سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- با چند نفر از اصحاب، چند نفر از ارحامشان، از مخدَّراتشان قیام کردند. چون قیام للَّه بود، اساس سلطنت آن خبیث را به هم شکستند. در صورتْ ایشان کشته شدند لکن اساس سلطنت را، اساس سلطنتى که مىخواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتى درآورد. خطرى که معاویه و یزید براى اسلام داشتند این نبود که غصب خلافت کردند؛ این یک خطر، کمتر از آن بود؛ خطرى که اینها داشتند این بود که اسلام را به صورت سلطنت در مىخواستند بیاورند، مىخواستند معنویت را به صورت طاغوت درآورند، به اسم اینکه «ما خلیفه رسول اللَّه هستیم» اسلام را منقلب کنند به یک رژیم طاغوتى. این مهم بود. آن قدرى که این دو نفر ضرر به اسلام مىخواستند بزنند یا زدند جلوترىها آن طور نزدند.
سخنرانى [در جمع هیأت قائمیه تهران (قیام براى خدا- تکلیف مسلمین)]
زمان: 8 خرداد 1358/ 3 رجب 1399
مکان: قم
موضوع: قیام براى خدا، و تکلیف مسلمین در عصر حاضر
حضار: هیأت قائمیه تهران
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
«قیام للَّه» شکست ندارد
امیدوارم که ما همه جزء هیأت قائمیه باشیم و همه با آن وظایفى که اسلام، قرآن، تحت لواى حضرت صاحب- سلام اللَّه علیه- براى ما تعیین فرمودهاند عمل کنیم و صورتها را محتواى واقعى به آن بدهیم، و الفاظ را معانى حقیقى. شاید این وصفى که براى حضرت صاحب- سلام اللَّه علیه- ذکر شده است دنبال همین آیه شریفه که مىفرماید: قُل إنَّمَا أعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ ان تَقُومُوا للَّهِ مَثنَى و فُرَادَى دنبال همین معنا باشد که همه باید قیام بکنیم، قیام واحد؛ که بالاترین قیام همان قیام آن شخص واحد است و همه قیامها باید دنبال آن قیام باشد؛ و قیامْ «للَّه» باشد. خداى تبارک و تعالى مىفرماید که من فقط یک موعظه دارم به شما: قل إنمَا أعِظُکُمْ بِواحِدَة. به امت بگو که فقط من یک موعظه دارم به شما، و آن موعظه این است که قیام کنید، و قیامْ «للَّه» باشد؛ «قیام للَّه» کنید. البته آن حضرتْ قیامِ للَّه مىفرمایند؛ و آن لِلّهى که و آن خلوصى که براى ایشان هست، براى دیگران نیست لکن شیعههاى بزرگوار آن حضرت هم باید پیروى از او بکنند در اینکه قیام کنند «للَّه،» براى خدا؛ که اگر قیام براى خدا باشد، اگر عمل براى خدا باشد اگر نهضت براى خدا باشد، شکست ندارد. براى اینکه آن چیزى که براى خدا هست اگر در صورت هم خیال بشود که شکست خورد، به حَسَب واقع شکست نخورده است. حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- با معاویه جنگ کردند و شکست خوردند لکن شکست نبود. این شکستِ صورى، شکست حقیقى نبود؛ چون قیامْ للَّه بود، قیامِ للَّه، این شکست ندارد. تا امروز هم او غالب است، تا ابد هم او غالب است.
فلسفه قیام عاشورا
سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- با چند نفر از اصحاب، چند نفر از ارحامشان، از مخدَّراتشان قیام کردند. چون قیام للَّه بود، اساس سلطنت آن خبیث را به هم شکستند. در صورتْ ایشان کشته شدند لکن اساس سلطنت را، اساس سلطنتى که مىخواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتى درآورد. خطرى که معاویه و یزید براى اسلام داشتند این نبود که غصب خلافت کردند؛ این یک خطر، کمتر از آن بود؛ خطرى که اینها داشتند این بود که اسلام را به صورت سلطنت در مىخواستند بیاورند، مىخواستند معنویت را به صورت طاغوت درآورند، به اسم اینکه «ما خلیفه رسول اللَّه هستیم» اسلام را منقلب کنند به یک رژیم طاغوتى. این مهم بود. آن قدرى که این دو نفر ضرر به اسلام مىخواستند بزنند یا زدند جلوترىها آن طور نزدند. اینها اصل اساس اسلام را وارونه مىخواستند بکنند. سلطنت بود، شرب خمر بود، قمار بود در مجالسشان. «خلیفه رسول اللَّه» و در مجلسِ شرب خمر؟! و در مجلس قمار؟! و باز «خلیفه رسول اللَّه» نماز هم مىرود در جماعت مىخواند! این خطر از براى اسلام خطر بزرگ بود. این خطر را سید الشهدا رفع کرد. قضیه قضیه غصب خلافت فقط نبود. قیام سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- قیام بر ضد سلطنت طاغوتى بود. آن سلطنت طاغوتى که اسلام را مىخواست به آن رنگ درآورد که اگر توفیق پیدا مىکردند، اسلام یک چیز دیگرى مىشد. اسلام مىشد مثل رژیم 2500 ساله سلطنت. اسلامى که آمده بود و مىخواست رژیم سلطنتى را و امثال این رژیمها را به هم بزند و یک سلطنت الهى در دنیا ایجاد کند، مىخواست «طاغوت» را بشکند و «اللَّه» را جاى او بنشاند، اینها مىخواستند که «اللَّه» را بردارند، «طاغوت» را جایش بنشانند. همان مسائل جاهلیت و همان مسائل سابق. کشته شدن سید الشهدا سلام اللَّه علیه- شکست نبود چون قیامْ للَّه بود، قیامِ للَّه شکست ندارد.
