شش گوباچف نشان داد که شوروی دارد به سمت فروپاشی می رود. در سال 67 امام آن نامه را در زمانی نوشتند که تازه آتش بس را پذیرفته بودند و شدیداً درگیر مذاکرات قطعنامه 598 بودیم. در موقعیتی امام نامه را به گورباچف می نویسد که غربی ها تحلیل شان این بود که بعد از جنگ ایران چاره ای نداشت و برای سازندگی باید یا به سمت غرب یا شرق می رفت. چون در صد و پنجاه سال گذشته ایران از غرب خسارت و ضربات و صدمات زیادی دیده بود به سمت شوروی رفت و پیام نامه امام را نفهمیدند. در سال 71 که فروپاشی شوروی رخ داد برای خیلی ها عجیب بود که چطور امام گفت من دارم صدای خرد شدن استخوان های کمونیسم را می شنوم. از کجا فهمید؟ در همان موقع هم برخی در هیأت دولت ناراحت بودند از این نامه و همین حرف را می زدند که ما اگر قرار باشد مثلاً شوروی به هر دلیلی با ما همکاری هایی بکند به این ترتیب راه آن همکاری ها را بستیم ولی عملاً تحولات به سمتی رفت که کل جغرافیایی سیاسی و فرهنگی و دینی دنیا عوض شد.