پایگاه خبری جماران: یکی از دوستان قدیمی آیت الله محمدرضا رحمت گفت: ایشان از نظر مادی ایشان واقعاً با زحمت و مشقت زندگی میکرد؛ در صورتی که در جامعه موقعیت داشت، چندین سال نماینده امام و امام جمعه بود، در تنکابن حوزه علمیه تشکیل داد، طلاب زیادی را تربیت کرد اما یک لحظه دنبال مادیات نبود. حتی خانهای که در آن زندگی کند، نداشت و مستأجر بود به همین دلیل مجبور بود هر سال خانهای عوض کند، و خانه را کوچکتر کند به گونهای که در اواخر عمر، خانه ایشان کمتر از صد متر بود.
مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با حجت الاسلام و المسلمین صفری در پی می آید:
از دیدگاه حضرتعالی جایگاه علمی مرحوم آیتالله رحمت چه بود؟
من قبل از اینکه درباره مرحوم آیتالله رحمت مطالبی عرض کنم، از کلامالله مجید و روایات، درباره ارزش و جایگاه عالم و علم و عمل به نکاتی اشاره میکنم. مهمترین مطلبی که از قرآن کریم به دست میآوریم این است که خداوند متعال، بالاترین مقام را برای اهل علم قرار داده است. همچنین در روایات، بعد از خدا، پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع)، اهل علم قرار دارند و روایات زیادی در این زمینه وجود دارد. خداوند در قرآن میفرماید: «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات». یا در آیه دیگری آمده است:«إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء». روایات هم درباره عالم و علم و عمل زیاد است. در ایام شهادت بی بی دو عالم حضرت زهرا(س) و رحلت جانگذاز مرحوم آیتالله رحمت هستیم. ایشان یکی از یاران باوفای امام بود. شاید خیلیها به نامْ یار امام باشند، اما من در وجود آقای رحمت، وفا و صمیمیتی که نسبت به حضرت امام دیدم، در بین روحانیون دیگر، کم مشاهده کردم.
نوع زندگی ایشان و درسی که از استاد بزرگوارشان حضرت امام فرا گرفته بودند، خیلی عجیب بود. از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل شده است که «موت العالم ثلمة فی الاسلام لاتسد ما اختلف الیل و النهار». فوت عالم رخنهای در اسلام ایجاد میکند که تا شب و روز در گردش است، چیز دیگری نمیتواند این خلأ را پر کند.
چرا اهل علم به این مقام رسیدهاند؟ برای اینکه، مهمترین چیزی که در اهل علم وجود دارد، عمل است. اگر علم توأم با عمل باشد، انسان به بالاترین مقام میرسد و مردم فقدان وی را احساس میکنند. کارهایی که عالم انجام میدهد و برخوردها و روشی که دارد، در صورت فقدان وی، مردم احساس میکنند که دیگر نیست. اما علمایی که علم را برای رسیدن به دنیا و امور مادی بیاموزند، این علم ارزش که ندارد هیچ، خداوند برای چنین شخصی از حیوان و بار کردن کتابهایی بر او مثال میآورد.
درباره خصوصیات و ویژگیهای اخلاقی مرحوم آیتالله رحمت بگویید.
مهمترین خصوصیت آیتالله رحمت این بود که دو نوع برخورد نداشت، چون نوع زندگی بیرونی و درونی اکثر علما با هم متفاوت است ولی هیچ تفاوتی در زندگی بیرونی آیتالله رحمت با مردم و زندگی داخلی وی با خانوادهاش نداشت و این را ما در زندگی اهلبیت(ع) هم میبینیم. روحانیت و اهل علم در درجه بعد از اهلبیت(ع) قرار دارند لذا باید ببینند راه و رسم آنان چگونه بود و چگونه زندگی میکردند. زندگی ائمه(ع) اینگونه نبود که جدای از مردم باشند و بافتشان با مردم فرق کند. متأسفانه بعد از دوران مشروطیت، اهل علم، روحانیت، پولداران و بازاریها را از مردم جدا کردند؛ این کار دسیسه بود تا مردم روحانیت را با چشم دیگری نگاه کنند و علما هم خودشان را برتر از مردم بدانند، در صورتی که روحانیت و اهل علم باید جلودار مردم باشند؛ یعنی در راه و رسمی که مردم دارند روحانیت جلوتر حرکت کنند تا مردم، نوع زندگی کردن و راه صحیح را بهتر یاد بگیرند.
