ملکیان گفت: اگر ما برابری را یگانه مصداق عدالت بدانیم، دین خلاف عدالت است. اما وقتی از برابری به سمت برادری و شفقت برویم، اینجا میبینیم که کارنامه ادیان مثبت است. به نظر من ادیان برابری نیاوردهاند بلکه خلاف برابری عمل کردهاند؛ اما برادری را آوردهاند و اگر برادری را مصداق شفقت بدانیم، میتوانم بگویم ادیان به شفقت قائل بودند. فرق عدالت و شفقت در این است که در عدالت من سر سوزنی حق تا را ضایع نمیکنم و به تو هم اجازه نمیدهم که سر سوزنی حق من را ضایع کنی. اما در شفقت ادعا این است که من حق تو را ضایع نمیکنم اما یک بخشی از حقهای خودم را میخواهم رایگان به تو ببخشم. مثلا ادیان در عین اینکه بین آزاد و برده فرق میگذارند، به آزادگان میگویند با بردگانتان خوشرفتاری کنید. در این جهت به نظر من میآید که ادیان موفق بودهاند.
نشست «دین و نابرابریها» توسط دفتر اجتماعی اقتصادی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها با همکاری مؤسسه فرزانه برگزار شد.
به گزارش خبرنگار جماران، مصطفی ملکیان طی سخنانی در این نشست با بیان اینکه برابری زیرمجموعه عدالت است، گفت: وقتی که ما سخن از برابری میگوییم، در واقع داریم سخن از عدالت یا کل عدالت میگوییم. من در اینجا نمیخواهم اعلام موضع کنم در باب اینکه آیا یگانه مصداق عدالت «برابری» است و یا یکی از مصادیق آن است. ولی میخواهم بر این نکته مصر باشم که به هر حال برابری زیرمجموعه عدالت قرار میگیرد. بیشتر فیلسوفان سیاست، اخلاق و حقوق به این پیشفرض قائل هستند.
این پژوهشگر مسائل فلسفی افزود: دین بیش از هرچیزی به ایجاد یک هویت جمعی در میان پیروان خودش اهمیت میدهد و بیش از هر چیزی میخواهد که پیروانش یک هویت جمعی مشترک، واحد و ثابت پیدا کنند و همه خودشان را عضو یک گروه، جماعت یا جامعه بدانند؛ اختصاص به دین خاصی هم ندارد. یعنی میخواهند یک جماعت و جامعهای پدید بیاورند که هر مؤمنی خودش را به جای اینکه یک فرد بداند، عضو آن جامعه بداند. معنای هویت جمعی این است که فردیت کافی نیست؛ فردیت کنار برود و به جای آن عضویت بیاید.
وی ادامه داد: نتیجه این میشود که همدین با ناهمدین دو حکم پیدا میکند و درون دین واحد هم هممذهب با ناهممذهب دو حکم پیدا میکند. یعنی مذاهب هم میخواهند این هویت جمعی را مؤکد کنند و مرزبندیها دورتر میشود. مرزبندیهای هرقدر ما را از هم دور میکنند اما در عوض کسانی که با هم باقی ماندهاند را متحدتر و همبستگی اجتماعی را بین افراد بیشتر میکنند. نتیجه این میشود که من دیگر نمیتوانم با همکیش برابر با ناهمکیش رفتار کنم؛ رفتار من با مسلمانان و پیروان سایر ادیان متفاوت میشود و چون من شیعه هستم، رفتارم با مسلمانان سنی هم متفاوت میشود.