خداى تبارک و تعالى مىفرماید: فقط یک موعظه- همه موعظهها را حالا. یک موعظه- من دارم. پیغمبر اکرمْ واسطه، خدا واعظ، ملت مُتَّعِظ. من فقط یک موعظه- بیشتر از یک موعظه ندارم. إنّما أعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا للَّه اینکه براى خدا قیام کنید؛ وقتى که دیدید که دین خدا در معرض خطر است، براى خدا قیام کنید. امیر المؤمنین مىدید که دین خدا در خطر است، معاویه دارد وارونه مىکند دین خدا را، براى خدا قیام کرد. سید الشهدا هم همین طور براى خدا قیام کرد. هر وقت دیدید- این یک مطلبى است که براى یک وقت نیست؛ موعظه خدا همیشگى است- هر وقت دیدید که بر ضد اسلام، بر ضد رژیم انسانى- اسلامى- الهى خواستند که قیام کنند، خواستند وارونه کنند مسائل اسلام را، به اسم اسلام اسلام را بکوبند، اینجا للَّه باید قیام کرد. و نترسید از اینکه شاید نتوانیم، شاید شکست بخوریم؛ شکست تویش نیست.
من در پاریس که بودم بعضى خیراندیشها مىگفتند که نمىشود دیگر! وقتى که نمىشود باید چه کرد؟ باید یک قدرى{ ...} گفتم ما تکلیف شرعى داریم عمل مىکنیم و مقید به این نیستیم که پیش ببریم. براى اینکه آن را ما نمىدانیم، قدرتش را هم الآن نداریم اما تکلیف داریم. ما تکلیف شرعى خودمان را عمل مىکنیم. من این طور تشخیص دادم که باید این کار را بکنیم. اگر پیش بردیم، هم به تکلیف شرعى عمل کردهایم هم رسیدهایم به مقصد. اگر پیش نبردیم، به تکلیف شرعىمان عمل کردهایم. نتوانستیم، حضرت امیر هم نتوانست؛ تکلیف را عمل کرد ولى در مقابلش ایستادند؛ اصحاب خودش ایستادند در مقابلش، نتوانست. این چیزى نیست. خوب، ما به اندازه قدرتمان مىتوانیم کار بکنیم. وقتى که ما دیدیم که- یا شما دیدید که- یک رژیمى اسلام را دارد وارونه مىکند، به اسم عدالت اسلامى دارد ظلم را ترویج مىکند، مىخواهد اسلام را این جورى معرفى کند؛ یکوقت مىایستد مىگوید من کارى به اسلام ندارم، این سبکتر است تکلیف براى انسان. یکوقت یک کسى قرآن طبع مىکند و زیارت سید الشهدا، حضرت رضا- سلام اللَّه علیه- مىرود و در ملأ عام نماز مىخواند و حرفهایش هم این است که «عدالت اسلامى را ما مىخواهیم جارى کنیم، ما مىخواهیم اسلام را» و آن وقت اسلام را که فریاد مىزند «ما اسلام را مىخواهیم درست کنیم»، وارونه درست مىکنند؛ اینجاست که تکلیف مشکل است. اینجاست که اسلام در خطر است؛ که انعکاسش در خارج و گاهى هم در داخل، اگر اینها موفق مىشدند در داخل هم گاهى انعکاس این بود که «خوب، همین است دیگر، رژیم اسلامى همین است»! ما قیاممان، شما قیامتان براى خدا باید باشد. وقتى دین خدا را انسان در خطر دید براى خدا باید قیام کند. وقتى احکام اسلام را در خطر دید براى خدا باید قیام کند. توانست، عمل کرده به وظیفه و پیش هم برده؛ نتوانست، عمل به وظیفه کرده. گاهى وقتها تقیّه حرام است. آن وقتى که انسان دید که دین خدا در خطر است نمىتواند تقیّه بکند. آن وقت باید هر چه بشود برود. تقیّه در فروع است، در اصول نیست. تقیّه براى حفظ دین است. جایى که دین در خطر بود جاى تقیّه نیست، جاى سکوت نیست.