از طرف دیگر نباید در وجود یک روحانی، نفاق باشد و من در وجود آیتالله رحمت ندیدم که ظاهر را حفظ کند اما درونش چیز دیگری باشد. اینکه مردم تصور میکنند که اگر کسی اهل علم شد حتماً باید با فقر و بدبختی زندگی کند، تصور غلطی است چون آنها هم زن، زندگی و خانواده دارند لذا باید مثل مردم زندگی کنند و مردم متوجه شوند که روحانیت جزئی از مردم هستند اما در مسیر نشر معارف دین قرار دارند. نباید مردم تعجب کنند از اینکه یک روحانی به پارک رفته است یا در جامعه خوب زندگی میکند. درست است که روحانیت باید زندگی خود را با زندگی طبقه ضعیف جامعه وفق دهد تا آنها احساس ناراحتی نکنند، اما نباید در کارها نفاق باشد.
از دیگر ویژگیهای آیتالله رحمت این بود که به اهل علم، بسیار احترام میگذاشت. اینگونه نبود که بگوید من شاگرد و نماینده امام بودم، در دفتر امام هستم و چندین سال امام جمعه بودم. وقتی ما با آن مرحوم مینشستیم احساس نمیکردیم که ایشان در مقام بالاتر از ما هستند بلکه خیلی عادی و دوستانه با ما صحبت و بحث میکردند. اگر روحانیت این روش را داشته باشند، مردم هم بیشتر پذیرای آنها میشوند.
ویژگی دیگر اینکه مرحوم آیتالله رحمت، مردمدار بود و سعی میکرد راه و روشی پیش بگیرد که به نفع مردم باشد. ایشان میوه کیوی را به مازندران برده، پرورش و گسترش داده و در این راستا وزیر وقت را به تنکابن برده است. این کار نشان میدهد که آیتالله رحمت فکر پویایی داشته و عالم عاملی بوده است.
همچنین آیتالله رحمت مثل روحانیونی نبود که وقتی سنشان بالا میرود گوشهای مینشینند و قرآن و نماز میخوانند، ایشان اهل نماز اول وقت بود ولی بیشتر به زندگی توجه داشت تا به مستحبات. مستحبات خوب است اما نه اینکه وقت زندگی انسان را بگیرد و صرفاً عمر وی به صلوات فرستان و استغفار گفتن بگذرد.
آیتالله رحمت به مسائل روز بسیار آشنا بود؛ هرچند که ایشان مسن بود ولی به تمام مسائل دقت نظر داشت، اخبار را میدید و در این سن و سال این ویژگی آن مرحوم برای من عجیب بود.
نوع برخورد آیتالله رحمت با خانوادهاش بسیار زیبا و درسآموز بود. بارها با چشم خودم دیدم که ایشان یک لحظه نمینشست، در خانه تمام کار را خودش انجام میداد و کمککار خانواده بود. ایشان به پخت انواع غذا وارد بود و اوقاتی که همسرشان در خانه تشریف نداشت، برای بچهها غذا درست میکرد. مردم این مطالب را نمیدانند و فکر میکنند، روحانی بالا مینشیند و خانواده و همه دست به سینه میایستند در حالی که زندگی اکثر روحانیت این گونه نیست و نمونه بارز آن آیتالله رحمت بود که انسان از تمام حرکات و سکنات ایشان مثل نشستن، راه رفتن، صحبت کردن، مسافرت و اهل حال بودن درس میگرفت. یک بار با هم به مشهد مشرف شدیم که هرگز این سفر را فراموش نمیکنم و بسیار خوش گذشت؛ این گونه نبود که ایشان سنگین بنشیند، چون آیتالله رحمت حضور دارد و در کوپه نشستهایم همه باید ساکت باشند، خیلی راحت میگفتیم و صحبت میکردیم. ایشان با بچهها، بچه میشد و برخوردشان با کودکان خیلی شیرین و گوارا بود.
اینگونه نبود که آیتالله رحمت چیزی را به بچههای خود اجبار کند و بگوید من پدرم و سن و تجربهام بیشتر است و باید حرف من را قبول کنید؛ فرزندان ایشان در تصمیمگیری و نوع پوشش آزاد بودند. این گونه نبود که دختر جوان باید چادر سر کند، همین که حجاب داشته باشد کفایت میکند. این خیلی مهم است که مردم ببینند یک روحانی در جامعه به فرزندش با این دید نگاه میکند.