ملکیان یادآور شد: نکته دوم این است که ادیان در دوران پیشامدرن ظهور کردهاند و اقتضائات زندگی در دوران سنت در تعالیم این ادیان متبلور شده است. یعنی به تعبیری که علمای مسلمان به کار میبرند، اکثر احکام و قوانین اسلام امضایی است و تأسیسی نیست؛ یعنی آنچه در جامعه وجود داشته را تأیید کرده است. آن وقت یک سلسله نابرابریهایی در جامعه پیشامدرن هست و این نابرابریها وارد دین و مذهب هم شده است. مثلا مسلما در جامعه پیشامدرن آزاد و برده با هم تفاوت حقوقی دارند و رابطه آنها با هم برابر نیست. نمونه دیگر این است که در جامعه پیشامدرن زن و مرد اصلا حقوق برابر ندارند. مثلا آیین هندو می گفت اگر مردی وفات کرد باید زن او را هم همراهش بسوزانند؛ آیا در باب مرد هم همین حرف را میزد؟ در فقه و حقوق همه ادیان این نابرابری تثبیت شده و آمده است.
وی تأکید کرد: نکته سوم شاید کمتر در ادیان هست، ولی بالأخره در تاریخ ادیان و مذاهب وجود داشته است. در تاریخ ادیان و مذاهب، روحانیون ادیان و مذاهب هم با غیر روحانیون برابر نیستند. در خود متون مقدس ادیان تفکیک بین روحانی و غیرروحانی بسیار ناچیز به چشم میخورد؛ مثلا در قرآن در باب روحانیون مسلمان چیزی گفته نشده ولی در دورههای بعد روحانیون و غیر روحانیون خیلی فرق میکنند و مزایای روحانیون و غیرروحانیون متفاوت است.
این پژوهشگر مسائل فلسفی افزود: مورد چهارم این است که همه ادیان به عدالت توصیه میکنند و هیچ دینی نداریم که به ظلم توصیه کرده باشد؛ اما عادلانه بودن را خود دین تعریف میکند و اینجا است که منشأ چهارم نابرابری پدید میآید. میگوید رفتار عادلانه یعنی حقوق دیگران را پاس بدارید و از پرداخت حقوق دیگران استنکاف نکنید و حقوق دیگران را تضییع نکنید. اما بعد میبینیم حق کسانی را متفاوت از دیگران تعریف میکنند و این منشأ نابرابری میشود. عدالت وقتی است که حق را هم خود من تعیین نکنم.
وی با تأکید بر اینکه نابرابری نوعی خطا است، تصریح کرد: ادیان چون انسان را اشرف مخلوقات میدانند، هر چیز غیر انسان را در طبیعت دون انسان میدانند. وقتی هر چیزی که غیر انسان دون انسان است، انسان میتواند با آن چیزها هر رفتاری خواست داشته باشد. ابتدا این اندیشه در یهود و عهد عتیق پدیدار شد و بعد در عهد جدید هم کم یا بیش مورد تأیید قرار گرفت. از وقتی بشر خودش را اشرف مخلوقات دانست، به تبعیض نوعی دچار شد؛ یعنی یک نوع نسبت به انواع دیگر مخلوقات تعدی و تجاوز میکند و حقوق آنها را از بین میبرد.
ملکیان گفت: اگر ما برابری را یگانه مصداق عدالت بدانیم، دین خلاف عدالت است. اما وقتی از برابری به سمت برادری و شفقت برویم، اینجا میبینیم که کارنامه ادیان مثبت است. به نظر من ادیان برابری نیاوردهاند، بلکه خلاف برابری عمل کردهاند؛ اما برادری را آوردهاند و اگر برادری را مصداق شفقت بدانیم، میتوانم بگویم ادیان به شفقت قائل بودند. فرق عدالت و شفقت در این است که در عدالت من سر سوزنی حق تا را ضایع نمیکنم و به تو هم اجازه نمیدهم که سر سوزنی حق من را ضایع کنی. اما در شفقت ادعا این است که من حق تو را ضایع نمیکنم، اما یک بخشی از حقهای خودم را میخواهم رایگان به تو ببخشم. مثلا ادیان در عین اینکه بین آزاد و برده فرق میگذارند، به آزادگان میگویند با بردگانتان خوشرفتاری کنید. در این جهت به نظر من میآید که ادیان موفق بودهاند.
