غزه، شهر-زندان و «غم‌آشیان» است. در ‌آشیانه های غم و بیداد، مردمان از زور جفا سرانجام به شهرآشوبیِ ظالمان برمی خیزند. غزه، به قول آن روزنامه نگار اسراییلی، «انسانیت زدایی» شده است و این سخنی عمیق، انسانی و حکیمانه است. آنگاه که یک ملت را فروافتاده از انسانیت و واژگون از مدنیّت بدانید حتی فراتر از آپارتاید رفته اید. آپارتاید، تبعیض نژادیست؛ اما این دیگر انکار نژادی انسان ها در پایان دنیاست. غزه به انسان هشدار می دهد که در لحظه پایانیِ انتخاب حق و ناحق، بازی انسانیت را به «وسط-بازی» و جیفه دنیا نبازید. این سخنان به معنی ناامیدی، آتش افروزی و دامن زدن به جنگ نیست. باید تلاش خود را برای مهار آتش جنگ بکار گیریم.

جماران - در بخش هایی از یادداشت دکتر کیومرث اشتریان عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و مدرس سیاستگذاری عمومی آمده است:

مهمترین جنبه بحران غزه «انسان زدایی» از فلسطینیان است. اسراییل یک حکومت آپارتاید است اما در غزه از آن فراتر رفته و به انکار نژاد انسانی رسیده است. این سخنان صریح وزیر جنگ اسراییل است: «ما با حیوان های انسان نما می جنگیم!» این سخن، البته تنها یک موضع احساسی در شرایط بحرانی نیست، یک باور پذیرفته شده است. «نفتالی بِنِت»، وزیر سابق آموزش و پرورش و نخست‌وزیر اسبق اسرائیل، نیز گفته است: «واضح است که ما دشمن خود را از آب و برق محروم می‌کنیم». «گیدئون لوی» روزنامه نگار یهودی روزنامۀ هاآرتض چنین می گوید: "انسانیت زدایی سازمان یافته از فلسطینیان" یکی از عوامل اصلی سکوت در برابر واقعیت های وحشیانه موجود است.

از اسراییل انتظاری نیست. روی سخن، اما، با سیاستمداران و روشنفکران و روزنامه نگاران بویژه از نوع آمریکایی-اروپایی آن است. چرا که پای به پایِ فشار «لابی» بین الملل اسراییلی گام به گام به همین گرداب نژادپرستی و انکار نژادی افتاده اند. یک پرسش اساسی همواره ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است و آن اینکه دلیل حمایت بی چون و چرای بسیاری از سیاستمداران اروپایی و آمریکایی از اسراییل چیست؟ چرا همواره یک سویه به موضوع می نگرند و بسیاری از آنان سخنی از جور و جنایت بر فلسطینیان بر زبان نمی رانند؟ آنگاه که سرای انسانی را سر از انسانیت می بُرّند چرا به سرسرای سکوت می روند؟ چرا رو در روی آپارتاید اسراییلی جای و جبهه نمی گیرند؟ یک پاسخ همیشگی این است که منافع ملی یا منافع استراتژیک سبب می شود که چنین کنند. به گمان، اما، این پاسخ بسنده نیست؛ بلکه شاید که خطا باشد. یعنی دلیل آن ممکن است ضرورتا منافع ملی آنان نباشد. چرا که منافع ملی و استراتژیک آنان ایجاب میکند که حقوق فلسطینیان را «نیز» در غزه رسمیت بشناسند تا خود آرامشی نسبی بیابند. یا اینکه، هر از گاهی در برابر بیرحمی های اسراییلی ها جبهه گیرند. این کار به نفع آنان است. اما چنین نمی کنند. چرا؟