از نوع زندگی ایشان کم گفته شده است؛ چگونه با امام زندگی کردند و سختیهای که کشیدند. ایشان از نظر مادی ایشان واقعاً با زحمت و مشقت زندگی میکرد؛ در صورتی که در جامعه موقعیت داشت، چندین سال نماینده امام و امام جمعه بود، در تنکابن حوزه علمیه تشکیل داد، طلاب زیادی را تربیت کرد اما یک لحظه دنبال مادیات نبود. حتی خانهای که در آن زندگی کند، نداشت و مستأجر بود به همین دلیل مجبور بود هر سال خانهای عوض کند، و خانه را کوچکتر کند به گونهای که در اواخر عمر، خانه ایشان کمتر از صد متر بود.
آیتالله رحمت خودش را از پا نمیانداخت تا کسی به ایشان به دید ترحم نگاه کند. با وجودی که زندگی آن مرحوم، سطح بالا نبود اما کرامت را حفظ میکرد و این برگرفته از زندگی ائمه(ع) است و باید ایشان را برای خود الگو قرار دهیم. به نظر من اگر علما و روحانیون با این روش جلو بروند و مردم ظاهر و باطن آنان را بدانند، به این صنف گرایش پیدا میکنند. متأسفانه یکی از عللی که باعث شده، مردم مقداری به روحانیت بدبین شوند به دلیل این است که نوع زندگی آنان، قبل و بعد از انقلاب تفاوت کرده است.
انشاءالله ما بتوانیم راه و روش آیتالله رحمت را ادامه دهیم. خدا ایشان را رحمت کند، با حضرت فاطمه زهرا(س) محشور شود و ما هم بتوانیم در دنیا و آخرت روسفید باشیم.
درباره همسفر شدن با آیتالله رحمت یا نگاه ایشان به مردم اگر خاطرۀ آموزندهای دارید بفرمایید.
همان که عرض کردم، برای ازدواج یکی از دوستان در سفر مشهد با آیتالله رحمت همسفر بودیم و در یکی از کوپهها آقایان و در کوپه دیگر خانمها حضور داشتند. با حضور ایشان بسیار احساس راحتی میکردیم و خانمها در کوپهای که بودند، شادی میکردند. اینگونه نبود که آیتالله رحمت بگوید که جلو مردم این کارها زشت است چون روحانیون حضور دارند و ... اتفاقاً میگفت: مردم باید ببینند که روحانیون هم شادی دارند و مردم درعروسی باید شاد باشند. ما نباید فقط عزاداریها را به مردم بگوییم و هر جا روحانی دیده شود یعنی عزا! شادی هم وجود دارد، روحانی باید شادی کند و این شادی را آیتالله رحمت بروز میداد تا دیده شود. این برای من خیلی عجیب بود و در بین روحانیون کم دیده بودم که به این سبک زندگی کند. لذا آیتالله رحمت نمونه کسی است که ظاهر و باطن وی یکی بود.
من چند جلسه خدمت ایشان منبر رفتم؛ وقتی که سخنرانی من تمام میشد و کنار آیتالله رحمت نشستم، تشویقها و برخوردهای ایشان برای من بسیار عجیب بود.
اهل علم سعی میکنند از منبری ایرادی بگیرند تا وی را پایین بیاورند اما ایشان سعی میکرد انسان را بالا ببرد. من چیزهای عجیبی در زندگی آیتالله رحمت دیدم که در بین علما و روحانیون نمونه آنها را کمتر مشاهده کردهام.
از دیدگاه حضرتعالی آیتالله رحمت چه رفتاری را از زندگی امام به ارث بود؟
ایشان منظم بودن را از امام به ارث برده بود. آن مرحوم در زندگی نظم داشت و بسیار منظم، مرتب و خوش لباس بود. لباس ایشان مرتب و تمیز بود و اتو داشت. خودشان میگفتند که این را از امام یاد گرفتهام. حضرت امام بسیار منظم بود و ایشان راه امام را ادامه میداد.
شنیدهام که حضرت امام هرگز به خانواده و همسرشان امر و نهی نمیکرد و با عزت و احترام با آنان برخورد میکرد. آیتالله رحمت هم با خانوادهشان اینگونه رفتار میکرد.