وی اظهار داشت: گمان من بر این است که ادیان نخواستند یا نتوانستند که با بیعدالتیهای دوران پیشامدرن مخالفت کنند و بنابراین آنها را امضاء و تأیید مجدد کردند اما بعد گفتند حالا که نتوانستهایم مقابله کنیم، میخواهیم یک چیزی به شما بپردازیم؛ و این چیز «شفقت» شد. یکی از مصادیق شفقت بحث بخشندگی است. تمام ادیان و مذاهب به پیروانشان گشادهدستی و سخاوت توصیه میکنند. مورد دوم این است که تمام ادیان بر بخشایش و عفو هم تکیه کردهاند و گفتهاند تا میتوانید خطاهایی که دیگران نسبت به شما مرتکب میشوند را چشمپوشی کنید.
این پژوهشگر مسائل فلسفی افزود: مورد سومی که در ادیان گفته شده این است که مقابله به مثل نکنید؛ اگر کسی توهین، تحقیر یا استهزا کرد مقابله به مثل نکنید و اگر مقابله به مثل هم میکنید با درجه خفیفتری مقابله به مثل کنید و فقط بازدارندگی داشته باشد. مظهر چهارم فروتنی و افتادگی است که ادیان و مذاهب از پیروانشان میخواهند؛ همه ادیان و مذاهب از پیروان خودشان میخواهند که نسبت به دیگران فروتنانه و متواضعانه برخورد کنید و مکبرانه رفتار نکنید. این هم روابط انسان با انسانهای دیگر را برادرانه، نرم و هموار میکند.
وی یادآور شد: برادری دیگری که ادیان گفتهاند، کمک به مظلوم و رضایت ندادن به ظلم است؛ اگر دیدید که کسی به دیگری ظلم میکند، شما آرام ننشینید و تا جایی که میتوانید در دفع و رفع ظلم از مظلوم بکوشید. اینکه اینقدر بر دفع و رفع ظلم تأکید میشود و در کنار مظلوم و برابر ظالم بایستید هم یک نوع شفقت است. مثلا از پیامبر نقل شده که اگر شنیدید کسی فریاد میزند که به من ظلم شده و به فریاد من برسید و کسی اجابت نکرد، مسلمان نیست. اینگونه تعابیر در همه ادیان و مذاهب وجود دارد و نشان میدهد که این برادری مورد تأکید است.
ملکیان اظهار داشت: همه ادیان میگویند ارزش هر شخص به میزان آبرویی است که پیش خدا دارد یعنی همه ادیان ملاک ارزیابی یک فرد را ارتباط او با خدا میگذارند و در آنجا دیگر مرد یا زن و خویش یا بیگانه نمیگویند. نکته اول این است که این ارزش اخلاقی است و حقوقی نیست؛ یعنی نگفتهاند در جامعه هم کسانی که میزان قربشان به خدا شبیه هم است یک معامله با آنها میشود. نکته دوم این است که باید بپرسیم نزدیکی به خدا از چه راهی حاصل میشود؟ دین میگوید فقط از راه دین من، نزدیکی به خدا حاصل میشود.
وی در پایان گفت: سؤالی که پیش میآید این است که اگر بین دین و برابری تعارض ایجاد شود جانب کدام را بگیریم؟ جواب این سؤال واحد نیست. بعضی معتقدند شکی نیست که اگر اخلاق و عدالت اقتضای چیزی کرد و دین اقتضای چیز دیگری کرد، باید جانب اخلاق را گرفت؛ معنایش این است که اخلاق استقلال و برتری از دین دارد. جواب دوم را بنیادگرایان دینی میدهند که آنچه خدا گفته و متون مقدس ادیان گفتهاند ارجح است و هیچ حکمی را تعطیل نمیکنیم؛ به اسم اینکه مخالف اخلاق یا عدالت است. اما جواب سوم این است که در فهم خودمان از دین بازنگری کنیم. بخشی از پروژه روشنفکران دینی این است که فهم مجددی از دین عرضه کنند که احکام و مقررات دینی با احکام و مقررات عدالتطلبانه منافات پیدا نکنند.