یک پاسخ دیگر این است که منافع شخصی (و نه منافع ملی) سیاستمداران آمریکایی و اروپایی سبب می شود که در برابر ظلم و جفای ضدبشری اسراییل سکوت کنند. به سان دیگر سیاست پیشگان، بسیاری از سیاستمداران غربی «خر را به انجیل عیسی خَرَند» تا «به تَجَمُّل بنشینند و به جَلالت بروند.»  واقعیت این است که فضای به قدرت رسیدن و جامعه پذیری سیاسیِ مقاماتِ این قدرت ها عموما زیر تاثیر قدرت آشکار و پنهان صهیونیسم بین الملل است. یعنی اگر سخنی یا اعتراضی از این مقامات شنیده شود بدان معناست که خود را از گردونه مقام و موقعیت شخصی خارج کرده اند. حتی این موضوع در باره هنرمندان و خبرنگاران و بویژه خبرنگاران مشهور رسانه های اصلی این کشورها کم و بیش صادق است. یعنی خبرنگاران نیز اغلب در پرسشگری از مقامات اسراییلی بیان لرزان و گام گریزان دارند. شما به هر کس و هر چیزی بدترین نسبت ها را بدهید؛ از آزادی بیان برخوردارید. اما در باره اسراییل دست سیاستمداران و روشنفکران به دستاویز «انکار هولوکاست» بسته است. البته این سخن به معنای آن نیست که همه چیز در غرب سیاه و تاریک است؛ چنانکه برخی می پندارند. این به معنای نبود آزادی در غرب نیست. سازوکارهای تمدنی غربیان برای به قاعده درآوردن حقوق بشر و روابط بین الملل مفید و در برخی موارد کارآمدند. آری! آزادی هست اما در نقد آپارتاید اسراییلی، بویژه برای مقامات سیاسی غربی گریبان آزادی درگیر چرخه منافع مقامات است. منافع شخصی سیاستمداران و هنرمندان و خبرنگاران را به درجاتی به عدم انتقاد جدی از اسراییل گره زده اند. هر چند که این، در سخن کم-گفته و در عمل آشکار است. کافیست در محافل سیاسی یا حتی علمی سخنی یا انتقادی جدی به اسراییل بشود، بی درنگ ماشین «لابی» های صهیونیست ها یا یهودیان به کار می افتد و با شکایت حقوقی یا اعتراض سیاسی کرسی ریاستِ منتقد را به سزای سخنش می سوزانند، برای او پرونده حقوقیِ جزایی و عَلَمِ شرمساری عمومی بپا می کنند. اینک، فرانسه و آلمان نیز صراحتا به همین جریان پیوسته اند و به جرم انگاریِ تظاهرات شهروندانشان به طرفداری از حماس پرداخته اند. دقت کنید «تظاهرات» را جرم انگاری کرده اند و نه حمایت مالی یا تجهیزاتی از حماس را.  وزیر خارجه «وقت شناس!» آلمان هم گفته است: "گروه حماس از ساکنان غزه به عنوان سپر استفاده می کند". یعنی او نمی داند که باید در این هیاهو با دقت بیشتری سخن بگوید؟ معنای ضمنی چنان سخنی در چنین زمانی یعنی که هر غیرنظامی کشته شود بعهده حماس است و باز یعنی که توجیه کشتار بیشتر غیرنظامیان.

غزه، آخر خط است. آخر دنیایی است که در آن مرزبندی سبُعیّت و انسانیت آشکار می شود. گریبان غیرت از پوست ظلمت به درشده است. در معرکه دنیا، برای آدمیان و دولت ها و ملتها هنگامه هایی پیش می آید که سره را از ناسره جدا می کند. شما باید انتخاب کنید و دیگر به زبان مشهور جای «وسط-بازی نیست». شما، رو در روی قتل عام کودکان، ... چه جای و جبهه ای می گیرید؟ آیا بر کرسی وجدان یکی را بر دیگری برتر می نشانید؟ در برابر یکی سکوت می کنید و دیگری را محکوم می کنید؟ غزه هم اینک آوردگاه وجدان انسان هاست...

اما از آن سوی، بسیاری، و از جمله سیاستمداران و دولت ها و برخی از خبرنگاران و فعالان سیاسی در محکوم کردن جنایات اسراییل در غزه دچار لکنت اند و بلکه سکوت می کنند و بدتر از آن، یکجانبه به محکوم کردن حماس می پردازند. شماری نیز چون «یوال نوح هراری» انتظار دارند که ملت فلسطین به انتظار گدایی حقوق خود از چپ های اسراییلی در فرآیند رقابت های جناحی بنشیند. غزه، آن لحظه پایانی قضاوت انسان است. قضاوتی از جنس حق و ناحق. در این پایان، انسانیتِ آدمیست که قضاوت می شود.

غزه، شهر-زندان و «غم‌آشیان» است. در ‌آشیانه های غم و بیداد، مردمان از زور جفا سرانجام به شهرآشوبیِ ظالمان برمی خیزند. غزه، به قول آن روزنامه نگار اسراییلی، «انسانیت زدایی» شده است و این سخنی عمیق، انسانی و حکیمانه است. آنگاه که یک ملت را فروافتاده از انسانیت و واژگون از مدنیّت بدانید حتی فراتر از آپارتاید رفته اید. آپارتاید، تبعیض نژادیست؛ اما این دیگر انکار نژادی انسان ها در پایان دنیاست. غزه به انسان هشدار می دهد که در لحظه پایانیِ انتخاب حق و ناحق، بازی انسانیت را به «وسط-بازی» و جیفه دنیا نبازید.  این سخنان به معنی ناامیدی، آتش افروزی و دامن زدن به جنگ نیست. باید تلاش خود را برای مهار آتش جنگ بکار گیریم. باید فضای رسانه ای بین المللی را با ابتکارات بزرگ و فراخوان های بین المللی خبرنگاران انسان دوست شفاف کنیم. همچنانکه در نوشته ای دیگر در همین روزها گفته ام باید محور سیاسی آتش بس تشکیل و بازگشت اسیران دو طرف به سرعت در دستورکار قرار گیرد. این ابتکار دیپلماتیک بایستی توسط چین، ایران، عربستان و قطر بی درنگ آغاز شود. سپس همکاری اروپا و آمریکا و نهادهای بین المللی جذب شود تا اسراییل را از بزرگترین جنایت شهری بازدارند. ایران آغازگر این باشد که دیپلماسی را برای جلوگیری از قتل عام بکار گیرد. اسراییل در آرزوی اخراج دومیلیون غزه ای به مصر است.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.