نگاه کنید به سخنرانی گفتمانساز ومانیفست بنیادین امام خمینی(ره) در بهشت زهرا که اعلام کردند: به اتکای مردم دولت تعیین میکنند؛ میزان را آرای عمومی قراردادند و به نحوی تغییرخواهی را از مسیرصندوق رای ممکن کردند، این آموزه را مقایسه کنید با قرائتسازیها و اقدامات بنبستسازی که به دنبال پیاده کردن همه از قطار انقلاب است.
انقلاب یک پدیده اجتماعی است که بنا بر علل علمی با تجمیع شرایطی خاص در یک دوره زمانی رخ می دهد. انقلاب ها نه ساخته می شوند، نه قابل مهندسی شدن هستند و نه اساسا ذاتا پروژه سیاسی و اجتماعی هستند. بلکه بر اثر تحولات دیرین ناشی از تغییرات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی شکل می گیرند. انقلابها با آمال و آرزوهایی بین نسلی در یک زمان متجلی می شوند. بدون تردید انقلاب اسلامی ایران در سال 57 در یک فرایند تاریخی باتمرکز زمانی 20 ساله در ذهنیت جامعه شکل گرفت و در بهمن 57 به وقوع پیوست. انقلاب با شورش و کودتا متفاوت است. کودتا را یک گروه با کانون نظامی گری و با حمایت بخش کمی از مردم و عمدتا با حمایت خارجی به وقوع می پیوندد. شورش ها هر چند همراه با حرکات توده وار هستند، اما به لحاظ کانون هدف و آرمان و رهبری و نیز شکل گیری غیر فرایندی و مقطعی قابل تمیز هستند.
این روزها با توجه به حوادث خیابان های پاییزی 1401، بحران های اعتماد و سرمایه اجتماعی،پدیده انقلاب اسلامی فارغ از علل، اهداف و آرمان های آن، از هر سو به سلاخی کشیده می شود. یک جریان سوار بر نارساییها و اتفاقات تلخ این روزها، مصمم است تا ضرورتهای جامعه ایرانی در بروز انقلاب اسلامی ۵۷ نادیده گرفته شده و به توضیحی ارتجاعی در تحلیل و تبیین آن بپردازد. همزمان جریانهایی نیز در داخل کشور با قرائتهای تقلیلگرایانه و روایتی به ظاهر دفاعی که با به مسلخ بردن ارزشهای انقلاب اسلامی ازفلسفه این رویداد بزرگ معنازدایی کرده و آنرا با نوعی تهیشدگی روبرو ساخته و متاسفانه با غلبه یافتن این نوع تفکر به نام انقلاب اسلامی که تعهدی نسبت به وضعیت اقتصادی مردم نمی دید در عمل و اجرا هم موجب ضعف گفتمانی و هم از کار انداختن گفتمان انقلاب شد.
علاوه بر شکل گیری و هژمونی یافتن جریان های فکری که از اساس با مردم بنیاد بودن انقلاب و تداوم آن مشکل و فاصله داشته اند، به مرور حضور مردم و تغییرات نسلی با محوریت صندوق ها و آرا مردم نیز رو به ضعف گذاشته شد وهمین امرسبب شدتا ساختارها و نهادهایی که باید آرمان های انقلاب را محقق میکردند، به خوبی تعبیه نشدند، ناکارآمدی وفساد مسیر اجتناب ناپذیر چنین روندهایی است. بخشی از این پدیده ناشی از درک نادرست از تحولات چه تحولات داخلی و نسلی و چه تحولات جهانی است و بخشی دیگر به دلیل فقدان دانش سیاستگذاری و اجرایی لازم بوده است. در مجموع درساختارهای اقتصادی واجتماعی نهادهای پیش برنده آرمانها به خوبی ایجاد نشدند، نهادها و ساختارها فقط بُعد شمایلی، نموداری و اسمی ندارند بلکه نهاد مجموعه ای از دانش، تکنولوژیهای در جریان و در بستر فرهنگ پیش برنده و نخبه گرا به وجود می آیند. یکی از دلایل ناکارآمدی نهادی و ایجاد بحران نفوذ توسط نهادها، انحرافی است که در شیوه انتخاب عاملان و نخبهگرا کردن نظام اجرایی کشور به وجود آمد، من همانطور که قبلا هم نوشته ام نوعی تفکر خالصگرایی به خصوص به سمت یک جناح خاص را باعث حذف بسیاری از عاملان کارآمد از صحنه اجرایی کشور می دانم.
همه این عوامل باعث شد که پس ازجنگ تحمیلی نزاعهای سیاسی با نام مستعارانقلابی وغیر انقلابی آغاز شد وبه مرور دچار ضعف گفتمان دموکراسی محورشده و هم به علت تنگ کردن فضا برای حضور عاملان از یک تفکر خاص دچار تهی شدگی نخبگی شود. درست سال گذشته در همین ایام نوشتم "خالص گرایی ما از سالهای اول که مبتنی بر «تعهد» در کنار «تخصص» بود، آرام آرام به افراد برگزیده از ستادهای انتخاباتی و یک دانشگاه مدرسه ای تبدیل شد". در هر دوره ای که مقداری فضای حضور و آزاداندیشی و مجال دادن به بخش گسترده تری از جامعه پدید آمد، شاهد تحول رو به جلو بودهایم؛ تحول نیازمند انسان های تحول گرا، استراتژیست و با دانش روز جهانی میباشد.
