در ابتدا لازم میدانم برای ترسیم ایران آینده یک بررسی جامع از تحولات اخیر منطقهای داشته باشیم.
قابل ستایش است که دیپلماسی و تعامل را دوباره پس از چند دهه منازعه در اولویت قرار دادیم و رویکرد «من با دشمنم صحبت نمیکنم» را کنار گذاشتیم یا حداقل به سمت این موضوع در حال حرکت هستیم. مردمان خاورمیانه بیگمان نیازمند یک منطقه باثبات و همکارانهتر هستند.
دیگر قدرت های خاورمیانه نیز که در صدد ساختن محیط پایداری هستند به دنبال پایان دادن به جنگهای نیابتی و غیر نیابتیاند. کشورهای غرب آسیا به این درک متقابل رسیدهاند که در آینده مشکلگشای یکدیگر باشند و نه مشکلساز هم.
سیاست فعلی آمریکا این است که در باتلاق غرب آسیا گرفتار نشود و میداند چیزی که به حال او مضر است جنگ منطقهای در خاورمیانه است؛ لذا اولویت خود را حمایت از اوکراین و بازداشتن چین از نفوذ در غرب آسیا قرار داده است.
برخلاف نگاه غربیها خروج آمریکا از منطقه نه تنها باعث هرج و مرج و بینظمی نشد، بلکه منطقه به سمت ثبات نسبی پیش میرود. غرب آسیا محل آزمون دنیای پسا آمریکا شده است و بازیگران با شتاب در پی آن هستند که خلأ ناشی از خروج غرب از منطقه را پر کنند.
با ژئواستراتژی جدید منطقه، خشونت در غرب آسیا به وضوح کاهش یافته و احساس مسئولیت راهبران منطقه برای حل و فصل بحرانها افزایش یافته است و بازیگران در غرب آسیا بر کنش متقابل و پیشرفت اقتصادی منطقه متمرکز شدهاند. با خروج آمریکا از منطقه، نقش چین پررنگ شده، اما در واقع نیاز چین به نفت خاورمیانه منطقه را آشفته کرده است. فراموش نکنیم که چین به دنبال تنش در خلیج فارس نیست و صرفاً به دنبال سیاستهای اقتصادی ـ تجاری خود است.
در این بین، پیشرفت اعراب را نمیتوان نادیده گرفت. اعراب که به درستی شرایط جدید را درک کردهاند به دنبال همکاری متقابل در منطقه و جذب انبوهی از سرمایهگذاریهای جدید و بلندپروازانه هستند.
براساس آمار رسمی عربستان، تعداد کل کارخانههای عربستان تا سال 2023 به 10910 عدد با سرمایهگذاری مشترک عربستان و کشورهای خارجی به مبلغ 388 میلیارد دلار رسیده است. اقتصاد عربستان توانست به هفدهمین اقتصاد بزرگ دنیا و دومین اقتصاد خاورمیانه تبدیل شود. دارایی کل صندوق عمومی عربستان 620 میلیارد دلار گزارش شده است.
دولت سعودی دلارهای نفتیاش را بر روی مسائل ژئوپلیتیک، کریدورها و شبکههای حمل و نقل، شرکتهای فناوری و تکنولوژی، احداث شهر جدید نئوم و... سرمایهگذاری کرده است. اما میتوان گفت مهمترین هدف میانمدت عربستان سعودی سرمایهگذاری در «کریدور جنوبی» یا همان «عرب - مد» است که قرار است در آینده نزدیک نقش بسزایی در تغییرات ژئوپلیتیک منطقه بازی کند.
عرب ـ مد، اتصال هند و غرب آسیا به اروپاست. این کریدور تجاری ـ اقتصادی از هند شروع میشود و پس از گذشتن از دبی و ریاض به وسیله شبکه حمل و نقل ریلی به بندر حیفا در فلسطین اشغالی و در نهایت به بندر پیرائوس یونان و اروپا خواهد رسید. حال شاید بتوان پیوستن یونان به اتحادیه اروپا را فهمید. یونان، چین را از بندر پیرائوس بیرون و هند را جایگزین آن کرد و چین نیز میداند با تکمیل کریدور عرب - مد، بندر حیفا را نیز در طول زمان از دست خواهد داد.
حال شاید بتوان فهمید عربستان برای جذب سرمایهگذار خارجی و تکمیل کریدور عربستان - مدیترانه بهترین رویکرد با ایران را توافق تهران - ریاض برای تحقق چشمانداز 2030 که برای خود متصور است میدید.
به سراغ عراق میرویم، کشوری با بیش از پنج دهه درگیری خارجی و داخلی. چه کسی باور میکند عراق با چنین سرعتی به سمت توسعه پیشروی کند؟! احداث پروژه نبراس در بصره میان عراق و شرکت شِل، عراق را دارنده چهارمین پتروشیمی بزرگ دنیا خواهد کرد. با توسعه بندر فاو که اوایل سال 2025 به بهرهبرداری خواهد رسید و بیش از 90 درصد تولید ناخالص داخلی عراق از این بندر خواهد بود، عراق تولید خود را از روزانه 2/5 میلیون بشکه نفت به 6/5 میلیون بشکه خواهد رساند. عراق در حال احداث و تکمیل کانالهای خشک و تکمیل زیرساخت های جنوبی ـ شمالی خود نیز هست که بزرگترین آن پروژه 17 میلیارد دلاری ساخت راهآهن عراق به ترکیه به طول 1200 کیلومتر که جنوب عراق را به ترکیه متصل میکند تا بتواند حاملهای انرژی خود را به اروپا برساند.