من چندین سال از نزدیک با آیتالله رحمت بودهام و یک بار ندیدم که مستقیم خواستهای داشته باشد. ما که خدمتشان میرفتیم بلند میشد و همه کارها را خودش انجام میداد. این رفتار ایشان برای من بسیار عجیب بود چون من آقایان زیادی را دیدهام، بالا مینشینند و دیگران از میهمانان پذیرایی میکنند.
زندگی آیتالله رحمت، مثل زندگی حضرت امام عادی بود. حضرت امام در دل جوانان نفوذ کرد و آنان با عشق به جبههها و میدانها رفتند. ما جوان بودیم و با عشق و علاقه، راه و مسلک ایشان را انتخاب کردیم؛ یا دیگران که رفتند و به شهادت رسیدند به این دلیل بود که زندگی امام را دیده بودند و متوجه شده بودند که ظاهر حضرت امام با باطنشان یکی است. آیتالله رحمت هم اینچنین بود.
دغدغه آیتالله رحمت در روزهای پایانی عمر چه بود و بیشتر نگران چه چیزهایی بود؟
آیتالله رحمت نگران زندگی مردم بود، از وضع اقتصادی مردم خیلی ناراحت بود و رنج میبرد. ما برترین کشور و متمدترین کشور را داشتیم، اما در داخل و خارج به چشم حقارت به مردم ایران نگاه شود، اینها ایشان را بسیار آزار میداد.
ایشان به زندگی مردم خیلی اهمیت میداد؛ اساساً روحانیت باید اینگونه باشد و اگر غیر از این باشد ضرر کرده است. روحانی باید الگوی مردم و دردشناس باشد، درد مردم را ببیند و با درد مردم دردش بیاید، نه اینکه زندگی خودش راحت باشد و دیگران هر چه شد، شد.
انقلاب محصول تلاشها، تحمل سختیها و شدائد از طرف امثال آیتالله رحمت است و اگر آنان فداکاری نمیکردند، برخیها امروز به مناصب و جایگاههایی نمیرسیدند. در این روزگار در بدرقه یاران حضرت امام شاهد غربت هستیم و خبر فوت و تشییع آنان در رسانههای رسمی انعکاس ندارد. حضرتعالی چه توصیهای به مسئولان دارید تا قدر یاران امام و پیشکسوتان را بدانند؟
البته من در جایگاهی نیستم که توصیه داشته باشم، اما آقایان باید بدانند که آسایش، رفاه و امکاناتی که در اختیار آنان است و مقام و منصبی که در اختیار دارند، به آسانی به دست نیامده است؛ افراد زیادی رنجها و زحمات بسیاری برای انقلاب کشیدهاند و در زندانهای رژیم سفاک پهلوی، شکنجهها و سختیهای زیادی متحمل شدهاند. قبل و بعد از انقلاب به ویژه در هشت سال جنگ تحمیلی، مردم و در رأس همه حضرت امام و یاران ایشان با سختیهایی مواجه بودند و این سفره را آماده کردند. برخی فکر نکنند که فقط خودشان در مسیر حق هستند و حق آن است که خودشان میگویند در حالی که حق آن است که مردم میگویند. نظام جمهوری اسلامی ایران برآمده از آراء مردم است. مردم در رفراندوم 12 فروردین سال 58 به جمهوری اسلامی که پیشنهاد حضرت امام بود، رأی دادند. رأی به جمهوری اسلامی یعنی رأی همگانی و بهره بردن همۀ مردم از مملکت و نظر داشتن آنان در مملکتداری؛ نه اینکه عدّه خاصی فکر کنند که خدا همه چیز را برای آنان آماده کرده است. مثل بنیاسرائیل که ادعا میکنند خداوند ما را آفریده، قوم ما برتر است، همه چیز متعلق به ماست، مردان برده و زنان کنیزان ما هستند. این طرز فکر، صهیونیستی است و اسلامی نیست. اگر اسلامی فکر کنیم همیشه قدرشناس خواهیم بود.
دوستان، عزیزان، روحانیون و همه افرادی که در مسند قدرت هستند بدانند که به پای قدرت و منصب آنان، خونهای زیادی ریخته شده و زحمات زیادی کشیده شده است. بنابراین برای آسایش و رفاه موجود، دیگران زحمت کشیدند و باید قدرشناس آنان باشند.