متاسفانه نارسایی ها و عقب ماندگی های«حالا »و«اکنون زدگی» شرایط ذهنی را ایجاد کرده که عده ای مسایل و مشکلات امروز را ناشی از اصل پدیده انقلاب دانسته و راه حل را نیز در ذیل یک نوستالژی سازی رنگ امیزی شده از یک دوران منسوخ شده قلمداد کنند. درصورتیکه انقلاب یک پدیده واقعی و علمی بود و رژیم گذشته در هر حال فروپاشیده و پوسیده بود. راه آینده را باید با آنچه به نفع ایران است با تجارب یکصد ساله مان بسازیم. ما نیاز به اصلاحات داریم و این اصلاحات هم می تواند در چارچوب های گفتمانی دوران پیروزی انقلاب صورت بگیرد – منظور من از اصلاحات نه احزاب و گروه ها بلکه مفهومی پر معنی و مسیری دشوار از تغییرات رو به جلو است- بنا بر تجربه ،هیچ چشم انداز روشنی از حرکت های کور به وجود نمی آید و آنچه عده ای بدون تعهد به سرنوشت ایران دنبال می کنند، آینده ای پر از ابهام، تباهی و خونریزی به ارمغان می آورند.
می توان به اصول اولیه انقلاب پایبند شد و از ظرفیت هایی که وجود دارد، برای اصلاحات و ساختن های دوباره و دوباره و همواره استفاده کنیم و مسیرهای روشن و افق جدیدی به جامعه نشان داد.
در حوزه سیاسی و مشارکت جامعه باید به این سه اصل بازگشت شود:
1- «مردم در صحنه» یعنی مشارکت کامل مردم اعم از مشارکت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی.
الگوی انتخابات مجلس اول یک الگوی مناسبی پیش روی ماست. میشود ترتیبی اتخاذ شود تا ظرفیت عظیم جامعه بتواند نمایندگی در عرصه های مختلف قانونگذاری و اجرایی بیابد.
2- اصل و امر «نظارت» را به مردم بازگردانیم. نظارت، شرط مشارکت اجتماعی است، نباید این مشارکت را فقط در پای صندوق و روز رأی دانست.
3- حضور «نهادهای مدنی» ضروری است. پیش از مشارکت در پای صندوق باید ترتیبی اتخاذشود تا سلایق مختلف بتوانند در قالب احزاب به وجود آمده و فعالیت کنند و حضور نهادهای مدنی گسترده ممکن شود .
در حوزه اجتماعی و فرهنگی نیز تئوری انقلاب در بحث فرهنگی، این است که اختیار واصل حق انتخاب درسبک زندگی با توجه به عرف جامعه به رسمیت شناخته شود و به جای راهبرد فیزیکی و زورمندانه، به اقناع روی آورد. طبیعتاً یک عده ای می پذیرند و عده ای هم نمی پذیرند، هر جامعه ای چارچوب و عرف خود را دارد و به نظر من اجماع عرف جامعه ایران اساساً به دور از ارزش های دینی نیست .با حفظ اصل درخشان انقلاب یعنی استقلال، می توان سیاست های عزتمندانه ای را در پیش گرفت که استقلال به معنای ایستادن، در نقطه تخاصم ومحروم کردن جامعه از مزیت های اقتصاد جهان ومنزوی ساختن کشور نباشد. با حضور در جامعه جهانی می توان الگویی از گفتمان انقلاب ایران منادی توسعه وزندگی بهتربرای همه انسانها را نشان داد. سیاست خارجی امروز تأثیر زیادی بر اقتصاد و حتی فرهنگ جامعه بر جای گذاشته است.
نقطه آغازین تحول با نخبه گرایی و فرصت دادن به شاگرد اول های جامعه برای حضور در نظام اداری و میدان دادن به نخبگان اقتصادی و اجتماعی به وقوع می پیوندد.
بدون تردید پر بسامدترین تکرار آرمانی در انقلاب چه قبل و بعد از پیروزی، آزادی و حق انتخاب گری در امور سیاسی کشور بود. 5 انتخاب در سال اول پیروزی انقلاب نماینگر چنین رویکردی است، من فکر می کنم که حتی «انقلاب» خود یک «انتخابات» بود. به مرور نزاع های سیاسی داخلی و تمایل به خلوص گرایی یک جریان، ابتدا باعث حذف فعالان سیاسی و اجتماعی با مشرب های مختلف از صحنه انتخاباتی شد به نحوی که در کمتر از یک دهه، بخشی از کنشگران از بازی سیاسی و چرخش نخبگان به کنار گذاشته شدند و این مساله آنقدر تداوم یافت تا اینکه حتی گریبان افراد پایه گذار انقلاب را گرفت و آنها را از صحنه خارج کرد و در نهایت منجر به حذف بخش زیادی از مردم از صحنه انتخاباتی شد که نمود آن را در دو انتخابات اخیر مجلس و ریاست جمهوری مشاهده شد.
نگاه کنید به سخنرانی گفتمانساز ومانیفست بنیادین امام خمینی(ره) در بهشت زهرا که اعلام کردند: به اتکای مردم دولت تعیین میکنند؛ میزان را آرای عمومی قراردادند و به نحوی تغییرخواهی را از مسیرصندوق رای ممکن کردند، این آموزه را مقایسه کنید با قرائتسازیها و اقدامات بنبستسازی که به دنبال پیاده کردن همه از قطار انقلاب است اینها ضخامت عظیم انسانهای درون جامعه ایران را هر روز نازکتر میکنند و زمینه روایتسازیها علیه انقلاب را فراهم می سازد.معتقدم راه ومسیر سعادت بخش برای جامعه ایران امروز نه درمسابقه ای که برای تخریب بنیادهای گذشته درگرفته هست ونه درتداومروندهای اکنونی با برداشتهایشان از آزادی واستقلال ونه با مدیریت خالص ومحدود مسلط شدگان امروز بدست می آید.راه ما بازگشت عالمانه به آرمانهای بهمن پنجاه وهفت هست.