ترکیه فارغ از سرانه تولید ناخالص داخلی خوب خود، بقا و آینده خود را در تقویت کریدور میانی میبیند و به دنبال تقویت کریدور میانی است و مبادلات تجاری سالانه این کریدور بیش از 600 میلیارد دلار است.
به طور خلاصه میتوان گفت ترکیه و شرق به دنبال تقویت کریدور میانی هستند. آمریکا و اسرائیل به دنبال کریدور جنوبی و کمرنگتر کردن کریدور میانی و نقش ترکیه در آن هستند. هند به دنبال بهرهمندی حداکثری از تمامی کریدورها، بنادر، BRI جادهای است و عربستان در کنار تمام موارد گفته شده به دنبال مرکز ثقل دیپلماسی منطقهای پیش میرود و به دنبال نقش کشور مصر در گذشته است و میخواهد رهبر کشورهای عربی باشد.
و اما ایران:
ایران دومین کشور در ذخایر گازی با 1200 تریلیون فوت مکعب، سومین دارنده بزرگ ذخایر نفتی جهان با بیش از 209 میلیارد بشکه، دومین دارنده لیتیوم یا همان طلای سفید با 8/5 میلیون تن بعد از شیلی، پانزدهمین کشور بزرگ غنی دنیا از نظر مواد معدنی، دارنده بهترین موقعیت ژئوپلتیک خاورمیانه و... است.
ایران کشوری است به پهنای فرصتهای از دست رفته، کشوری که هم میتوانست بهره از کریدور میانی ببرد و هم جایگزین کشورهای حاشیه خلیج فارس برای کریدور جنوبی باشد. اما تحریمها و سقوط کابل، مسیر هند - چابهار را بهم زد و ایران بینصیب ماند و کشورهای حاشیه خلیج فارس بیشترین بهره را از ایران بردند. در طرح رشته مروارید چین نیز فرصت را از دست دادیم. این همه بیتدبیری در کشور خود نیازمند یک تدبیر قوی و پویاست.
اما میتوان گفت هرچقدر ایران در استراتژی و دیپلماسی اقتصادی ضعیف عمل کرده، در عوض در دیپلماسی نظامی خوب و قدرتمند عمل کرده است. از نگاه ژئواستراتژیک و نه صرفاً ایدئولوژی اسلامی، قدرتنماییهای اخیر ایران که باعث ایرانهراسی هستهای شده است بسیار به موقع و بجا بوده است.
به نظر نگارنده، سیاستهای کلان کشور در حال تغییر است و سیاست شرقگرایی محض برخلاف چیزی که دیده میشود در حال کمرنگ شدن است و کمکم به سمت سیاستِ هم شرق و هم غرب در حال حرکت هستیم.
حاکمیت به درستی دریافته که انفعال در جنگ روسیه و اوکراین در آخر گریبانگیر کشور میشود و میتوان از این شرایط بهترین استفاده را برد. این نشاندهنده هوشیاری کشور بود. ایران کاری کرد که تنها حکمرانان بزرگ قادر به انجام آن هستند و آن اینکه با دستی ضعیف بازی بسیار هوشمندانهای کرد. البته که در آینده نزدیک ارزش این کارها معلوم میشود.
دولتمردان میدانستند که روسیه یا همان شوروی سابق همیشه در این بزنگاههای تاریخی برای منافع خود حاضر به انجام چه کارهایی بوده، و همیشه دولتهای دوست و متحد خود را برای منافع خود قربانی کرده است. کافی است نیمنگاهی به تاریخ بیندازیم و ببینیم توافق گورباچف با بوش پدر در کشور مالت سه هفته قبل از سقوط چائوشسکو در رومانی چه بر سر حکومت آورد. مشابه همین اتفاق برای جمهوری دموکراتیک آلمان سال 1989 رخ داد که به فرو ریختن دیوار برلین منجر شد. یا تغییر موضعهای لحظهای شوروی در جنگ جهانی دوم. در دنیا کشوری نیست که دیگر روسیه را شریک قابل اعتمادی برای خود بداند. ایران با توجه به اتفاقات اخیر، هم قدرت خود را به رخ دنیا کشید و هم توجه غرب و اتحادیه اروپا را به خود جلب کرد برای گرفتن امتیاز بیشتر در دیپلماسی آینده.
ایران در حال تبدیل شدن به هاب نظامی منطقه است و این را امیرنشینان کوچک خلیج فارس به خوبی درک کردهاند و در حال نزدیک شدن به ایران هستند؛ جدای از این که آنها همیشه به دنبال صلح و آشتی بودهاند و احتمالاً این شرایط را با امتیاز دادنهای خود به ایران در آینده حفظ خواهند کرد. اما در کنار هاب نظامی بودن، ایران باید به سرعت در مدار توسعه قرار بگیرد و از ظرفیتهای بالقوه اقتصادی و ژئوپلتیک منطقهای خود حداکثر استفاده را ببرد.
*دکترای جغرافیا و برنامه ریزی شهری