حالا ما ببینیم وظیفهمان چیست. تا حالا انجام دادید وظایف اسلامىتان را- و خداوند به همه شما اجر عنایت کند- تا حالا همه با هم دست به هم دادید، جناح روحانى، جناح دانشگاهى، جناح بازارى، جناح ادارى، جناح ارتشى- یک قشرشان البته همه دست به هم دادند و این دیوار بلندى که واقع شده بود بین ملت و آن چیزى که باید به آن برسد- و اسلام- آن را شکستید. خداوند به شما اجر عنایت کند. اما حالا تمام شده دیگر قضیه؟ ما حالا دیگر آسوده هستیم و هر کدام باید برویم سراغ کارهایمان یا خیر، آسوده نیستیم باز هم؟ باز هم بین راه هستیم؟ الآن ما باز محتواى اسلام را، واقعیت اسلام را در ایران پیاده نکردیم. ما، همه ما رأى دادیم به جمهورى اسلامى؛ صحیح. با رأى تنها اسلام نمىآید. به حسب رسمیت، رسمیت مملکت ایران الآن جمهورى اسلامى است، به حسب رأى همه مردم؛ اما محتواى اسلام باید در این جمهورى اسلامى تحقق پیدا بکند. فقط ما بگوییم جمهورى اسلامى و همه جهاتش غیر اسلامى باشد، این اسلام نمىشود که! آن هم سابق مىگفت اسلام! معاویه هم داد مىکرد اسلام! نماز جماعت هم مىرفت مىخواند، امام جماعت هم بود. خلفاى بنى العباس هم بعضىشان از فضلا و علما بودند و بعضىشان- یا همهشان- هم نماز جماعت مىخواندند و آداب صورى را عمل مىکردند؛ لکن محتواى اسلام را اینها، محتواى قرآن را اینها مىخواستند تهى کنند. اینها با اعمالشان مىخواستند که یک اسلامِ منهاى محتوا مثل حالا؛ اسلامِ منهاى روحانیت اسلام منهاى محتواست. محتواى اسلام را اینها دارند درست مىکنند. اینها مىخواستند که یک اسلامى [...] «اسلام را قبول داریم»؛ بله، اسلام اما الفاظ فقط! دیگر از حد لفظ نرود به محتوا.
تز استعمارى «اسلام منهاى سیاست»
محمد رضا خان هم اسلام را مىگفت قبول داریم. هیچ هم مضایقه نداشت از اینکه شما بروید توى مساجد نمازتان را بخوانید؛ و لو اینکه این مضایقه این هم داشت از ترس یک چیز دیگر. انگلیسها که آمده بودند عراق را گرفته بودند، شنیدم که آن سردارشان دیده بود که یک کسى دارد بالاى مأذنه یک چیزى مىگوید- اذان مىگفتند. گفته بود این چیست؟ گفته بودند اذان مىگوید. گفته بود که به امپراتورى انگلستان هم ضرر دارد این؟ گفته بودند نه. گفت بگوید، هر چه مىخواهد بگوید! نماز و روزه ما به امپراتورى انگلستان ضررى نداشت، هیچ هم کارى نداشتند؛ بروید هر چه مىخواهید نماز بخوانید، هر چه مىخواهید روزه بگیرید! آنى که به امپراتورى همه ضرر داشت آن اسلام و محتواى واقعى اسلام بود که مع الأسف بسیارىاش مَنْسى واقع شده است. سیاسات اسلام همچو منسى شده است که اصلًا سیاست یک ننگى بود در اینجا! فلان آخوند «سیاسى» است! و «ساسة العباد»، که در «زیارت جامعه» مىخوانیم، اگر به یک مقدس مآبى هم مىگفتند، تعبیرش لا بد مىکردند. جرأت نمىکرد بگوید که آن هم سیاسى است. این یک چیز ننگآورى بود که یک کسى در حکومت دخالت بکند که این حکومت باید صحیح باشد؛ جریان صحیح باید باشد. این از تبلیغات همان شیاطین بود که مىخواستند قشر اسلام را- صورتش را نگه دارند و ماها مشغول به همین صورتها باشیم و محتوا نباشد در کار. کارهایشان را انجام بدهند، محتواى اسلام که مهمش اسلام قیامِ للَّه، نهضتِ للَّه، جلوگیرى از ظلم ظالمین، از ستم ستمکاران، اجراى عدالت اسلامى، اینها را مَنْسى؛ برویم هر چه دلمان مىخواهد مسأله بگوییم! هر چه مىخواهیم نماز بخوانیم! مسأله گفته نشود که باید جلوگیرى از طاغوت کرد. این را نگویید مسأله؛ هر چه دیگر مىخواهید بگویید اما این نباید گفته بشود. سینه بزنید لکن هیچ صحبت از سیاست نکنید؛ همان سینه بزنید بىمحتوا! باید سینه زدن هم محتوا داشته باشد.
صحیفه امام، ج8، ص: 8 تا 14